🌏 جبر جغرافیایی
#طنز#ب_پیکی، ناخشنود از آسیایی بودنش، دربارۀ جبر جغرافیایی با آواز گفته بود:
«اینکه زادۀ آسیایی رو، میگن جبر جغرافیایی!»
برخی بر اثر همین جبر جغرافیایی در زیمبابوه به دنیا آمدهاند! یعنی زادۀ آسیا نیستند اما جبر جغرافیایی خیلی به آنها حال داده!
زیمبابوه از معدود کشورهاییست که بهرۀ بانکی در آنها از ایران بیشتر است! حدود ۹۷۵٪!
پس ما باید خیلی هم خوشحال باشیم!
حتی اگر در زیمبابوه هم به دنیا آمده بودیم باید خوشحالی را «انتخاب میکردیم»! بله! «انتخاب»!
هم در زیمبابوه به دنیا بیاییم، هم ناراحت باشیم؟ قند مکرر؟!
#حافظ میفرماید:
روزی اگر غمی رسدت تنگدل مباش
رو شکر کن مباد که از بد بتر شود!
میدانید که حافظ تا حدی «شیرازی» بوده،
و یک ضربالمثل شیرازی میگوید:
«عامو وِلِش!»
یعنی «عمو ولش کن!»
و این ضربالمثلِ سهکلمهای، آنقدر مؤثر بوده که حتی کلمۀ سوم خودش را هم حذف کرده! و با همان دو کلمه، خیلی هم گویاست!
😃شاعر دیگری فرموده است:
گر شور و شری هست حریصانِ جهان را
خرّم دلِ قانع که ز هر شور و شری رَست!
در عزّ قناعت همه رَوح آمد و راحت
در حرصِ فزونیست اگر دردسری هست!
این سادهترین راه حل برای پاک کردن اثر جبر جغرافیایی است! و برای همگان انجامپذیر!
تقریباً هیچ مادۀ اولیهای لازم ندارد!
البته اشکالی هم دارد، اینکه مانع پیشرفت میشود!
😃یک شاعر دیگر میفرماید:
مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است!
زیاد با این شاعر موافق نیستم، اما چون در ارتباط با جبر جغرافیایی بود نظرش را عرض کردم!
وگرنه هرکسی میداند که آدمیزاد در آسمان زندگی نمیکند و خیلی هم سر به هوا نیست!
در واقع شاعر با این هدف که حواسمان را پرت کند، رفته است سراغ آسمان!
نه از شهرهای آلوده خبر داشته و نه از شهرهایی که آسمانشان بیشتر اوقات ابریست!
عمراً اگر میدانسته در بعضی بخشهای کرۀ زمین «"روز"های زیادی، "شب" است»
😉😃!! گویی همان بالای سر خودش را نگاه کرده و برداشتش را تعمیم داده!
کلاً آدمیزاد از تعمیم خوشش میآید!
ضربالمثل «کافر همه را به کیشِ خود پندارد!» هم از یک دیدگاه به همین علاقه به تعمیم اشاره دارد!
متأسفانه از بعضی آسمانها هم دائم بمب میبارد ... این یکی دیگر رنگش حسابی فرق میکند.
😔البته آن زمان که شاعر از همرنگ بودن آسمانها گفته بود هنوز بمب و حتی دینامیت اختراع نشده بود!
حالا که صحبت از «رفتن» شد، جبر ژنتیک را فراموش نکنیم که روی دست جبر جغرافیاییست:
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی
ز دست خویِ بدِ خویش در بلا باشد!
این شعر بهتنهایی ثابت میکند که جبر جغرافیایی اصل قضیه نیست!
دربارۀ رفتن و نرفتن حرف زیاد است
از «ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش، بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویشِ» حافظ
تا «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرمِ»
سعدی#سعدی ناخواسته از جبر فیزیکی و مترولوژیک هم یاد کرده:
فرشتهای که وکیل است بر خزائن باد
چه غم خورد که بمیرد چراغِ پیرزنی
#رودکی (شاعر نابینا) هم شعری دارد که میشود به تحمل جبر جغرافیایی ربطش داد:
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روزِ نیک کسان گفت تا که غم مخوری
بسا کسا که به روزِ تو آرزومند است
#ناصرخسرو نقش اراده را در برابر جبر یادآور میشود:
چو تو، خود کُنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم، نیکاختری را
اگر نظر مرا هم بخواهید ما نهفقط با جبر جغرافیایی، بلکه با جبر تاریخ و اجتماعی و صد البته جبر فیزیک و شیمی و زیستشناسی، مخصوصاً ژنتیک هم باید تعامل کنیم،
هرجا که میشود از پسش بر، و هرجا نشد با آن کنار بیاییم:
به جای خوردن غصۀ چیزهایی که قابل تغییر نیستند، زمان و انرژیمان را صرف «بهتر کردن چیزهای قابل تغییر» کنیم که:
گر که با شادی و گر با غصه و غم بُگذرد
هرچه آید بر سرِ فرزندِ آدم بُگذرد
گر هزاران فرصتِ نیکت دهد این روزگار
قدرِ آن وقتی بدانی کاخرین دم بُگذرد
گر چو سیمرغت پَرِ همت بُوَد در بند، کِی؟
گر چو مرغت بالِ همت نیست، آن هم بگذرد!
🔻و
نگذار بُگذرد که زمانه ستمگر است!
هر دم نظر کند پیِ اغفالِ دیگر است!
در انتظارِ یک دمِ دیگر به سر مکن
کان نیز چون دمیست که اکنون برابر است
بُگذشت آن زمانه که رسمش رجوع نیست
بیچاره آن کسی که دو روزش برابر است
بختم به خواب بود زمانی که دستِ غیب
تقسیم کرد هرچه قضا و مقدر است
بر دیگران صلاح دو عالم نصیب شد
تقدیرِ من مبارزه با دیو و اژدر است
در جنگِ با عدو چه به هوشت نیاز هست،
ساقی بیار باده که مستانه خوشتر است!
«سیمرغ» با دو چنگ به فتح است امیدوار
هرچند با دو بال گریزش میسر است
🔻و بالاخره:
از دست منت فرار ممکن نبوَد
جز در بر من قرار ممکن نبوَد
جبر است هر آنچه من ارادت بکنم
زان بیش و کم اختیار ممکن نبوَد!
🔻🔺#بهزاد_پاکروح@pakruh@andishehsarapubاما مهمتر از تمام اینها:
t.me/pakruh/3