نخست، چگونگی انعکاس زیست جهان شاعر در آثار اوست؛ زیست جهان مشترک من که مخاطب این کتاب هستم با رسول پیرهی مؤلف، آمیزهایست از سیاستزدگی و بایدها و نبایدهای فرساینده، فقر اقتصادی و فرهنگی تا سطح روابط شخصی روزمره، استرس و اضطراب ناشی از بیثباتی در تمام سطوح و فاکتورهای زندگی شخصی و اجتماعی، بحران روابط جنسی که نسبت به چگونگی و یا سلامت و عدم سلامت آن میتواند سامانبخش و یا مخرّب روان ناخودآگاه فردی و جمعی باشد و دهها زمینهی آسیب دیگر. مسئلهی دیگر، شور دیونیزوسی و چالش آپولونیست؛ ساتیرها، فرشتگان کوچکی که خبرهای شادیآفرین میآورند، در سطرهای مجموعهی «تسکین» زمزمههای شیرینی دارند. در شعرهای رسول پیره سویهی حرکت به سمت حقیقت و رهیدن، بر تنآسانیِ تن دادن به وضعیت موجود که جایگاه سلطهی آپولونی برای ماندگاری فضای عادتشدهی زندگیست، میچربد.
برای اینکه نشان بدهم انتقاداتم نافی و انکارکنندهی سرودههای خوب این کتاب نیستند، اصلاً سخنم را با مرور برخی از زیباترین فرازهای شعریِ کتاب «تسکین» آغاز میکنم و سپس به سراغ نقد اشعار میروم. رسول پیره شهودها و مکاشفات شاعرانهی حیرتآوری دارد اما یکی از بارزترین اشکالات شعرهای کتاب «تسکین»، ایرادهای زبانیست و برجستهترین ایراد زبانی در شعرها، ناهمسازی یا عدم تطابق زمانی فعلهاست. همچنین تکرار مضامین و تصاویر، یکی دیگر از ضعفهای اشعار کتاب «تسکین» است.
۲ با نقشه آمدند اوّل قابعکسها را برداشتند بعد، دیوارها را و بوی سیب از خانه رفت و هر جای صبح که بیدار شدیم روز نبود و روی تخم ریحانها سیمان پاشیدند و ما در پیشانی هم دریای اندوه را پارو زدیم و به پنجره بیملاحظه گفتند: بلند شو جایت را عوض کن! و قبله از راست به چپ چرخید
و آسمان که زیارتنامهی چشمهاست، ناخوانده ماند
معماران آمده بودند که نقشهی خانه را عوض کنند نقشهی زندگی عوض شد
شهود، اصل شعر است. شهود، کشف ناپیداییهای جهان در پس پیداهاست؛ کشف غایبان جهان که پشت حاضران پنهان ماندهاند، کشف حقایق کتمانشده در آنسوی وقایع، کشف و احضار نادیدهها در انبوه روزمرّگیها. شهود شاعر معاصر امّا از عرصهی مجرّدات و ذهنیات به عرصهی زندگی عینی متوجّه شده است.«تسکین» پُر است از شهادتهای شاعرانهی «پیره». او در پشت هر شیء شخصیت و ظرفیت شاعرانهای مییابد و در زبانی نَرم و با ضربآهنگی کُند و کشدار آشکار میسازد. این ریتم و موسیقی بیتپش و بدون فراز و فرود، سراسر «تسکین» را به مکاشفهای پرحوصله بدل ساخته است که مخاطب باحوصله را تا انتها با خود میبرد.
۱ دریایی مُرده است که به جای ماهی و مروارید کارگرانی خسته از آن نفت بیرون میکشند دریایی مُرده است بیداستان و بیترانه و بیغروب و بیساحل
جاشوها قایقها و ترانههای محلّی را تعمیر میکنند اسکلهای در آب نشسته است که از حرف فندک کوچکی گُر گرفته است دریایی مُرده و غمگین است که در ساحلش ماهیان دریای دیگری را میفروشند
باید پذیرفت که تصاویر شهودی و شاعرانهی شعرهای تسکین پیره را در جایی جز همین کتاب نمیتوانیم سراغ بگیریم؛ اینها دریافتهای دستاوّل و شاخص خود شاعرند و همین ارجمندترشان میکند. امّا با این هم باید کنار آمد که هنوز بوی شعر «پیرهوار» از بوی شعر «غیرپیرهوار» قابل تشخیص نیست. «غم» کلیدواژهای محوری و پربسامد در کتاب پیره است، و هرچند که گویا او در چهلمین شعر کتابش از اینکه یکی «از رسولان غمگین» است چندان خشنود نیست، امّا اگر اندوهی که رسول را پریشان میکند، همان غمی باشد که گاهگاه او را به ارتکاب این شعرهای خوب وامیدارد، آرزو میکنم که هر دم غمی از این جنس و از این دست به مبارکبادش بیاید!