یکی از کتابهای شعری که در سال ۹۵ توسّط انتشارات سورهی مهر منتشر شده و به خاطر انتشارش در این سال به طور بالقوّه از نامزدهای جشنوارهی شعر فجر به شمار میآید، «عدم» مجموعهی سرودههای محمود حبیبی کسبیست. حبیبی کسبی که برگزیدگی در یکی از دورههای پیشین جشنوارهی شعر فجر را نیز در کارنامه دارد، در این کتاب شعرهای منسجم و یکدستی ارائه داده که خطّ سیر کلّیشان بر مدار سنّتهای ریشهدار شعر کهن فارسیست. از این حیث، تکلیف شاعر، با خودش و با مخاطب شعرش روشن است؛ شعرهای کتاب، با استغنا و سربلندی، خود را از آن دسته آثار معاصر معرّفی میکنند که همچنان بر غنای «ادبیات متداول» شعر آرکاییک تأکید دارند و با وجود خالی نبودنشان از کشفهای تازه و دغدغهها و پسندهای جهان شخصی شاعر، با احتیاط و وسواس بیشتری به سراغ تصرّفات و تغییرات میروند. این رویّه، این حسن را دارد که انتظام و دیسیپلین کار شاعر را حفظ میکند و نتیجه را از شلختگیهای زبانی و ساختی مصون میدارد.
میخواهم بگویم: نباید فراموش کرد که شاعر کنونی، خود زمانی در مقام مخاطب روبهروی آثار هنری دیگران نشسته بوده و آنچه را که با زیست و زمانهی خودش سازگار بوده از لابهلای آن آثار گُلچین کرده و از مجموعهی این فرایند، ایدهآلِ «شعر خوب» را در نزد خود تعیین کرده است؛ میماند توان اجرای آن نمونهها و الگوها به اضافهی قدرت ایجاد و خلق نو، که ممکن است شاعری در مقام شاعر از آن به نسبت بیشتر یا کمتری برخوردار باشد. از آنسو، اگر ما هم به عنوان مخاطب یا منتقد در مواجهه با اثری هنری، در فهم و تفسیر آن اثر میکوشیم و سپس بخشی از آن را مطلوب و بخشی را نامطلوب مینامیم، بر همین مبناست؛ یعنی: مجموعهی تلقّیات ما از «هنر» که بر اساس مواجهههای پیشینی ما با دیگر آثار هنری شکل یافته و رقم خورده، در دغدغههای درونی ما و منظرهی جهان از دید ما ضرب میشود و ما بر این پایهها به تأویل یک اثر مینشینیم یا به مطالبه از آن برمیخیزیم.
یکی از مدالهای غزل دههی هفتاد، به باور من، این بود که انتهای بنبست محتومی که به نظر میرسید شعر کلاسیک بعد از انقلاب در آن گرفتار خواهد شد را گشود و داغ ننگ انحطاط را از پیشانی شعر فارسی پس از ۵۷ ـ مخصوصاً شعر کلاسیک پس از انقلاب ـ سترد. شعر فارسی که در تمام طول دهههای پنجاه و شصت، خود را از حیث محتوا فربه کرده بود، با طلایهداری غزل دههی هفتاد، ترمیمِ روساختیِ استحکامبخشی را در حیطههای زبان و فرم تجربه کرد.اگر جبرگرا باشیم، باید وقایع غزل دههی هفتاد و تجربهها و سرنوشتش را چون بستهای کامل و بیچون بپذیریم؛ از ناکامیهایش چشم بپوشیم و توفیقاتش را شاکر باشیم. طبعاً منتقدان غزل دههی هفتاد، با این استدلال که امروزهروز خبری از آن شیوهی فراگیر ـ آن مکتب، آن طرز، یا هرچه که اسمش را بگذاریم ـ نیست و به تاریخ پیوسته است، بدشان نمیآید که حرکتهای غزل آن دهه را شکستخورده و فراموششده و ابتر بشمارند. برداشت من امّا از قضا این نیست! به گمان من، غزل دههی هفتاد، تأثیری عمیق و دیرپا بر غزل معاصر ما گذاشته و راه را بر گفتمانهای جدّی دیگر در این زمینه گشوده است.
باید پذیرفت که تصاویر شهودی و شاعرانهی شعرهای تسکین پیره را در جایی جز همین کتاب نمیتوانیم سراغ بگیریم؛ اینها دریافتهای دستاوّل و شاخص خود شاعرند و همین ارجمندترشان میکند. امّا با این هم باید کنار آمد که هنوز بوی شعر «پیرهوار» از بوی شعر «غیرپیرهوار» قابل تشخیص نیست. «غم» کلیدواژهای محوری و پربسامد در کتاب پیره است، و هرچند که گویا او در چهلمین شعر کتابش از اینکه یکی «از رسولان غمگین» است چندان خشنود نیست، امّا اگر اندوهی که رسول را پریشان میکند، همان غمی باشد که گاهگاه او را به ارتکاب این شعرهای خوب وامیدارد، آرزو میکنم که هر دم غمی از این جنس و از این دست به مبارکبادش بیاید!
غیر از این، اشاراتی به شعرهای فروغ و تکمضرابهایی از حضور یک زن را میتوان در لابهلای ابیاتی از غزلهای خانم موسوی سراغ گرفت؛ امّا نه در کلّیت دنیا و زبان اشعار او. در شعرهای «اقلیماه» بسامد واژهی زن، بیش از حضور یک زن است. و این همان چیزیست که من از آن با عنوان فقدان زنانگی یاد کردم؛ غیاب یک نگاه ارگانیک و همهگیر جسورانه و قاعدهشکنانهی شخصی در جهان شعریِ شاعر.ریشهی چنین امری در کجاست؟ به عقیدهی من، در چیزیست که از شدّت فراگیری و سرایت و عمومیت، طبیعی شده و میتوان شاعر را در مورد آن ناچار و مبرّا فرض کرد.
«مهدی اشرفی» زادهی سال ۱۳۵۹ است و اگر این شاعر جوان همروزگار ما از آن جماعتی نباشد که چند سالی پس از چاپ نخستین دفتر شعرشان، آن را دلچسب نمییابند و دیگر به عنوان اولین اثر از سلسلهآثارشان قبولش ندارند، باید با یک حساب سرانگشتی، از «اولتیماتوم» و «اتاق پرو» بگذریم و «افراد» را سومین دفتر شعر مهدی اشرفی بنامیم. با این حساب، طبعاً باید با مکث و تأمل بیشتری از کنار این سومین کتاب دوست شاعرمان عبور کنیم و با نیمنگاهی به آن نقل قول، مجدّانهتر تورقش کنیم.