کانال زندگی نامه شهدا

#برادر
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بـہ‌ شـهدا‌ وابـستہ شـوید
بـا آن هـا آشـنـا شـوید و
با آنـان صـحـبـت ڪنـید
از حـال و روزٺـان آن هـا
را بـاخـبـر ڪنـید ...
ڪہ آن هـا زنـده انـد و
مـا مرده ایم💔 !....

#برادر_شهیدم
#وی با مدرک تحصیلی #بهیاری و طب اورژانس، به مدت ۴۰ ماه در جبهه جنگ تحمیلی #عراق علیه ایران در دوران دفاع مقدس خدمت کرد و پس از گذشت #سال‌ها بار دیگر در راه آرمان‌ها و اهداف خود به میدان‌های #جنگ شتافت؛ وی به #مدت۶ماه در جبهه مقاومت برای دفاع از حرم آل الله حضور پیدا کرد و #نهایتا به آرزوی خود رسید.



#برادر این شهید #بزرگوار گفت:

هدف از ایشان از #حضور در جبهه مقاومت، حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران، خدمت به حضرت زینب(س) و #حفظ ولایت فقیه بود؛

#شخصیت ایشان و #خصوصیات بارز این شهید، که شامل #خواندن نماز اول وقت، #حافظ قرآن، عشق اهل و بیت (علیه السلام) و مُرید #ولایت فقیه بود نیز #می‌طلبید که به سمت شهادت برود.
🍃
🌹
🍃❄️
🌹☀️
🍃❄️🌿
🌹☀️💜🌿
🍃❄️☀️❄️☀️❄️
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
شهادت‌ همان‌ پیچک
سبزی است‌ که
جوانه می‌زند
بر دل‌های عاشق‌♥️
همان‌ دل‌هایی
که عاشق‌ خدا شده‌اند...🌱

#شهیدجهادعمادمغنیه
🌹 #برادر_شهیدم
#پس شما #دوبار طعم همسر شهید بودن را چشیده‌اید. #دوشهید که هر دو #برادر بودند؟


بله، #آقامحمود اخلاق بسیار خوبی داشت و بسیار #مردمدار بود.

با شهید #محمود زاهدی #هشت سال زندگی کردم و فرزند اولمان شش ساله و فرزند دوم‌مان دو سال و نیمه بودند که ایشان در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید.

بعد از #دوسال پیکرش را آوردند. با آقا #مصطفی هم ۲۹ سال #زندگی کردیم که حاصل زندگی مشترکمان سه فرزند است.

#من متولد ۱۳۴۴ هستم و #سردار متولد ۱۳۴۷ بود. با آنکه از من #کوچک‌تر بود به #بنیادشهید رفت و گفت که می‌خواهد از #دوفرزند برادر شهیدش #نگهداری کند و در سال ۱۳۶۷ با من ازدواج کرد.

آقا مصطفی #جانباز هشت سال دفاع مقدس بود. با آنکه ۵۵ درصد جانبازی داشت و #بینایی یکی از #چشمانش را از دست داده بود ولی زمانی که بحث جنگ #سوریه پیش آمد، آرام و قرار نداشت و عاقبت به جبهه سوریه #اعزام شد.
💐
💫
💐
💫
💐🌸
💫🍃
💐❤️🍃🌸
💫💐💫💐💫💐💫💐
آنگاه به کمک #برادر #شهید سعیدی نیا #بشکه های 20 لیتری آب را پر کرده و کنار #چادر بچه ها می گذاشت تا #صبح #راحت تر #وضو بگیرند.
🍃🌷🍃
در #نمازهایش آنقدر #العفو العفو می گفت گویا از هر گناهکاری گناهکارتر است  و ما می گفتیم: #خدایا او را ببخش.😭
🍃🌷🍃
به عنوان #مسئول گزینش #سپاه به نیروهایش می گفت: یادتان باشد #نیرویی را که #پذیرش می کنید و یا به عنوان #زیردست کار می کند. باید طوری #پرورش دهید که از او یک #شهید، یک #شاهد، یک نفر #نمونه بسازید.
🍃🌷🍃
واین یعنی اینکه تمام کسانی که #مسئولیت دارند باید همگی از #شهدا و #شاهدان و #اسوه ها باشند وگرنه ساختن #شهید جز از #شهید برنخواهد آمد.
🍃🌷🍃
سرانجام#سردار#شهیپ اسماعیل لشگری هم درتاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۵#  در #تنگه‌هرمز هنگام #رزمایش #غرق و به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#برادر ایشان هم #داود لشگری هم در تاریخ    ۱۳۶۴/۱۱/۲۴# در #فاو عراق بر اثر #اصابت ترکش به #سر، به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #برادران #شهید در
گلزار #شهدای ضیاآباد قراردارد.
🍃🌷🍃
#سردار#شهید دفاع مقدس، اسماعیل لشگری
🍃🌷🍃
درتاریخ    ۱۳۳۹/۵/۱۲# در روستای ضیاءآباد از توابع شهر تاکستان ،درخانواده ای مذهبی و روستایی متولد شد.
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#آقا داود #برادر و#همرزم ایشان واز #شهدای دفاع مقدس هستند، ۲#سال قبل از ایشان به #شهادت رسیدند.
🍃🌷🍃
در سال 1354# به تهران مهاجرت کرد و ضمن #ادامه تحصیل در دوره متوسطه برای #تأمین #معاش در #کارگاه آبکاری مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
ایشان یکی از #پامنبری های مرحوم #کافی و از #فعالان #برنامه های فرهنگی مهدیه تهران بود و هم زمان در #کلاس های اصول عقاید
#مسجد امام زمان (عج)خیابان آزادی شرکت می کرد.
🍃🌷🍃
و ایشان درعین حال از #ورزش #غافل #نبود با #دریافت #دان 5#رشته رزمی #کونگ فو به عنوان#مسئول #کمیته رزم آوران اسلام #استان تهران منصوب شد.
🍃🌷🍃
با شروع #نهضت اسلامی به #رهبری #امام خمینی(ره) بارها  به زادگاهش سفر کرد و به #روشنگری در خصوص #جنایات حکومت پهلوی پرداخت.
🍃🌷🍃
با شروع #جنگ عازم #خدمت مقدس سربازی شد و ایشان به طور #داوطلب به #جبهه رفت و در این راه #بارها به #افتخار #جانبازی نائل شد.
🍃🌷🍃
#پاسدار#شهید دفاع مقدس محمد پور حیدری
🍃🌷🍃
ایشان #برادر #شهید هم هست.
#برادرشون #محمد هم از #شهدای جنگ تحمیلی هستند.
🍃🌷🍃
معرفی #شهید و خانواده اش به روایت از #رزمنده بزرگوار آقای قاسم صادقی:

در روزهای اول #جنگ #شخصیت‌هایی داشتیم که هنوز #گمنام هستند، از جمله این افراد #خانمی معروف به «ننه مریم» با اسم شناسنامه‌ای «گلناز گلبی» بود که اصالتش به خرم آباد برمی‌گشت؛ ولی در خرمشهر ساکن بود.
#روزهای اول #جنگ وقتی وارد #خرمشهر شدیم این خانم را دیدیم که مدام به بیمارستان شهر رفت و آمد دارد. فهمیدیم همراه با شوهرش «بابامراد پورحیدری» و 2# فرزندش جزو #مدافعان 34# روزه #خرمشهر هستند.
🍃🌷🍃
یکی از #کارهای مهم این خانواده #کسب اطلاعات از نیروهای دشمن بود که در جای جای شهر نفوذ کرده بودند.

#رزمنده‌ها «ننه مریم» را #زینب زمان صدا می‌کردند و بعد از فوتش «مادر شهر» #لقب گرفت؛ #ننه مریم #آخرین زنی است که با سقوط #خرمشهر از شهر خارج شد و پس از #آزادی نیز #اولین نفری است که به #شهر وارد شد.
🍃🌷🍃
آنگاه به کمک #برادر #شهید سعیدی نیا #بشکه های 20 لیتری آب را پر کرده و کنار #چادر بچه ها می گذاشت تا #صبح #راحت تر #وضو بگیرند.
🍃🌷🍃
در #نمازهایش آنقدر #العفو العفو می گفت گویا از هر گناهکاری گناهکارتر است  و ما می گفتیم: #خدایا او را ببخش.😭
🍃🌷🍃
به عنوان #مسئول گزینش #سپاه به نیروهایش می گفت: یادتان باشد #نیرویی را که #پذیرش می کنید و یا به عنوان #زیردست کار می کند. باید طوری #پرورش دهید که از او یک #شهید، یک #شاهد، یک نفر #نمونه بسازید.
🍃🌷🍃
واین یعنی اینکه تمام کسانی که #مسئولیت دارند باید همگی از #شهدا و #شاهدان و #اسوه ها باشند وگرنه ساختن #شهید جز از #شهید برنخواهد آمد.
🍃🌷🍃
آنگاه به کمک #برادر #شهید سعیدی نیا #بشکه های 20 لیتری آب را پر کرده و کنار #چادر بچه ها می گذاشت تا #صبح #راحت تر #وضو بگیرند.
🍃🌷🍃
در #نمازهایش آنقدر #العفو العفو می گفت گویا از هر گناهکاری گناهکارتر است  و ما می گفتیم: #خدایا او را ببخش.😭
🍃🌷🍃
به عنوان #مسئول گزینش #سپاه به نیروهایش می گفت: یادتان باشد #نیرویی را که #پذیرش می کنید و یا به عنوان #زیردست کار می کند. باید طوری #پرورش دهید که از او یک #شهید، یک #شاهد، یک نفر #نمونه بسازید.
🍃🌷🍃
واین یعنی اینکه تمام کسانی که #مسئولیت دارند باید همگی از #شهدا و #شاهدان و #اسوه ها باشند وگرنه ساختن #شهید جز از #شهید برنخواهد آمد.
🍃🌷🍃
Forwarded from 🕊🕊اَِنَِـــصَِـــاَِرَِ ُاَِلَِـــمَِــَِـَــهَِـــدَِیَِ عَِ🕊🕊

💌بسمـ رب الشـهدا..

#مهمـان‌امروزما😊


🍃به تو که میرسم ؛ قلمم قاصر میشود از وصف تو و دریای موج انگیز وجودت، به تو که میرسم تنها نگاهت میکنم. گویا میتوانم #رشادت را از عمق چشمانت بخوانم؛ میتوانم لبخندهایت را قاب کنم و به دیوار دلم بزنم تا از تو بیاموزم که مبادا کسی جز #خالق را میان آن راه دهم.

🍃تو همان آیینه ی احسن الخالقین خدایی که میان #طبیعت بکر پروردگار دست نخورده باقی ماندی و جاودانه شدی. گویا خدا بر سر خلقت تو شبانه روز تلاش کرد تا در نهایت این تو بودی که از خون عمادِ حزب الله جوشیدی و نام #اسلام و پدرت را بر فراز آسمان ها حکاکی کردی.

🍃برای از تو گفتن باید از #خداوند بی نهایت روز عمر طلب کنم تا مبادا ذره ی از وجود پر عزتت جا بیندازم. نامت نیز برازنده ات است؛ برازنده ی ابهت همیشگی ات در میدان های #جنگ، برازنده ی چشم های پر جاذبه ات در زمان هایی که دشمن را هدف گرفته بودی.

🍃آری تو آمدی که بمانی، آمدی تا مارا به خود بیاوری تا نامت را بر روی ما بگذاری و طریقه ی #جهاد را به ما بیاموزی و اینکه در نهایت دست مارا در دستان سقای #کربلا بگذاری؛ حال با تمام وجودم سر به سوی آسمان روانه میکنم و میگویم خوش آمدی #برادر جانم ♥️

نویسنده: #اسماء_همت

🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_جهاد_مغنیه

📅تاریخ تولد : ۱٢ اردیبهشت ۱٣٧۰

📅تاریخ شهادت : ٢٨ دی ۱٣٩٣

📅تاریخ انتشار : ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰

🕊محل شهادت : قنطریه_سوریه

🥀مزار شهید : روضه الشهیدین ضاحیه جنوبی بیروت

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدای
حالا ببینم بارت چی هست که اینقدر سنگینه؟
ـ سلاح و مهمات!
ـ خیلی خوب شد. با اینها می‏توانیم حسابی جلوی ساواکی‏ها در بیاییم.😊 حمید روی قاطر پرید. مهدی افسار قاطر را کشید و به سمت روستا راهی شدند.
...
#چندسال_بعد ...
#حمید گفت: آخر من بروم جلسه چه بگویم!؟
#مهدی_خندید☺️ و گفت: باز شروع شد. گفتم که قراره فرماندهان لشکرهای سپاه و ارتش دور هم جمع بشوند و برای عملیات آینده برنامه ‏ریزی کنند. ناسلامتی تو معاون من هستی😕. باید جور مرا بکشی. #نگران نباش. رییس جلسه #برادر_همّت [محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر محمّدرسول اللّه(ص)] است. با او هم آشنا می‏شوی.
#حمید لبخندزنان گفت: باشد. بزرگ‌تری گفته‏ اند و کوچک‌تری!😄
👇👇👇🦋🦋🦋