mahshid: باران ، داری با کشورم چه می کنی ؟! ما آب را برای آبادی می خواستیم ، نه ویرانی ، حواست هست ؟! آمدی و همه چیز را به هم ریختی ؟ آمدی و آسمان را به زمین دوختی بی انصاف ؟! صدایِ ترس و اضطرابِ این مردمِ خسته از درد ، برای لحظه ای هم تنت را نلرزاند ؟! صدایِ آهِ کوچه و خیابان هایِ دلشکسته ی سرزمینم را نشنیدی ؟! کاش می دانستی ما آنقدر رویِ لطف و مهربانی ات حساب کرده ایم که نه سدهایمان برای روزهایِ خشمِ تو محکم بود ، نه رودخانه هایمان وسیع ، نه مدیریت هایمان بحرانی ... ما فقط بعد از شکسته شدن ، هشدار می دهیم و کار که از کار گذشت ، دنبالِ چاره می گردیم ... کاش می دانستی این مردم چقدر بی پناهند و کمی منصفانه تر می باریدی ... آهسته ببار باران ! اینجا هیچ چیز سرِ جای خودش نیست ، که یا غرقِ سیلاب می شویم ، یا لب هایمان از تشنگی ترک بر می دارد ...
بيشتر شاعران بزرگ ايران #عزلت گزين بودند و کمابيش در #انزوا روزگار مى گذراندند, #فردوسى همه عمر در #طوس خراسان ماند و در باغى زيبا ,جسم و روحش را وقف شاهکارى کرد که مقدر بود #هويت و #زبان ملى #ايرانيان را زنده نگه دارد. #خيام در #نيشابور زندگى کرد دور از جذبه #دربار و ديوانسالارى سلجوقى. همش بيشتر مصروف مطالعات #نجومى و رياضى شد,ولى گاهى زير سوسوى چراغ رباعى هم مى نوشت. #مولوى بيشتر عمرش را در آسياى صغير در #قونيه گذراند.زندگى اش مظهر تمام عيارى است از زندگى يک #مرشد سنتى زمانه. #حافظ هرگزاز ديار محبوبش #شيراز خارج نشد. در ميان اين شاعران , #تنها#سعدى زندگى #اجتماعى پويايى داشت.هم اهل #معاشرت بود,هم سرد و گرم روزگار چشيده,هم #شاعرى بى همتا و هم #مردى دنيا ديده.