شاه فرتوت ابریقستان

#مارک_بوسنیچ
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
۸ آذر ۱۳۷۶ مدارس ایران دو شیفته بودند، وقتی که #احمدرضا_عابدزاده یک انگشتی توپی را کنترل کرد و ایرانیان را در سراسر دنیا به امید و اعتماد به نفس دعوت کرد.
ظهری‌ها "از جلو نظام" می‌کردند هنگامی که #مهدی_پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صف‌ها به سمت کلاس‌ها روانه شدند.
بی‌رحم‌ترین آدم‌های روی زمین معلمانی بودند که کلاس‌های درس را تعطیل نکردند!
چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربان‌ترین معلم‌های دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکت‌های مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!

بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازه‌داران کسی را غریبه نمی‌دانستند.
دنیای ورزش و کیهان ورزشی شنبه‌ها منتشر می‌شدند و در کنار ابرار ورزشی رسانه‌های مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفته‌نامه‌های وقت هم روی دکه‌های مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راه‌یافته به #جام_جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، #هری_کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او می‌دوید و شادی می‌کرد، این فقط خنده‌های احمدرضا بود که بسان باتری‌های پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی می‌گذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگ‌های شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیل‌های ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت...

دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با #جواد_خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با #عادل_فردوسی‌پور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که دراین مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشم‌ها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید...
مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامه‌نویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کله‌معلق‌های عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که

«این بهترین نمایش قرن بود!»

احمدرضا می‌دوید و کله معلق می‌زد و عجیب‌تر آنکه می‌خندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود...
اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل #کریم_باقری هم قابل پیش‌بینی به نظر نمی‌رسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه #مارک_بوسنیچ می‌ایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک #خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!
لحظه‌ای که وزن زمین سبک شد. میلیون‌ها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمه‌شب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد ازانقلاب فقط در روز آزادسازی #خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی، نه فراخوانی داده شد و نه برنامه‌ریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباس‌ها هویدای این اتفاق تاریخی بود.
بعدها پلیس اعلام کردکه در آنروز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربه‌ها حتی در پیاده‌روها هم در امان نبودند!
یک خاطره شخصی از ۸آذر۷۶، تصویر تمام‌قدی از شرایط آن روز ایران را نشان می‌دهد:
لحظه‌ای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادی کردند و رقصیدند. انگار درآن لحظات هیچکس یاد طبقه اجتماعیش نبود. روزی که مرفه و مستضعف دردی نداشتند...

به نشانه تولد ۲۱ سالگي اين شادي بزرگ و به پاس مردمي كه شاديهاي اين‌چنيني كمترين حق آنها از دنياست، اما براي جستجوي آن بايد تا خاطرات دور و درازشان سفر كنند...

فوتبال، خودِ خودِ خودِ زندگیه...

@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
۸ آذر ۱۳۷۶ مدارس ایران دو شیفته بودند، وقتی که #احمدرضا_عابدزاده یک انگشتی توپی را کنترل کرد و ایرانیان را در سراسر دنیا به امید و اعتماد به نفس دعوت کرد.
ظهری‌ها "از جلو نظام" می‌کردند هنگامی که #مهدی_پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صف‌ها به سمت کلاس‌ها روانه شدند.
بی‌رحم‌ترین آدم‌های روی زمین معلمانی بودند که کلاس‌های درس را تعطیل نکردند!
چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربان‌ترین معلم‌های دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکت‌های مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!

بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازه‌داران کسی را غریبه نمی‌دانستند.
دنیای ورزش و کیهان ورزشی شنبه‌ها منتشر می‌شدند و در کنار ابرار ورزشی رسانه‌های مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفته‌نامه‌های وقت هم روی دکه‌های مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راه‌یافته به #جام_جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، #هری_کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او می‌دوید و شادی می‌کرد، این فقط خنده‌های احمدرضا بود که بسان باتری‌های پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی می‌گذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگ‌های شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیل‌های ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت...

دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با #جواد_خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با #عادل_فردوسی‌پور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که دراین مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشم‌ها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید...
مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامه‌نویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کله‌معلق‌های عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که

«این بهترین نمایش قرن بود!»

احمدرضا می‌دوید و کله معلق می‌زد و عجیب‌تر آنکه می‌خندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود...
اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل #کریم_باقری هم قابل پیش‌بینی به نظر نمی‌رسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه #مارک_بوسنیچ می‌ایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک #خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!
لحظه‌ای که وزن زمین سبک شد. میلیون‌ها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمه‌شب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد ازانقلاب فقط در روز آزادسازی #خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی، نه فراخوانی داده شد و نه برنامه‌ریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباس‌ها هویدای این اتفاق تاریخی بود.
بعدها پلیس اعلام کردکه در آنروز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربه‌ها حتی در پیاده‌روها هم در امان نبودند!
یک خاطره شخصی از ۸آذر۷۶، تصویر تمام‌قدی از شرایط آن روز ایران را نشان می‌دهد:
لحظه‌ای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادی کردند و رقصیدند. انگار درآن لحظات هیچکس یاد طبقه اجتماعیش نبود. روزی که مرفه و مستضعف دردی نداشتند...

به نشانه تولد ۲۱ سالگي اين شادي بزرگ و به پاس مردمي كه شاديهاي اين‌چنيني كمترين حق آنها از دنياست، اما براي جستجوي آن بايد تا خاطرات دور و درازشان سفر كنند...

فوتبال، خودِ خودِ خودِ زندگیه...

@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
۸ آذر ۱۳۷۶ مدارس ایران دو شیفته بودند، وقتی که #احمدرضا_عابدزاده یک انگشتی توپی را کنترل کرد و ایرانیان را در سراسر دنیا به امید و اعتماد به نفس دعوت کرد.
ظهری‌ها "از جلو نظام" می‌کردند هنگامی که #مهدی_پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صف‌ها به سمت کلاس‌ها روانه شدند.
بی‌رحم‌ترین آدم‌های روی زمین معلمانی بودند که کلاس‌های درس را تعطیل نکردند!
چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربان‌ترین معلم‌های دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکت‌های مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!

بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازه‌داران کسی را غریبه نمی‌دانستند.
دنیای ورزش و کیهان ورزشی شنبه‌ها منتشر می‌شدند و در کنار ابرار ورزشی رسانه‌های مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفته‌نامه‌های وقت هم روی دکه‌های مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راه‌یافته به #جام_جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، #هری_کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او می‌دوید و شادی می‌کرد، این فقط خنده‌های احمدرضا بود که بسان باتری‌های پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی می‌گذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگ‌های شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیل‌های ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت...

دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با #جواد_خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با #عادل_فردوسی‌پور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که دراین مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشم‌ها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید...
مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامه‌نویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کله‌معلق‌های عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که

«این بهترین نمایش قرن بود!»

احمدرضا می‌دوید و کله معلق می‌زد و عجیب‌تر آنکه می‌خندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود...
اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل #کریم_باقری هم قابل پیش‌بینی به نظر نمی‌رسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه #مارک_بوسنیچ می‌ایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک #خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!
لحظه‌ای که وزن زمین سبک شد. میلیون‌ها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمه‌شب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد ازانقلاب فقط در روز آزادسازی #خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی، نه فراخوانی داده شد و نه برنامه‌ریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباس‌ها هویدای این اتفاق تاریخی بود.
بعدها پلیس اعلام کردکه در آنروز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربه‌ها حتی در پیاده‌روها هم در امان نبودند!
یک خاطره شخصی از ۸آذر۷۶، تصویر تمام‌قدی از شرایط آن روز ایران را نشان می‌دهد:
لحظه‌ای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادی کردند و رقصیدند. انگار درآن لحظات هیچکس یاد طبقه اجتماعیش نبود. روزی که مرفه و مستضعف دردی نداشتند...

به نشانه تولد ۲۱ سالگي اين شادي بزرگ و به پاس مردمي كه شاديهاي اين‌چنيني كمترين حق آنها از دنياست، اما براي جستجوي آن بايد تا خاطرات دور و درازشان سفر كنند...

فوتبال، خودِ خودِ خودِ زندگیه...

@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
۸ آذر ۱۳۷۶ مدارس ایران دو شیفته بودند، وقتی که #احمدرضا_عابدزاده یک انگشتی توپی را کنترل کرد و ایرانیان را در سراسر دنیا به امید و اعتماد به نفس دعوت کرد.
ظهری‌ها "از جلو نظام" می‌کردند هنگامی که #مهدی_پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صف‌ها به سمت کلاس‌ها روانه شدند.
بی‌رحم‌ترین آدم‌های روی زمین معلمانی بودند که کلاس‌های درس را تعطیل نکردند!
چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربان‌ترین معلم‌های دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکت‌های مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!

بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازه‌داران کسی را غریبه نمی‌دانستند.
دنیای ورزش و کیهان ورزشی شنبه‌ها منتشر می‌شدند و در کنار ابرار ورزشی رسانه‌های مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفته‌نامه‌های وقت هم روی دکه‌های مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راه‌یافته به #جام_جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، #هری_کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او می‌دوید و شادی می‌کرد، این فقط خنده‌های احمدرضا بود که بسان باتری‌های پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی می‌گذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگ‌های شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیل‌های ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت...

دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با #جواد_خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با #عادل_فردوسی‌پور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که دراین مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشم‌ها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید...
مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامه‌نویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کله‌معلق‌های عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که

«این بهترین نمایش قرن بود!»

احمدرضا می‌دوید و کله معلق می‌زد و عجیب‌تر آنکه می‌خندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود...
اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل #کریم_باقری هم قابل پیش‌بینی به نظر نمی‌رسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه #مارک_بوسنیچ می‌ایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک #خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!
لحظه‌ای که وزن زمین سبک شد. میلیون‌ها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمه‌شب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد ازانقلاب فقط در روز آزادسازی #خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی، نه فراخوانی داده شد و نه برنامه‌ریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباس‌ها هویدای این اتفاق تاریخی بود.
بعدها پلیس اعلام کردکه در آنروز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربه‌ها حتی در پیاده‌روها هم در امان نبودند!
یک خاطره شخصی از ۸آذر۷۶، تصویر تمام‌قدی از شرایط آن روز ایران را نشان می‌دهد:
لحظه‌ای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادی کردند و رقصیدند. انگار درآن لحظات هیچکس یاد طبقه اجتماعیش نبود. روزی که مرفه و مستضعف دردی نداشتند...

به نشانه تولد ۲۱ سالگي اين شادي بزرگ و به پاس مردمي كه شاديهاي اين‌چنيني كمترين حق آنها از دنياست، اما براي جستجوي آن بايد تا خاطرات دور و درازشان سفر كنند...

فوتبال، خودِ خودِ خودِ زندگیه...

@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
۸ آذر ۱۳۷۶ مدارس ایران دو شیفته بودند، وقتی که #احمدرضا_عابدزاده یک انگشتی توپی را کنترل کرد و ایرانیان را در سراسر دنیا به امید و اعتماد به نفس دعوت کرد.
ظهری‌ها "از جلو نظام" می‌کردند هنگامی که #مهدی_پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صف‌ها به سمت کلاس‌ها روانه شدند.
بی‌رحم‌ترین آدم‌های روی زمین معلمانی بودند که کلاس‌های درس را تعطیل نکردند!
چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربان‌ترین معلم‌های دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکت‌های مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!

بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازه‌داران کسی را غریبه نمی‌دانستند.
دنیای ورزش و کیهان ورزشی شنبه‌ها منتشر می‌شدند و در کنار ابرار ورزشی رسانه‌های مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفته‌نامه‌های وقت هم روی دکه‌های مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راه‌یافته به #جام_جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، #هری_کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او می‌دوید و شادی می‌کرد، این فقط خنده‌های احمدرضا بود که بسان باتری‌های پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی می‌گذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگ‌های شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیل‌های ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت...

دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با #جواد_خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با #عادل_فردوسی‌پور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که دراین مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشم‌ها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید...
مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامه‌نویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کله‌معلق‌های عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که

«این بهترین نمایش قرن بود!»

احمدرضا می‌دوید و کله معلق می‌زد و عجیب‌تر آنکه می‌خندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود...
اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل #کریم_باقری هم قابل پیش‌بینی به نظر نمی‌رسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه #مارک_بوسنیچ می‌ایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک #خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!
لحظه‌ای که وزن زمین سبک شد. میلیون‌ها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمه‌شب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد ازانقلاب فقط در روز آزادسازی #خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی، نه فراخوانی داده شد و نه برنامه‌ریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباس‌ها هویدای این اتفاق تاریخی بود.
بعدها پلیس اعلام کردکه در آنروز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربه‌ها حتی در پیاده‌روها هم در امان نبودند!
یک خاطره شخصی از ۸آذر۷۶، تصویر تمام‌قدی از شرایط آن روز ایران را نشان می‌دهد:
لحظه‌ای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادی کردند و رقصیدند. انگار درآن لحظات هیچکس یاد طبقه اجتماعیش نبود. روزی که مرفه و مستضعف دردی نداشتند...

به نشانه تولد ۲۱ سالگي اين شادي بزرگ و به پاس مردمي كه شاديهاي اين‌چنيني كمترين حق آنها از دنياست، اما براي جستجوي آن بايد تا خاطرات دور و درازشان سفر كنند...

فوتبال، خودِ خودِ خودِ زندگیه...

@oldkingofebrighestan
۸ آذر ۱۳۷۶ مدارس ایران دو شیفته بودند، وقتی که #احمدرضا_عابدزاده یک انگشتی توپی را کنترل کرد و ایرانیان را در سراسر دنیا به امید و اعتماد به نفس دعوت کرد.
ظهری‌ها "از جلو نظام" می‌کردند هنگامی که #مهدی_پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صف‌ها به سمت کلاس‌ها روانه شدند.
بی‌رحم‌ترین آدم‌های روی زمین معلمانی بودند که کلاس‌های درس را تعطیل نکردند!
چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربان‌ترین معلم‌های دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکت‌های مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!

بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازه‌داران کسی را غریبه نمی‌دانستند.
دنیای ورزش و کیهان ورزشی شنبه‌ها منتشر می‌شدند و در کنار ابرار ورزشی رسانه‌های مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفته‌نامه‌های وقت هم روی دکه‌های مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راه‌یافته به #جام_جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، #هری_کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او می‌دوید و شادی می‌کرد، این فقط خنده‌های احمدرضا بود که بسان باتری‌های پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی می‌گذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگ‌های شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیل‌های ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت...

دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با #جواد_خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با #عادل_فردوسی‌پور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که دراین مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشم‌ها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید...
مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامه‌نویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کله‌معلق‌های عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که

«این بهترین نمایش قرن بود!»

احمدرضا می‌دوید و کله معلق می‌زد و عجیب‌تر آنکه می‌خندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود...
اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل #کریم_باقری هم قابل پیش‌بینی به نظر نمی‌رسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه #مارک_بوسنیچ می‌ایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک #خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!
لحظه‌ای که وزن زمین سبک شد. میلیون‌ها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمه‌شب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد ازانقلاب فقط در روز آزادسازی #خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی، نه فراخوانی داده شد و نه برنامه‌ریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباس‌ها هویدای این اتفاق تاریخی بود.
بعدها پلیس اعلام کردکه در آنروز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربه‌ها حتی در پیاده‌روها هم در امان نبودند!
یک خاطره شخصی از ۸آذر۷۶، تصویر تمام‌قدی از شرایط آن روز ایران را نشان می‌دهد:
لحظه‌ای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادی کردند و رقصیدند. انگار درآن لحظات هیچکس یاد طبقه اجتماعیش نبود. روزی که مرفه و مستضعف دردی نداشتند...

به نشانه تولد ۲۱ سالگي اين شادي بزرگ و به پاس مردمي كه شاديهاي اين‌چنيني كمترين حق آنها از دنياست، اما براي جستجوي آن بايد تا خاطرات دور و درازشان سفر كنند...

فوتبال، خودِ خودِ خودِ زندگیه...

@oldkingofebrighestan
Forwarded from اتچ بات
خاطره بازی با #شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

۲۰ سال پیش در هشتمین روز از آذر ماه سال ۱۳۷۶ در آن روز سرد پاییزی حماسه ای رقم خورد که هرگز اذهان مردم ایران یاد و خاطره اش را از یاد نخواهد برد.

#روایت_اول

تیم ملی ایران در آن سال برای صعود به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه تلاش می‌کرد اما در مرحله گروهی نتوانست از پس #عربستان_سعودی برآید و به عنوان تیم دوم راهی مرحله پلی‌آف شد. تیم ملی سپس راهی دیدار با #ژاپن شد. در آن بازی که به صورت تک بازی برگزار شد، تیم ملی نمایش خوبی داشت اما در نهایت رشادت های #عابدزاده با وجود مصدومیت هم موجب نشد برابر چشم بادامی‌های ژاپنی شکست نخوریم و در این مرحله هم از رسیدن به جام جهانی ناکام ماندیم تا به ناچار در آخرین فرصت برای حضور در جام جهانی فرانسه در دو دیدار رفت و برگشت به مصاف #استرالیا ی قدرتمند برویم. این چنین بود که رویایی‌ترین شب فوتبال ایران رقم خورد...

نسل فوتبال ملی ما در سال ۱۳۷۶ به قدری قدرتمند و باصلابت بود که فوتبال ایران تا سال‌های سال از حضور آن‌ها سود برد و وجود بازیکنان آن نسل در فوتبال ایران منشاء اثرهای مفید و ماندگاری بود.

پس از روزهای تلخ ریاض و دوحه و کوالالامپور و شکست هایی باور نکردنی برابر عربستان و قطر و ژاپن، با اندوخته نه چندان مطمئن تساوی یک – یک پای به جهنم کریکت گراند #ملبورن گذاشت تا در حضور سیل تماشاگران استرالیا برابر این تیم صف آرایی کند.
تیم ساخته دست محمد #مایلی_کهن را #ویه_رای برزیلی تحویل گرفته بود، تیمی که تک تک بازیکنانش سال هاست در قلب ملت اند و خروش غیرتشان حسرت امروز ملت است. مردانی که از جان دل مایه گذاشتند و حماسه تاریخی ملبورن را رقم زدند.
گرچه برای استرالیایی ها این بازی جز یک تراژدی نبود اما لحظه لحظه های این دیدار برای ایرانیان خاطراتی دلنشین است که که یادآوریشان بی شک لبخند بر لب می نشاند. از موقعیت های ۱۲۰ درصدی استرالیا که احمدرضا عابدزاده افسانه وار مهار می کرد تا #پیتر_هور روانی و پاره کردن تور دروازه و حرکات روحیه بخش #عقاب_آسیا... و در نهایت گل به یاد ماندنی حماسه ساز ملبورن، همان که #جواد_خیابانی غزال تیزپایش خواند؛ و همان که نا امیدی را در زانوان #مارک_بوسنیچ تزریق کرد که یارای ایستادن نداشت. «باز هم خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران» صداي خیابانی صدای ماندگاري شد که با اين بازی عجين گشت.
حماسه ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!


کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد!

صحنه ای که عابدزاده یک دست توپ می گیرد و یا بعد از سوت پایان #علی_دایی بزرگ سر #ساندرو_پل مجار را می بوسد و اشک های #حمید_استیلی پرچم به دست و دور افتخار #محمد_خاکپور پا به پای #مهدی_مهدوی کیا در ملبورن، همه و همه صحنه هایی اند برای آنان که بازی را دیده اند همواره نو و بدیع خواهد ماند.


گویی بین دو نیمه #هری_کیول به #کریم _باقری گفته بود به فکر جام جهانی ۴ سال بعد باشید. اما به همت و غیرت مردان تیم ملی که امروز دلمان تنگ تک تکشان است تیم ملی قصه بازگشت سر داد و در خاک استرالیا دو گل خورده را جبران کرد و میهن را غرق در شادی کرد و راهی فرانسه شد.
آن مردان بی ادعایی که میلیارد که هیچ، قرارداد میلیونی هم به سختی دیدند، اما دل ملتی به ساق هاشان گرم و شاد بود، مردان بی ادعایی که بی شک زیباترین خاطرات فوتبالی مان را رقم زدند و به فوتبال علاقه مندمان کردند.

فرانس پرس نوشت: در یك لحظه وزن كره زمین سبك شد چون شصت میلیون ایرانی با هم به هوا پریدند ...

ادامه دارد...

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan