😞متأسفانه شده است، خیلی هم شده است!
✍#بهزاد_پاكروح@andishehsarapubاینکه افرادی که سطح دانش بالاتری دارند در فضای مجازی «معمولاً» کمتر از افراد دارای سطح دانش پایینتر مطلب مینویسند یا بازنشر میکنند،
و اختلاف میزان نوشتن و بازنشر این دو گروه بسیار بسیار زیاد است،
دارد با سرعت زیادی «مطالب نامعتبر و نادرست علمی و فرهنگی را گسترش میدهد و جای مطالب معتبر و درست را تنگتر و تنگتر میکند».
از این نظر
هم در وضعیت بدی هستیم،
هم این وضعیت، به سرعت در حال بدتر شدن است.
باید عدۀ بیشتری را برای نوشتن مطالب درست و مفید یا بازنشر چنین مطالبی با خود همراه کنیم
و همزمان در آگاهسازی افرادی که بازنشرکنندۀ مطالب نادرستِ زیانبار هستند جداً بکوشیم.
نمودار کنونی وضعیتمان، نقطۀ عطفی پیش رو ندارد
😞تلاش برای تغییر شکل نمودار، بسیار بسیار دشوار است
😞و اگر موفق به انجامش شویم با نقطۀ عطف، فاصلۀ بسیار بسیار زیادی داریم
😞و اگر به نقطۀ عطف برسیم تا رسیدن به جایگاه قابل قبول هم راه بسیار بسیار درازی داریم!
😞اینها به معنی «ره نیست و خلاص» نیست، چون یک امیدواریهایی وجود دارد:
این وضعیتِ نامطلوبِ ناگوارِ ناهنجار برای «کل جمعیت» است اما میتوانیم دست کم دو امیدواری داشته باشیم:
یکی اینکه «جمعیتهای کوچک اطراف خودمان» و «هر جمعیت خواهان اطلاعات درست دیگر»، نمودار بهتری داشته باشند؛
دیگر اینکه گرچه جمعیتهایی که صدای ما به آنها میرسد و حرف درست را میپذیرند بسیار کوچکتر از جمعیتهای دیگرند، امیدوار باشیم که
«افراد تصمیمگیرندۀ زیادی وجود داشته باشند و هر نفرشان بسیار بسیار اثرگذارتر از افراد جمعیتهای دیگر باشد».
خلاصه، ما در تعداد مخاطب نمیتوانیم با چرندگویان رقابت کنیم! اما در جذب افراد اثرگذارتر، امیدواری جدی است.
این نکته را با یک مثال ساده ملموستر کنم:
واکسن سرخک را در نظر بگیرید.
ما لازم نیست تمام مردم را قانع کنیم که دریافت واکسن سرخک لازم است،
لازم است افرادی را قانع کنیم که «تصمیمگیرندهاند» و افرادی را که «حرفشان پذیرندگان زیادی دارد».
شاید بگویید مگر کسی هم هست که با واکسن سرخک مخالف باشد؟!
یکی از اشکالات موجود همین است!
اغلب اشخاصی که صدای ما به آنها میرسد، سر و کارشان بیشتر با کسانی شبیه به خودشان است و از جمعیتهای دارای ذهنیتها و باورها و تصورات عجیب و غریب بیخبرند!
استفاده از مثال واکسن سرخک به این معنی نیست که حرف اصلی این متن دربارۀ موضوعات مرتبط با بهداشت و درمان است،
این نوشته دربارۀ موضوعات متعدد و متنوعی است، این مثال یکی از مثالهاست که به علت ملموس بودن انتخاب شده.
✍به تازگی یک آقای تحصیل کردۀ یک رشتۀ مهندسی در یک جمع گفت «میدانید دانشمندان معتقدند زمین تخت است؟»
پرسیدم «داری شوخی میکنی؟»
گفت «نه!»
دوباره پرسیدم «واقعاً جدی میگویی؟»
گفت «بله!»
از ادامۀ صحبتش فهمیدم که کاملاً جدیست!
پرسیدم کدام دانشمند؟!
گفتم ما اصطلاحی داریم برای این که بگوییم این آدم طرفدار شبهعلم دیگر خیلی پرت است میگوییم «او در حد کسانیست که معتقدند زمین تخت است!»
و هر وقت میخواهیم مثال بزنیم که در قرن بیست و یکم هنوز کسانی وجود دارند که خیلی پرت هستند میگوییم «هنوز کسانی هستند که گمان میکنند زمین تخت است!»
با این حال من تاکنون یک طرفدار تخت بودن زمین را از نزدیک ندیده بودم!
🤠 هرچه دیده بودم در وب و فضای مجازی بود!
این که چرندیات زمینتختپنداران یک نفر را که دو لیسانس مهندسی دارد جذب خود کرده باشد بیش از آنکه جای تعجب باشد، جای نگرانی است.
نه اینکه تصور تخت بودن زمین توسط کسانی، برای مردم مشکلآفرین باشد،
نه! خودِ این تصور نیست که مشکلآفرین میشود، اینکه «مروجین شبهعلم و ضدعلم ادعایی را که در حد یک جوک است میتوانند در این حد ترویج کنند زنگ هشداریست «برای آنان که میفهمند»، هشدار در این مورد که تمام اطلاعات غلط بسیار مضر این افراد که برای تشخیص نادرست بودنش به حد بسیار بیشتری از دانش نیازمند است چه آسان میتواند ترویج شود» و «متأسفانه شده است، خیلی هم شده است»
😞کاربرد نادرست گزارههایی چون
«نکند درست باشد؟»
«تا نباشد چیزکی مردم نگوید چیزها!»
و «احتیاط ضرر نداره!»
تشدیدکنندۀ تأثیر تلاش چرندگویان است
مثلاً وقتی به افرادی گفته شود که دریافت واکسن سبب اوتیسم میشود...
ما از عموم انتظار نداریم که بحث علمی فایده و زیان را در مصرف دارو یا دریافت واکسن درک کنند
اما اگر فرصت مساوی وجود داشت تا علم و شبهعلم برای مخاطبان داستانشان را تعریف کنند، چیزی شبیه به
ماجرای «نوشتن مار و کشیدن شکل مار» میشد!
این در باب باورپذیری است،
حالا که اصلاً فرصت مساوی هم در کار نیست!
میزان بازدید مطالب نادرست شبهعلمی بیش از هزار برابرِ میزان بازدید تکذیبیهشان است!
ادامه دارد:
t.center/andishehsarapubt.center/Fact_Checkt.center/nouritazeh