طعمِ بوسه هایت عسلی بود. دستهایت مانندِ کمندی دربندم کرد، هیچ راه گریزی نداشتم دوست دارم حسّ عاشقانه ات را می خواهم خیالت را تجربه کنم حتی اگر بشود با کلمات.. نمی دانم؛؛، تو بی پروا بودی ؟ یا من مست و وحشیِ تو؟
طعمِ بوسه هایت عسلی بود. دستهایت مانندِ کمندی دربندم کرد، هیچ راه گریزی نداشتم دوست دارم حسّ عاشقانه ات را می خواهم خیالت را تجربه کنم حتی اگر بشود با کلمات.. نمی دانم؛؛، تو بی پروا بودی ؟ یا من مست و وحشیِ تو؟
طعمِ بوسه هایت عسلی بود. دستهایت مانندِ کمندی دربندم کرد، هیچ راه گریزی نداشتم دوست دارم حسّ عاشقانه ات را می خواهم خیالت را تجربه کنم حتی اگر بشود با کلمات.. نمی دانم؛؛، تو بی پروا بودی ؟ یا من مست و وحشیِ تو؟
سرمه چشمانت را به چشمانم تبرڪ خواهم ڪرد، با تو دربن بست نیاز مینشینم، ڪلید در دستان توست، بڪَشا مَرا...! میخواهم.... نِڪَینی باشم بر ڪَردنبندت، تا در حلقهے تو، تجربه ڪنم اسارت را..!!
دعوتم کن به شهر آغوشت،،، شهری که عطر دلدادگی اش بتَراود اندامم را،،، آغوشی که بی پَروا مَرا لا بلای بازوانش بفشارد،، بوسه هایش غرقم کند،،، آنگاه با شهد لبانت عسلی کن لبانم را ،،،!!
دعوتم کن به شهر آغوشت،،، شهری که عطر دلدادگی اش بتَراود اندامم را،،، آغوشی که بی پَروا مَرا لا بلای بازوانش بفشارد،، بوسه هایش غرقم کند،،، آنگاه با شهد لبانت عسلی کن لبانم را ،،،!!
صبح هایم را به خیر کن با شیرینی بوسه هایت، بنوشان مرا از شهد عسلی ِ لبهایی که زمزمه ی خواستن دارد،، با حرارت چای لبانت خاموش کن عطش دیوانگی ام را،،، و بار دیگر باطلوع چشمان فیروزه ایی اَت بسوزان اعماق وجودم را!!
هوس تو را دارم در پیچ و خم نگاه عریانی تو می چرخم در بیراهه های دستهایی که به جایی بند نیست بگو آغوشت را چه کسی به غارت بُرده که اینگونه در هوس داشتنت می سوزم
بنَواز مرا، با آرشه ی تار موهایت با بوسه هایی که لبالب با دریا می نوشند شراب مستی را بنَواز دستانم را برای به آغوش گرفتنت و پاهایی که از نوازش تو قدمهایش را محکم برخواهد داشت بنَواز این جسم خسته را با نوازش چشمان آهویی اَت!
. زیبای من، خفته ای در کدام آلاله ها؟ اینجا گُریزانم با غم ها یم می گریم در پریشانی ِ خود، می دانم: روزی خواهی آمدکه که بر بال فرشتگان می نشانیم، و آن #روز تولد ی دوباره خواهد بود!!!