با من اگرچه شوق غریبانهات نبود
ای کاش! کولهبار تو بر شانهات نبود
ایکاش در حوالی تو پرسه میزدم
آن سوی ماه خانه و کاشانهات نبود
گفتی: دلت دریچهی تاریک و کوچکیست
روزی همین دریچه مگر لانهات نبود؟
این هیزم شکسته که بر شانه میبری
تنها درخت باغچهی خانهات نبود؟
این قلب پارهپاره که در دستهای توست
تاوان خنجریست که بر شانهات نبود
شاید دلی که بسته به زنجیر زلف توست
در حد انتظار تو دیوانهات نبود
شاید اسیر فتنهی چشم زنی شدن...
این ننگ در تصور مردانهات نبود
#شیرین_خسروی❀✦•❁
🍃@avaye_eshgh4🍃❁•✦❀