سولماز در خصوص این اثر که به سبکی بدیع ساخته شده، میگوید: امسال هدیهی نوروزی من به کودکان، موزیک ویدئوی «مرغ سحر» است به تهیه کنندگی رسانهی پارسی با رقص کودکان #گرجی و جان تازهای که به یک نغمهی کهن بخشیدهایم.
رقص رفتاری نمادین است و شادی، سلاحی که دست میگیریم برای دفاع از زندگی. «مرغ سحر» دیگر نباید ناله سر کند. باید نغمهای شادیبخش بخواند زیرا «دیو سیاه از شادی بیزار است».
نوروز یک جشن نیست، یک رسالت است. شناسنامهی فرهنگی ایران است؛ ایرانی که بارها سوخته و خاکستر شده و از خاکستر خود دوباره برخاسته. «نوروز» را نه به مثابه یک سرور فصلی، که همچون اسم رمزی مشترک برای بقای موجودیت فرهنگی خود به کار گرفته است.نوروز، فراخوان دگردیسی و تحول، فراخوان تابیدن نور از محل زخمهاست...
پ.ن سولماز نراقی نوازنده، خواننده، شاعر و خوشنویس ایرانی مدتیست که از ایران مهاجرت کرده و در کشور گرجستان بسر میبرد.
🎨گوستاو کوربه🎨 نقاش واقعگرای فرانسوی "گوستاو کوربه" خود آموخته در هنر نقاشی بود. "گوستاو کوربه" آزاد از هر قید و بندی بود، که در نقاشی های او مشخص است، جسارت او در یله زیستن مورد انتقاد بسیاری از افراد متشخص جامعه هنری و سیاسی آن دوران واقع شد، اما"کوربه" به عقیده خود یقین داشت، واهمه ای از محبس و بایکوت نداشت. تابلو(سر منشأ آفرینش)باعث انتقاد فراوانی شد، بحث بر سر اینکه این اثر "پورنو" یا "نود" است، بین منتقدان هنری مورد اختلاف واقع شد، و تامدت های مدیدی عکس آن در کتابها و نشریات سانسور می شد. "گوستاو" از بین توده مردم طبقه کارگران و رنجبران طرحهایش را می کشید، کاری که قبل از او مرسوم نبود. سایه ها در نقاشی های"گوستاو" بگونه ای است که زمان را نمی شود تشخیص داد. شیوه رنگ آمیزی "گوستاو" در کشیدن پرتره ها و آزاد اندیشی او باعث ایده در نقاشان نسلی شد، که دریافتگری را بعد از رئالیسم ادامه دادند... #گرجی_برنتی #Gustave_Courbet
" پیتر زلی" یک عکاس و هنرمند با استعداد است که متولد مجارستان است. "پیتر"علاوه بر نقاشی، تصویر مفهومی، منظره و همچنین دستکاری عکس تمرکز دارد. در عکس های سیاه وسفیدِ "پیتر"مرزی میان نور و سایه وجود ندارد، او تنهایی و رنج انسان عصر معاصر را به نمایش می گذارد، و فرای خشونت پنهان در عکس ها، عریانی زن را در معرفتی شعرگونه در هنر عکاسی به بیننده عرضه می دارد. "پیتر"در عکاسی سورئالیستی بیشتر برخلوص روح پرتره ها تمرکز دارد، و محیط اطراف سوژه را نیز مدً نظر دارد و به نمایش می گذارد.
آخر هفته سوار قطار شد و دو ساعت دیگر در تفلیسی. ماه بعد میتوان برای نهار به «دیاربکر» یا «طرابزون» رفت یا باکو مثلا....
یک بار در سال میتوان به استانبول رفت و بازی بشیکتاش منچستر را در ورزشگاه جدید بشیکتاش از نزدیک دید.
و یا میتوان #دهکدهای_سبز مثل آنهایی را که در #سوئیس است در کوهپایههای #سهند و #سبلان و میشوو و اورین درست کرد و با تبلیغاتی که در «سیانان» و فوکس و الجزیره میشود سالانه حداقل ده میلیون توریست را در آذربایجان پذیرفت.
به جای فرودگاه فعلی تبریز و اردبیل و ...که دو ساعت باید مننظر باشی تا کیف صد نفر مسافر هواپیمایی ... #آتا توسط مامورین #گمرگ بازرسی شود میتوان فرودگاهی زد که سالانه پنجاه میلیون ظرفیت داشته باشد...
سیستم #ویزا را برای کشورهای منطقه کلا برداشت و اختلافات را به معامله و نفع همهگانی تبدیل کرد.
میتوان دانشجویان #رشته_اقتصاد را یک سال فرستاد #کره_جنوبی تا ببینند توسعه در این کشور چگونه رخ داد.
یا برای دانشگاه #زنجان یا اردبیل و اورمیه اساتید مدعو از «امآیتی» یا #هاروارد و #استنفورد و #کمبریج آورد تا آرام ارام بفهمیم چگونه مسئله رقابت و بهترشدن موضوع جهان توسعه یافته است.
یا به روستائیان آموزش داد چگونه میتوانند #پنیرشان را کیلویی #پنجاه_دلار بفروشند. یا مثلا چگونه میشود نان #اسکو را بستهای بیست یورو در #پاریس و یا خامه #سراب را با بستهبندی خوب #لندن کیلویی صد پوند فروخت. @sazochakameoketab چقدر پروژه میتوان تعریف کرد؟
میتوان از فرودگاهی در #مغان هر روز صبح محصولات #ارگانیک_کشاورزی را به اروپا و کشورهای عرب همسایه صادر کرد.
میتوان مثلا به #چرمفروش_تبریزی آموزش داد با انرژی و مواد اولیه ارزان چگونه میتواند «کفشفروشی منوچهر و پسران شعبه دیگری ندارد» را به هزاران شعبه در جهان تبدیل کند.
میتوان بچههای ده ساله را سوار #قطار کرد تا ببینند غذا و لباس و قیافه یک #کرد، یا #فارس، یک #روس، یک #گرجی و یا یک #عرب و #گیلکی عین ماست. آنها هم ببینند. ببینند که عین همیم و ... و چنان مشغول خودیم که نمیدانیم چقدر پرتیم از عالم.
میتوان به جای اخبار #جنایات ... دائما این لیست سرانه تولید ناخالص را ورانداز کرد و راهی یافت که در طی پنجاه سال آینده یکی از این بیست کشور اول دنیا باشیم.
میتوان به جای #شرمندگی و #اضطراب و استرس #خنده به خانهها برد. میشود از صبح تا شب به حل یک مشکل نه بیشتر کردن آن فکر کرد.
#محمد_تقی_بهار ، #ملقب به #ملک_الشعرا و #متخلص به #بهار ، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود. محمدتقی بهار در ۱۶ آبان ۱۲۶۵ هجری شمسی برابر با ۱۳۰۵ قمری در مشهد زاده شد. پدرش #میرزا_محمد_کاظم_صبوری ، #ملک_الشعرای#آستان_قدس_رضوی در زمان #ناصر_الدین_شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان #مظفر_الدین_شاه ، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل #میرزا_احمد_کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، #قصیده_سرای سرشناس #عهد_فتحعلی_شاه میدانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادرش از یک خانوادهٔ #گرجی ، که در دورهٔ #عباس_میرزا به ایران آمده بودند، بود. مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. میگوید که پدرش ترجمههای #الکساندر_دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه میآورد و با صدای بلند برای افراد خانواده میخواند و چون خسته میشد، مادرش خواندن را ادامه میداد. شعر زیبا و بیاد ماندنی ای خوشا بیگانه ای بازگو کننده ذوق زیبای شاعرانه استاد را در غزلسرایی بیان میدارد. ای خوشا بیگانه ای ا**************** در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای سوختم زبن آشنایان ای خـــوشا بیگانه ای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع هر یکی سوزد به نوعی در غم جانانه ای
گر اسیـــرخط و خالی شد دلم، عیبم مکن مرغ جایی میـرود کانجاست آب و دانه ای
تا نفرمایی که بی پروا نِه ای در راه عشق شمع وش پیش تو سوزم گر دهی پروانه ای
پادشه را غرفه آبادان و دل خرم، چه باک گر گـــدایی جان دهد درگوشهٔ ویرانه ای
کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست رو خبر گیــــر این معانی را ز صاحبخانه ای
عاقلانش باز زنجیـــری دگــر بر پا نهند روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانه ای
این جنون تنها نه مجنون را مسلّم شد "بهار" باش کـــز ما هم فتد اندر جهـــان افسانه ای
.بادرود بر اقای پرورش گرامی منبع ویکی پدیا و با سپاس از توجه شما سروران
آخر هفته سوار قطار شد و دو ساعت دیگر در تفلیسی. ماه بعد میتوان برای نهار به «دیاربکر» یا «طرابزون» رفت یا باکو مثلا....
یک بار در سال میتوان به استانبول رفت و بازی بشیکتاش منچستر را در ورزشگاه جدید بشیکتاش از نزدیک دید.
و یا میتوان #دهکدهای_سبز مثل آنهایی را که در #سوئیس است در کوهپایههای #سهند و #سبلان و میشوو و اورین درست کرد و با تبلیغاتی که در «سیانان» و فوکس و الجزیره میشود سالانه حداقل ده میلیون توریست را در آذربایجان پذیرفت.
به جای فرودگاه فعلی تبریز و اردبیل و ...که دو ساعت باید مننظر باشی تا کیف صد نفر مسافر هواپیمایی ... #آتا توسط مامورین #گمرگ بازرسی شود میتوان فرودگاهی زد که سالانه پنجاه میلیون ظرفیت داشته باشد...
سیستم #ویزا را برای کشورهای منطقه کلا برداشت و اختلافات را به معامله و نفع همهگانی تبدیل کرد.
میتوان دانشجویان #رشته_اقتصاد را یک سال فرستاد #کره_جنوبی تا ببینند توسعه در این کشور چگونه رخ داد.
یا برای دانشگاه #زنجان یا اردبیل و اورمیه اساتید مدعو از «امآیتی» یا #هاروارد و #استنفورد و #کمبریج آورد تا آرام ارام بفهمیم چگونه مسئله رقابت و بهترشدن موضوع جهان توسعه یافته است.
یا به روستائیان آموزش داد چگونه میتوانند #پنیرشان را کیلویی #پنجاه_دلار بفروشند. یا مثلا چگونه میشود نان #اسکو را بستهای بیست یورو در #پاریس و یا خامه #سراب را با بستهبندی خوب #لندن کیلویی صد پوند فروخت. @sazochakameoketab چقدر پروژه میتوان تعریف کرد؟
میتوان از فرودگاهی در #مغان هر روز صبح محصولات #ارگانیک_کشاورزی را به اروپا و کشورهای عرب همسایه صادر کرد.
میتوان مثلا به #چرمفروش_تبریزی آموزش داد با انرژی و مواد اولیه ارزان چگونه میتواند «کفشفروشی منوچهر و پسران شعبه دیگری ندارد» را به هزاران شعبه در جهان تبدیل کند.
میتوان بچههای ده ساله را سوار #قطار کرد تا ببینند غذا و لباس و قیافه یک #کرد، یا #فارس، یک #روس، یک #گرجی و یا یک #عرب و #گیلکی عین ماست. آنها هم ببینند. ببینند که عین همیم و ... و چنان مشغول خودیم که نمیدانیم چقدر پرتیم از عالم.
میتوان به جای اخبار #جنایات ... دائما این لیست سرانه تولید ناخالص را ورانداز کرد و راهی یافت که در طی پنجاه سال آینده یکی از این بیست کشور اول دنیا باشیم.
میتوان به جای #شرمندگی و #اضطراب و استرس #خنده به خانهها برد. میشود از صبح تا شب به حل یک مشکل نه بیشتر کردن آن فکر کرد.
#محمد_تقی_بهار ، #ملقب به #ملک_الشعرا و #متخلص به #بهار ، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود. محمدتقی بهار در ۱۶ آبان ۱۲۶۵ هجری شمسی برابر با ۱۳۰۵ قمری در مشهد زاده شد. پدرش #میرزا_محمد_کاظم_صبوری ، #ملک_الشعرای#آستان_قدس_رضوی در زمان #ناصر_الدین_شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان #مظفر_الدین_شاه ، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل #میرزا_احمد_کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، #قصیده_سرای سرشناس #عهد_فتحعلی_شاه میدانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادرش از یک خانوادهٔ #گرجی ، که در دورهٔ #عباس_میرزا به ایران آمده بودند، بود. مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. میگوید که پدرش ترجمههای #الکساندر_دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه میآورد و با صدای بلند برای افراد خانواده میخواند و چون خسته میشد، مادرش خواندن را ادامه میداد. شعر زیبا و بیاد ماندنی ای خوشا بیگانه ای بازگو کننده ذوق زیبای شاعرانه استاد را در غزلسرایی بیان میدارد. ای خوشا بیگانه ای ا**************** در طواف شمع میگفت این سخن پروانه ای سوختم زبن آشنایان ای خـــوشا بیگانه ای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع هر یکی سوزد به نوعی در غم جانانه ای
گر اسیـــرخط و خالی شد دلم، عیبم مکن مرغ جایی میـرود کانجاست آب و دانه ای
تا نفرمایی که بی پروا نِه ای در راه عشق شمع وش پیش تو سوزم گر دهی پروانه ای
پادشه را غرفه آبادان و دل خرم، چه باک گر گـــدایی جان دهد درگوشهٔ ویرانه ای
کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست رو خبر گیــــر این معانی را ز صاحبخانه ای
عاقلانش باز زنجیـــری دگــر بر پا نهند روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانه ای
این جنون تنها نه مجنون را مسلّم شد "بهار" باش کـــز ما هم فتد اندر جهـــان افسانه ای
.بادرود بر اقای پرورش گرامی منبع ویکی پدیا و با سپاس از توجه شما سروران