سمیه جلالی

Канал
Логотип телеграм канала سمیه جلالی
@mahi_gooliПродвигать
193
подписчика
ترجیح می دهم شعر شیپور باشد نه لالایی «احمد شاملو» @mahi_gooli
Forwarded from فروغ در زمان (Somaye jalali)
آن‌که با هیولا دست و پنجه نرم می‌کند
باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود.
اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز
در تو چشم می‌دوزد.
#فردریش_نیچه


منِ موافقِ صراحتِ دوران
چگونه بر لهجه‌ی آب، شُرای چکیدن نباشم
و مبتلا به جاری شدن از دو پای رودخانه؛
منِ ستوده شده در نسیان
آمرزیده شده در خطبه‌های خوف
اندام‌ِ جنسیِ حذف شده‌ای از بیانِ عاطفیِ روایتی مکتوب،
تحریف شده در سطرهای منظوم؛
نظمِ نوینِ براندازی، ارتجاع، انقلابِ صورت‌های معترض،
خوابیده بر مفاصلِ جرح.

شهر از رفتارِ موافق ما به ابتذال خویش خو کرده بود
و به چهره‌ی متلاشیِ دوران‌مان بسنده.
شب در زباله خوابیده بود
و آفتاب سربرنمی‌داشت از خاوران.

این همه اجسادِ تن‌دریده بر ساروج‌های گُزیده
خفته‌اند تا
  مارانِ گَزیده،
ماران خزیده بر شانه‌های هیولا
شرابِ جوان بنوشند؟

ردِّ جوان افتاده بر سایه‌ی درخت
و خون پرنده آواز می‌خواند بلند.

با من از شرافتِ ابرها سخن آمده
و باد نیز و باران نیز
و خاک که بی‌شفای باران می‌میرد

منِ متذکِّر بر صلابتِ دوران
کلامی نمی‌یافتم بر شرح واقعه.

کمی متمایل شوم به آشوب
بریزم مقداری دانه
زمین پراکنده‌ی پرنده شود.

به تناسخِ درخت فکر کنم
آویزان باشم از شاخه‌هاش،
بپروازانم رُخ‌های سربی‌ام را بپروازانم
یا جوانه‌ای باشم در حالِ رستن؛
منِ روییده در شکاف‌های رفیع
کلامی نمی‌یابم بر شرحِ پرنده،
تموزِ گریبان‌های چاک‌خورده‌ام در بال‌های تنیده
و امکان دارم برای پریدن
و تو ای پرنده‌ی سیاه‌بالِ سرخ‌پریده، ای همیشه سرخ‌پریده، ای همیشه‌ی سیاه‌بال
وقتی خون در پرهایت جریان داشت
درست وقتی خون در پریدن‌هات جریان داشت
امکانِ سرخِ جاری بودی در رگ‌های مظطربِ هوا،
هوای مکیده شدن، جراحت برداشتن، گرگ و میشِ جنازه شدن، خراب آمدن، تخمیر روح، رواج یافتنِ تظاهراتِ تن
تو را صدا می‌زدیم
بال‌هایت را برای پریدن لازم داشتیم
لازم بود در هوای دیگری بال بگشاییم
لازم بود بر خط شکسته‌ی لب روی صورتِ ازهم‌پاشیده‌ی شب، خون بپاشیم
که تاریکی انتخابِ ما نبود،
روی دیگرِ ما بود .



#سمیه_جلالی
14 تیرماه 1402


#صفحه_ادبی_فروغ_در_زمان
#معرفی_شاعران‌معاصر
#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر#کلاسیک#نیمایی#سپید#شعرحجم#پست‌مدرن#فروغ#نیما#شاملو#سهراب_سپهری#براهنی
Forwarded from فروغ در زمان (Somaye jalali)
.
به جبران پریدن از اسب
و امکان گسستن از اصل
مهیا کن فرصتی
تا در احیای ریشه‌هات
شهامتی یابی
به‌‌ دریدن پوستِ حیوان
که سال
سالِ حزن بود‌ و
خون بند نمی‌آمد از شقیقه‌ی درخت.

ما که از شکلِ حجیمِ فاجعه
رجعتی بلند داشتیم
و آشوبِ رمه‌های حصر
گلوی کودک‌مان می‌فشرد
فرزندِ طاغیِ عصر خویش بودیم‌ و
شتابِ پیشی‌گرفتن بر سلامتِ سنی که جوان می‌نمود

در توالی جریده‌های عصر
صبح دیگری می‌جستیم‌ و
بدن‌هامان در رنجشی تحمیل شده
به بعد مطرودتری مایل می‌شد

نه اراده‌ی معطوفِ تن
نه اشاره‌ی چشم و پلکی که در استیصالِ برهنگی
مشروطِ بریدگی از تن‌های دیگر باشد

یک قابِ بلیغ از تنهایی بشر!
تعارضِ جنسیتی مبلغ
در شهودِ گریختن از اذهانِ پرنخوت
پیچیدگی کن، ای دختر
نافرمانی کن، ای دختر
و در تمایلِ چشم‌های مترصد
تمامیتِ منفردِت را
بر اراده‌ی محتومِ قرن بتابان
چون رسوایی بلندِ آفتاب که دف می‌زند
می‌رقصد و می‌رقصاند

جهانِ منفردِ ایستاده بر هیجانِ  نظاره‌گرت باش.
ایستادگی کن، ای دختر

به افکارِ ملهجِ جمعیتت
اشتیاق بنوشان
دریدگی کن، ای دختر
که سال سالِ تو بود‌ و
خشونتِ محیط بر اضطرابِ صورت
شتاب کن، ای دختر

تزریقِ خون باش در رگ کبوتر
میلِ براندازیِ شب‌های نقاهت
تکفیرگوی مؤذن
الست* از ازل همچنان‌شان به‌گوشِ روایت‌های خونی
با سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایتِ* داستان‌های معاصر

اما این جسارت محترم است
این جنون مبارک است
اما ما بسیار راه به‌دره‌ها برده بودیم
با دخترانِ کبوتر و آهو
با دو بال و دو رانِ وحشی
به‌رفتارِِ دویدنشان با گرگ
در عصیانِ آب و سنگ

ای مبارزه‌ی عزیز که از تو گفتن
جدالِ زبان بود در دهانِ معترض
و ما همواره زندگی را
درآغوشِ روز می‌یافتیم
به آن انکارِ مضطرب از جریانِ نور، بگو

چرا بدن‌هامان به اعتراضِ خویش خرسندند
و پاشنه‌ی آشیلمان از حدقه‌ی تاریخ بیرون زده؟!

*سعدی:
الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش

*حافظ:
در زلفِ چون کمندش، ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت

#سمیه_جلالی

#صفحه_ادبی_فروغ_در_زمان
#معرفی_شاعران‌معاصر
#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر#کلاسیک#نیمایی#سپید#شعرحجم#پست‌مدرن#فروغ#نیما#شاملو#سهراب_سپهری#براهنی
https://www.instagram.com/p/DCGh7hsRY7h/?igsh=MTVvc3JmODVnbHU2bw==
Forwarded from ⚛️کانال_ادبیات_معاصر_ایران (soofia Ahankoob)
خاک از نقوش اساطیری‌ات
بر خاکسترم بپاش مادر!
دیری‌ست مرده‌ام؛
پروانه در آسمانم به دامن بگیر
بال از مشام نور گشودن است
وقتی تاریکی از پشت تیغ می‌زند،
اندامِ کوچه‌هاست که بچه می‌اندازد به جوب
خاکسترم را به دامن بگیر مادر!
من در هوای ابر را با ما سر رفاقت نبوده است
پاشیده‌ام به دیواری‌ات
آجر به خشت خام ریختیم.
این خانه‌ها چرا چرا چرا چراغ ندارند؟!

وقتی که وحشت‌ام، ویرانِ آتش‌ام
خاکستر از زباله‌ی اندام‌ام؛
مادر، نبوده‌ای که ببینی چگونه‌ام!
بهلولی‌ام، طناب بیاور
دارم خودم را، از سقفِ بهشت‌ات
وقتی معلق است
جان‌ها معلق‌اند
دیوانه نیز پر می‌کشد روزی؛
خاک از نقوش اساطیری‌ات
بر خاکسترم بپاش مادر!

گفتند: حدش زنید که این ملولِ سگیده بر بستر،
هنوزش نشاشیده از ابر،
تر نیست جای بچه
لولو خزیده بر خانِ نعمتش
به چپاول،
حدش زنید؛
حدش زدن است با میله
_پرچم است فراز
غلتانِ در موج
موج موجِ گیسوانِ از شب رهیده
مادر است،
_تهمینه یا رودابه؟!

دست بردارد و هذیان بریزد به جانِ شهر
که خونِ بچه پلنگان
هنوز از هنوزش جاری‌ست.

پیمانه را بیار مادر جان،
به جانِ شهرت نمک بریز
زخمِ چکیده‌ست بر نمدِ خاک
خون که رسوب کرده بر پیشانی‌اش
دریای آتش است!

چوب از عصا به دریا زدنت موسا
پس شکافتنت کو؟!
تا وارهیم از آنان که رنج را بر ما مقدر کردند
رنج است که باریدنش گرفته
رنج است که بیشمارش مرده‌اند و باز می‌میرند و باز می‌میرانند؛

موسا کدام رگ را به سرنگ دادی؟
تزریقِ سگ است در وریدِ جانمان!؟
هان! واق‌واقمان گرفته بود...
استخوان به تیغ دردمان گرفته بود
_نمازمان گرفته بود؟!
نه! کمر به قتلمان گرفته بود
آن که کبریایی‌اش، نسوجِ نیلگونی‌اش، بلی بلی؛
_بلی؟!
هان! همان که از سکوت ما به رعشه در فتاده است؛
_عجب!
لال باش، لال‌ها کلاغ‌شان پریدن است؛
کلاغ پر
_بپر

پریده‌ایم از بام تا شام و زباله‌ها را شهر کرده‌ایم، شهر را زباله!
شهید را کوچه و کوچه را شهید
خیابان را گلوله
و گلوله را خیابان
مادر را پیمانه به خون بچه پلنگانش؛
بگو مادر بیاورند بر جنازه‌ها درخت بخواند،
این خاک از ریشه پر است، بگو آب بکارند،
حرف‌ها در پیمانه بریز مادر!
ان‌یکادی که خواندی بر جنازه خشک شد
دیدی به کارمان نیامد؟!
دیدی؟!
کلاغ‌ها پَر شدند!
باران یازیدن گرفت و خون‌ها پارگی‌شان را بر رگ‌هامان تیغ شدند
دیدی، هذیان بر جراحتمان دوختند!
این شهر از خیابان‌هاش تر است،
رودابه و تهمینه نمی‌شناسد.
تاریخ را بر گرده‌ات بگردان
شیر از پستان‌هات چکیدن گرفته
جانت را بیار مادر!
دهان به مکیدنِ رنج است مستتر
پس بوسه بزن بر بهلولی‌مان که وقت دیوانگی‌اش خوش است؛
من از خاموشی‌ات در غشای غضروفی گوش
وقتی پروانه می‌شدم دامنت،
دارد چه کار می‌کند با من دو بال لاغر
دارد فرار می‌کند از من،
فواره‌ام؛
وقتی معلق است
آب از تنم به شیر
از لوله‌های داغِ دماغ‌ام انگار قرمز است
فواره‌‌ام
یعنی که ماغ می‌کشم،
بر سطح صورتت؛
ویرانی‌ام ببین.

این‌جا درست همین‌جا که ایستاده‌ام،
درخت‌ها ایستاده‌اند ،
رفتارِ طناب را بر گردن شهر دیده‌‌اند،
پرنده‌ها را در اجتماع مسکوتِ باد پریده‌اند،
و کلاغ‌ها را به تحصن باغ آویخته‌اند؛
رنجوری‌مان در حاشیه نمی‌گنجد مادر!
شب این‌جا تحشیه‌ای‌ست تاریک در اختناق خیابان‌ها؛
با ما که می‌شکند با ما که درد را
اندازه بگیر ماتِ چشم‌ها را،
حلقه‌های تنگ،حدقه‌های گشاد، شلوارهای خیس،سوسک‌های لاغر
اعداد هم تمام می‌شوند روزی!

این خانه‌ها چرا چرا چرا چراغ ندارند؟!


#سمیه_جلالی


⬜️◻️◽️▫️▫️▫️◽️◻️⬜️

کانال_ادبیات_معاصر_ایران
@Adabiyat_Moaser_IRAN
https://t.center/Adabiyat_Moaser_IRAN
بیداد موریانه‌ها (ویژه‌ی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa
Forwarded from وزن دنیا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۱۵ مهر زادروز #سهراب_سپهری است و به این مناسبت، شعر نیلوفر را با اجرای #احمدرضا_احمدی و موسیقی #فریبرز_لاچینی می‌شنویم.

از مرز خوابم می گذشتم‌،
سایه تاریك یك نیلوفر

روی همه‌ی این ویرانه فرو افتاده بود.
كدامین باد بی‌پروا
دانه‌ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

در پس درهای شیشه‌ای رویاها،
در مرداب بی‌ته آیینه‌ها،
هر جا كه من گوشه‌ای از خودم را مرده بودم
یك نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می‌مردم
بام ایوان فرو می‌ریزد
و ساقه‌ي نیلوفر بر گرد همه‌ی ستون‌ها می‌پیچد
کدامین باد بی‌پروا
دانه‌ی این نیلوفر را
به سرزمین خواب من آورد
نیلوفر رویید
ساقه‌اش از ته خواب شفافم سر کشید
من به رویا بودم
سیلاب بیداری رسید
چشمانم را در ویرانه‌ی خوابم گشودم
نیلوفر به همه‌ی زنندگی‌ام پیچیده بود
در رگ‌هایش من بودم که مي‌دویدم
هستی‌اش در من ریشه داشت
همه‌ی من بود
کدامین باد بی‌پروا
دانه‌ی نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد


@vaznedonya

#وزن_دنیا
#شعر_بخوانیم
🍁 #معماران_کلام
🍁 گزیده مصاحبه های سودابه زنگنه (جلد دوم ادبیات الفبای فرهنگ)
🍁 به کوشش : #سودابه_زنگنه
🍁 انتشارات : #نشر_سمت_روشن_کلمه
🍁 چاپ اول : تابستان ۱۴۰۳
🍁 شمارگان : ۳۰۰ نسخه
🍁 تعداد صفحات : ۲۶۸ ص
🍁 قیمت : ۱۷۰۰۰۰ هزار تومان
🍁 عزیزان برای تهیه ی کتاب می توانید با شماره همراه 09023670063 بانو هانا زارعی (انتشارات سمت روشن کلمه) تماس بگیرید یا با آدرس سایت انتشارات http://www.samteroshan.com
کتاب را تهیه کنید.


@naghdehall
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from سمیه جلالی
دریغا، سرزمینِ نگون‏‌بخت که از به‌ یاد آوردنِ خود بیمناک است. کجا می‌توانیم جایی را سرزمینِ مادری بنامیم که گورستانِ ماست؟ آن‌جا که جز «ازهمه‏‌جابی‌خبران» را خنده بر لب نمی‌توان دید؛ آن‏جا که آه و ناله و فریادهای آسمان‏‌شکاف را گوشِ شنوایی نیست! آن‏جا که اندوهِ جانکاه چیزی است همه‌جایاب. و چون ناقوسِ عزا به نوا درآید کمتر می‌پرسند که «از برای کیست؟»، و عمرِ نیکمردان کوتاه‌‏تر از عمرِ گُلی است که به کلاه می‌زنند،... و می‌میرند پیش از آن‏که بیماری گریبان‌گیرشان شود. .

✍️#ویلیام_شکسپیر ؛ #مکبث ؛ پرده چهارم، مجلس سوم؛ ترجمه #داریوش_آشوری ؛ نشر آگه ۱۳۷۸؛ ص ۹۶.

@mahi_gooli
#اطلاعیه
#خبر
#انتشار_کاغذی_فصلنامه_ماه‌گرفتگی
#نشر_کتاب_ارزان_سوئد


شماره پنجم و ششم فصلنامه بین‌المللي ماه‌گرفتگی (پاییز و زمستان ۱۴۰۳) به صورت کاغذی توسط نشر کتاب ارزان سوئد با مدیریت انتشارات جناب علیمرادی در کشور سوئد منتشر شد.

در هر فصل، فصلنامه بین‌المللی ماه‌گرفتگی با همیاری نشر ارزان سوئد این نشریه را به صورت‌ کاغذی در اختیار مخاطبان برون مرزی قرار می‌دهد.

سپاس بسیار از مدیریت نشر کتاب ارزان سوئد
جناب نعمت علیمرادی گرامی


صاحب امتیاز و سردبیر: فاطمه کلانتری(صحرا)
مدیرمسئول: م.روان‌شید
مدیر انتشارات نشر کتاب ارزان: نعمت علیمرادی



● متقاضیان در خارج از کشور برای تهیه شمارگان فصلنامه بین‌المللي ماه‌گرفتگی می‌توانند با مدیریت نشر کتاب ارزان در سوئد جناب علیمرادی از طریق سایت این نشر به آدرس زیر ارتباط برقرار کنند.


لینک خبر در سایت خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان:
https://mahgereftegi.com/3164/


سایت نشر کتاب ارزان سوئد:
http://www.arzan.se


سایت خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان:
http://www.mahgereftegi.com

#نشر_ارزان_سوئد
#نعمت_علیمرادی
#م_روان‌شید
#صحرا_کلانتری
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#شماره_پنجم_و_ششم
#پاییز_و_زمستان_۱۴۰۳
#سوئد
Forwarded from Tools | ابزارک
👈 لطفا با دقت مطالعه فرمایید.

#فراخوان_مقاله_و_پژوهش
#سال_دوم
#شماره_هفتم
#پاییز_۱۴۰۳
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی

فراخوان مقاله، پژوهش و...
برای
#شماره_هفتم (پاییز ۱۴۰۳) فصلنامه بین‌المللي ماه‌گرفتگی

نویسندگان و پژوهشگران ارجمند
نشریه ماه‌گرفتگی برای #شماره_هفتم خود، آماده پذيرفتن مقالات، جستارها و نقد وپژوهش‌های شما در حوزه علوم انسانی، سینما، فلسفه، هنر، ادبیات، تاریخ، جامعه‌شناسی و... می‌باشد.

لطفا آثار خود را برای انتشار در فصلنامه ماه‌گرفتگی حداکثر تا #بیستم_مهرماه_۱۴۰۳ به مدیر اجرایی نشریه سرکار خانم #الناز_آفاق به آدرس تلگرامی زیر ارسال فرمایید. آثار ارسالی شما جهت تایید و بررسی به دبیران مربوطه ارجاع خواهند شد.

در صورت عدم دسترسی به لینک تلگرامی مدیر اجرایی آثار خود را به #دبیرخانه_فصلنامه ارسال نمایید.


لینک ارتباط با مدیر اجرایی سرکار خانم الناز آفاق جهت ارسال آثار:
https://t.center/elnazafagh1


ایمیل دبیرخانه فصلنامه برای دریافت آثار :
magazine@mahgereftegi.com

رعایت نکات زیر جهت ارسال الزامی‌ست و در صورت عدم رعایت موارد ذکر شده، آثار ارسالی از روند بررسی و در نهایت انتشار خارج خواهند شد.

یادآوری نکات الزامی در ارسال آثار :

●ارسال مطلب در قالب ورد
●درج نام نویسنده در ابتدای مطلب همراه با تیتر
●عکس نویسنده یا نویسندگان
●عکس موضوعی در صورت نیاز
● منابع مشخص و دقیق همراه با ارجاع درون‌متنی و برون متنی
●سوتیتر: قسمت های منتخب متن که نکات با اهمیت مقاله و پژوهش از منظر نویسنده می‌باشند.
●مطلب ارسالی نباید در نشریه‌ی دیگر و یا پیش از انتشار به صورت دیگری در سایت و کانال‌های تلگرامی و... به انتشار رسیده باشد و در صورت اثبات خلاف آن نشریه مطلب مربوطه را منتشر نخواهد کرد.
●مطالب ارسالی تنها با تایید دبیران مطالعاتی فصلنامه ماه‌گرفتگی به انتشار خواهند رسید.
●تعداد کلمات نسبت به نوع مطالب متفاوت می‌باشد و تصمیم انتشار آن با سردبیر خواهد بود.
●فصلنامه ماه‌گرفتگی در ویرایش نگارشی متون آزاد می‌باشد و نوع قرار گیری و چیدمان مطالب بر عهده طراح نشریه است و خواهشمند است از ارسال مطالب متفرقه در زمان ارسال مطلب خودداري شود.


آدرس سایت خانه‌جهانی‌ماه‌گرفتگان:
www.mahgereftegi.com

لینک فراخوان در سایت ماه‌گرفتگان:
https://mahgereftegi.com/3140/


#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی
#سال_دوم
#شماره_هفتم
#فراخوان_مقاله_و_پژوهش
#نشر_ارزان_سوئد
#م_روان‌شید
#النار_آفاق
#صحرا_کلانتری
#پاییز_۱۴۰۳
Forwarded from Tools | ابزارک
👈 لطفا با دقت مطالعه فرمایید.

#فراخوان_شعر_و_داستان
#سال_دوم
#شماره_هفتم
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی

فراخوان شعر و داستان
برای
#شماره_هفتم (پاییز ۱۴۰۳) فصلنامه بین‌المللي ماه‌گرفتگی

شاعران و نویسندگان ارجمند
نشریه ماه‌گرفتگی برای
#شماره_هفتم خود، آماده پذيرفتن اشعار، داستان‌ها و نقد و پژوهش‌های شما درحوزه شعر و داستان می‌باشد.
.
لطفا آثار خود را برای انتشار با رعایت موارد زیر حداکثر تا #بیستم_مهرماه_۱۴۰۳ به مدیر اجرایی و یا دبیران مربوطه شعر و داستان ارسال نمایید و در صورت عدم دسترسی به دبیران از طریق ایمیل دبیرخانه فصلنامه آثار خود را ارسال نمایید، مطالب ارسالی شما جهت بررسی به دبیران مربوطه ارجاع خواهند شد.

لینک ارتباط با مدیر اجرایی سرکار خانم #الناز_آفاق جهت ارسال آثار:

https://t.center/elnazafagh1

لینک ارتباط با دبیر شعر فصلنامه ماه‌گرفتگی سرکار خانم #سمیه_جلالی جهت ارسال آثار شعر و نقد و پژوهش شعر :
https://t.center/MAHIGOOLI


لینک ارتباط با‌ دبیر ادبیات داستانی سرکار خانم #سودابه_استقلال جهت ارسال آثار داستانی و نقد و پژوهش داستان:
https://t.center/s54_est

ایمیل دبیرخانه فصلنامه برای دریافت آثار:
magazine@mahgereftegi.com


رعایت نکات زیر جهت ارسال الزامی‌ست و در صورت عدم رعایت موارد ذکر شده، آثار ارسالی از روند بررسی و در نهایت انتشار خارج خواهند شد.

یادآوری نکات الزامی در ارسال آثار :

●ارسال مطلب در قالب ورد
●درج نام صاحب اثر در ابتدای مطلب همراه با تیتر
●عکس شاعر، نویسنده و یا نویسندگان
●عکس موضوعی در صورت نیاز برای آثار نقد و پژوهش داستان
● منابع مشخص و دقیق همراه با ارجاع درون‌متنی و برون متنی در حوزه نقد و پژوهش شعر و داستان
●سوتیتر: قسمت های منتخب متن که نکات با اهمیت نقد و پژوهش شعر و داستان هستند.
●مطلب ارسالی در حوزه نقد و پژوهش شعر و داستان نباید در نشریه‌ی دیگر و یا در سایت و کانال‌های تلگرامی و...  به انتشار رسیده باشد و در صورت اثبات خلاف آن نشریه مطلب مربوطه را منتشر نخواهد کرد. 

●مطالب ارسالی تنها با تایید دبیران بخش‌های مربوطه به انتشار خواهند رسید.

●تعداد کلمات نسبت به نوع مطلب متفاوت هست و بیشتر در مورد مقالات و پژوهش‌ها مصداق می‌یابد و تصمیم انتشار آن با سردبیر خواهد بود.
●فصلنامه ماه‌گرفتگی در ویرایش نگارشی متون آزاد می‌باشد.


لینک فراخوان در سایت ماه‌گرفتگان:
https://mahgereftegi.com/3144/


آدرس سایت خانه‌جهانی‌ماه‌گرفتگان:
www.mahgereftegi.com

#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی
#سال_دوم
#شماره_هفتم
#فراخوان_شعر_و_داستان
#سمیه_جلالی
#سودابه_استقلال
#الناز_آفاق
#نشر_ارزان_سوئد
#م_روان‌شید
#صحرا_کلانتری
#پاییز_۱۴۰۳
Audio
خاک از نقوش اساطیری‌ات
بر خاکسترم بپاش مادر!
دیری‌ست مرده‌ام؛
پروانه در آسمانم به دامن بگیر
بال از مشام نور گشودن است
وقتی تاریکی از پشت تیغ می‌زند،
اندامِ کوچه‌هاست که بچه می‌اندازد به جوب
خاکسترم را به دامن بگیر مادر!
من در هوای ابر را با ما سر رفاقت نبوده است
پاشیده‌ام به دیواری‌ات
آجر به خشت خام ریختیم.
این خانه‌ها چرا چرا چرا چراغ ندارند؟!

وقتی که وحشت‌ام، ویرانِ آتش‌ام
خاکستر از زباله‌ی اندام‌ام؛
مادر، نبوده‌ای که ببینی چگونه‌ام!
بهلولی‌ام، طناب بیاور
دارم خودم را، از سقفِ بهشت‌ات
وقتی معلق است
جان‌ها معلق‌اند
دیوانه نیز پر می‌کشد روزی؛
خاک از نقوش اساطیری‌ات
بر خاکسترم بپاش مادر!

گفتند: حدش زنید که این ملولِ سگیده بر بستر،
هنوزش نشاشیده از ابر،
تر نیست جای بچه
لولو خزیده بر خانِ نعمتش
به چپاول،
حدش زنید؛
حدش زدن است با میله
_پرچم است فراز
غلتانِ در موج
موج موجِ گیسوانِ از شب رهیده
مادر است،
_تهمینه یا رودابه؟!

دست بردارد و هذیان بریزد به جانِ شهر
که خونِ بچه پلنگان
هنوز از هنوزش جاری‌ست.

پیمانه را بیار مادر جان،
به جانِ شهرت نمک بریز
زخمِ چکیده‌ست بر نمدِ خاک
خون که رسوب کرده بر پیشانی‌اش
دریای آتش است!

چوب از عصا به دریا زدنت موسا
پس شکافتنت کو؟!
تا وارهیم از آنان که رنج را بر ما مقدر کردند
رنج است که باریدنش گرفته
رنج است که بیشمارش مرده‌اند و باز می‌میرند و باز می‌میرانند؛

موسا کدام رگ را به سرنگ دادی؟
تزریقِ سگ است در وریدِ جانمان!؟
هان! واق‌واقمان گرفته بود...
استخوان به تیغ دردمان گرفته بود
_نمازمان گرفته بود؟!
نه! کمر به قتلمان گرفته بود
آن که کبریایی‌اش، نسوجِ نیلگونی‌اش، بلی بلی؛
_بلی؟!
هان! همان که از سکوت ما به رعشه در فتاده است؛
_عجب!
لال باش، لال‌ها کلاغ‌شان پریدن است؛
کلاغ پر
_بپر

پریده‌ایم از بام تا شام و زباله‌ها را شهر کرده‌ایم، شهر را زباله!
شهید را کوچه و کوچه را شهید
خیابان را گلوله
و گلوله را خیابان
مادر را پیمانه به خون بچه پلنگانش؛
بگو مادر بیاورند بر جنازه‌ها درخت بخواند،
این خاک از ریشه پر است، بگو آب بکارند،
حرف‌ها در پیمانه بریز مادر!
ان‌یکادی که خواندی بر جنازه خشک شد
دیدی به کارمان نیامد؟!
دیدی؟!
کلاغ‌ها پَر شدند!
باران یازیدن گرفت و خون‌ها پارگی‌شان را بر رگ‌هامان تیغ شدند
دیدی، هذیان بر جراحتمان دوختند!
این شهر از خیابان‌هاش تر است،
رودابه و تهمینه نمی‌شناسد.
تاریخ را بر گرده‌ات بگردان
شیر از پستان‌هات چکیدن گرفته
جانت را بیار مادر!
دهان به مکیدنِ رنج است مستتر
پس بوسه بزن بر بهلولی‌مان که وقت دیوانگی‌اش خوش است؛
من از خاموشی‌ات در غشای غضروفی گوش
وقتی پروانه می‌شدم دامنت،
دارد چه کار می‌کند با من دو بال لاغر
دارد فرار می‌کند از من،
فواره‌ام؛
وقتی معلق است
آب از تنم به شیر
از لوله‌های داغِ دماغ‌ام انگار قرمز است
فواره‌‌ام
یعنی که ماغ می‌کشم،
بر سطح صورتت؛
ویرانی‌ام ببین.

این‌جا درست همین‌جا که ایستاده‌ام،
درخت‌ها ایستاده‌اند ،
رفتارِ طناب را بر گردن شهر دیده‌‌اند،
پرنده‌ها را در اجتماع مسکوتِ باد پریده‌اند،
و کلاغ‌ها را به تحصن باغ آویخته‌اند؛
رنجوری‌مان در حاشیه نمی‌گنجد مادر!
شب این‌جا تحشیه‌ای‌ست تاریک در اختناق خیابان‌ها؛
با ما که می‌شکند با ما که درد را
اندازه بگیر ماتِ چشم‌ها را،
حلقه‌های تنگ،حدقه‌های گشاد، شلوارهای خیس،سوسک‌های لاغر
اعداد هم تمام می‌شوند روزی!

این خانه‌ها چرا چرا چرا چراغ ندارند؟!


#سمیه_جلالی

مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu تلگرام
🟤🟠🟤
cherouu.ir سایت
🟤🟠🟤
https://instagram.com/cherouu11?igshid=srol5u1pd215 اینستاگرام




https://s4.uupload.ir/files/picsart_07-23-03.06.30_533d.jpg
بگو
شعر: سمیه جلالی - اجرا: هوش مصنوعی
اجرای شعرِ ٫بگو٫ با هوش مصنوعی
با تشکر از جناب مجتبی درویشی کهن
Forwarded from سمیه جلالی
سر به سر گلوله، اسلحه، بگو!
از شقیقه های غرق خون بگو!
از برادران و مادرانمان،
با لبی که پر شد از جنون بگو
ایستاده مرگ را به قامتِ
سرو های سر به آسمان زده
قامتت خمیده شد برادرم؟
از چکیده های سرنگون بگو

با سرود ملی از وطن بخوان،
از تکانه های زخم و انجماد
از دهان باز و نور و انفجار،
تا ولیعصر و صبحِ انقلاب
اسب سرکش و امید و پرتگاه،
این به آن و آن به این امیدوار
دشت و کشک و ماله و نمی رسد
قدمان به دست های آفتاب

ما بریده ایم و دل نداده ایم،
دل به بند زور و ضرب و شتم و خشم
خورده ایم و داده ایم و رفته ایم،
چوب و جان و... از جهنم شما
لاله های پرپر و پریده رنگ،
عاشقانه های سر به مهر خاک
محسن و نوید و ناصر و ندا،
پوریا و احمد و علیرضا

مادرانه های آه و انتظار،
مادرانه های گریه و گلاب
استخوان به استخوان مچاله تر،
شانه های لرز و طاقت و فشار
هفته های ماه و سال و قرن و رنج،
هفته های هفت روزشان سیاه
شنبه های موذی و عبوس و تلخ،
پنج شنبه های وعده و مزار

ریش ریشِ ریشه های این درخت،
لای لای لاله های واژگون
شرحه شرحه، شروه خوانی پدر،
کوه و خم شدن... بگو بعید نیست؟!
این محالِ خلقت و طبیعت است،
کوه و خم شدن... ولی عجیب نیست...
ای درخت سرو وقت مردنت
مثل کوه باش، باز هم بایست...

حسرت تمام عمرمان همین
یک کلام بود آی " زندگی"
تُنگ ماهی و نهنگ جانمان،
تَنگِ این فشار، جای جایمان
این فرو شدن به آن فرو شدن،
تا... شدیم از جهات مختلف
شصت کاف و دست قاف و لِنگ گاف،
پاره های لخت و تابه تایمان


#سمیه_جلالی

14 آذر 98

@mahi_gooli
به‌درون می‌کِشی مرا و نمی‌کُشی
به‌درون می‌بَری سر و به‌کُشتن نمی‌دهی
به اتاق بروم، مشغول جنازه شوم
خیره بمانم به فسادِ تن، تحلیل رفتنِ استخوانِ فک
به زاویه‌ها، سقف، پنجره
به کُشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟

این همه از شلوغی بپروازانم ذهن، بپروازانم خویش،
هیجان برود اغتشاش بنشیند، لیوان تهی شود از دلشوره
به کُشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟

مرا که بر دوش بُرده‌ای چون بَره‌ای مدهوش
چون به مراقبه خو گرفتم هی می‌کنی،
نمی‌کُشی‌ام اما
باز می‌کنی لای کتاب، می‌خوانی آن قطعه‌ی متعالی
می‌خوانی و در پیاله می‌ریزی خونِ موافقِ من
نمی‌کُشی‌ام اما
یکی می‌گوید: آشوب رسیده است به محیط
و ما باید جور دیگری بمیریم.
جور دیگری برویم، بیفتیم، بلند نشویم، نمانیم
اصلا آگاهی از توهم نشئت می‌گیرد یا تو همان بره‌ی نظر کرده‌ای که از خونِ موافقت نوشیده‌اند و زمین نقطهٔ صُلب توست.

اصرار به رفتن دارم
پرنده از مفاصلم بپرانم
به آیندگان سلام دهم.

به آسیبِ پوست رسیده‌ام
مشغولِ بریدنم،
چاقو به امیالِ شب می‌کشم
تاریکی می‌خزد به درون
به نرمه‌ی گوش، به محتوای بدن، چیزی شبیه بچه در من حلول می‌کند
ماغ می‌کشد،
اما نمی‌کُشدم،
می‌بلعدم، پرتم می‌کند به موهوم،
سیاهی اما سر ندارد، چشم و گوش و دهان ندارد، بدون صورت می‌پاشد تنهایی‌اش  بر بدن
افتاده‌ام بیرونِ مکان و سر نمی‌جنبد از خمارِ شب
دو پیاله بیار و خون بریز، رگ از جنازه بکش بیرون
بوی کافور بگیرد فضا،
موی پریشان به باد دهیم
پنج‌شنبه‌ی مغموم به باد دهیم
صدای بره به باد دهیم
روز و شب و زباله‌های اتاق
گربه‌های سیاه، مینای دندان به‌باد دهیم.

بیا و لاجرعه بکُش مرا

جایی میانِ هوا، دست است که می‌رود، جان است که می‌رود،
بوی بچه می‌ماند.


#سمیه_جلالی


Https://https://t.center/kontamagz
Forwarded from Tools | ابزارک
فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی
سال دوم/ شمارۀ پنجم و ششم/بهار و تابستان ۱۴۰۳

مطالعات نقد و پژوهش شعر

نقد و تحلیل بر شعری از سمیه جلالی
حامد معراجی


اشاره‌ای به یک شعر از سمیه جلالی

به درون می‌کشی مرا و نمی‌کشی
به درون می‌بری سر و به کشتن نمی‌دهی
به اتاق بروم مشغول جنازه شوم
خیره بمانم به فساد تن...

دلوز نیروی محرکۀ انسان را نوعی خلاقیت جسم در اشتیاق آفرینش‌های متفاوت و گسترش و انشعاب ریزوم‌وار آن می‌داند. که اگر این تنوع را بر نتابیم و اسیر یک روایت بمانیم آغاز یک بیماری‌ست.
او انسان را در مسیری طولانی بی‌مبدأ و مقصد در حال کشف مدام و لحظه‌به‌لحظه خود و جهان می‌داند.
با شعری با زبان گفتاری و لحن خطابی که با شروعی بی‌مقدمه، ذهن مخاطب را درگیر کرده و او را از حال و هوا و دنیای شخصی‌اش جدا می‌کند، روبه‌رو هستیم.

در ادامه:
خیره بمانم به فساد تن،
تحلیل رفتن استخوان فک،
به زاویه‌ها، سقف، پنجره
به کشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟

اگر انتظار خواننده از شعر التذاذ ادبی و حس کردن خودش در شعر باشد که هست باید با شاعر چنین اثری بخت یار باشد.
انسان و متن در این شعر از مستندات و مفاهیم مرکزیت یافته‌ای است که در ترکیب و اجزای شعر خوش نشسته است.

این‌همه از شلوغی بپروازانم ذهن، بپروازانم خویش هیجان برود اغتشاش بنشیند، لیوان تهی شود از دلشوره
به کشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟

شکلوفسکی در مقاله «هنر به مثابه فرایند» هدف هنر را ایجاد حسی از ابژه می‌داند؛ حسی که یک بینش باشد نه باز شناختن ابژه. فرایند هنر یکه‌سازی ابژه‌هاست مبتنی بر عاطفی کردن فرم و افزایش و دشواری زمان ادراک.
در ادامه:
این‌همه از شلوغی بپروازانم ذهن، بپروازانم خویش، هیجان برود اغتشاش بنشیند، لیوان تهی شود از دلشوره 
به کشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟
دغدغه شاعر از نوع هجران و فراق و یا عشقی افلاطونی نیست. درد و رنج و ستم مضاعفی است که با تمام سلول‌هایش آن‌را حس کرده و او را رها نمی‌کند. خواننده در فضای تیره و تاریک شعر قدم می‌زند. شاید ارتباط با شعری
این‌گونه برای هر خواننده‌ای کار آسانی نباشد.
به‌هر‌حال تخیل کارش مرتبط کردن معانی، مفاهیم اشیا و موجودات است. باهم به مدد صنایعی همچون استعاره، تشبیه، مجاز و... که بی‌شک این مهم در توان و پتانسیل او خواهد بود.
شاعر با تخیل ناب ظرایف و دقایقی می‌بیند که انسان عادی حس نمی‌کند و نمی‌بیند.



ادامه تحلیل را در لینک‌ زیر در سایت ماه‌گرفتگان دنبال کنید.
https://mahgereftegi.com/3057/

لینک دریافت شماره پنجم و ششم/ بهار و تابستان ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/wp-content/uploads/2024/08/mahgereftegi-5-6-1.pdf

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#شماره_پنجم_و_ششم
#بهار_و_تابستان_۱۴۰۳
Forwarded from هفتاد
‍ ‍ ‍ 〇🌿
🌿

" من دخترت لیلی"


‍ از هیجانِ ریخته در رگ‌هام
برای هزاران قدم که بر می‌داشتم
تا بگویم:
این یک هیجانِ مصنوعی نیست!
لطفاً صورت‌هاتان را با کلمه نپوشانید

درجِ مکشوفات درونی‌ست و اعصابی که بلرزد
با روانم به پریشیدن از دریچه‌های طاقت
تا برای پریدن از فاجعه
فاصله را مقدر کنم!

تلفیقی از ابرهای معلق و چشم‌های مورّب
و لابد آن چشم مال من بود!
شرحِ قیس بود و دیوانِگی‌ش برای لیلی
شرحِ بیابان و پوست کشیده‌ی آهو

ای خرامان از پاهای رمیده
الفت که نمی‌دانمش بند است به پا  یا طُرّه‌ی پریشان مو

شرطِ بلاغ گفته باشم و گوشَ‌ت به دیوار
چند گورم / با گمانی بیرون از شقیقه‌هام
گودال است و ریشه‌های در خاک

تن را به اصالت چاه بسپارم
برای پریدن از فاجعه ! ؟

ایستاده اگر بودم/
خون به شقیقه‌ی داغم
خون به شقیقه‌هام
مجالِ ریختن نیست!
که زخمِ منتشر در پوسته‌های درختم
خیالِ هزار ساله‌ای برای پریدن از برج حَمَل
با دخترانم به ارتکاب
تا بگویم فاصله را مقدر است؟
پس پیرهن به سرشاخه‌ها باید
و انگشت به اشاره‌ی باد

لزوم این انگشت در شکاف‌ها پیداست
در شیارهای نامأنوس و التذاذ شریان‌ها
سر بکوبانم به عافیت
و نور بجنبانم از درخت؟
با سایه‌هاش به رقص که خیالِ خام است و دره‌های پلنگ
پس بگذار آن خیالِ هزار ساله باشم
برای پریدن از برج حَمَل
با دخترانم به ارتکاب

من دخترت لیلی
برگرد و برای قیس دست تکان بده

با عاشقانه‌هات به گفتار نمی آیم
سرگیجه از خیال روز بگیرم برای پلنگم به درّه‌ها
و آن کاکلی تُک بزند بر پستان
مجالِ رهیدن از دهان نباشد که مدام بپرسند بیابانت کو؟
تا علف از نقوشِ قالی برداریم و گل از ارتزاق دهان
با هوشی هیجانی که موجب قُربَتَست و  مَزید نعمت
هر نفسی که فرو می رود
صدای من است لیلی
برگرد و برای قیس دست تکان بده

شرحِ خُلد برین‌ست و دیبای یمنی
با دخترانت به آفتاب
و سرپنجه‌هاشان به صورت‌نگاری

هر نفسی که فرو می رود
صدای من است لیلی
بیابانت کجاست برای رهیدن؟

شاعر: #سمیه_جلالی

#کانال_شعر_هفتاد
🌿‌|🆔 @haftadpoet
سند.docx
21.4 KB
فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی
نشریۀ مطالعاتی- انتقادیِ فلسفه، هنر؛ ادبیات و علوم انسانی
سال دوم/ شمارۀ پنجم و ششم/ بهار و تابستان ۱۴۰۳

ISSN:2004-9129


>>نقد و تحلیلی بر شعری از سمیه جلالی
حامد معراجی
Telegram Center
Telegram Center
Канал