☆҉‿➹⁀☆
🍃💙🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉
#شهدابامعرفتهستند#حسن کار همه را راه میانداخت. از صبح تا شب برنامههاش يک چيز بود، آن هم
#خدمت به رزمندگان. همه بچهها میگفتند:
👈«حسن آخر معرفت هست». همه را میخنداند. همه به یک طریقی
#عاشقش شده بودند. يک روز که میخواستيم غذا به دست بچهها برسانيم با
#موتور راه افتاديم.
وسط راه
#حسن و گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن
#برگشت.
من تو
#اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم
#خيلىبىمعرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را
#تنها رها کردى.
گفت
#نمیدانستم که راه و بلد نيستى.
#تاشب حرفى نزد، حتى شب
#شام هم نخورد. وقت
#خواب آمد کنارم و گفت
ديگه به من #بىمعرفت نگو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هر چى میخواهى بگى بگو، ولى به من بى معرفت نگو.با این
#حرف حسن، من
#گراى او را پيدا کردم.
#
بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش متوسل میشدم و میگفتم اگر #جواب من را ندهى خيلى بىمعرفتى.خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى داداش حسن و دوست دارم. با اينکه ٢٢ روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢ سال با هم بوديم.
#روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم
#حسش مىکنم.
#ش👈3⃣☆҉‿➹⁀☆
🍃💜🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉