فلسفه و هنر

#زیستن
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و هنر
@art_philosophyyПродвигать
1,96 тыс.
подписчиков
1,01 тыс.
фото
622
видео
26
ссылок
◽#هنر اگرچه نان نمیشود اما شراب زندگیست❤ ◽که میشود وسط وان دچار #فلسفه شد که زیر آب رفت واقعأ خفه شد ◻️نتیجه آمیزش #فلسفه و #هنر زیباییست هبوطِ زیبایی در دنائت دنیا شگرفترین تضاد عالم است که سبب عصیان است و عصیان گرچه پلید، مسبب تعالیست... «هنر اول»
🔺بخش سوم

سرخوردگی بعدی او از #ناسیونال_سوسیالیسم می‌تواند ماهیت متفاوت مضمون میراث مردمی را در نوشته‌های متأخر او توضیح دهد؛ اما این نگاه جدید در جاه‌طلبی هایدگر برای احیای توانایی انسان‌ها برای زیستن در جهان همچون خانه و زیستن اصیل، شکافی بر جای می‌گذارد. چراکه در نبود توجه به میراث گذشتگان، به عنوان مرجعی برای تصمیمات، ظاهراً باید میان #زیستن غیراصیل میان «آدمیزادگان» و #خوف و آزردگی مداوم یکی را برگزینیم.

پیشرفت‌های دیگری در تفکر هایدگر در دهه ۱۹۳۰ وجود داشت که او را به تجدید نظر درباره بی‌خانمانی و فراموشی هستی هدایت کرد. او اکنون دریافته بود که توصیف انواع هستندگان و نحوۀ هستی آن‌ها در هستی و زمان، جامع و کامل نیست. به عنوان نمونه، #هنر نه در زمرۀ ابزارها است و نه صرفاً شیئ فیزیکی. نحوۀ هستی آثار هنری «گشودن» جنبه‌های مهم جهان، یا حتی (چنانکه در معابد یونانی) برانگیختن درک انسان از خود و پیرامون خویش است. به‌علاوه هایدگر حالا مشاهده می‌کرد که هیچ یک از روش‌های آشکارگی چیزها بر انسان (و هیچ یک از شرایطی که تجربه و ادراک را ممکن می‌سازند) جهان‌شمول و بی‌زمان نیستند.

هایدگر در دوران پسین تفکر خویش، از تاریخ طولانی هستی و در واقع، تاریخ روش‌هایی که جهان در دوره‌های مختلف، از پیش‌سقراطیان یونانی تا مسیحیان قرون‌وسطی و دانشمندان دکارتی، خود را برای انسان آشکار ساخته و توسط او تجربه شده، سخن می‌گوید. از دید او هستیْ بنیادین‌تر از صرف شرایطی است که چیزها را رویارویی‌پذیر و قابل فهم‌ می‌سازد. «هستی» در کنار دیگر اصطلاحات اختصاصی هایدگر مانند «رویداد»، «دادگی» یا «آن»، به سرچشمۀ بیان‌ناپذیر همۀ شیوه‌های آشکارگی جهان اشاره می‌کند. او در گفته‌ای که بازتابی از نگاه آسیایی، به ویژه #دائوییستی است، این سرچشمه را «دائو» یا «راه» می‌‌خواند که «همۀ راه‌ها» و «راه را بر هر چیز» می‌گشاید.

#تاریخ_هستی در نظرگاه هایدگر جهت مشخصی دارد. این تاریخ داستان فراموشی فزایندۀ هستی و شکل‌دهی به امیال و اهداف انسانی در چگونگی ادراک جهان است. به عنوان مثال، یک بخش از این تاریخ تصویر دکارتی از جهان است که مطابق آن، تنها ویژگی‌های عینی مانند امتداد به عنوان خواص قابل اندازه‌گیری و علمی به رسمیت شناخته می‌شود. در نتیجه جهان با «طرحی بنیادین» و تعیّنی پیش‌دستانه چارچوب می‌گیرد تا تنها مجموعۀ خاصی از هستندگان را واقعی به شمار آورد.

البته هایدگر بیش از همه بر بخش پایانی این تاریخ و دوران «فناوری» متمرکز است. او با واژۀ «فناوری» نه به معنای متداول این اصطلاح، بلکه به شیوه‌ای از گشودگی جهان اشاره می‌کند که در چنین فعالیت‌های فناورانه‌ای آشکار می‌شود. فناوری جهان را همچون #ذخیره‌ای_ایستا آشکار می‌کند که برای بهره‌برداری بشر در دسترس اوست. «زمین خود را به‌عنوان معدن زغال‌سنگ آشکار می‌کند، خاک به عنوان انبار کانی‌های معدنی» و رودخانۀ راین همزمان «تأمین‌کننده برق آبی» و جاذبه‌ای توریستی است. بدین‌گونه با ظهور فناوری، #فراموشی_هستی به تکامل نهایی خود می‌رسد؛ زیرا در جهانی که همه چیز در مقام مواد اولیه و کالا برای کاربرد انسان تجربه می‌شود، هر گونه معنای سرچشمه در چارچوب امری رازآلود و فراتر از کنترل بشر، کاملاً از دست رفته است. به علاوه این ایده که فناوری تنها یکی از راه‌های آشکارگی هستی است، خود نیز از دسترس دور می‌شود.

بی‌خانمانی انسان هم در عصر #فناوری کامل می‌شود. این بی‌خانمانی نه صرف ریشه‌کنی دیوانه‌وار جماعات بشری از خاک مادری‌شان، بلکه ناظر به این امر است که هیچ چیز کلیت فرایند زندگی را هدایت نمی‌کند. در این عصر دستیابی به «حداکثر بازدهی با حداقل هزینه» انگیزۀ محوری است، حال آنکه هیچ‌کس نمی‌داند نتیجه چه خواهد بود. ازاین‌رو، انسان بی هیچ هدفی، در جهانی سرگردان است که آن را درک نمی‌کند و در آن احساس امنیت ندارد. هایدگر چندین مقالۀ هوشمندانه، فراموش‌نشدنی و زیبا را در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به نگارش درآورد و در آن‌ها این پرسش را مطرح ساخت که چگونه می‌توانیم به فناوری واکنش نشان دهیم و درکی از هستی را بازیابی کنیم تا وجود انسانی اصیل در این دوران #هیولاوش ممکن گردد. البته هیچ چشم‌انداز روشنی برای جلوگیری و توقف فناوری وجود ندارد و از این جهت، مبارزه با آن به‌منزلۀ امری شیطانی بیهوده است. به همین سبب، هایدگر کناره‌جویی از فناوری را به جای مقابله با آن، با این جملۀ معروف بیان کرده است که «تنها خدایی می‌تواند ما را نجات دهد».

با این حال هایدگر بر آن است که مردان و زنان، می‌توانند «در اینجا و اکنون و در امور کوچک» سیطرۀ فناوری را بر زیست خود بشکنند. امری که با آنچه اوگلاسِن‌هایت یا وارستگی از چیزها می‌نامد، میسر می‌گردد. واژۀ چیز در اینجا طنین خاصی دارد.



🗓 فراموشی هستی
دیوید کوپر
@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺بخش اول

▫️#هوش_مصنوعی با انسان‌های باهوش چه خواهد کرد؟


#هوش از دیرباز به عنوان یک امتیاز اختصاصی برای نوع بشر مورد تمجید قرار گرفته، و وسیله‌ای برای سلطه‌یابی بعضی از انسان‌ها بر انسان‌های دیگر بوده است. اکنون، با پیشرفت «هوش مصنوعی»، بسیاری از انسان‌ها نگرانِ منزلت انحصاریِ خود شده‌اند. این نگرانی تا چه اندازه موجه و جدی است؟

این ایده که می‌توان هوش را، مانند فشار خون یا اندازهٔ کفش، به صورت کمّی سنجید (مانند آزمون‌های هوش) قدمتی تقریباً صدساله دارد، اما قرن‌ها است که تصور می‌شود هوش می‌تواند تعیین‌کنندهٔ جایگاه و موقعیت فرد در زندگی باشد. این تصور در سراسر تفکر غربی حضور دارد: از #فلسفه_افلاطون تا سیاست‌های نخست‌وزیر بریتانیا، #ترزا_می.
گفتن این که فردی باهوش است / نیست، هیچ‌گاه صرفاً اظهار نظری دربارهٔ توانایی‌های ذهنی او نبوده است. این سخن همواره قضاوتی است دربارهٔ کارهایی که او اجازهٔ انجام دادن آن‌ها را دارد. به عبارت دیگر، هوش امری سیاسی است.

گاهی اوقات، این‌گونه امتیازدهی کار معقولی است: ما به دکترها، مهندس‌ها، و حاکمانی نیاز داریم که احمق نباشند. اما این امر یک جنبهٔ منفی نیز دارد. از هوش افراد – یا فرضِ فقدان آن – نه تنها برای تعیین کارهایی که آن‌ها می‌توانند انجام دهند بلکه برای تصمیم‌گیری دربارهٔ این که دیگران با آن‌ها چه رفتاری می‌توانند داشته باشند نیز استفاده می‌شود. در سراسر تاریخ غرب، کسانی که تصور می‌شده هوش کمتری دارند، در نتیجهٔ این قضاوت، به بردگی گرفته شده، استثمار شده، عقیم شده، و به قتل رسیده‌اند (در واقع، اگر در محاسبات خود حیوانات را نیز در نظر بگیریم، آن‌ها خورده نیز شده‌اند).

این ماجرا تازگی ندارد. اما با پیدایش #هوش_مصنوعی در قرن بیست و یکم، نقطهٔ عطف جالبی در آن پدید آمده است. در سال‌های اخیر، پژوهش‌هایِ مربوط به هوش مصنوعی پیشرفت‌های چشمگیری داشته، و بسیاری از متخصصان بر این باور اند که این موفقیت‌ها به زودی باعث پیشرفت‌های بیشتری نیز خواهند شد. اما صاحب‌نظران وحشت‌زده شده و به هیجان آمده‌اند و در توئیت‌های خود مدام به ترمیناتور ارجاع می‌دهند. برای این که بفهمیم چرا این موضوع برای ما اهمیت دارد و از چه می‌ترسیم، باید هوش را به عنوان مفهومی #سیاسی در نظر بگیریم – و به طور مشخص، تاریخچه‌ی طولانی آن به عنوان توجیه‌گر سلطه شایان توجه است.

اصطلاح «هوش» در میان #فیلسوفان انگلیسی‌ زبان هیچ‌گاه متداول نبوده است. همچنین در زبان آلمانی یا یونانی باستان، یعنی دو زبان مهم دیگر در سنت فلسفی غربی، هیچ معادل دقیقی برای آن وجود ندارد. اما این به آن معنا نیست که فیلسوفان به این مفهوم علاقه‌ای نداشته‌اند. در واقع، آن‌ها سخت دل‌مشغول این مفهوم یا، اگر دقیق‌تر بگوییم، بخشی از آن بودند: #خرد یا #عقلانیت.

تنها با بر آمدن رشتهٔ تقریباً نوظهور #روان‌شناسی – که نسبت به هوش ادعای مالکیت داشت – بود که نقش این خویشاوند قدیمیِ «هوش» در گفتمان سیاسی و متداول کم‌رنگ شد. امروزه، بسیاری از پژوهشگران طرفدار برداشتی بسیار فراخ‌دامنه‌تر از هوش هستند، اما «خرد» هنوز جزئی محوری در این مفهوم است. در نتیجه، زمانی که درباره‌ی نقش تاریخی هوش صحبت می‌کنم، این خویشاوند قدیمی هوش را نیز مد نظر دارم.

داستان هوش با #افلاطون آغاز می‌شود. او در تمام نوشته‌های خود برای #اندیشیدن ارزش بسیاری زیادی قائل است؛ او از زبان #سقراط اعلام می‌کند که زندگی‌ای که تن به محک #عقل نسپرده باشد ارزش #زیستن ندارد.

افلاطون در زمانه‌ای که غرق در افسانه و رازورزی بود، ادعای جدیدی مطرح کرد: به کمک خرد – یا ما امروز می‌توانیم بگوییم با استفاده از هوش – می‌توان حقایق جهان را اثبات کرد. با توجه به همین اصل، افلاطون در کتاب #جمهور نتیجه گرفت که حاکمِ آرمانی «فیلسوف-پادشاه» است، زیرا تنها یک #فیلسوف می‌تواند نظم مناسب امور را دریابد. به این ترتیب، او مبتکر این ایده بود که باهوش‌ترین فرد باید بر سایرین حکومت کند – شایسته‌سالاریِ مبتنی بر خرد.

این ایده در زمان خود بسیار انقلابی بود. آتنی‌ها پیش‌تر دموکراسی، یعنی حاکمیت مردم، را تجربه کرده بودند – اما برای این که کسی یکی از این «مردم» محسوب شود کافی بود شهروند و مرد باشد، ولی داشتن هوش ضروری نبود. در سایر نقاط، طبقات حاکم عبارت بودند از کسانی که شایستگی در آن‌ها موروثی بود (اشراف‌سالاری)، یا کسانی که تصور می‌کردند از جانب خدا مأموریت بر حکومت کردن دارند (دین‌سالاری) ، یا قوی‌ترین فرد (استبداد)



🗓 هوش مصنوعی با انسانهای باهوش چه خواهد کرد؟
استیون کیو

@art_philosophyy
ادامه🔻
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎞انیمیشن کوتاه ولی پر معنا و زیبا 👌

بجای تقلیل تفاوت ها ؛ #زیستن خلاقانه با #تفاوت ها را در کنار یکدیگر یاد بگیریم...

@art_philosophyy
#انیمیشن
نه تنها #پزشکی، #مهندسی و #نقاشی هنر است، بلکه #زیستن نیز خود #هنر است و در حقیقت مهم‌ترین و در عین‌حال مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین هنری است که انسان تجربه می‌کند. هدف این هنر، انجام کار به‌خصوصی نیست، بلکه هدف آن، زندگیِ شایانِ تحسین و پرورش استعدادهای ذاتی است. در پهنهٔ هنرِ زیستن، انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم پیکرتراش است و هم سنگ مرمر، هم پزشک است و هم بیمار...

📕انسان برای خویشتن
اریک فروم
@art_philosophyy