#مثنوی_نشاکرونهلا صب نییه افتابه گسه خو
هلا شومسسو شوپر زننه سوسو
هلا شو او دکت پیته ذغاله
هلا تن مسسه خوی بال باله
هلا دیم تیل و گیسه پش شوئه
هلا کیجا سرینه سینه خوئه
چمر گیرنه، که ها، گس به کفن، کو؟!
منه چش مشته خو، تن گیرنه، دودو
کمر چادر توساپه چک، بدومه
کجه شومه جوابه، آرزومه!
تمومه ونگه صب، مه دو بدوئه
چتی تیله دله، پر، آبروئه؟!
شه درده تیمه همرا، کننه کیجا
نشاره حسری یه جا، کننه کیجا
چه افتابی یه که، مه دیده تاره؟!
تروک بوسننی یه، دیروزه کاره
ننای، کاسبه روزی رسونه!
ببای آرزوی بی نشونه!
کمر چادر، دتا لینگ، تیل پتی یه
دتا چش آرزوی کش، دچی یه
صواحی، ونگه شو، گیرنه خداره
چه اننه روز من، تاریکه تاره؟!
چتی تیله دله، مه سینه سوئه؟!
ندوممه، چیسسه مه ونگ، هم کهوئه؟!
بهاره ونگ و پائیزه، چکومه
خدا، دوننی، که چه درده وچومه؟
ننا، مه بخت، تیله کش، بدوته؟!
نویننی؟ تیمجاره سینه، دوده؟!
نشا، مه لهجه ره، دوننه چی خوممه
گل و تیم، برمه ره، خوننه چی خوممه
دترجان، دوننی؟ درده زککه زامی
نزو وشکو، تتی ره باد بدامی
امه ونگه که هیچکی، راز، نبونه
امه درده کسی همماز نبونه
اگه ویننی که ونگه بی صدامی؟
خیال نیری من و ته، بی خدامی؟!
خدا، ته نوننه تیل هاشی، نکرده
مه دل له، تسسه مشته، دی نکرده
اگه ویننی، امه حال اننه زاره
خدا نا، بنده ی ظالم، سواره
#برگردانهنوز شب نشد و گیسه ی آفتاب خوابیده
هنوز شب مست خفاش سوسو می زند
هنوز شب مثل ذغال در آب افتاده است
هنوز تن مست بال بال زدن خواب است
هنوز صورت گلی و گیسوان پریشان است
هنوز دختر بر بالین بالش در خواب است
صدا می آید که آهای گیس به کفن کجاست؟
من چشمان پر خواب و فقط بدنم بدو می گیرد
چادر بر کمر و پا برهنه میدوم
در آرزوی جواب به سوال، به کجا میروم، هستم
تمام اول صبح من در حال دویدنم
چگونه در داخل گل و لای آبرویم در حال پرپر شدن است؟
درده خودش را همراه گل ولای میکند، دختر
نشا را با اشکهای خودش میکند، دختر
چه آفتابی است، در چشم من تیره و تار است؟!
خسته و کوفته ی کار دیروز است
برای مادرش کاسب و روزی آور خانه است
برای پدر آرزوی بی نشان است
کمرش چادر و دو پایش گل آلود
دو چشمش پر از آرزو چیده شده
در صبح مثل شب خدا را صدا میکند
چرا اینقدر روز من تاریک و تار است؟!
چگونه در گل و لای سینه خیز میروم؟
نمیدانم چرا فریاد من هم کبود است؟
صدای بهارم و چکو و بی حاصلی پائیزم
خدا ، میدانی چرا فرزنده درد هستم؟!
مادر، مگر بخت مرا بر گل و لای دوخته اند؟
نمی بینی، که از دل خزانه برنج دود بلند است؟!
نشا لهجه ی مرا میداند که چه می خوانم
گل و نشا گریه های مرا می خواند که میخوانم
دختر عزیزم، میدانی، که فرزند درد هستیم؟
غنچه نشکفته، شکوفه ها را از دست داده ایم؟!
فریاد ما را که کسی همراز نمی شود!
کسی هم دردهای ما را شریک نمی شود!
اگر می بینی که فریاد بیصدا هستیم؟!
خیال نکنی که من وتو خدائی نداریم؟
خداوند نان تو را گل آلود نکرده است
و دلم را برای تو پر از آه و دود نکرده است
اگر می بینی که حال و روزگار ما اینقدر زار است
خدا نکرده، بنده ی ظالم بر ما حاکم است
✍ #علی_امین_زاده🇯🇴🇮🇳
@LafoorMyCountryبرای حمایت از ما، لینک بالا را
👆👆به گروه ها و دوستانتان فوروارد کنید.