#اقتصاد #برگی_از_کتاب «انتزاع در نظریههای اقتصادی»
📚یک گزاره انتزاعی در
اقتصاد رابطهٔ مقداریِ پول است که یک
اقتصاد پولی را تصویر میکند:
M.V=P.Q
یعنی مجموع تولید ضربدر سطح عمومی قیمتها برابر است با حجم کل پول ضرب در سرعت گردش پول. این رابطه ظاهر جذابی دارد و خواننده را به یاد قوانین محکم و جهانشمول فیزیک میاندازد. قوانین فیزیک همیشه رابطه چند متغیر با یک ثابت را نشان میدهند در حالی که این معادله رابطهٔ چهار متغیر را نشان میدهد! این متغیرها به صورت مجموعهایی کاملا همگن فرض شدهاند تا میانگین گرفتن از آنها ممکن و معنادار باشد. این رابطه نیز یک اتحاد کاملا ذهنی و انتزاعی همیشه درست است و مانند همهٔ اتحادهای ریاضی، هیچ واقعیتی را توضیح نمیدهد. برای قابل استفاده کردن چنین رابطهای باید با رجوع به واقعیت، یکی دو فرض تجربی به آن اضافه کرد؛ فرضهایی مثل اینکه سرعت گردش پول در کوتاه مدت ثابت است یا قیمتها در کوتاهمدت چسبندگی دارند. اگر این دو فرض تجربی را بپذیریم نتیجه خواهیم گرفت که افزایش حجم پول در کوتاه مدت تولید را افزایش میدهد. ولی اگر در کشوری زندگی کنیم که حجم پول آن سالانه ۲۵ درصد زیاد میشود و رشد تولید آن در چندین فصل متوالی صفر یا منفی است، آنگاه انگشت حیرت به دهان خواهیم گرفت که پس چرا قوانین
اقتصاد کار نمیکند! در حالی که آنچه واقعا باید ما را متحیر کند این است که چطور کسانی انتظار دارند یک اتحاد ریاضی در انتزاعیترین سطح ممکن بتواند پیچیدگی واقعیت
اقتصاد را توضیح دهد.
تحلیلی با سطح انتزاع کمتر از آن جان مینارد کینز است. او مجموع تولید (درآمد کل یا مخارج کل) را به دو دسته مصرف و سرمایهگذاری تقسیم میکند و مخارج مصرفی را باثباتتر میداند. همچنین تقاضای پول را نیز کاملا همگن نمیگیرد و بین تقاضای معمالاتی و احتیاطی و سفتهبازی تمایز قائل میشود. به این ترتیب، سطح انتزاع تحلیل او پایینتر میآید و قدری به واقعیت نزدیکتر میشود. در نتیجه، این تحلیل قدرت بیشتری برای توضیح واقعیات اقتصادی مییابد و دست کم میتواند امکان بروز بحران در
اقتصاد را نشان دهد: یک شوک کاهش درامد، ابتدا مخارج سرمایهگذاری را کاهش میدهد و بنابراین کاهش درآمد بیشتر در آینده را سبب خواهد شد (با فرض ثبات سایر شرایط؛ این در حالی است که در دو تحلیل کاملا ساده و انتزاعی قبل، حتی امکان بروز بحران در یک
اقتصاد را نمیتوان تبیین کرد؛ مگر با پذیرش فرضهایی تجربی. با وجود این سطح، انتزاعِ تحلیل کینز همچنان بالاتر از آن است که بتوان تصویر منسجمی از واقعیت را در آن دید. بر پایه همین تصویر نامنسجم، کینز به ناکارامدی
اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد حکم میدهد و مداخلات گسترده و دائمی دولت را برای جلوگیری از سقوط آن ضروری میشمرد.
سطح پایینتری از انتزاع را میتوان در تحلیل اقتصادی مکتب اتریش یافت. اقتصاددانان مکتب اتریش، تولید کل
اقتصاد را به چند مرحله مختلف تقسیم میکنند و برای کالاها مراتب مختلفی در نظر میگیرند. به این ترتیب از نظر آنها یک شوک مثبت یا منفی سرمایهگذاری، همه بخشهای تولید آینده را به یکسان تحت تاثیر قرار نمیدهد. آنها همچنین مفهوم کاملا انتزاعی سطح عمومی قیمتها را کنار میگذارند و تلاش میکنند تا اثر افزایش حجم پول بر قیمتهای نسبی کالاهای مختلف را بررسی کنند و به بازنمایی واقعیتری از تحولات اقتصادی برسند. این کاهش سطح انتزاع، اتریشیها را به نتایج متفاوتی میرساند: مداخلات پولی دولت، عامل ایجاد رکودهای اقتصادی هستند، نه درمانی برای آنها.
کمترین سطح انتزاع از آن اقاصاددانان مکتب تاریخی آلمان است که به هیچ نظریه اقتصادی معتقد نبودند و
اقتصاد را علم مطالعه موردی تاریخ
اقتصاد در جوامع مختلف میدانستند. چنین پژوهشگرانی امکان هرگونه نظریه پیشینی و قابل تعمیم در مورد کارایی یا ناکارایی بازار را مردود میشمردند و معتقد بودند شناخت هر محیط اقتصادی مستلزم مطالعه هرچه بیشتر اطلاعات تاریخی و تجربی خاص مربوط به آن است.
از مقدمهٔ مترجم بر کتاب «سرمایه و ساختار آن»
اثر لودویگ لاخمان
ترجمه محمد جوادی و امیررضا عبدلی
آرمانشهر
@globalutopia