اندیشه سرا

#بهزاد_پاکروح
Канал
Технологии и приложения
Новости и СМИ
Образование
Право
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала اندیشه سرا
@andishehsarapubПродвигать
3,22 тыс.
подписчиков
7,6 тыс.
фото
751
видео
5,2 тыс.
ссылок
دربارۀ #فناوری #امنیت_در_فضای_مجازی #رفتارشناسی_جامعه_مجازی #آسیب_شناسی_جامعه_مجازی #سواد_رسانه‌ای #ترویج_علم #ویرایش علمی و ادبی #کپی‌رایت_در_فضای_مجازی #کپی‌رایت_در_فضای_حقیقی حقوق پدیدآورندگان محتوا در فضای مجازی، وب و کتاب پیام ضروری: @pakrooh
😞خواننده دارد لالایی را برای سرباز بوسنیایی می‌خواند که راهی برای نجاتش نیست.

دشمن به گمان اینکه او مرده است یک مین را زیر بدنش گذاشته تا زمانی که سربازان جسدش را برمی‌دارند منفجر شود.

نیروهای حافظ صلح سازمان ملل می‌رسند و با اطلاعی که سرباز دیگری به آنها داده یک خنثی‌کنندۀ مین را فرامی‌خوانند.

وقتی نمونۀ مین را به خنثی‌کننده نشان می‌دهند می‌گوید هیچ‌کس نمی‌تواند این مین را زیر بدن او خنثی کند و هیچ راهی وجود ندارد.

سرباز به هوش آمده اما به خاطر مین نباید بلند شود.

آخرین دوستش که مانده بود تا او را نجات دهد بر اثر تیراندازی کشته می‌شود
و حافظان صلح هم سرباز را با مین تنها می‌گذارند...
[سینمایی]
Mmmmm mmmm mmmmm..
 
Nini, sine, spavaj sine
San te prevario
Beša ti se, beša ti se
Na moru kovala
 
Jedni kuju, jedni kuju
Drugi pozlaćuju
Treći nose, treći nose
Od zlata jabuku
 
Pati majka, pati majka
Udova ostala
Pati majka, pati majka
Udova ostala
 
Mmmmm mmmm mmmmm..
بشنوید
لالایی به زبان کروات:
t.me/pakruh/1247

😞«جنگ‌ها برنده ندارند؛
به بازنده‌ای که کمتر باخته است برنده می‌گویند»
#بهزاد_پاکروح

🔴ادامه دارد
😞 «جنگ‌ها برنده ندارند؛
به بازنده‌ای که کمتر باخته است برنده می‌گویند»
#بهزاد_پاکروح

🎸 شرح این موزیک فوق‌العاده، لالایی بوسنیایی-کروات «در فضای بی‌سقف» که صدای رژۀ نظامیان از روی آن «رد می‌شود»، در پیامی دیگر:
🎸 t.me/pakruh/1250

متن این لالایی و چند کلمه دربارۀ آن:
🎶 t.me/pakruh/1250

🕯 t.center/andishehsarapub
Forwarded from اندیشه سرا
🔥😞 «جنگ‌ها برنده ندارند؛
به بازنده‌ای که کمتر باخته است برنده می‌گویند»
#بهزاد_پاکروح

در تصویر، یادبودی اثرگذار از جانباختگان جنگ جهانی اول و دوم را می‌بینید،
در Vácrátót در حومۀ بوداپست (مجارستان)
اثر
Böjte Horváth István
سال ۲۰۱۴.

جنگ جهانی دوم، یکم سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شد و تا دوم سپتامبر ۱۹۴۵ ادامه یافت.

تصاویر بیشتر از این یادبود:
t.me/andishehsarapub/9164
#یک_عکس
همزمان با دیدن این عکس، این ترانه را بشنوید:
t.me/pakruh/1247
🎸🎼«آرانخوئز مون اَموغ»،
Aranjuez Mon Amour
t.me/pakruh/1192
#بهزاد_پاکروح
🎸🎼 ترانۀ «آرانخوئز مون اَموغ»،
Aranjuez Mon Amour
یا «آرانخوئز، عشقِ من» عاشقانه‌ای‌ست جهانی به زبان فرنسوی که شنونده ممکن است در آغاز بپندارد که آرانخوئز نام کسی‌ست
اما نام شهر کوچکی‌ست در جنوب مادرید که امروزه در حدود ۶۰ هزار نفر جمعیت دارد.
در ادامه خواهیم دید که نام بردن از آرانخوئز به تصور نویسنده نمادین است و این فقط آرانخوئز نیست که مخاطب قرار گرفته است.

🎸 به فارسی نکات جالبی دربارۀ آهنگساز و نیز ترانه‌سرایی که بر این ملودی ترانۀ «آرانخوئز مون اموغ» را سروده می‌توان دید که برخی از آن‌ها نادرستند!

🎸 مردم با شنیدن این آهنگ به یاد ترانۀ
Aranjuez Mon Amour
می‌افتند، اما آهنگ را خواکین رودریگز (۱۹۹۹-۱۹۰۱) آهنگساز اسپانیایی، در سال ۱۹۳۹ بیست و هشت سال پیش از سروده شدن این ترانه، برای کنسرت گیتار ساخته است:
کُنسِرتو د آرانخوئز
t.center/pakruh

🎸 این اثر سه بخش دارد که بخش دوم آن معروفتر است و ترانۀ معروف فرانسوی هم برای آن سروده شده.
همچنین ترانۀ عربی بسیار معروف لِبیروت (۱۹۸۳) سرودۀ «جوزف حرب» (۲۰۱۴-۱۹۴۰) شاعر لبنانی با صدای فِیروز (متولد ۱۹۳۵) هم که معروفیتی جهانی دارد اما نه به‌اندازۀ ترانۀ فرانسوی.

در آهنگ ساختۀ خوآکین رودریگز غمی از آنچه جنگ‌های داخلی بر سر اسپانیا آورده است نهادینه شده و این غم را در بیروت هم می‌توان یافت. (روزی برایتان از «بیروت سِت الدنیا»، نزار قبانی و ماجدة الرومی خواهم نوشت ...)

🎸 لبیروت
مِن قلبی سلام لِبیروت، و قُبَلٌ للبحر و البیوت ...

سلامی از قلبم برای بیروت
و بوسه‌‌ای برای دریا و خانه‌هایش
و برای آن صخره‌ای که به چهرۀ دریانوردی پیر می‌ماند
شهری که از روح مردمانش و از شراب ساخته شده
و از نان و یاسمین ...
چه شد که نصیبش آتش و دود شد؟

[وقتی به این‌جای شعر می‌رسید لازم نیست اهل بیروت یا علاقه‌مند به بیروت باشید تا اشک در چشمتان جمع یا از چشمتان سرازیر شود؛ کافی‌ست شناخت مختصری از آتش و دود حاصل از جنگ کشورها یا جنگ داخلی کشوری در هر گوشه از دنیا داشته باشید.]

🎸 ریچارد آنتونی (۲۰۱۵-۱۹۳۸)
Richard Anthony
خوانندۀ فرانسویِ زادۀ مصر، در سال ۱۹۶۷ ترانۀ «آرانخوئز مون اموغ» را خواند.

🎸 گای بونتمپلی
Guy [Alfred] Bontempelli (1940-2014)
متولد فرانسه
[Champigny-sur-Marne (Val-de-Marne)]
ترانۀ «آرانخوئز مون اموغ» را در سال ۱۹۶۷ سروده بود.
او برخلاف بعضی متون فارسی که می‌گویند «شاعر مون اموغ اهل آرانخوئز و نابینا بود»، نه اهل آرانخوئز و نه حتی اسپانیا بود و نه نابینا.

🎸 خواکین رودریگز (۱۹۹۹-۱۹۰۱) آهنگساز اسپانیایی که در سال ۱۹۳۹ کُنسِرتو د آرانخوئز را برای گیتار نوشت هم، برخلاف متون فارسی متولد آرانخوئز نیست.
او در ساگون در نزدیکی والنسیا به دنیا آمده اما لااقل اسپانیایی‌ست.
خوآکین در سه سالگی بر اثر دیفتری که آن روزها در آن شهر جان عده‌ای را گرفته بود تا حد زیادی بینایی خود را از دست داد.

پس از آن، خانواده‌اش به والنسیا نقل مکان کردند تا خوآکین بتواند در مدرسۀ نابینایان درس بخواند، او آنجا به موسیقی پرداخت و در ۱۹۲۷ به پاریس رفت تا در
École normale de musique de Paris
به ادامه تحصیل موسیقی بپردازد.

خوآکین در سال‌های جنگ داخلی اسپانیا، دور از وطنش در فرانسه، سوئیس، آلمان و اتریش زندگی کرد.
او در سال ۱۹۳۳ در والنسیا با یک پیانیست ازدواج کرد.

خواکین در ۱۹۳۹ پس از پایان جنگهای داخلی اسپانیا به کشورش بازگشت و در همین سال
Concierto de Aranjuez
را ساخت که در سال ۱۹۴۰ در بارسلونا در
Palais de la musique catalane
اجرا شد.

🎸 خوآکین، اندوه حاصل از ویرانی‌های جنگ‌های داخلی اسپانیا را به‌خوبی در آهنگ خود جای داده است
و گای بونتمپلی، ترانه‌سرای فرانسوی همین کار را تا حدی در ترانه‌ای که ۲۷ سال بعد برای آن سروده است انجام داده
و ریچارد آنتونی، خوانندۀ فرانسوی به‌خوبی در صدا و لحن خود همین کار را در خواندن این ترانه کرده است
و اندوهی که از دل برآمده بر دل می‌نشیند.

عشقِ خوآکین، فقط آرانخوئز نیست، آرانخوئزِ پیش از جنگ، نمادِ «دوران پیش از جنگ» است.

#بهزاد_پاکروح
دربارۀ شعر و موسیقی:
t.center/pakruh

😞«جنگ‌ها برنده ندارند؛
به بازنده‌ای که کمتر باخته است برنده می‌گویند»
#ب_پ

🌱 مطالب این کانال‌ها اختصاصی‌اند، لطفاً لینکشان را حذف نکنید:
t.center/pakruh
t.center/andishehsarapub
Forwarded from اندیشه سرا
⁉️ قدیم‌ها وقتی یک فرد مشهور از دنیا می‌رفت مردم چند بار خبر درگذشتش را می‌دیدند و می‌شنیدند؟
این روزها چند بار؟!

یک بار خودتان بشمارید!
به تعداد تمام کانال‌ها و صفحاتی که دنبال می‌کنید بعلاوۀ تعداد گروه‌هایی که عضو هستید ضرب در تعداد اعضایی که در هر گروه هر خبری را می‌فرستند و گمان می‌کنند دیگران آن خبر را جای دیگری نمی‌بینند و هیچ‌کس هم پیش از آن‌ها آن خبر را در آن گروه نفرستاده.

لطفاً یک‌بار تعداد دفعاتی که خبر درگذشت یک فرد معروف را ظرف ۴۸ ساعت می‌شنوید و می‌خوانید بشمارید.

بازنشر این پیام ممکن است سبب شود بعضی خوانندگان این متن از احساس وظیفه‌شان برای انتشار چشم‌بستۀ مطالب کاسته شود.

لطفاً بخوانید:
t.me/andishehsarapub/1145
🌏 جبر جغرافیایی
#طنز
#ب_پ

یکی، ناخشنود از آسیایی بودنش، دربارۀ جبر جغرافیایی با آواز گفته بود:
«این‌که زادۀ آسیایی رو، می‌گن جبر جغرافیایی!»

برخی بر اثر همین جبر جغرافیایی در زیمبابوه به دنیا آمده‌اند! یعنی زادۀ آسیا نیستند اما جبر جغرافیایی خیلی به آنها حال داده!
زیمبابوه از معدود کشورهایی‌ست که بهرۀ بانکی در آنها از ایران بیشتر است! حدود ۹۷۵٪!
پس ما باید خیلی هم خوشحال باشیم!

حتی اگر در زیمبابوه هم به دنیا آمده بودیم باید خوشحالی را «انتخاب می‌کردیم»! بله! «انتخاب»!
هم در زیمبابوه به دنیا بیاییم، هم ناراحت باشیم؟ قند مکرر؟!

#حافظ می‌فرماید:
روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش
رو شکر کن مباد که از بد بتر شود!

می‌دانید که حافظ تا حدی «شیرازی» بوده،
و یک ضرب‌المثل شیرازی می‌گوید:
«عامو وِلِش!»
یعنی «عمو ولش کن!»
و این ضرب‌المثلِ سه‌کلمه‌ای، آن‌قدر مؤثر بوده که حتی کلمۀ سوم خودش را هم حذف کرده! و با همان دو کلمه، خیلی هم گویاست! 😃

شاعر دیگری فرموده است: 
گر شور و شری هست حریصانِ جهان را
خرّم دلِ قانع که ز هر شور و شری رَست!
در عزّ قناعت همه رَوح آمد و راحت
در حرصِ فزونی‌ست اگر دردسری هست!

این ساده‌ترین راه حل برای پاک کردن اثر جبر جغرافیایی است! و برای همگان انجام‌پذیر!
تقریباً هیچ مادۀ اولیه‌ای لازم ندارد!
البته اشکالی هم دارد، اینکه مانع پیشرفت می‌شود! 😃

یک شاعر دیگر می‌فرماید:
مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است!

زیاد با این شاعر موافق نیستم، اما چون در ارتباط با جبر جغرافیایی بود نظرش را عرض کردم!
وگرنه هرکسی می‌داند که آدمیزاد در آسمان زندگی نمی‌کند و خیلی هم سر به هوا نیست!
در واقع شاعر با این هدف که حواسمان را پرت کند، رفته است سراغ آسمان!
نه از شهرهای آلوده خبر داشته و نه از شهرهایی که آسمانشان بیشتر اوقات ابری‌ست!
عمراً اگر می‌دانسته در بعضی بخش‌های کرۀ زمین «"روز"های زیادی، "شب" است»😉😃!! گویی همان بالای سر خودش را نگاه کرده و برداشتش را تعمیم داده!
کلاً آدمیزاد از تعمیم خوشش می‌آید!
ضرب‌المثل «کافر همه را به کیشِ خود پندارد!» هم از یک دیدگاه به همین علاقه به تعمیم اشاره دارد!
متأسفانه از بعضی آسمان‌ها هم دائم بمب می‌بارد ... این یکی دیگر رنگش حسابی فرق می‌کند.😔
البته آن زمان که شاعر از همرنگ بودن آسمانها گفته بود هنوز بمب و حتی دینامیت اختراع نشده بود!

حالا که صحبت از «رفتن» شد، جبر ژنتیک را فراموش نکنیم که روی دست جبر جغرافیایی‌ست:
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی
ز دست خویِ بدِ خویش در بلا باشد!
این شعر به‌تنهایی ثابت می‌کند که جبر جغرافیایی اصل قضیه نیست!

دربارۀ رفتن و نرفتن حرف زیاد است
از «ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش، بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویشِ» حافظ
تا «می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرمِ» سعدی

#سعدی ناخواسته از جبر فیزیکی و مترولوژیک هم یاد کرده:
فرشته‌ای که وکیل است بر خزائن باد
چه غم خورد که بمیرد چراغِ پیرزنی

#رودکی (شاعر نابینا) هم شعری دارد که می‌شود به تحمل جبر جغرافیایی ربطش داد:

زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روزِ نیک کسان گفت تا که غم مخوری
بسا کسا که به روزِ تو آرزومند است

#ناصرخسرو نقش اراده را در برابر جبر یادآور می‌شود:
چو تو، خود کُنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم، نیک‌اختری را

اگر نظر مرا هم بخواهید ما نه‌فقط با جبر جغرافیایی، بلکه با جبر تاریخ و اجتماعی و صد البته جبر فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی، مخصوصاً ژنتیک هم باید تعامل کنیم،
هرجا که می‌شود از پسش بر، و هرجا نشد با آن کنار بیاییم:
به جای خوردن غصۀ چیزهایی که قابل تغییر نیستند، زمان و انرژیمان را صرف «بهتر کردن چیزهای قابل تغییر» کنیم که:

گر که با شادی و گر با غصه و غم بُگذرد
هرچه آید بر سرِ فرزندِ آدم بُگذرد
گر هزاران فرصتِ نیکت دهد این روزگار
قدرِ آن وقتی بدانی کاخرین دم بُگذرد
گر چو سیمرغت پَرِ همت بُوَد در بند، کِی؟
گر چو مرغت بالِ همت نیست، آن هم بگذرد!🔻

و

نگذار بُگذرد که زمانه ستمگر است!
هر دم نظر کند پیِ اغفالِ دیگر است!
در انتظارِ یک دمِ دیگر به سر مکن
کان نیز چون دمی‌ست که اکنون برابر است
بُگذشت آن زمانه که رسمش رجوع نیست
بی‌چاره آن کسی که دو روزش برابر است
بختم به خواب بود زمانی که دستِ غیب
تقسیم کرد هرچه قضا و مقدر است
بر دیگران صلاح دو عالم نصیب شد
تقدیرِ من مبارزه با دیو و اژدر است
در جنگِ با عدو چه به هوشت نیاز هست،
ساقی بیار باده که مستانه خوشتر است!
«سیمرغ» با دو چنگ به فتح است امیدوار
هرچند با دو بال گریزش میسر است🔻

و بالاخره:

از دست منت فرار ممکن نبوَد
جز در بر من قرار ممکن نبوَد
جبر است هر آنچه من ارادت بکنم
زان بیش و کم اختیار ممکن نبوَد!🔻

🔺#بهزاد_پاکروح
@pakruh
@andishehsarapub
اما مهمتر از تمام این‌ها:
t.me/pakruh/3
اندیشه سرا
#آسیب_شناسی_جامعه_مجازی #آداب_معاشرت_مجازی 🔴 به نظر شما مردم چند ده بار باید یک خبر را، به فرض مهم بودن، و یک مطلب را، به فرض درست بودن، بخوانند؟! #بهزاد_پاکروح @andishehsarapub کمی از نیمه‌شب گذشته بود، در یک کانالِ خبری، خبر آمد که "جورج مایکل مُرد" از…
⁉️ قدیم‌ها وقتی یک فرد مشهور از دنیا می‌رفت مردم چند بار خبر درگذشتش را می‌دیدند و می‌شنیدند؟
این روزها چند بار؟!

یک بار خودتان بشمارید!
به تعداد تمام کانال‌ها و صفحاتی که دنبال می‌کنید بعلاوۀ تعداد گروه‌هایی که عضو هستید ضرب در تعداد اعضایی که در هر گروه هر خبری را می‌فرستند و گمان می‌کنند دیگران آن خبر را جای دیگری نمی‌بینند و هیچ‌کس هم پیش از آن‌ها آن خبر را در آن گروه نفرستاده.

لطفاً یک‌بار تعداد دفعاتی که خبر درگذشت یک فرد معروف را ظرف ۴۸ ساعت می‌شنوید و می‌خوانید بشمارید.

بازنشر این پیام ممکن است سبب شود بعضی خوانندگان این متن از احساس وظیفه‌شان برای انتشار چشم‌بستۀ مطالب کاسته شود.

لطفاً بخوانید:
t.me/andishehsarapub/1145
دانگ؟ دِنگ؟ یا دِنگی؟ آئِدِس؟ یا اِی‌دیز؟

🔹در زبان فارسی، نگارش و خوانش «آئِدِس» برای پشۀ Aedes
و نگارش و خوانش «دانگ» برای تب Dengue درست است.

🔹نام بیماری Dengue را به‌اشتباه «دانگی» هم نوشته‌اند!
برخی هم اصرار دارند که «دانگ» درست نیست، درستش دنگی است!
برخی آن را دِنگ می‌نویسند و با سکون حرف آخر می‌خوانند!

خوانش این واژه به فرانسوی «دانگ» و به انگلیسی و چند زبان دیگر (مثلاً اسپانیولی و پرتغالی) «دِنگی» است، در ایتالیایی و آلمانی «دِنگِ» خوانده می‌شود.

از قدیم که ورود واژه‌های غیرفارسی به زبان فارسی با رعایت اصول و توسط افراد زبانشناس انجام می‌شد و هرکس یک کانال تلگرام یا صفحۀ اینستاگرام نداشت که نظر شخصی خود را ترویج کند این دو واژه با خوانش فرانسوی «دانگ» و «آئِدِس» وارد زبان فارسی شده‌اند.

نیازی به زدودن واژۀ «دِنگی» نیست و بودنش در پرانتز جلوی واژۀ «دانگ» مفید هم هست اما وجود واژۀ دنگی در یک مطلب در غیاب «دانگ» مناسب به نظر نمی‌رسد از جمله به این دلیل که این واژه از قدیم در متون علمی و عمومی فارسی به‌درستی به صورت «دانگ» آمده است.

🔹خوانش نام پشۀ Aedes به فرانسوی «آئِد» است و بر اساس رویه‌ای که در ثبت فارسی واژه‌های لاتین وارد شده در فارسی مرسوم (اما نه همیشگی) است حرف s در نگارش فارسی آن نوشته و خوانده می‌شود. (شبیه به t در واژۀ شکلات)
در آلمانی، اسپانیایی و پرتغالی حرف s در این واژه خوانده می‌شود.

برخی، خوانش و نگارش تلفظ انگلیسی «ایدیز» (ei-deez) را برگزیده‌اند.
در یک وبینار مربوط به تب دانگ هم از چند سخنران متخصص که پشت سر هم دربارۀ این بیماری صحبت می‌کردند تلفظ‌های متفاوتی از نام این پشه و بیماری شنیده شد.
بازنشر این مطلب می‌تواند سبب زدودن خوانش و نگارش نادرست این پشه و بیماری شود.
متأسفانه این مهمان ناخوانده، ناپسند و آزارنده فعلاً بین ماست و در حال گسترش نیز هست.
در مورد توصیه‌های بهداشتی مربوط به آن، اینجا را ببینید:
@HealthNotes

🔵 مطالب مرتبط پیشین:

🔸وَلِنتاین؟! والِنتاین؟! وَلَنتَن؟! یا والِنتین؟!
t.me/andishehsarapub/1221

🔸درست‌نویسی نام و هشتگ_واژۀ بیماری پدید آمده از کوروناویروس جدید و ویروسِ پدیدآورنده‌اش:
t.me/andishehsarapub/8276

🔸کوروناویروس درست است نه کروناویروس و نه ویروسِ کورونا:
t.me/nouritazeh/1880

🔸سینوفارم یا ساینوفارم؟
t.me/nouritazeh/5300

🔸اندر حکایت واکسن «سینوفاک»:
t.me/andishehsarapub/8702

🔸تفاوت کاربرد قرنطینه شدن و ایزولاسیون:
t.me/andishehsarapub/8654

🔸واریان یا واریانت:
t.me/nouritazeh/6555

🔸همنشینیِ «سورپریز» با «سِپرایز» او را «سورپرایز»😳 کرد! تا «جَنیواِری» با «ژانویه» چه کند!
(پوویدان یدین، پوویدون یده یا پوویدان آیوداین؟ تقابل گلیسرین یده با پوویدان آیوداین!)
t.me/andishehsarapub/2132

🔸خاشقجی یا خاشقچی؟
t.me/andishehsarapub/3908

🔸روبوت یا روبات؟
t.me/andishehsarapub/2132

🔸پورش یا پورشه؟
t.me/andishehsarapub/5850

🔸«سَن پترزبورگ» یا «سَنت پترزبورگ»؟!
t.me/andishehsarapub/4888

🔸در پایان ابروییشن‌ها چه وقت نقطه می‌آید و چه وقت نمی‌آید؟
t.me/andishehsarapub/8250

🔸جریمه چه اشکالی داشت که اِعمال قانون شد؟
t.me/andishehsarapub/4754

🔸بوت (بات) با روبوت (روبات) چه فرقی دارد؟
t.me/andishehsarapub/5007

🔸مثلاً یا مثلن؟
t.me/andishehsarapub/6759

🔸خوبم یا خوب‌اَم؟
t.me/andishehsarapub/4740

🔸آبه شینزو یا شینزو آبه؟
t.me/andishehsarapub/6173

🔸فرماندهِ درست است نه فرمانده‌ی؛ نامه‌ی درست است نه نامهِ!
t.me/andishehsarapub/4055

🔸سو تفاهم درست نیست:
t.me/andishehsarapub/8559

🔸هکسره چیست؟
t.me/andishehsarapub/9515

🔸شی را به‌جای شی‌ء و جز را به‌جای جزء نباید نوشت:
t.me/andishehsarapub/6302

🔸«دربِ متروی تهران» سه کلمه است با دو غلط:
t.me/andishehsarapub/7109

🔸این‌جا بیدود درست است نه بی‌دود:
t.me/andishehsarapub/6866

🔸کاربرد هشتگ (#) به جای گیومه («») در فضای مجازی رواج پیدا کرده که هم «مبتذل کردن و کم‌اثرکردن هشتگ» است و هم «بی‌توجهی به نشانه‌گذاری (پانکچویشن)»:
t.me/andishehsarapub/5171

🔸نقطه، کاما (ویرگول)، علامت سؤال، علامت تعجب و نشانه‌های مشابه، «بدون فاصله از واژه‌ی قبل» و «با یک فاصله از واژۀ بعد (در صورت وجود)» قرار می‌گیرد.
پرانتز، نباید با واژۀ داخل پرانتز فاصله داشته باشد اما با واژه‌های بیرون پرانتز باید یک فاصله داشته باشد:
t.me/andishehsarapub/4919

🔸«نودروزه» یا «نود روزه»؟
t.me/andishehsarapub/4716

🔸نکتۀ مهمی دربارۀ ویراستاری:
t.me/andishehsarapub/2105

🔸با مکث، کلامِ ما دگر خواهد شد
مفهومِ سخن زیر و زِبَر خواهد شد
یک نقطه «روَد زیر»؛ زِبَر، زیر شود
«یک نقطه رَوَد»؛ زیر، زِبرَ خواهد شد (#بهزاد_پاکروح):
t.me/andishehsarapub/4924
#ویرایش #واژه
❇️

خواندنِ اشعارِ من در گوشِ او بی‌حاصل است
آن‌که با دیدن نفهمد، با شنیدن نیز هم

#بهزاد_پاکروح
📘افسانۀ ماهی و دریا، انتشارات اندیشه‌سرا
---

🤔 شما در واقع این هستید:
t.me/andishehsarapub/1548
بقیه‌اش برای نگهداری از این و فرمانبرداری از این است. حتی قلب!
🌊 افسانۀ ماهی و دریا:
t.me/andishehsarapub/700
🎸 دربارۀ شعر، موسیقی و جهانگردی:
t.center/pakruh
❇️
به راهِ بادیه رفتن، به از نشستنِ باطل
وگر مراد نیابم به قدرِ وسع بکوشم
#سعدی
---
هزار جهد بکردم که سِر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به‌هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده‌دل آن به، که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم‌خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست، ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم؟

به راهِ بادیه رفتن، به از نشستنِ باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

#سعدی

🎸 دربارۀ شعر، موسیقی و گردشگری:
🎸 t.me/pakruh/1581
⭐️چیزی که ممکن است دربارۀ همستر کامبت به شما نگفته باشند
#بهزاد_پاکروح
@andishehsarapub
لطفاً در صورت تمایل به بازنشر این مطلب، آن را بدون تغییر (به‌صورت فوروارد) بازنشر بفرمایید🌹

⭐️گروهی از مردم، نگاهی به بازیگران همستر کامبت دارند شبیه به «نگه کردن عاقل اندر سفیه»!
چون تنها شناختی که از آن دارند «ضربه زدن بی‌خردانه بر صفحۀ موبایل» است،
اما در واقع این را باید به حساب بی‌اطلاعی آن عاقلها گذاشت.

حتی بازیگرانی که این بازی را آغاز کرده اما در آغاز راه و بدون اطلاع از ادامۀ راه و نکات آن باشند نیز ممکن است به خودشان نگاه عاقل اندر سفیه بکنند و حتی مشغول بودن خود به آن را از ترس قضاوت دیگران پنهان نگه دارند.

⭐️همستر، در بازی همستر کامبت، یک شخصیت است که از هیچ آغاز می‌کند و راه موفقیت شغلی و مالی را در پیش می‌گیرد.

سازندگان این بازی با اشراف به نکات مدیریتی و علوم روز مرتبط با مدیریت، مسیر بازی را طوری انتخاب کرده‌اند که می‌تواند ذهن بازیگر را متوجه استفادۀ درست از وقت و فرصت‌ها و لزوم انتخابهای بهتر کند، از مخاطب ده دوازده ساله تا هر سنی؛
البته رسیدن بازیگر به این سطح از نگاه به این بازی، نیاز به مختصری آگاهی هم دارد.
هرچه آگاهی و دقت بازیگر بیشتر باشد، از مسیر این بازی بیشتر می‌آموزد؛
اما بازیگر ممکن است نگاهی سطحی به چند عدد و رقم داشته باشد و بدون کسب آگاهی زیاد نسبت به زندگی واقعی، راه را طی کند، در حالی که توجه به نکات مختلف از جمله خواندن چند کلمه روی هر کارت می‌تواند ذهن او را برای توجه به واقعیهای مشابه در زندگی واقعی بازتر کند.

بازیگر می‌تواند پولش را نگه دارد و تنها با ضربه‌زدن به صفحۀ موبایل، به کندی پول بیشتری را کسب کند،
یا پولش را صرف خرید کارت‌هایی کند که خودشان برای بازیگر پول درمی‌آورند! مثل سرمایه‌گذاری در زندگی واقعی.

بازیگر باید انتخاب کند که از بین انبوهی کارت، هربار به نسبت پولی که به دست آورده کدام را ترجیح دهد.
ممکن است با ۲۰۰۰ سکه بتواند کارتی را بخرد که داشتنش برایش ساعتی ۲۰۰ سکه می‌سازد یعنی ده‌ساعته پول خودش را در می‌آورد و سودده می‌شود یا با ۱۰,۰۰۰ سکه کارتی را بخرد که ساعتی ۵۰۰ سکه می‌سازد و ۲۰ ساعت بعد پول خودش را در آورده.
شاید هم بهتر باشد کمی صبر کند تا پولش بیشتر شود و بتواند کارت بهتری را بخرد!
در مسابقه‌ای بین بازیگران مختلف باید به ریزترین نکات هم توجه شود و برای موفق بودن باید برنامۀ درست داشت.

اگر تنها به این نگاه کند که با خرید هر کارت به قیمت معین، ساعتی چند سکه به دست می‌آورد می‌تواند انتخاب بهتری برای افزایش سکه‌هایش بکند
اما اگر نگاهی به محتوای کارتها هم بیندازد چیز بیشتری برای شناخت زندگی واقعی می‌آموزد.

⭐️همستر از دور به شکل وسیله‌ای برای اتلاف وقت دیده می‌شود اما از نزدیک برای بازیگر هوشمند وسیله‌ای برای نشان دادن ارزش وقت و ارزش درست استفاده کردن از فرصتها و توجه به تعادل و حتی لزوم رعایت ترتیبهاست.
هر روز و ساعتش فرصتی است که ممکن است در روز یا ساعتی دیگر کاملاً یا لااقل تا حدی از دست رفته باشد.
برخی فرصتها که از دست می‌روند فقط خودشان از دست نرفته‌اند! چون پله‌ای از یک تصاعد هستند فرصت فردا را هم کوچک کرده‌اند!
بعضی فرصتها هم در ظاهر همیشه هستند و از دست نمی‌روند اما در واقع اگر به موقع از آنها استفاده کنید، امکان استفاده از فرصتی دیگر را فراهم کرده‌اید.

این درس همستر کامبت هم می‌تواند برای کسانی مفید باشد که «آموختن نکاتی که از قبل معلوم شده خیلی مفیدتر از کوشش و خطا برای کشف دوبارۀ آنهاست!»

⭐️سازندگان بازی در این بین تاکنون منافع خود را داشته‌اند که سبب می‌شود توانایی سوددهی به بازیگران را به دست آورده باشند و به نظر می‌رسد برای افزایش جمعیت مخاطبان خود و حفظ آنها از این توانایی استفاده خواهند کرد لذا به نظر می‌رسد بازیگرانِ موفق همستر کامبت از موفقیت اقتصادی سازندگان این بازی بی‌نصیب نمانند اما نه آنقدر که وقت می‌گذارند!

مهمترین دستاورد سازندگان این بازی، گردآوردن انبوهی مخاطب (تاکنون بیش از صد میلیون نفر) و حفظ پویایی خود بوده است.

⭐️بسیاری از عزیزان چنین نوشته‌ای را زودتر لازم دارند تا با فرستادنش برای دیگران به آنها بگویند کسانی که بازی همستر را آغاز کرده‌اند نه‌تنها کار بی‌خردانه‌ای نمی‌کنند بلکه ممکن است در حال انجام کار مفیدی هم باشند
البته نه آنها که به درآمد مادی این کار دل بسته‌اند! آن هم به شخصیتی که نمی‌دانند کیست و هیچ وعده‌ای هم نداده است! و کاربرانی را مشغول تخیلات خود از درامد این کار کرده است!

ادامه دارد:
@andishehsarapub

هشدارهای ایمنی مهم در مورد همستر:
t.me/andishehsarapub/13253
t.me/andishehsarapub/13230
t.me/andishehsarapub/13251

💥لینک آغاز بازی همستر کامبت:
https://t.me/hamsteR_kombat_bot/start?startapp=kentId161075927
🫏بار سنگینی که خر در ادبیات فارسی حمل می‌کند
به مناسبت روز جهانی خر
هشتم ماه مه
#بهزاد_پاکروح
t.center/pakruh

🫏«خر»، افزون بر نقشی مهم که در طول تاریخ در حمل انسان و بار و چرخاندن سنگ آسیاب داشته
و هنوز هم از جمله در مناطق صعب‌العبور دارد،
نقشی بی‌بدیل در نثر و نظم فارسی داشته است.

اشعاری بسیار پرمعنی داریم که شاعران بدون خر، نمی‌توانستند به این خوبی حق مطلب را ادا کنند:

شتر را چو شورِ طرب در سر است
اگر آدمی را نباشد، خر است
#سعدی

🫏نویسندگان و شعرا، طرفدار «خر» نبوده‌اند و غالباً به جنبۀ معروفتر خر توجه کرده‌اند؛
حتی آنجا که از خر به نیکی یاد می‌کنند، برای پایینتر نشان دادن دیگری‌ست:

گاوان و خران بار بردار
به زادمیان مردم آزار
#سعدی

🫏خر، برای نشستن در شعر، هم خوش وزن و قافیه است، هم معنایی که به آن نسبت داده شده، مقبول همگان است!
حتی زمانی که در شعر، به آن خریتِ معروف نیاز نیست و کاری از خر خواسته شده که از اسب هم برمی‌آید، وزن خر سبب انتخابش شده:

بار گوناگونست بر پشتِ خران
هین به یک چوب این خران را تو مران
بر یکی خر بار لعل و گوهر است
بر یکی خر بار سنگ و مرمر است
#مولوی

که گر خر نیاید به نزدیکِ بار
تو بار گران را به نزد خر آر
#فردوسی

🫏گاهی شاعر در استفاده از خر در شعر کار مناقشه‌پذیری کرده!
مثلاً گرچه هرچیز به جای خویش نیکوست؛
همین که پای خر در میان بوده، شاعری نعل را کمتر از شمشیر دانسته تا به کمک خر، نشان دهد که آهن از فولاد کمتر است:

آهن و فولاد از یک کوره می‌آید برون
آن‌یکی شمشیر گردد، دیگری نعل خر است
#صامت_بروجردی (سدۀ ۱۳ و ۱۴ قمری)

🫏گاهی هم شاعر روی نقاد نبودن مخاطب حساب کرده و برای راحتی در بیان به خر رو آورده است؛
مثلاً مگر آدم بی‌تربیت به اندازۀ خر مفید است؟ که #سعدی می‌گوید:

آدمی را که تربیت نکنند
تا به صدسالگی خری باشد

در زبان فارسی نقل مشهوری‌ست که «در مَثَل، مناقشه نیست»، اما در همین نقل، باید مناقشه کرد! که مرز استفاده از آن کجاست؟

🫏آنجا که #سعدی می‌خواهد از حفظ ذات اشخاص بگوید، از خر استفاده‌ای می‌کند که به گواهِ قدمت و پرکاربردیِ ضرب‌المثلش، مخاطب، آن را پسندیده است:

خرِ عیسی گرش به مکه برند
چو بیاید هنوز خر باشد!

🫏#سعدی آن‌قدر خر را دست کم گرفته که یک اسب را برتر از «انبوهی» خر دانسته؛
آن را به حساب اغراق شاعرانه می‌گذاریم و می‌گذریم:

آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری به ابلهی فربه
اسب تازی اگر ضعیف بود
همچنان از طویله‌ای خر به

🫏در شعر فارسی حتی برای «خرِ لنگ» هم کاری هست:

ای بسا اسب تیزرو که بماند
که خر لنگ جان به منزل برد
بس که در خاک، تن‌درستان را
دفن کردیم و زخم‌خورده نمرد
#سعدی

🫏و صدای خر که «انکر الاصوات» است هم در شعر فارسی به کار آمده:

کار، تأثیر نفَس دارد، نه آوازِ بلند
ورنه در فریاد، بتواند خر از عیسی گذشت!
#صائب

🫏سخنوران فارسی در طول قرن‌ها، به اتفاقِ نظر، خر را در چنان چاهی انداخته‌اند که امیدی به بیرون آوردنش نیست، مگر به قرن‌ها!

می‌گویند:
خر اَر جُلِّ اطلس بپوشد خر است!

این جمله را برای حیوانات دیگر هم و حتی برای انسان هم می‌شود گفت (البته نه فقط به جای خرِ اول؛ به‌جای هردو خر!)،
اما با زمینه‌ای که داریم روی خر بهتر می‌نشیند!

دلایل قوی باید و معنوی
نه رگ‌های گردن به‌حجت قوی
کس از سربزرگی نباشد به چیز
کدو، سربزرگ است و بی‌مغز نیز
نی بوریا را بلندی نکوست
که خاصیّت نیشکر خود در اوست
نه مُنعِم به مال از کسی بهتر است
خر اَر جُلِّ اطلس بپوشد خر است
#سعدی
t.center/pakruh

🫏گاهی در بیتی معروف که خر دارد به وضوح بر جایگاه پایین خر در ادبیات تأکید نشده:

گر ببندی اسب تازی را زمانی پیش خر
رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود

در اینجا گویی شاعر دارد اثر محیط و ژن را درس می‌دهد!
اما کافی‌ست به ابیات قبل یا بعدش بنگریم تا نظر شاعر نسبت به خر معلوم شود:

هرکه با دونان نشیند عاقبت او دون شود
با خردمندان تو بنشین تا خرد افزون شود
#میرزا_حبیب_روحی (سدۀ ۱۳ و ۱۴)

🫏 در میان این‌همه شاعر که خر را در پایین‌ترین جایگاه ممکن نشانده‌اند،
#ادیب‌الممالک به صورت تلویحی حسرت خر بودن را خورده است:

بیچاره آدمی که گرفتار عقل شد
خوش آن کسی که کره‌خر آمد، الاغ رفت*

*به صورت «خوشبخت آنکه کره‌خر آمد، الاغ رفت» به #ایرج_میرزا منسوب است، ادیب‌الممالک متولد ۱۲۳۹خ و ایرج‌میرزا متولد ۱۲۵۲خ است، نمی‌دانم کدامیک از کشف دیگری بهره برداشته!

🫏در شعری منسوب به خیام با اشاره‌ای به یکی از صُوَر فلکی و یک باور‌ خرافی قدیمی، مردمان، تر و خشک جزو این حیوانات بی‌آزار شمرده شده‌اند:
گاوی‌ست در آسمان و نامش پروین
یک گاوِ دگر نهفته در زیرِ زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو، مشتی خر بین

و چه اشتباه بزرگی!
خر کجا و «آدمیان مردم‌آزار» کجا!

🫏مطلبی دیگر مرتبط با روز جهانی خر:
t.me/pakruh/1123

@andishehsarapub
Forwarded from اندیشه سرا
#نگاه_متفاوت به مناسبت #روز_معلم (۴)
#بهزاد_پاکروح
@andishehsarapub
چرا بعضی از معلمان دانشگاه، به جای کتاب قدیمی که آن را بارها تدریس کرده‌اند در مواردی که ویرایش جدید خیلی تغییر کرده است کتاب ویرایش جدید را تدریس نمی‌کنند؟!

روز معلم را به‌طور کلی در پیام‌های دیگری به همه معلم‌ها تبریک گفته‌ام،
در این پیام اجازه بدهید فقط به معلمانی که ویرایش قدیمی کتاب‌ها [ی دانشگاهی] را کنار می‌گذارند و ویرایش جدیدش را درس می‌دهند تبریک بگویم.🌹
ادامه دارد:
@andishehsarapub
@pakruh
Forwarded from اندیشه سرا
#نگاه_متفاوت به مناسبت #روز_معلم (۳)
#بهزاد_پاکروح
🕯 @andishehsarapub

🕯 @nouritazeh
چرا بعضی معلم‌ها جزوه می‌گویند؟!
اگر جزوه‌شان از کتابی که باید درس بدهند کامل‌تر است چرا آن را منتشر نمی‌کنند؟!
چرا معلم‌هایی که هر سال حرف‌هایشان عین سال قبل است جزوۀ سال قبل خود را کپی نمی‌کنند و در اختیار دانش‌آموزان نمی‌گذارند تا در یک جلسه با سرعت چند برابر پیشرفت داشته باشند؟!

روز معلم را به‌طور کلی در پیام‌های دیگری به همه معلم‌ها تبریک گفته‌ام،
در این پیام اجازه بدهید فقط به معلمانی که جزوۀ تکراری در کلاس‌های پی‌درپی نمی‌گویند تبریک بگویم🌹
ادامه:
t.me/andishehsarapub/2537
Forwarded from اندیشه سرا
#نگاه_متفاوت به مناسبت #روز_معلم (۲)
#بهزاد_پاکروح
🕯 @andishehsarapub

🕯 @nouritazeh
به باور من معلم‌ها از دیدگاه دیگر به دو دسته تقسیم می‌شوند:
معلم‌هایی که طریقۀ آموزش دادنشان چنان است که سقف دانشِ شاگردهایشان به اندازۀ معلمشان می‌شود.

دیگر، معلم‌هایی که از دانش‌آموزان و دانشجویان، دانش‌پژوهانی می‌سازند که از معلمشان فراتر می‌روند.

اگر دیدید که جامعه‌ای درجا زده است بدانید که دستۀ نخست درصدشان خیلی بیشتر از دستۀ دوم است.

روز معلم را به‌طور کلی در پیام‌های دیگری به همه معلم‌ها تبریک گفته‌ام،
در این پیام اجازه بدهید فقط به گروه دوم تبریک بگویم🌹
ادامه:
t.me/andishehsarapub/2536
Forwarded from اندیشه سرا
#نگاه_متفاوت به مناسبت #روز_معلم (۱)
#بهزاد_پاکروح
🕯 @andishehsarapub

🕯 @nouritazeh
به باور من معلم‌ها از یک دیدگاه به دو دسته تقسیم می‌شوند:
نخست، معلم‌هایی که به شاگردهایشان طوری آموزش می‌دهند که حداکثر کاری که دانش‌آموختگانشان در نهایت می‌توانند بکنند این است که معلمی شبیه به معلم خودشان شوند و به این ترتیب یک چرخۀ بی‌فایده شکل می‌گیرد.

دیگر، معلم‌هایی که به دانش‌آموزان و دانشجویانشان یاد می‌دهند که چگونه دانش را بیاموزند و آموخته‌هایشان را "به کارگیرند".

اگر دیدید که جامعه‌ای درجا زده است بدانید که دستۀ نخست درصدشان خیلی بیشتر از دستۀ دوم است.

روز معلم را به‌طور کلی در پیام‌های دیگری به همه معلم‌ها تبریک گفته‌ام،
در این پیام اجازه بدهید فقط به گروه دوم تبریک بگویم🌹
ادامه:
t.me/andishehsarapub/2535
در برخی گروه‌های مجازی که ایجادکنندۀ گروه، خود اطلاعات کافی دربارۀ موضوع ندارد و گروه بر اساس نوشت‌و‌نویس‌های چند شخص مطلع برقرار بوده است، شاهد بوده‌ام که چگونه یک یا چند شخص بی‌اطلاع با اظهار نظرهای نادرست سبب شده‌اند که مطلعین یا از گروه بروند یا سکوت کنند.

نه‌عجب گر فرو رود نَفَسَش
عندلیبی غُراب هم‌ قفسش
#سعدی

این نوع گروه‌ها تبدیل می‌شوند به حلقه‌ای از ترویج اطلاعات نادرست.

افراد غیرعلمی و طرفداران شبه‌علم و ضدعلم از این حلقه‌ها بسیار دارند،
هیچ فرد علمی هم نمی‌تواند گروهشان را تبدیل به گروه علمی کند! (اگر می‌خواهید امتحان کنید لینک یکی از گروه‌ها را خدمتتان ارسال کنم!🤠🔻)
اما برعکسش به‌آسانی رخ می‌دهد.

🔺البته اگر قصد امتحانِ در افتادن با جُهّال را دارید این سخن سعدی را هم به یاد داشته باشید:

حکیمی که با جُهّال در اُفتد، توقعِ عزّت ندارد؛
و گر جاهلی به ‌زبان‌آوری بر حکیمی غالب آید عجب نیست، که سنگی‌‌ست که گوهر همی‌شکند.

گر هنرمند از اوباش جفایی بیند
تا دلِ خویش نیازارد و درهم نشود
سنگِ بدگوهر اگر کاسۀ زرّین بِشِکست
قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود
#سعدی

مطلب مهم مرتبط:
t.me/andishehsarapub/8937
🤔 «دانش، پایه است و تفکر، توان؛
اگر دانش ما درست نباشد، هرچه بیشتر فکر کنیم بیشتر گمراه می‌شویم!»
۰٫۵^۲ = ۰٫۲۵
۰٫۵^۳ = ۰٫۱۲۵
#بهزاد_پاکروح

این شعر هم در موضوعی دیگر به کوچک شدن «عدد کوچکتر از یک» در زمان به توان رسیدنش توجه دارد:
t.me/andishehsarapub/726
Ещё