شاه فرتوت ابریقستان

#بیهقی
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
‍ «دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی»

هرچند تاریخ بیهقی، مانند اغلب دیگر تواریخ، آینه‌ای است از فتوحات و ظفرمندی‌ها یا شکست‌ها و ناکامی‌های مردان، و ردپای زنان در آن گم و محو و پوشیده مانده، چهرۀ دو زن آزادۀ دلیر چون نوری بر صفحات آن تاریخ تاریک می‌تابد: مادر حسنک وزیر و مادر عبدالله زبیر؛ دو مادری که درخشش خورشید شجاعت بر جبین طلعتشان دودی است در چشم اعداء.

#بیهقی مادر حسنک را در پایان ذکر بر دار کردن حسنک به قصه می‌آورد، درست در نقطه‌ای که روایت درحال فرود از اوج و خیزی دراماتیک است.
صحنۀ حضور قهرمانانه و عارفانۀ حسنک در پای دار به وصف رنج و غصۀ بی‌حد دوستداران وی و خیرخواهان ملک می‌پیوندد. بونصر روزه باز نمی‌کند. خواجه احمد حسن به دیوان نمی‌نشیند و به‌نوعی اعتصاب می‌کند. همگان در حال لعن و نفرین بانی این ظلم، بوسهل‌‌اند و تن حسنک بر دار مانده است.
در این صحنۀ فرودِ غمبارِ روایت است که قلمِ بیهقی برای رسمِ صورتِ مادر حسنک تیز می‌شود تا تراژدی باز اوج گیرد و پایان‌بندی‌ای درخور بیابد. اینجاست که مادر حسنک، صبور و سنگین، به قصه پای می‌گذارد.
بااینکه مرگ پسر را تا دو سه ماه از مادر پنهان داشته‌ بودند، چون فاش کردند، آن زن جگرآور «جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست به‌درد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود. که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.»

استقامت و تاب‌آوری مادر حسنک در سوگ فرزندش چنان شکوهمند است که قلم بیهقی بلافاصله مادر دلیر دیگری را فرایاد می‌آورد: اسماء را، مادر عبدالله زبیر.
عبدالله زبیر، در شب آخر جنگ با حجاج یوسف، وقتی «کارش سخت تنگ شد»، از جنگ بایستاد و امان گرفت برای رایزنی با یارانش. همه به او نصیحت کردند که خود را تسلیم کند «تا فتنه بنشیند و المی به تو نرسد»، اما مادرش با شکیبایی و استدلالی حیرت‌انگیز او را به ادامۀ نبرد تشویق کرد: «اسماء زمانی اندیشید پس گفت: ای فرزند، این خروج که تو بر بنی‌امیه کردی، دین را بود یا دنیا را؟ گفت بخدای که از بهر دین را بود، و دلیل آنکه نگرفتم یک دِرَم از دنیا، و این ترا معلوم است. گفت پس صبر کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن چنانکه برادرت معصب کرد.... گفت ای مادر، من هم بر اینم که تو می‌گویی، اما رای و دل تو خواستم که بدانم در این کار. اکنون بدانستم و مرگِ با شهادت پیش من خوش گشت. اما می‌اندیشم که چون کشته شوم مثله کنند.»
پسر نه از مرگ، که از تکه‌تکه شدن و بی‌حرمتی بر بدنش پس از مرگ است که بیم دارد، حال‌آنکه مادرش همین ترس را هم به باد می‌دهد و می‌گوید: «چون گوسپند را بکشند از مثله کردن و پوست باز کردن دردش نیاید.»
پسر شب تا سحر را به نماز و قرآن و غسل می‌گذراند و چون وقت بدرود با مادرش می‌رسد، موجی از عصارۀ عاطفه قلم بیهقی را می‌خروشاند: مادر، شجاع و استوار، لباس رزم پسر را بر تنش مرتب می‌کند، انگارنه‌انگار که او را به عزم شهادت بدرقه می‌کند:
«در رفت و مادر را در کنار گرفت و بدرود کرد، و مادرش زره بر وی راست می‌کرد و بغلگاه می‌دوخت و می‌گفت: «دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی.» چنانکه گفتی او را به پالوده خوردن می‌فرستد و البته جزعی نکرد چنانکه زنان کنند.»

پایان‌بندی این روایت باز وصف چهرۀ دلاور مادر است. هم بر سوگ پسر تاب می‌آورد، هم بر تحقیر و خفّت دشمنان. وقتی خبر سوگواری صبورانۀ او را به حجاج یوسف می‌رسانند، ظالم با حیله‌گری چنان صحنه‌سازی می‌کند تا مادر تن بی‌جان پسر را بر دار ببیند و بی‌تاب شود: «پس گروهی از زنان را بر این کار بگماشتند و ایشان در ایستادند و حیلت ساختند تا اسماء را بر آن جانب بردند، چون دار بدید بجای آورد که پسرش است، روی به زنی کرد از شریف‌ترینِ زنان و گفت: «گاهِ آن نیامده که این سوار را از این اسب فرود آورند؟» و برین نیفزود و برفت.»

هیچ چیزی چون اشک مادران ظالم را حقیر و خفیف نمی‌کند. آن چشمۀ صافی است که سرانجام تواریخ تاریک را به سیلابی سهمگین و شکوهمند خواهد شست.

✍🏼 #سایه_اقتصادی‌نیا

🌹تقدیم به تمام مادران دل‌خونِ دادخواه🌹

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Vaziri Amir Hasanak
Mahmoud Dowlatabadi
📚 داستان حسنک از کتاب #تاریخ_بیهقی
🎙 با صدای #محمود_دولت‌آبادی

احمق مردا که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند!

اول آبان، روز بزرگداشت #بیهقی است. بیهقی را پدر نثر فارسی می‌دانند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
«دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی»

هرچند تاریخ بیهقی، مانند اغلب دیگر تواریخ، آینه‌ای است از فتوحات و ظفرمندی‌ها یا شکست‌ها و ناکامی‌های مردان، و ردپای زنان در آن گم و محو و پوشیده مانده، چهرۀ دو زن آزادۀ دلیر چون نوری بر صفحات آن تاریخ تاریک می‌تابد: مادر حسنک وزیر و مادر عبدالله زبیر؛ دو مادری که درخشش خورشید شجاعت بر جبین طلعتشان دودی است در چشم اعداء.

#بیهقی مادر حسنک را در پایان ذکر بر دار کردن حسنک به قصه می‌آورد، درست در نقطه‌ای که روایت درحال فرود از اوج و خیزی دراماتیک است.
صحنۀ حضور قهرمانانه و عارفانۀ حسنک در پای دار به وصف رنج و غصۀ بی‌حد دوستداران وی و خیرخواهان ملک می‌پیوندد. بونصر روزه باز نمی‌کند، خواجه احمد حسن به دیوان نمی‌نشیند و به‌نوعی اعتصاب می‌کند، همگان در حال لعن و نفرین بانی این ظلم، بوسهل‌‌اند و تن حسنک بر دار مانده است. در این صحنۀ فرودِ غمبارِ روایت است که قلمِ بیهقی برای رسمِ صورتِ مادر حسنک تیز می‌شود تا تراژدی باز اوج گیرد و پایان‌بندی‌ای درخور بیابد. اینجاست که مادر حسنک، صبور و سنگین، به قصه پای می‌گذارد.
بااینکه مرگ پسر را تا دو سه ماه از مادر پنهان داشته‌ بودند، چون فاش کردند، آن زن جگرآور «جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست به‌درد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود. که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.»

استقامت و تاب‌آوری مادر حسنک در سوگ فرزندش چنان شکوهمند است که قلم بیهقی بلافاصله مادر دلیر دیگری را فرایاد می‌آورد: اسماء را، مادر عبدالله زبیر.
عبدالله زبیر، در شب آخر جنگ با حجاج یوسف، وقتی «کارش سخت تنگ شد»، از جنگ بایستاد و امان گرفت برای رایزنی با یارانش. همه به او نصیحت کردند که خود را تسلیم کند «تا فتنه بنشیند و المی به تو نرسد»، اما مادرش با شکیبایی و استدلالی حیرت‌انگیز او را به ادامۀ نبرد تشویق کرد: «اسماء زمانی اندیشید پس گفت: ای فرزند، این خروج که تو بر بنی‌امیه کردی، دین را بود یا دنیا را؟ گفت بخدای که از بهر دین را بود، و دلیل آنکه نگرفتم یک دِرَم از دنیا، و این ترا معلوم است. گفت پس صبر کن بر مرگ و کشتن و مثله کردن چنانکه برادرت معصب کرد.... گفت ای مادر، من هم بر اینم که تو می‌گویی، اما رای و دل تو خواستم که بدانم در این کار. اکنون بدانستم و مرگِ با شهادت پیش من خوش گشت. اما می‌اندیشم که چون کشته شوم مثله کنند.»
پسر نه از مرگ، که از تکه‌تکه شدن و بی‌حرمتی بر بدنش پس از مرگ است که بیم دارد، حال‌آنکه مادرش همین ترس را هم به باد می‌دهد و می‌گوید: «چون گوسپند را بکشند از مثله کردن و پوست باز کردن دردش نیاید.»
پسر شب تا سحر را به نماز و قرآن و غسل می‌گذراند و چون وقت بدرود با مادرش می‌رسد، موجی از عصارۀ عاطفه قلم بیهقی را می‌خروشاند: مادر، شجاع و استوار، لباس رزم پسر را بر تنش مرتب می‌کند، انگارنه‌انگار که او را به عزم شهادت بدرقه می‌کند: «در رفت و مادر را در کنار گرفت و بدرود کرد، و مادرش زره بر وی راست می‌کرد و بغلگاه می‌دوخت و می‌گفت: «دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی.» چنانکه گفتی او را به پالوده خوردن می‌فرستد و البته جزعی نکرد چنانکه زنان کنند.»

پایان‌بندی این روایت باز وصف چهرۀ دلاور مادر است. هم بر سوگ پسر تاب می‌آورد، هم بر تحقیر و خفّت دشمنان. وقتی خبر سوگواری صبورانۀ او را به حجاج یوسف می‌رسانند، ظالم با حیله‌گری چنان صحنه‌سازی می‌کند تا مادر تن بی‌جان پسر را بر دار ببیند و بی‌تاب شود: «پس گروهی از زنان را بر این کار بگماشتند و ایشان در ایستادند و حیلت ساختند تا اسماء را بر آن جانب بردند، چون دار بدید بجای آورد که پسرش است، روی به زنی کرد از شریف‌ترینِ زنان و گفت: «گاهِ آن نیامده که این سوار را از این اسب فرود آورند؟» و برین نیفزود و برفت.»

هیچ چیزی چون اشک مادران ظالم را حقیر و خفیف نمی‌کند. آن چشمۀ صافی است که سرانجام تواریخ تاریک را به سیلابی سهمگین و شکوهمند خواهد شست.

#سایه_اقتصادی‌نیا

🌹برای مادران دل‌خونِ دادخواه🌹

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Vaziri Amir Hasanak
Mahmoud Dowlatabadi
📚 داستان حسنک از کتاب #تاریخ_بیهقی
🎙 با صدای #محمود_دولت‌آبادی

احمق مردا که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند!

اول آبان، روز بزرگداشت #بیهقی است. بیهقی را پدر نثر فارسی می‌دانند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
‍ به بهانهٔ درگذشت #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی
۱۹۳۱-۲۰۲۲

⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم

#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابرقدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.(آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

#گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی، زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق‌تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند، اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، اینبار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به "گولاک" ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید:
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، در جواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و #آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام #عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدنهایی کامیاب‌تر از ما بوده‌اند؛ با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دستکم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
به بهانهٔ دوم مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی (۱۹۳۱)
‍ ‍‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم


#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابرقدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.(آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

#گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی، زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق‌تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند، اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، اینبار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به "گولاک" ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، در جواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و #آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام #عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدنهایی کامیاب‌تر از ما بوده‌اند؛ با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دستکم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)

۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


درباره ویدئوی پیوست:
تبلیغ کالاهای غربی، یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود.
در این ویدئو (سال نود و هفت میلادی) او "پیتزا هات" را تبلیغ می‌کند!

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Vaziri Amir Hasanak
Mahmoud Dowlatabadi
📗 داستان حسنک از کتاب #تاریخ_بیهقی
🎙 با صدای #محمود_دولت‌آبادی

⛔️ احمق مردا که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند!

اول آبان، روز بزرگداشت #بیهقی است. بیهقی را پدر نثر فارسی می‌دانند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
به بهانهٔ دوم مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی (۱۹۳۱)
‍ ‍‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم


#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابرقدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.(آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

#گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی، زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق‌تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند، اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، اینبار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به "گولاک" ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، در جواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و #آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام #عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدنهایی کامیاب‌تر از ما بوده‌اند؛ با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دستکم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)

۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


درباره ویدئوی پیوست:
تبلیغ کالاهای غربی، یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود.
در این ویدئو (سال نود و هفت میلادی) او "پیتزا هات" را تبلیغ می‌کند!

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم

به بهانهٔ ۲مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی🔻

#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابر قدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغ ها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.( آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

🔸گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، این بار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن ، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به گولاک ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، درجواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدن هایی کامیاب تر از ما بوده‌اند با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دست کم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)
۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


ویدئو: تبلیغ کالاهای غربی یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود در این ویدئو ( سال نود و هفت میلادی) او پیتزا هات را تبلیغ می‌کند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Vaziri Amir Hasanak
Mahmoud Dowlatabadi
📗 داستان حسنک از کتاب #تاریخ_بیهقی
🎙 با صدای #محمود_دولت‌آبادی

⛔️ احمق مردا که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند!

اول آبان، روز بزرگداشت #بیهقی است.
بیهقی را پدر نثر فارسی می‌دانند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم

به بهانهٔ ۲مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی🔻

#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابر قدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغ ها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.( آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

🔸گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، این بار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن ، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به گولاک ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، درجواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدن هایی کامیاب تر از ما بوده‌اند با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دست کم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)
۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


ویدئو: تبلیغ کالاهای غربی یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود در این ویدئو ( سال نود و هفت میلادی) او پیتزا هات را تبلیغ می‌کند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Vaziri Amir Hasanak
Mahmoud Dowlatabadi
📗 داستان حسنک از کتاب #تاریخ_بیهقی
🎙 با صدای #محمود_دولت_آبادي

⛔️ احمق مردا که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند!

اول آبان، روز بزرگداشت #بیهقی است. بیهقی را پدر نثر فارسی می‌دانند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan