سر به سر گلوله، اسلحه، بگو!
از شقیقه های غرق خون بگو!
از برادران و مادرانمان،
با لبی که پر شد از جنون بگو
ایستاده مرگ را به قامتِ
سرو های سر به آسمان زده
قامتت خمیده شد برادرم؟
از چکیده های سرنگون بگو
با سرود ملی از وطن بخوان،
از تکانه های زخم و انجماد
از دهان باز و نور و انفجار،
تا ولیعصر و صبحِ انقلاب
اسب سرکش و امید و پرتگاه،
این به آن و آن به این امیدوار
دشت و کشک و ماله و نمی رسد
قدمان به دست های آفتاب
ما بریده ایم و دل نداده ایم،
دل به بند زور و ضرب و شتم و خشم
خورده ایم و داده ایم و رفته ایم،
چوب و جان و... از جهنم شما
لاله های پرپر و پریده رنگ،
عاشقانه های سر به مهر خاک
محسن و نوید و ناصر و ندا،
پوریا و احمد و علیرضا
مادرانه های آه و انتظار،
مادرانه های گریه و گلاب
استخوان به استخوان مچاله تر،
شانه های لرز و طاقت و فشار
هفته های ماه و سال و قرن و رنج،
هفته های هفت روزشان سیاه
شنبه های موذی و عبوس و تلخ،
پنج شنبه های وعده و مزار
ریش ریشِ ریشه های این درخت،
لای لای لاله های واژگون
شرحه شرحه، شروه خوانی پدر،
کوه و خم شدن... بگو بعید نیست؟!
این محالِ خلقت و طبیعت است،
کوه و خم شدن... ولی عجیب نیست...
ای درخت سرو وقت مردنت
مثل کوه باش، باز هم بایست...
حسرت تمام عمرمان همین
یک کلام بود آی " زندگی"
تُنگ ماهی و نهنگ جانمان،
تَنگِ این فشار، جای جایمان
این فرو شدن به آن فرو شدن،
تا... شدیم از جهات مختلف
شصت کاف و دست قاف و لِنگ گاف،
پاره های لخت و تابه تایمان
#سمیه_جلالی
14 آذر 98
@mahi_gooli