توره | اساطیر باستان

#منوچهر
Канал
Логотип телеграм канала توره | اساطیر باستان
@TorecilikПродвигать
4,67 тыс.
подписчиков
2,11 тыс.
фото
56
видео
429
ссылок
🔶TOREJILIK 🔷First mythology channel in telegram ▫️Nordic ▫️Persian ▫️Turkic ▫️Egypt ▫️Greek ▫️Aztek ▫️Indian ▫️Celtic 🎬 Myth movie 🎶 Myth music 📆Start: 6/shah/96 - 28/sep/2017 💬 تبلیغات، انتقاد پیشنهاد: @Tore_info1 🌐 Website: www.Torecilik.ir
👁‍🗨 امروزه یکی از آشناترین شخصیتهای اساطیری برای تمامی ایرانیان شخصیت #آرش است. #آرش_کمانگیر که با القابی چون "آرش شیواتیر" نیز خوانده شده است. ثبوت شخصیت آرش در اساطیر #آریایی و #زرتشتی امضایی از متن صریح #اوستا در #تیر_یشت تا #شاهنامه #فردوسی و کتابت ابوریحان بیرونی دارد.

در توصیفی که شاید همه از آن با خبریم آرش همان پهلوان فداکار است که برای سرافرازی وطنش جان خود را به همراه تیر در چله کمان نهاد و برای مشخص شدن مرز بین ایران و #توران از فراز #دماوند کوه تیری پرتاب کرد. اوستا او را #ارخشه (Erakhshath) نامیده و در زبان پهلوی اِرَش نام دارد و شکل استفاده شونده امروزی یعنی "آرش" اتخاذی بی کم و کاست از گویش مردم #پارت است. در مورد زادگاه و قومیت آرش نظرهای متعددی موجود است اما فردوسی و طبری هر دو او را از مردم #مازندران و شهر #آمل می دانند. باید اقرار کرد که شخصیت آرش پیش از وقوع روایت معروف تیراندازی به هیچ عنوان شناخته شده نیست و فردوسی او را صرفا از سپاهیان دلیر و فرماندهان جزء در لشگر #منوچهر پیشدادی معرفی می کند.

روایت اصلی در خط داستانی منوچهر از کشتن #سلم و #تور رقم میخورد. جایی که #افراسیاب شاه #توران با سپاهی عظیم و فرای تصور به مقابله با زیاده خواهی منوچهر بر می آید و در خاک ایران پیشروی میکند. تسلط افراسیاب تا آنجا فزونی می یابد که منوچهر و لشگر ایران در منطقه ای کوچک از مازندران محاصره می شوند و شاه ایرانی که نابودی خود و مملکتش را قریب الوقوع می بیند ناگزیر پیشنهاد صلح به افراسیاب میدهد و از او با این عنوان طلب رحم میکند که افراسیاب اجازه دهد منوچهر به اندازه زمینی که یک پرتاب تیر میتواند بپیماید از خاک ایران را برای خود نگاه دارد.

با طرح این پیشنهاد توسط منوچهر او #آرش را به عنوان پیک رساندن این درخواست نزد افراسیاب می فرستد و او نیز به جهت تحقیر و زبون نشان دادن ایرانیان با این درخواست نامعقول و نامتعارف موافقت میکند. با این شرط که پرتاب این تیر را همان پیک دون پایه و گمنامی انجام دهد که خبر تسلیم را آورده است. آرش نیز به عنوان نماینده حاضر در مجلس منوچهر این شرط را پذیرفته و به سمت اردوگاه #آریایی بازمی گردد. گرچه آرش در اردوگاه سپاه خود با ملامت نزدیکانش رو به رو میشود که چرا چنین مسئولیتی را بر عهده گرفته است. اما او مصمم است که این کار را به سرانجام رساند و منوچهر نیز علیرغم نارضایتی از سپردن چنین وظیفه خطیری به آرش او را همراه با جمعی از نمایندگان ایران روانه می کند تا در پای دماوند کوه به نمایندگان و شاهدان تورانی بپیوندد.

در ادامه روایت، آرش از کوه بالا می رود و آماده پرتاب تیر می شود. طبری و بیرونی در مورد وجه اسطوره ای داستان اینگونه اعلام می کنند که کمان مزبور برای تیراندازی را #سپندارمز امشاسپند به وی اعطا میکند و به او گوشزد می کند که تیری که از این کمان رها شود بسیار دور خواهد رفت، اما جان تیرانداز را نیز خواهد گرفت! با این حال آرش در نهایت جان فشانی قبول میکند که با آن کمان تیر بیاندازد و چون چله کمان را می کشد تا آخرین قطره توان خود را در کشش زه کمان می گذارد. با پرتاب شدن تیر بدن بی رمق آرش از فشار تکه تکه میشود و از کوه پایین می افتد اما #هورمزد به #تیشتر امر می کند که ابرها را از سر راه تیر کنار بزند و #وایو را فرمان می دهد که تیر را با باد پرواز دهد. با این تواصیف تیر از بامداد تا شامگاه پرواز می کند و در آخر بر تنه درخت گردویی در کرانه رود #جیحون فرود می آید و در کمال تعجب همگان رود مزبور به عنوان مرز بین ایران و توران پذیرفته می شود و اینگونه دولت منوچهر شاه از نابودی نجات می یابد.

در #تیر_یشت در مورد شخصیت آرش اینگونه می خوانیم:
"می‌ستاییم ستاره درخشان و شکوهمند #تیشتر را. آن تندتاز به‌سوی دریای #فراخ‌_کرت را، به‌سان آن تیر در هوا پرّان، تیری که #ارخشه تیرانداز، آن بهترین تیرانداز ایرانی، از کوه #ائیریوخشوثه به‌سوی کوه خوَنوَنث پراند."

همچنین خوب است بدانیم که ابوریحان بیرونی هنگامه حماسه آفرینی آرش را منطبق با گاهنبار مقدس #تیرگان (سیزدهم تیرماه در تقویم #زرتشتی) و جشن بزرگ #آبریزان دانسته است.

▫️ @Torecilik
👁‍🗨 بدون کمتر مورد مشابه درخوری داستان عشق #زال و #رودابه را بایستی زیباترین داستان عاشقانه #شاهنامه #فردوسی و اساطیر #آریایی دانست. داستانی که سرمشق بسیاری از ادیبان و شعرای پس از فردوسی برای سرودن حکایات عاشقانه بوده است.

پیشتر گفتیم که #منوچهر شاه پس از دیدار با زال او را جانشین پدرش #سام بر تخت پادشاهی #زابل نمود و حکومت تمام توابع را نیز بدو سپرد. داستان از آنجا آغاز می شود که زال برای سرکشی راهی #کابل می شود و به دربار #مهراب_کابلی، فرمانروای محلی کابل که نواده ی #ضحاک ماردوش است جلوس می نماید. در این بازدید است که او #رودابه دختر مهراب را ملاقات میکند و در اولین دیدار شیفته و مفتون رودابه می شود.

سپس زال با #سیندخت مادر رودابه سخن می گوید و عشقش را فاش می سازد. هر چند سیندخت او را از حاصل چنین عشقی آگاه می سازد و به این نکته اشاره میکند که دشمنی سام و مهراب همان دشمنی دیرینه #فریدون و ضحاک است، اما گوش زال بدهکار چنین نصایحی نبود!

شبی در دربار مهراب، زال پنهانی به زیر بارویی می رود که رودابه بر فراز آن خوابگاه دارد. برخی حکایات گفته اند که زال با کمک طنابی که رودابه ساخته بود از بارو بالا میرود اما برخی از نسخ فانتزی متاخر نیز اینگونه روایت کرده اند که رودابه چهل گیس کمند خود را از پنجره به پایین می اندازد تا زال از آن بالا بیاید! به هر حال زال موفق میشود که در یک شب نهانی به وصال یار خود برسد و صبح روز بعد شادمان ازین وصال به زابل باز میگردد تا از سام بخواهد که رودابه را برایش خواستگاری کند.

سام با شنیدن این ادعا اندوهگین میگردد اما به اصرار زال به دربار منوچهر شاه می تازد تا از او برای این وصلت بار گیرد.

منوچهر با آگاه شدن از تصمیم زال خشمگین میشود و از همان مجلس سام را به فرماندهی همراه با لشکری برای تصرف کابل و به زیر کشیدن مهراب از تخت و کشتار خاندانش گسیل میدارد. اما زال زودتر باخبر شده و پیش از رسیدن سام به کابل لشکر میکشد و در دروازه شهر در مقابل پدر لشکر می آراید و او را خبر میدهد که اگر میخواهد بر کابل بتازد پیشتر باید بر او بتازد!

سپس مجلسی بر پای میشود و زال در آن به سام یادآوری میکند که تاکنون پدر خوبی برابش نبوده و به جبران گناه رها کردنش در کودکی هم که شده اکنون باید میان او منوچهر میانجیگری کند. سام نیز شرمنده از کرده خود ناچار نامه ای مینویسد و در آن اجازت منوچهر به این وصلت را در عوض جان خود طلب میکند و همراه با خود زال نامه را نزد منوچهر می فرستد.

چون منوچهر نامه را میخواند دلش به رحم آمده و در ابتدا با ستاره شناسان و پیشگویان خود رایزنی می کند. منجمان دربار نیز شاه را نوید می دهند که از این وصلت فرزندی زاده خواهد شد که بزرگترین پهلوان گیتی است و پاسدار ایران زمین خواهد بود. منوچهر از این خبر شادمان میشود اما برای آزمودن نهایی زال مجلسی از موبدان می آراید تا درایت زال را به سوالات خود بیازمایند. زال در این مجلس به سوالات موبدان با سربلندی پاسخ میدهد و همگان را در مورد هوش و درایت خود متعجب می سازد. سپس از منوچهر اجازه ازدواج را میگیرد و به سمت کابل رهسپار میشود.

از طرفی سام هنوز کابل را در محاصره دارد و در این میان مهراب دچار جنون میشود و تصمیم میگیرد با کشتن رودابه آتش این کینه و محاصره را خاموش کند. اما سیندخت که ملکه ای با سیاست و نیک نهاد است او را از این کار منع میدارد تا این که زال به همراه نامه دوستی منوچهر به دربار میرسد و مهراب با دیدن نامه آسوده خاطر شده و ترتیب عروسی با شکوه زال و رودابه را میدهد.

پس از هفت روز و هفت شب سور و سات و بار عام به مردم کابل و زابل عروس و داماد به زابل بازگشته و دیگر بار بر تخت حکومت تکیه می زنند.

▫️ @Torecilik
👁‍🗨 در اساطیر #آریایی و روایات #شاهنامه شاهد معرفی پهلوانان بسیاری هستیم و سرگذشت هایی جذاب و پرداخته شده از زندگی آنان میخوانیم. شاید داستان هیچ کدام از این پهلوانان به جذابیت داستان #زال نباشد.

#فردوسی در شاهنامه اساطیری به معرفی کامل خاندان شاهان زابلی میپردازد که همگی از پهلوانان بزرگ و یاوران متحد همیشگی شاهان کیانی خونیرس هستند. پس از #نریمان شاهد بر تخت نشستن #سام هستیم که فتوحات عظیمی در هند و چین انجام میدهد. اما این پیروزی ها باعث خشنودی وی نمی باشد، چرا که او را فرزند و وارثی برای تاج و تخت نیست. البته دیری نمی پاید که یکی از کنیزان شبستان سام از وی آبستن میشود و سام خشنود از این فرزند در راه، جشنی بزرگ تا ولادت وی برپا میسازد و به انتظار می‌نشیند و بار عام میدهد. به نظر میرسد پس از این همه انتظار همگان منتظر فرزندی نیک سرشت و زیبا باشند. چنین فرزندی به حق متولد میشود اما طبق توصیف، موهای سرش سپید یکدست هستند و رویی سرخ فام و بشاش دارد.

سام که چنین فرزندی را می‌بیند نا امید شده و اورا دسیسه #اهریمن میخواند. به همین دلیل بر خلاف درایت و منطق و مهر پدری فرزند خود را شبانه توسط پهلوان یاور همیشگی اش #قارن به #البرز_کوه میرساند و بر پای کوه رها می کند.

از طرفی #سیمرغ افسانه ای بر فراز البرز لانه دارد (طبق ادعای شاهنامه و این موضوع مغایر با #بندهشن باستانی است) و چون برای شکار پر میگشاید زال را پای کوه دیده و او را تا لانه می برد. اما به قدرت یزدان مهر زال بر دل سیمرغ افتاده و از خوردن او صرف نظر می‌کند. بدینسان زال سپید موی نزد سیمرغ پرورش می یابد و جوانی بالنده می‌شود.

از طرفی پس از سالها سام شبی در خواب می بیند که سواری از سوی البرز به سرزمینش میتازد که چون آفتاب می‌درخشد. او که از این خواب آشفته میشود با موبد کاخ خود رای میزند و موبدی او را آگاه میکند که در گذشته دور اهریمنی بر اندیشه وی چیره شده و او را به گناهی بزرگ واداشته، اما اکنون وقت آن فرا رسیده که به جبران کرده ی خود اقدام کند. به همین دلیل دیگر بار سام از زنده بودن زال مطمئن میشود و به البرز می تازد تا فرزند را باز پس ستاند.


در این نقطه در پای کوه وی مورد شماتت جمعی از موبدان هندی تبار که از داستان زال آگاه بودند قرار میگیرد و از کرده خود پشیمان توبه می کند. از طرفی سیمرغ نیز زال را علیرغم خواسته باطنی اش مبنی بر ماندن نزد سیمرغ، با دو عدد از پرهای جادویی اش، نزد پدرش در پای کوه رهسپار می سازد. و اینگونه زال به زابل و تختگاه پدرش باز میگردد و با استقبال مردمان سرزمینش مواجه میشود که از بازگشت شاهزاده ی خود سور و سات بنا می کنند.

خبر بازگشت شاهزاده ی زابلی پس از چندی تا پایتخت و به گوش #منوچهر شاه نیز میرسد و او پسر خود شاهزاده #نوذر را به زابل میفرستد تا سام و زال را نزد وی بیاورد. چون منوچهر زال را برای اول بار میبیند مهر او را در دل می پروراند و از او بیعت وفاداری گرفته و به پاس این نیک رفتاری روزگار شاهی زابلستان را به زال وا می گذارد و سام بازنشسته را در مقام فرماندهی برای فتح #مازندران و #گرکساران اعزام می دارد.

▫️ @Torecilik