یک بار وقتی من
#جبهه بودم،
#محمد حسین همراه برادر بزرگش دنبال
#تشییع جنازه ی یک
#شهید رفته و سر از بهشت زهرا (ع)⚘ درآورده بودند!
🍃⚘
🍃آن زمان هنوز مدرسه هم نمی رفت و برایمان عجیب بود که با چه برداشتی این همه راه را همراه
#تشییع کنندگان رفته! عشق و علاقه به
#شهدا از همان زمان در دل این بچه جوانه زده بود.
🍃⚘
🍃از دوران
#کودکی در
#بسیج #فعالیت می کرد. بعضی شب ها که کارشان طول می کشید و دیر برمی گشتند، از پنجره بیرون را نگاه می کردم تا ببینم چه زمانی از مسجد می آیند.
🍃⚘
🍃می دیدم
#محمدحسین ازدر که وارد شد، تا بخواهد از حیاط به درون خانه بیاید،
#نوحه می خواند و یا
#زهرا (ع)⚘
#یا حسین (ع)⚘ می گوید. این پسر عشق عجیبی به
#اهل بیت (ع)⚘داشت.
🍃⚘
🍃در
#هیئت ها و
#مراسم مذهبی
#خادمی می کرد و
#غذا می پخت، اما وقتی کمی از این غذا را به خودش می دادند، حین راه همان را هم به
#مستمندی می داد و برای خودش چیزی نمی ماند.
🍃⚘
🍃درقضیه ی فتنه ی 1388 این پسر از هیچ
#تلاشی #فروگذار #نکرد و حتی فتنه گران از بالای یک ساختمان، سنگ به سرش زدند که باعث
#مجروحیتش شد، اما #شجاعت#بی نظیری داشت و شانه خالی نکرد.
🍃⚘
🍃