پاییز آمده است ڪه دوشادوشِ هم قدم زدیم درست به سان برگهایی ڪه از شوقِ معشوق به زمین میاُفتند عجب هوایی است ••• گویی تو اتفاق میفتی و من دچار میشوم •••
" عاشقانههاےِ خام " میوههاےِ نارسیدهاے هستند ڪه #پاییز را براے به اغوش ڪشیدن معشوقه بهانه میڪنند، #عشق نه فصل دارد و نه تاریخ انقضا دنبال فصلها نباشید عشق ...،عشق است بیبهانه...!!
#پاییز شاعریست با لباسی از جنس گل! عطـرش که حوالی خانهات بپیچد، مست میکند تمامی شهر را شاید در مشتهایش باران دارد! با خاطراتی دور... عاشق که باشد، دلنشین میشود شاید آنقدر عاشق است، که نامش روی لبهای تو جامانده! هربار او را صدا بزنی، دنیا زیباترین تصویرهستی را به تو نشان میدهد! پاییز دستانش، بوی آغوش تو را میدهد! این قلب دلداده، این هوا که با تو نفس میکشد جانش به جان تو آغشته است ...
#پاییز شاعریست با لباسی از جنس گل! عطـرش که حوالی خانهات بپیچد، مست میکند تمامی شهر را شاید در مشتهایش باران دارد! با خاطراتی دور... عاشق که باشد، دلنشین میشود شاید آنقدر عاشق است، که نامش روی لبهای تو جامانده! هربار او را صدا بزنی، دنیا زیباترین تصویرهستی را به تو نشان میدهد! پاییز دستانش، بوی آغوش تو را میدهد! این قلب دلداده، این هوا که با تو نفس میکشد جانش به جان تو آغشته است ...
#پاییز میتوانست شعری باشد با دست خط من روی دامن بلندِ گُلدارت یا شبیه یک نقاشی از زنی شبیه تو با موهای بلوند روی پرده ی نارنجی اتاقم پاییز می توانست تماشای کازابلانکا باشد کنار هم ؛ در شبی یلدایی یا خواندن کتابی در دستهای #تو پُر از عاشقانه هایی که بلند بلند خواندیم درست شبیه نامه های پدر ؛ برای آیدایش.... می بینی ! شعر،نقاشی،فیلم و کتاب... ترکیبی بی نظیر؛ همراه با موسیقی نگاه تو.... و هر آنچه که تو دوست داری اما من قانعم ! #برای_من_از_تمام_پاییز_داشتن_یک_خاطره_کافیست گرمم میکند تا ته زمستان تا رویش سبز دوباره ی بنفشه ها آنجا که یاد تو همچون شراب مست میکند مرا
#پاییز شاعریست با لباسی از جنس گل! عطـرش که حوالی خانهات بپیچد، مست میکند تمامی شهر را شاید در مشتهایش باران دارد! با خاطراتی دور... عاشق که باشد، دلنشین میشود شاید آنقدر عاشق است، که نامش روی لبهای تو جامانده! هربار او را صدا بزنی، دنیا زیباترین تصویرهستی را به تو نشان میدهد! پاییز دستانش، بوی آغوش تو را میدهد! این قلب دلداده، این هوا که با تو نفس میکشد جانش به جان تو آغشته است ...
عاشقانه هاے خام،،، میوه هاے نارسیده ای هستند که #پاییز را براے به اغوش ڪشیدن معشوقه بهانه میڪنند #عشق نه فصل دارد و نه تاریخ انقضا،، دنبال فصلها نباشید ؏شـق ؏شـق اسٺ بی بهانه......
با #مهــر ... بر کلون در #پـاییز بڪوب .. بگذار از عطوفتت ... بر تـنِ بـرگ ریزِ درختها بنشیند ... با شوق ... بر قدمِ نورسیده ی بــاد خزان خوشامد بگو ... بگذار لبخندت... همجوارِ سردی عاطفه ها شود ... با عشــق... نگاهم ڪن.. بگذار یک خزانِ عاشــقانه ... فصلهای گذشته ی بی تورا از خاطراتمان پاڪ ڪند...
محبوب من! من میدانم پاییز یک روز با ارابة زرینش مرا به دورها خواهد برد. هنگامی که با همیم، همه چیز بسیار است. شما کجای جهاناید؟ شادیهای من پیش شما چه میکند؟ چرا همیشه شما را میبینم...
✐ میبینی زیبا وقتی دستهای ما از هم جداست و احساس بین ما سرد یک شهر گرم شادی و پایکوبیاند آنهایی که میخواستند جای تو باشند آنهایی که میخواهند جای من باشند
فقط #پاییز برای ما غمگینست که اینگونه بیوقفه میبارد