شاه فرتوت ابریقستان

#برژنف
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
چاپلوسی عنصر حیاتی برای همه رژیمهای دیکتاتوری

✍️ #بیژن_اشتری

#ویکتور_شبشتین در کتاب «انقلاب‌های ۱۹۸۹» می‌نویسد:

"چاپلوسی" عنصری حیاتی برای موفقیت در همه رژیم‌های دیکتاتوری است؛ اما در اواخر عمر رژیم شوروی، چاپلوسی به چنان مرزهای تازه‌ای دست یافته بود که هرگز نمونه‌اش دیده نشده بود!
#گورباچف جوان که در آن زمان مقامی سطح پایین داشت نیز برای بقا و پیشرفت در سلسله مراتب رژیم، مجبور بود به چاپلوسی متوسل شود. او بعدها اذعان کرد:
«ما در آن سال‌ها همگی کون برژنف(دبیرکل حزب)،را لیس می‌زدیم! همه ما!».

چند نمونه از چاپلوسی‌های مکتوب گورباچف ( مسئول حزب در یک استان دورافتاده شوروی) از #برژنف رهبر کشور،موجود است.
او در اوایل سال ۱۹۷۸ نقد ستایش‌آمیزی بر کتاب ملال‌آور و تقریبا غیرقابل خواندن برژنف در روزنامه حزب نوشت. کتاب سه جلدی برژنف(که سواد کتاب نوشتن نداشت) را در واقع گروهی از نویسندگان نوشته و برژنف آن را به اسم خودش چاپ کرده بود.
تعریف‌های گورباچف از کتاب رهبر به حدی غلوآمیز بود که فقط آدم های سنگ‌دل ممکن بود آن را بخوانند و لبخندی از سر تمسخر نزنند.
گورباچف نوشته بود:
«لئونید ایلیچ برژنف، نبوغ رهبری از نوع لنینیستی آن را آشکار کرده است. کار بزرگ غول‌آسایش تقویت هر چه بیشتر قدرت کشور، ارتقا سطح رفاه کارگران و تقویت صلح و امنیت جهانی است. او در صفحات کتابش قهرمانان ما را با کلماتی از طلا به تصویر کشیده...کتاب او رویدادی عظیم در زندگی عمومی ماست. کمونیست‌ها در شهر من یکپارچه سپاسگزار رفیق برژنف هستند»

گورباچف علاوه بر این چاپلوسی، خدمات خوبی هم در زمینه چشمه‌های آب گرم برای درمان حاکمان پیر و معمولا مریض کشور در شهر استاوروپول ارایه می‌کرد که باعث شده بود در آن بالاها آشنایان متنفذی پیدا کند.

به هر حال، کمی پس از چاپ مطلب ستایش‌‌آمیز گورباچف از کتاب رهبر، به وی فرصتی داده شد تا خدمت ایشان شرفیاب شود و حضورا مورد تفقد رهبر قرار بگیرد.
کمتر از شش ماه بعد، گورباچف دوباره به کرملین فراخوانده شد تا وزیر کشاورزی و عضو دفتر سیاسی حزب حاکم شود و این آغاز صعود نجومی وی به نوک سلسله مراتب حزب و حکومت بود.

و بنده اضافه می‌کنم: بله، چنین است فواید بیکران چاپلوسی و پاچه‌خواری فی کل مکان و فی کل زمان.

#شب_و_روزگار_خوش

https://t.me/oldkingofebrighestan/45705

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
‍ به بهانهٔ درگذشت #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی
۱۹۳۱-۲۰۲۲

⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم

#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابرقدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.(آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

#گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی، زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق‌تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند، اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، اینبار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به "گولاک" ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید:
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، در جواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و #آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام #عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدنهایی کامیاب‌تر از ما بوده‌اند؛ با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دستکم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan
به بهانهٔ دوم مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی (۱۹۳۱)
‍ ‍‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم


#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابرقدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.(آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

#گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی، زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق‌تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند، اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، اینبار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به "گولاک" ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، در جواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و #آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام #عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدنهایی کامیاب‌تر از ما بوده‌اند؛ با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دستکم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)

۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


درباره ویدئوی پیوست:
تبلیغ کالاهای غربی، یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود.
در این ویدئو (سال نود و هفت میلادی) او "پیتزا هات" را تبلیغ می‌کند!

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
مشکل #انتخابات_آزاد این است که معلوم نیست چه کسی برنده می‌شود!

#لئونید_برژنف (رهبر شوروی سابق)
#برژنف
#انتخابات
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
به بهانهٔ دوم مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی (۱۹۳۱)
‍ ‍‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم


#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابرقدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.(آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

#گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی، زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق‌تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند، اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، اینبار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به "گولاک" ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، در جواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و #آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام #عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدنهایی کامیاب‌تر از ما بوده‌اند؛ با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دستکم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)

۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


درباره ویدئوی پیوست:
تبلیغ کالاهای غربی، یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود.
در این ویدئو (سال نود و هفت میلادی) او "پیتزا هات" را تبلیغ می‌کند!

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم

به بهانهٔ ۲مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی🔻

#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابر قدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغ ها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.( آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

🔸گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، این بار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن ، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به گولاک ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، درجواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدن هایی کامیاب تر از ما بوده‌اند با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دست کم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)
۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


ویدئو: تبلیغ کالاهای غربی یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود در این ویدئو ( سال نود و هفت میلادی) او پیتزا هات را تبلیغ می‌کند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
انقلابی‌های خیانت کار
✍️ دکتر #مجتبی_لشکربلوکی

به این زنجیره وحشتناک و عبرت‌انگیز تاریخ توجه کنید:
به محض اینکه #لنین (رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی) مُرد معلوم شد که شخص دوم انقلاب یعنی #تروتسکی خودفروخته و خائن است، رهبران انقلاب مانند #استالین، کامنف، زینوویف و بخارین به کمک هم او را از کشور بیرون انداختند و بعدش در مکزیک با یخ شکن او را کشتند.
پنج سال بعد معلوم شد که کامنف، زینوویف و بخارین نیز دشمن خلق بودند در نتیجه محاکمه و با دستور استالین، توسط هنریخ یاگودا که نفر اول وزارت امنیت بود اعدام شدند. اما داستان خیانت ها تمام نشد. بعدا گفته شد خودِ هنریخ یاگودا (رئیس وزارت امنیت کشور) هم جاسوسِ امپریالیست هاست و گفتند نه تنها جاسوس است بلکه از خانه باغش هم، هزاران عکس، فیلم سکسی و حتی لباس زیر زنانه و [....] پیدا کردند! در کشوری که بنایش بر بی خدایی بود گفت: به ‏نظر می‏رسد خدا وجود داشته باشد! من هزاران بار از دستورات خدا سرپیچی كردم تا به استالین خدمت كنم؛ حالا حكم مرگم را صادر كرده است. بالاخره به دستور استالین و بدست معاونش نیكلای یژوف به گلوله بسته شد. اما مدتی بعد گفتند که خودِ نیكلای یژوف هم دشمن خلق و سرسپرده بیگانگان است در نتیجه محاکمه و به وسیله معاون خود یعنی لاورنتی بریا کشته می‌شود! این زنجیره به پایان می‌رسد؟ نه! به ادامه‌اش توجه کنید!

چیزی نمی‌گذرد که بعد از مرگ استالین، یک مرتبه گفته شد که خودِ لاورنتی بریا (رئیس وزارت امنیت کشور) نیز به وطن و انقلاب خیانت کرده و جاسوس انگلستان بوده در نتیجه به دستور #خروشچف دستگیر شد و در دادگاهی به ریاست گئورگی ژوکوف به مرگ محکوم و توسط او اعدام شد. چند مدت بعد، گئورگی ژوکوف نیز مغضوب شد و از کلیه مشاغل برکنار و به اورال تبعید شد.
بعدا کاشف به عمل آمد که خود استالین نیز خائن بوده در نتیجه، گور استالین را شکافته جسدش را درآورده و از محل مقبره لنين در ميدان سرخ مسكو به كنار ديوار كرملين انتقال دادند. بعدها گفتند خود خروشچف نیز آدمی ماجراجو و دشمن بوده در نتیجه بوسیله #برژنف برکنار شد و تا زمان مرگش در ویلایی در حومه مسکو تحت نظر قرار گرفت و وقتی مرد، تحت شدید تدابیر امنیتی دفن شد حتی به خانواده‌اش نیز اجازه شرکت در مراسم را ندادند. وقتی برژنف مرد و #گورباچف آمد، تازه فهمیدند که ای بابا! این کفتار پیر یعنی برژنف، بیشترین ضربه‌ها را به روسیه زده و سالها جلوی پیشرفت روسیه را گرفته بوده.
این داستان ادامه پیدا کرد تا اینکه اتحاد جماهیر شوروی چندپاره شد و از بین رفت و تبدیل شد به کشورهای استقلال یافته!

آنچه در بالا خواندیم فقط مربوط به کشور شوروری نیست. می‌تواند در خانواده ما هم اتفاق بیفتد. می‌تواند در هر خانواده، قبیله، گروه، روستا، سازمان، استان و در هر کشور دیگری رخ دهد. چطور چنین چیزی رخ می‌دهد؟
وقتی می‌بینیم که در خانواده ما یاغی پیدا شده، در سازمان ما معترض زیاد شده و در کشور، تعداد زیادی مطرود و خائن و مغضوب داریم، این یعنی یک جای کار ایراد دارد! این یعنی اینکه قبیله ما، جمع ما، سازمان ما توانایی هضم تنوع‌ها و تفاوت‌ها را ندارد. هر کسی که متفاوت می‌اندیشد و متفاوت فکر می کند، سریعا برچسب خائن، دگراندیش، تجدیدنظرطلب و ... می‌زنیم.
جمع‌های با توان هضم بالا، هنر تبدیل تفاوت‌ها به یکپارچگی (و نه یکی شدن) را دارند. دقیقا تفاوت در همین نقطه ظریف است:
جمع‌هایی که تنوع و چندصدایی را دوست دارند چنین فکر می‌کنند: اینکه من و تو کاملا شبیه به هم فکر کنیم یعنی یک نفر از ما اضافه است. و چه خوب است که ما متفاوت هستیم و متفاوت فکر می‌کنیم.
جمع‌هایی که تک صدایی را دوست دارند چنین فکر می‌کنند: تو شبیه به من فکر نمی‌کنی؟ پس تو باید حذف شوی! همین!

راه حل چیست؟
▫️گفتگو برای درک مشترک را بیاموزیم.
▫️احترام به تصمیم مشترک را تمرین کنیم.
چرا؟ فرض کنید در مورد یک مساله ملی مثلا تبدیل ایران به هاب ارتباطی منطقه، من یک درک از مساله دارم و تو درک دیگری. با هم از طریق گفتگو به درک مشترک می‌رسیم اگر نرسیدیم از طریق رای‌گیری و انتخابات به تصمیم مشترک می رسیم.‌ بنابراین يا با گفتگو به درک مشترک و یک تصمیم مرضی‌الطرفین می‌رسیم یا اینکه نمی‌توانیم یکدیگر را با گفتگو قانع کنیم و اینجاست که باید رای‌گیری کنیم و هر چه جمع گفت را بپذیریم.
جامعه‌ای که اعضای آن احساس کنند همه در آن نقش دارند و احساس کنند که می‌توانند با یکدیگر یا به درک مشترک برسند یا به تصمیم مشترک دیگر به فکر #انقلاب و تخریب و خیانت و دیگران و دسیسه نمی‌افتند.
یکسان سازی (همه دقیقا شبیه به هم فکر کنند) را رها کنیم، یکپارچه سازی (درک مشترک یا تصمیم مشترک) را در دستور کار قرار دهیم.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
https://t.center/oldkingofebrighestan
انقلابی‌های خیانت کار
✍️ دکتر #مجتبی_لشکربلوکی

به این زنجیره وحشتناک و عبرت‌انگیز تاریخ توجه کنید:
به محض اینکه #لنین (رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی) مُرد معلوم شد که شخص دوم انقلاب یعنی #تروتسکی خودفروخته و خائن است، رهبران انقلاب مانند #استالین، کامنف، زینوویف و بخارین به کمک هم او را از کشور بیرون انداختند و بعدش در مکزیک با یخ شکن او را کشتند.
پنج سال بعد معلوم شد که کامنف، زینوویف و بخارین نیز دشمن خلق بودند در نتیجه محاکمه و با دستور استالین، توسط هنریخ یاگودا که نفر اول وزارت امنیت بود اعدام شدند. اما داستان خیانت ها تمام نشد. بعدا گفته شد خودِ هنریخ یاگودا (رئیس وزارت امنیت کشور) هم جاسوسِ امپریالیست هاست و گفتند نه تنها جاسوس است بلکه از خانه باغش هم، هزاران عکس، فیلم سکسی و حتی لباس زیر زنانه و [....] پیدا کردند! در کشوری که بنایش بر بی خدایی بود گفت: به ‏نظر می‏رسد خدا وجود داشته باشد! من هزاران بار از دستورات خدا سرپیچی كردم تا به استالین خدمت كنم؛ حالا حكم مرگم را صادر كرده است. بالاخره به دستور استالین و بدست معاونش نیكلای یژوف به گلوله بسته شد. اما مدتی بعد گفتند که خودِ نیكلای یژوف هم دشمن خلق و سرسپرده بیگانگان است در نتیجه محاکمه و به وسیله معاون خود یعنی لاورنتی بریا کشته می‌شود! این زنجیره به پایان می‌رسد؟ نه! به ادامه‌اش توجه کنید!

چیزی نمی‌گذرد که بعد از مرگ استالین، یک مرتبه گفته شد که خودِ لاورنتی بریا (رئیس وزارت امنیت کشور) نیز به وطن و انقلاب خیانت کرده و جاسوس انگلستان بوده در نتیجه به دستور #خروشچف دستگیر شد و در دادگاهی به ریاست گئورگی ژوکوف به مرگ محکوم و توسط او اعدام شد. چند مدت بعد، گئورگی ژوکوف نیز مغضوب شد و از کلیه مشاغل برکنار و به اورال تبعید شد.
بعدا کاشف به عمل آمد که خود استالین نیز خائن بوده در نتیجه، گور استالین را شکافته جسدش را درآورده و از محل مقبره لنين در ميدان سرخ مسكو به كنار ديوار كرملين انتقال دادند. بعدها گفتند خود خروشچف نیز آدمی ماجراجو و دشمن بوده در نتیجه بوسیله #برژنف برکنار شد و تا زمان مرگش در ویلایی در حومه مسکو تحت نظر قرار گرفت و وقتی مرد، تحت شدید تدابیر امنیتی دفن شد حتی به خانواده‌اش نیز اجازه شرکت در مراسم را ندادند. وقتی برژنف مرد و #گورباچف آمد، تازه فهمیدند که ای بابا! این کفتار پیر یعنی برژنف، بیشترین ضربه‌ها را به روسیه زده و سالها جلوی پیشرفت روسیه را گرفته بوده.
این داستان ادامه پیدا کرد تا اینکه اتحاد جماهیر شوروی چندپاره شد و از بین رفت و تبدیل شد به کشورهای استقلال یافته!

آنچه در بالا خواندیم فقط مربوط به کشور شوروری نیست. می‌تواند در خانواده ما هم اتفاق بیفتد. می‌تواند در هر خانواده، قبیله، گروه، روستا، سازمان، استان و در هر کشور دیگری رخ دهد. چطور چنین چیزی رخ می‌دهد؟
وقتی می‌بینیم که در خانواده ما یاغی پیدا شده، در سازمان ما معترض زیاد شده و در کشور، تعداد زیادی مطرود و خائن و مغضوب داریم، این یعنی یک جای کار ایراد دارد! این یعنی اینکه قبیله ما، جمع ما، سازمان ما توانایی هضم تنوع‌ها و تفاوت‌ها را ندارد. هر کسی که متفاوت می‌اندیشد و متفاوت فکر می کند، سریعا برچسب خائن، دگراندیش، تجدیدنظرطلب و ... می‌زنیم.
جمع‌های با توان هضم بالا، هنر تبدیل تفاوت‌ها به یکپارچگی (و نه یکی شدن) را دارند. دقیقا تفاوت در همین نقطه ظریف است:
جمع‌هایی که تنوع و چندصدایی را دوست دارند چنین فکر می‌کنند: اینکه من و تو کاملا شبیه به هم فکر کنیم یعنی یک نفر از ما اضافه است. و چه خوب است که ما متفاوت هستیم و متفاوت فکر می‌کنیم.
جمع‌هایی که تک صدایی را دوست دارند چنین فکر می‌کنند: تو شبیه به من فکر نمی‌کنی؟ پس تو باید حذف شوی! همین!

راه حل چیست؟
▫️گفتگو برای درک مشترک را بیاموزیم.
▫️احترام به تصمیم مشترک را تمرین کنیم.
چرا؟ فرض کنید در مورد یک مساله ملی مثلا تبدیل ایران به هاب ارتباطی منطقه، من یک درک از مساله دارم و تو درک دیگری. با هم از طریق گفتگو به درک مشترک می‌رسیم اگر نرسیدیم از طریق رای‌گیری و انتخابات به تصمیم مشترک می رسیم.‌ بنابراین يا با گفتگو به درک مشترک و یک تصمیم مرضی‌الطرفین می‌رسیم یا اینکه نمی‌توانیم یکدیگر را با گفتگو قانع کنیم و اینجاست که باید رای‌گیری کنیم و هر چه جمع گفت را بپذیریم.
جامعه‌ای که اعضای آن احساس کنند همه در آن نقش دارند و احساس کنند که می‌توانند با یکدیگر یا به درک مشترک برسند یا به تصمیم مشترک دیگر به فکر #انقلاب و تخریب و خیانت و دیگران و دسیسه نمی‌افتند.
یکسان سازی (همه دقیقا شبیه به هم فکر کنند) را رها کنیم، یکپارچه سازی (درک مشترک یا تصمیم مشترک) را در دستور کار قرار دهیم.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
https://t.center/oldkingofebrighestan
‍ ‍
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم

به بهانهٔ ۲مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی🔻

#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...
ابوالفضل #بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابر قدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال‌هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغ ها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.( آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

🔸گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، این بار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن ، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که #دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی‌طبقه به گولاک ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت: «چیزی که یک ملت نیاز دارد #آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، درجواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدن هایی کامیاب تر از ما بوده‌اند با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دست کم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)
۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


ویدئو: تبلیغ کالاهای غربی یکی از منابع درآمد گورباچف بعد از فروپاشی شوروی بود در این ویدئو ( سال نود و هفت میلادی) او پیتزا هات را تبلیغ می‌کند.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ شب به خیر دوستان.
⭕️❗️توصیه می‌کنم که متن زیر رو با دقتی بیشتر و چندبار بخونیم

✔️به مناسبت ۲مارس، زادروز #میخائیل_گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر #شوروی🔻

#سهند_ایرانمهر

[...و مَرد، خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده.
ابوالفضل بیهقی]


🔸‍ تقریبا دیگر همه شهروندان روس فهمیده بودند که آن چیزی که خودش را ابر قدرت معرفی می‌کرد، اجتماعی از کارگزاران و ژنرال هایی است که به هم دروغ می‌گویند، بابت این دروغ ها به یکدیگر مدال می‌دهند و در عین حال، پایبندی یکدیگر به ارزشهای کمونیسم را تحسین می‌کنند.( آخرین روزهای امپراتوری شوروی، دیوید رمنیک)

هرچند افرادی چون #سولژنیتسین و #ساخاروف دیگر به شکل علنی از ناکارآمدی این شیوه از حکمرانی سخن می‌گفتند، اما کسی که تصمیم گرفت پای روسیه را به دنیایی متفاوت با گذشته باز کند، میخاییل گورباچف بود.

🔸گورباچف بارها و بارها به متن سخنرانی #خروشچف در بیستمین کنگره حزب کمونیست که برای اولین بار پرده از دوران سیاه #استالین برداشته بود، اندیشیده بود و فکر می‌کرد دیگر چیزی برای ادامه دروغ و انزوای از جهان باقی نمانده است.

دست دادن گورباچف با #ریگان، در داخل شوروی زلزله‌ای بود که به مثابه زیر پاگذاشتن همه اصول کشور شوراها تلقی می‌شد.
ژنرالهایی که هر روز شاهد عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و علنی شدن فسادهای جدید بودند اما ترجیح می‌دادند سکوت کنند، این بار اما به صراحت زبان به انتقاد گشودند. آن دست دادن ، پایانی به چند دهه حکومت وحشت بود اما مردی که دنیای بهتری را برای روسیه می‌خواست، نمی‌دانست که دنیای بهتر برای ملتی که دموکراسی برای آنها یک رویای دست نیافتنی است و وعده زندگی بهتر در جامعه‌ای بی طبقه به گولاک ختم شده است، به چیزی بیشتر از دست دادن با یک ابرقدرت نیاز دارد.

🔸جرج شولتز وزیر وقت خارجه آمریکا مصاحبه‌ای می‌گوید( Charlie Rose interview with George Shultz. Charlie Rose):
گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است و آن ژنرالهای متمولی که هنوز برای مردم دروغهای باورنکردنی را تکرار می‌کردند، دچار چه وضعیت اسفباری شده است.
او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را باید بدهد.
یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسه اول به او گفت:«چیزی که یک ملت نیاز دارد آزادی بیان و دموکراسی است، مثلا هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند»، گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، درجواب گفت:
«برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می‌توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!».

🔸این راست است که اعتراف به ناکارآمدی و سخن از تغییر، شجاعت می‌خواهد اما از آن مهمتر برای نجات از فلاکتی که با نام عدالت، تنها به توزیع عادلانه فقر و نکبت رسیده است، "شنیدن صداها پیش از ویرانی کامل" است. صدای افرادی چون #آندره_ساخاروف پدر بمب هیدروژنی شوروی که قبل از مرگش به #برژنف و دیگر مقامات شوروی بارها و بارها گفت که داشتن بمب هیدروژنی در حالیکه شهروندان از حقوق اولیه خود محرومند، چیزی برای افتخار و شادمانی ندارد اما جز تبعید نصیبی نبرد و کار به آنجا رسید که دیگر کاری از گورباچف هم برنمی‌آمد جز اعلام مرگ امپراتوری که مدتها پیش در بستر احتضار افتاده بود، ساخاروف در آن نامه نوشته بود:
«حدسم این است که قدرت اتم توان اعزام چند صد هزار نفر سرباز و تجهیزات، گستره وسیع امپراتوری یا تاریخ درخشان، هیچ کدام برای خوشبختی یک ملت کافی نیست و درست مثل رویاهای مضحک و کودکانه است وقتی مردم احساس نکنند حقی دارند یا اینکه می‌توانند آزادانه از رویاها و ایده‌های خود بگویند...
در دورانهای بی شمار و در صفحات پیشین و آتی خلقت چه بسا تمدن هایی کامیاب تر از ما بوده‌اند با این حال نباید تلاش خود را که چون شعله ضعیفی از درون ما به بیرون تسری پیدا کرده دست کم بگیریم...نیکبختی بشر تنها با در نظر گرفتن مقتضیات منطق است و درتلاش برای اهدافی در خور آدمیت»(۱)
۱-Andrei Sakharov: TheConscience of Humanity:by Sidney D. Drell and George P. Shultz


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan