قربانِ لبت... دلبرِ لبخند اناری !
سرچشمه ی اشعارِ من از چشم تو جاری
اي آنكه دهانت دهنِ تنگِ شراب است
لب باز بكن كُشت مرا
#دردِ خماری
در حسرتِ آغوش تو پاييزترينم
ای تاك كه سرمست در آغوش بهاری !
هر كس به نگاهت نظری كرد دلش رفت
دو مهره ی مارند دو چشمی كه تو داری
گل هستي و گلدانِ من ازعطر تو خاليست
حيف است به هرخار و خسی دل بسپاری
در سينه دلم مي تپد انگار كه از رنج
كوبيده خودش را به قفس؛ باز قناری
سخت است كه تنها شوی آنقدر كه حتی
بر شانه ی هر رهگذری سر بگذاری
رفتي و پس از تو نفسم رفت، دلم رفت
هر بار كه از ريل گذر كرد قطاری....
شهراد میدری
😊😊😊🍃✨🌹✨🍃