مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#فرزند
Канал
Логотип телеграм канала مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabПродвигать
256
подписчиков
26,2 тыс.
фото
7,73 тыс.
видео
836
ссылок
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
#شهید مدافع حرم ، سید محمد جواد حسن زاده
🍃🍃
در تاريخ ١٣۵٨/١٢/۰٣ در مشهد و در خانواده ای مذهبي و متدین متولد شد.

ایشان#فرزند #شهید هست. پدر بزرگوارش، #جانباز #شهید #حاج سید نجفعلی حسن زاده و از #شهدای دفاع مقدس هستند.
(تصویر مربوط #جانباز #شهید سید نجفعلی حسن زاده #پدر #شهید سید محمد جواد حسن زاده)
🍃🍃
#پدرایشان متولد نجف اشرف بودند و در مشهد به شغل نانوائي اشتغال داشتند. دو فرزند بودند که زمان #شهادت پدرش ، خواهرش ۳ ساله و ایشان ۱/۵ ساله بود.
🍃🍃
ایشان بعد از #شهادت#پدرش ، تحت سرپرستي مادرش اقدام به تحصيل کرد و با توجه به مشکلات مالي که داشت در کنار درس به #کار هم مشغول شد.
🍃🍃
پس از اتمام تحصيلات در #رشته ی علوم تجربی دوره ی دبيرستان در دانشگاه گيلان مشغول به تحصيل و موفق به اخذ مدرک #مهندسي کشاورزي گرايش علوم دامي شد.
🍃🍃
در زمان #شهادت ، مشغول به #ادامه ی تحصيل در رشته ی #اصلاح و #ژنتيک دانشگاه تربيت مدرس تهران در مقطع کا#رشناسي ارشد و از #دانشجويان #برجسته ی آن دانشگاه بود.
🍃🍃
#خودم #فرزند #شهید هستم 😭
#پدرم را سال 65 از دست دادم. #سه سالم بود که #مفقودالاثر شد و #11 سالم بود که# پیکرش #بازگشت، اما به واقع برایم از دست دادن #آقا محمد سخت تر بود چون در برهه ای که #پدر را از دست دادم، چیز زیادی متوجه نمی شدم.
🍃🍃
مهریه‌ام ۳۱۳ سکه بود،  ۸ سالی که با هم زندگی کردیم، #محمد‌حسین خیلی حرف از #شهادت می‌زد. #عکس‌هایی #شبیه عکس‌های #پدرم که #شهید شدند را می‌انداخت.
🍃🍃
#هیچ گاه به تجربه یپ#حس #دختر و #همسر #شهید بودن در یک زمان فکر نکرده بودم ولی تحمل از دست دادن #همسری که #اسوه #صبر و #توکل بود، خیلی دشوارتر است.
🍃🍃
سال ها #فرزند #شهید بودم و از سال 92 نیز بار سنگین #همسری شهید را به دوش می کشم. در #سه سالگی #پدرم را از دست دادم و در #30 سالگی #همسرم را.
🍃🍃
نکته ای که همیشه از #آقا محمد گفته ام این است که همسرم #توکل و #صبر #بسیار بالایی داشت. در همه مراحل مختلف زندگی در کار، خانواده، مسائل شخصی و تحصیلش به #خدا #توکل می کرد.
🍃🍃
بعد از ازدواج ادامه تحصیل داد. در محل کارش مسئولیت سنگینی بر عهده داشت و در هشت سال زندگی #ماموریت های زیادی رفت و فشار کاری زیادی را تحمل می کرد.
🍃🍃
#شهید مدافع حرم محمد حسین مرادے
🍃🍃
در تاریخ ۱۳۶۰/۶/۲۶ در تهران؛ محله‌ے مجیدیه در خانواده اے متدین ومذهبے متولدشد.

دانش‌آموخته‌ی هنرستان شهید مطهری رشته‌ی نقشه‌کشی و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته‌ی جغرافیا بود.
🍃🍃
متاهل بود، سال ۱۳۸۴ ازدواج کرد همسرش #فرزند #شهید دفاع مقدس هستند.
🍃🍃
از #کودکی #عشق #انقلاب و #استکبار ستیزی در دلش بود. این عشق زمانی برای همه تداعی شد که در #هفت سالگی نامه ای به مقصد #خط مقدم #جبهه ارسال کرد و گیرنده آن نامه پدرش بود.
🍃🍃
در نامه نوشته بود: «باباجان سلام، حال شما خوب است؟ من دارم درس خودم را خیلی خوب یاد میگیرم برای اینکه با سواد شوم و چشم آمریکا را در آورم. »
🍃🍃
به روایت از پدر #شهید:
وقتی #جنگ شد، بنده ازدواج کرده بودم و صاحب چند فرزند بودم. با وجود این اگر فرصتی پیش می آمد به #جبهه می رفتم و توفیق یافتم 24 ماه حضور در #مناطق عملیاتی داشته باشم.
🍃🍃
#محمدحسین که متولد سال 1360 است، حین #جنگ بزرگ شد و در برخی از این اعزام ها، او که شاید #چهار سال بیشتر نداشت، به بدرقه ی #رزمنده ها می آمد و به شکل #نمادین #اسلحه روی دوشش می انداخت.
🍃🍃
همسرم یک #مسلمان ریشه‌ دار اهل یزد بود که #هنرمندانه مرا همراهی کرد. در ابتدای زندگی زبان ارتباطی نداشتیم. من فارسی بلد نبودم و آقای بابایی هم ژاپنی بلد نبودند‌.

در نتیجه هر دو با هم به زبان انگلیسی صحبت می‌کردیم تا فرزندانمون به دنیا بیاند. فارسی بلد نبودم و با فرزندانم کلاس اول را خوندم.

ابتدا #بحث‌ های اعتقادی مطرح نبود. در ابتدا مقید به #حجاب اسلامی نبودم چون مسلمان نبودم اما آقای بابایی با یک هنرمندی و صبر منو همراه خود کرد.
🍃🍃
در ۲۹ بهمن ۱۳۴۲ #فرزند سوممون در بیمارستانی در پیچ شمیران به دنیا اومد. یک پسر #آروم و #خوش سیما و #دوست داشتنی که همسرم از من خواست نامی را پیشنهاد بدم.
🍃🍃
من هم نام #محمد رو به خاطر #عشق و #ارادت به #پیامبر بزرگ اسلام (ص)⚘ برگزیدم. #محمد قیافه‌ ای میانه داشت. گاهی آینه ی تمام‌ نمای پدرش می‌ شد و گاهی من خودم رو در چشمان شرقی اش می‌ دیدم.
🍃🍃
#محمد سال ۶۲ دیپلمش رو گرفت و در کنکور شرکت کرد. مرحله ی اول کنکور قبول شد و در همین زمان به همراه دوستانش تصمیم گرفت که به #جبهه اعزام بشه.
🍃🍃
در ابتدا این پذیرش بنا بر علاقه و محبت بود اما کم‌ کم به یک باور و عقیده تبدیل شد تا جایی که #اسلام در تموم وجودم جاری شد به‌ گونه‌ای که با #قرآن مأنوس شدم و بعدها خودم #قرآن #تدریس می‌ کردم.
🍃🍃
در سن ٢٢ سالگی از ژاپن خارج و در سال ١٣٣٨ به جایی که اصلاً نمی‌ دونستم در کجای جغرافیای جهانه یعنی ایران اومدم. از این زمان شاهد اتفاقاتی بودم ... مانند خرداد ۴٢

منزلم در خیابان نیروی هوایی بود و کم‌کم این خونه به #پایگاه#انقلابی ها تبدیل شد. اتفاقات عجیبی تا آستانه ی پیروزی انقلاب برام رخ می‌ داد و در نهایت آغاز #جنگ مرا به مسیر جدیدی وارد کرد.

رفتن #فرزند اولم به #جبهه و بعد #اعزام #محمد ( فرزند دوم ) و #شهادت در فکه از جمله ی این اتفاقاته.
🍃🍃
هیچ‌گاه آروم و قرار نداشتم. گاه مترجم می‌ شدم ، گاه به تدریس در دانشگاه می‌ پرداختم و گاه نیز در کسوت معلم هنر فعالیت می‌کردم.

با گروه #جانبازان #شیمیایی برای سفر به هیروشیما همراه می‌‌ شدم و در نهایت ، حلقه ی اتصال ایرانی‌ ها و ژاپنی‌ ها در ماجرای #جانبازان شیمیایی بودم.
🍃🍃
بجاگذاشت دراین شهر یادگاری خویش
امیرعجیب به بابای خود شباهت داشت😌

بزرگ میشودوافتخار خواهد کرد
که یک زمان پدری خوب وبامحبت داشت❤️


#فرزند_شهید
#شهیدعلی_آقا_عبدالهی

🍀🍀🍀
#شهیدانہ🥀

#مرا_ببخش_اگر_دیر_آمدم
#یک_مشت_استخوان_شدنم_طول_می_کشید


#شب_جمعه_ی_رویایی...

ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ خونواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ...
ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ…

ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ
ﺩﺧﺘﺮ خانومے ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ...
ﮔﻔﺘﻢ:
ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟
چطور مگہ...؟!
ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ...💔

ﮔﻔﺘﻢ: پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ،
میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش...

#عمه_بیا_گمشده_پیدا_شده...

زد زیر گریه و گفت:
یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ...
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍیـن ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ...💔
میشه به جای ظهر پنجشنبه،
شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ...؟!😢

شب جمعه...
ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا،
بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ...
ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ...
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن...🎊🎉

#خرابه_چراغونه_امشب...
#چشام_فرش_مهمونه_امشب...

ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن...
کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ🚶
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼہ ﺧﺒرررﻩ…؟!😳

ﻋﺮﻭﺳے ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮﻧہ ست…!

ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ...
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد:

#به_پیکرم_جان_آمده_خرابه_مهمان_آمده

ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبرید...؟💔😭
ﻧﺒﺮﯾـﺪش...💔
یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ...
ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ی ﻋﻘﺪم باشه...💕
ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ...
ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ...

ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭ تا تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ...💕

#خدا_را_شکر_که_مهمان_منی_امشب_تو_بابا...

استخوون دست باباشو برداشت…
کشید رو سرش و گفت:
"بابا جون…
ببین دخترت عروس شده…💕😭

برای بار سوم میپرسم:
عروس خانوم وکیلم...؟
با اجازه پدرم...بله...😭❤️


راوی:از بچه های تفحص اصفهان

🕊
#شب_جمعه_ی_رویایی
#بهترین_شب_زندگی
#فرزند_مقاومت #فرزندان_شهدا
#دختر_شهید #زنان_زینبی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دعا_برای_شهادت

⭕️ روایتے از دیدار و سرڪشے سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانے از خانواده شهداے مدافع حرم

#حاج_قاسم: براے دوست بابا دعا ڪن ڪه شهید بشه و بره پیشش
#فرزند_شهید_توسلے: واقعا میخواے برے پیش بابا؟

#سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شوق_دیدار_یاران

🌹 #پنجشنبه_های_دلتنگی

پنج شنبه است ...

وعده دیدار #مادر با #فرزند !
تو هم دلت پر ڪشید ؛
به ڪربلا که نشد برویم
به گلزار #شهدا می‌ شود ...

#شهدا_را_یاد_ڪنید
#با_ذڪر_صلوات

عیبـے ندارد خاڪ هم باشے😔 قبول است
یڪ چفیہ و یڪ ساڪ👝 هم باشے قبول است😢
برگرد تنھا یڪ بغل❤️باباے من باش😭


#فرزند_شھید