کانال زندگی نامه شهدا

#من
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
؛🟡🍂🍂🍂🍂🍂
؛🍃🌾🌸
؛🍃🌸
؛🍃
؛🍃

#جلوی،من‌حرف‌رفتن‌نزنید

#جوادنیکزاد، برادر شهید می‌گوید: ابوالفضل ویژگی بسیار خوبی داشت یکی از آن‌ها این بود که به حریم خانواده ارزش می‌گذاشت و حرمت همه افراد خانواده را رعایت می‌کرد و همه کارهای او حساب و کتاب داشت.

ابوالفضل #دلسوز و با محبت بود اگر می‌شنید برای کسی اتفاقی افتاده سعی می‌کرد حتما به کمک آن فرد برود. یک مدتی پیگیری می‌کرد تا صندوقی را تاسیس کند و بتواند مشکلات بچه‌ها را تا حدودی حل کند.

مادرم اوایل ماه رمضان #افطاری داشت و ما برادرها برای اعزام ثبت‌نام کرده بودیم. #من مدرک آشپزی دارم و قرار بود برای همین کار اعزام شوم، #مهدی برادر دیگرم هم قرار بود برای تهیه مستند اعزام شود و #ابوالفضل هم قرار بود اعزام شود. مادرم #روحیه ولایتی و اهل‌بیتی دارند.

#مادرم می‌گفت هر کاری می‌خواهید انجام بدهید به تکلیف خودتان عمل کنید اگر می‌خواهید بروید #بسم‌الله، فقط اینقدر جلوی من #حرف‌رفتن‌نزنید.

8⃣👈

🍃
🍃
🍃🌸
🍃🌾🌸
🟡🍂🍂🍂🍂
☆҉‿➹⁀☆ 🍃💙🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉

#صدای ناله تکفیری‌ها به گوش می‌رسید چند نارنجک به طرف ما #پرتاب کردند.

#من و چند نفر دیگر زخمی شدیم ولی حسن سالم بود بلند بلند #رجز می‌خواند و تیراندازی می‌کرد به حسن گفتم یک اتاق به #عقب برگردیم و در هال خانه مستقر شویم.

#حالا بین ما و دشمن یک اتاق فاصله بود. به خاطر #زخمی شدن ما حسن خیلی #غیرتی شده بود با #عصبانیت داد می‌زد 👈«انت شیعه».

به او #گفتم چه می‌گویی؟ بگو 👈«أنا شیعه»، 👈«نحن شیعه». #قاطی کردی حسن؟

#خنده‌اش😊 گرفت. بعد رو کرد به آن ها و #ابروهایش گره خورد.

مدام فریاد می‌کشید👈 «یا اباالفضل».

می‌رفت جلو در حفره #نارنجک می‌انداخت و برمی‌گشت تعداد دشمن بیشتر و بیشتر می‌شد به ما صفت‌هایی مثل #کافر، مشرک، #رافضی را نسبت می‌دادند.

#اشک در چشم‌های حسن جمع شده بود و با بغض فریاد می‌زد

👈«نحن شیعة علی ابن ابی طالب»، «نحن ابناء فاطمه الزهرا».👉

دیگر کسی نمی‌ توانست #جلویش را بگیرد مثل یک #شیر‌درنده شده بود.

👈1⃣1⃣

☆҉‿➹⁀☆ 🍃💜🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉
#من_شهیدمیشوم

باخانواده عروس خانم قرار خواستگاری گذاشته بودیم . معمولا همه جا برای مراسم خواستگاری بزرگترها می روند . اما آقا محمود خیلی اصرار داشت که من همراهش باشم ؛ علت اصرار ایشان آشنایی مختصری بود که من با این خانواده داشتم . آقا محمود روز خواستگاری دنبالم آمد ؛ زمانیکه راه افتادیم از خانه بیرون برویم گفت :
حتما با این بنده خدا ( عروس خانم)
صحبت کن و بگو که من حداکثر پانزده سال
می توانم زندگی کنم !! با تعجب نگاهش کردم !! گفت : من شهید می شوم * ناراحت شدم ، نشستم و با عصبانیت گفتم : پس دختر مردم را اذیت نکن ، حالا که این طور است من نمی آیم . شما که می خواهی شهید شوی اصلا ازدواج نکن . خندید و گفت : عصبانی نشو خواهر من !! ازدواج سنت پیغمبر اکرم "صل الله و علیه و آله و سلم" است . و من برای پیروی از سنت پیغمبر اسلام "صل الله علیه و آله وسلم" ازدواج می کنم‌ . محمود ازدواج کرد و چهار سال و نیم بعداز ازدواجش به فیض عظیم شهادت نائل آمد .

#خاطرات_شهید
#شهید #محمود_نریمانی🌷
راوی : #خواهر_شهید
#پس شما #دوبار طعم همسر شهید بودن را چشیده‌اید. #دوشهید که هر دو #برادر بودند؟


بله، #آقامحمود اخلاق بسیار خوبی داشت و بسیار #مردمدار بود.

با شهید #محمود زاهدی #هشت سال زندگی کردم و فرزند اولمان شش ساله و فرزند دوم‌مان دو سال و نیمه بودند که ایشان در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید.

بعد از #دوسال پیکرش را آوردند. با آقا #مصطفی هم ۲۹ سال #زندگی کردیم که حاصل زندگی مشترکمان سه فرزند است.

#من متولد ۱۳۴۴ هستم و #سردار متولد ۱۳۴۷ بود. با آنکه از من #کوچک‌تر بود به #بنیادشهید رفت و گفت که می‌خواهد از #دوفرزند برادر شهیدش #نگهداری کند و در سال ۱۳۶۷ با من ازدواج کرد.

آقا مصطفی #جانباز هشت سال دفاع مقدس بود. با آنکه ۵۵ درصد جانبازی داشت و #بینایی یکی از #چشمانش را از دست داده بود ولی زمانی که بحث جنگ #سوریه پیش آمد، آرام و قرار نداشت و عاقبت به جبهه سوریه #اعزام شد.
💐
💫
💐
💫
💐🌸
💫🍃
💐❤️🍃🌸
💫💐💫💐💫💐💫💐
#من فرزند امام هستم
روایت سردار عبدالحسین دهقان:

در تپه‌های ا... اکبر درگیری مختصری بین #شهیدحشمتی و یک سرگرد ارتشی مستقر در همان نزدیکی به وجود آمد. گزارش این درگیری را سرهنگ قاسمی فرمانده وقت تیپ ٩٢ زرهی اهواز در جلسه‌ای به بنی‌صدر داد. بنی‌صدر هم با لحنی تند در همان جلسه با #شهیدبابارستمی برخورد کرد و گفت نیروهای خود را از تپه‌های ا... اکبر عقب ببرد.#بابارستمی هم محکم ایستاد و گفت آقای بنی‌صدر اگرچه تو فرمانده کل قوایی؛ ولی من به دستور #امام به اینجا آمده‌ام. در ادامه جلسه، کار به جایی رسید که بنی‌صدر نه‌تنها از موضعش عقب رفت که دستور داد تعدادی سلاح و مهمات هم از ارتش به #بابارستمی داده شود البته عده‌ای در همان موقع کوته‌فکری کرده بودند و #بابارستمی را بنی‌صدری خطاب کردند؛ اما او در نهایت آرامش می‌گفت: «من فرزند امام هستم.»
🍃🍃
#شب كه جریان را برای خواهرم تعریف كردم ؛ روبروی قاب عكس برادرم🥀 ایستاده و گفتند : حمیدجان🥀 باز هم می‌خواهی بروم پیش شهید پلارك🥀 ؟خودت بیا و به من بگو كجا هستی تا قلبم مطمئن شود😭 ،‌می‌گویند این قبر برای شماست

یكی از اقوام ما كه از این جریانات اطلاعی نداشت ، در خوابی صادقانه مشاهده كرده بود كه شهید حمیدرضا ‌گفته بود : #من همان شهید قبر وسطی بوستان نهج البلاغه هستم 😭

به روایت از برادر بزرگترشهید🥀 :
برادر شهیدم🥀 ، نخستین بار در مهر سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی از لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) در منطقه عمومی فكه حضور یافت ؛ بنده نیز از تیپ سیدالشهدا (ع)🥀 به منطقه اعزام شده بودم .

بعد از عملیات ، به دو كوهه برگشتیم ، برادرم🥀را در آنجا ملاقات كردم ؛ نگاهم به نگاهش بود ، با قدی نسبتاً كوتاهتر از بنده و كلاهی كه روی سرش داشت ، با حالت غبطه و حسرت از اینكه به شهادت نرسیده بود ، به من نگاه می‌كرد 😭
#من فرزند امام هستم
روایت سردار عبدالحسین دهقان:

در تپه‌های ا... اکبر درگیری مختصری بین #شهیدحشمتی و یک سرگرد ارتشی مستقر در همان نزدیکی به وجود آمد. گزارش این درگیری را سرهنگ قاسمی فرمانده وقت تیپ ٩٢ زرهی اهواز در جلسه‌ای به بنی‌صدر داد. بنی‌صدر هم با لحنی تند در همان جلسه با #شهیدبابارستمی برخورد کرد و گفت نیروهای خود را از تپه‌های ا... اکبر عقب ببرد.#بابارستمی هم محکم ایستاد و گفت آقای بنی‌صدر اگرچه تو فرمانده کل قوایی؛ ولی من به دستور #امام به اینجا آمده‌ام. در ادامه جلسه، کار به جایی رسید که بنی‌صدر نه‌تنها از موضعش عقب رفت که دستور داد تعدادی سلاح و مهمات هم از ارتش به #بابارستمی داده شود البته عده‌ای در همان موقع کوته‌فکری کرده بودند و #بابارستمی را بنی‌صدری خطاب کردند؛ اما او در نهایت آرامش می‌گفت: «من فرزند امام هستم.»
🍃🍃
🍃وحی بر #پیامبر نازل شد که رسالتت را تمام کن.مردم را صدا کرد که هرکس جلوتر رفته بازگردد و هرکس عقب است خود را برساند.همه جمع شدند، دست رفیق و یار با وفایش را در دست گرفت و گفت: #من_کنت_مولاه_فهذا_علی_مولاه...

🍃همه #تبریک گفتند ، #بیعت کردند اما عده ای در دلهایشان کینه علی جوانه زد. بعد از پیامبر انکار کردند آنچه را دیده و شنیده بودند .دست بیعتشان شد شمشیر ظلم .

🍃از ظلم هایی که به #علی (ع) و فاطمه(س) کردند بگذریم اما #کربلا ، داغ بزرگی شد بر دلمان که روز به روز تازه تر می شود و غمش سنگین است وسنگین.آنان به امام زمانشان #ظلم کردند.

🍃حال، ما مانده ایم در دنیایی که چشم هایمان از دیدن امام زمانمان ناتوان است و دل هایمان دست کمی از چشم هایمان ندارد.می ترسم از روزی که باید در مقابل یاری #امام_زمان جواب پس بدهم و دستانم خالی باشد و زبانم سنگین شود از عهدهایی که باید جامه ی عمل می پوشید اما.....

🍃کاش کسی بود همه را جمع می کرد و از #غریبی مهدی می گفت.شاید همه بیعت می کردند اما ۳۱۳ یارباوفا می ماندند پای #عهد با امام زمانشان و تمام می شد سایه سنگین #دوران_غیبت.

🍃آقاجان،صدای پای #محرم به گوش می رسد.ما که شرمنده ایم اما بخاطر #ارباب لب تشنه بیا....

#أین_الطالب_بدم_المقتول_بکربلا

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج..

نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر

#جمعه‌های_انتظار

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #یا_صاحب_الزمان
بین تموم اهل بیت غریب ترین بخدا
@Maddahionlin
#شور احساسی

🍃بین تموم اهل بیت غریب ترین بخدا

🍃حسینی ها گریه کنید برا امام مجتبی

🎤 #حسین_سیب_سرخی

👌بسیار دلنشین

#من_امام_حسنےام 💚
#دوشنبه_های_امام_حسنی❤️
روضــه
@majnon_alhoseyn
#روضه سنگین😭
#من_هنـــوز_زنـــدم 😭


خواهشا در شرایط مناسب گوش کنید.
و حق روضه رو ادا کنید 🙏