.
#گاهنامه_پیرنگ_شماره_یکدر آغاز عکس بود
سیفالله صمدیان متولد ۱۳۳۲ در ارومیه، مدیر مسئول مجلهی تصویر و دبیر جشن تصویر سال، عمر زیادی را در فضای هنر و برای رسیدن به تصویر ناب گذرانده است.
پرسش: حالا برگردیم سر همان سؤالی که قرار شد جلوتر از شما بپرسم. میدانم که این جمله را قبول ندارید که اول کلمه بود، ولی چون قرار است یک گفتوگوی بامزه به تعبیر خودتان داشته باشیم، میپرسم. شما به قول خودتان ادعای دیگری دارید که در یکی از سرمقالههای مجلهی تصویر هم مفصل به آن پرداختهاید. خیلی از نویسندهها وقتی نتوانستند که شعر بگویند، آمدند سمت داستانگویی. و خب هر عکسی هم جدا از مسائل زیباییشناسی و تکنیک، میخواهد که داستانی و اتفاقی را روایت کند. یعنی اگر بپذیریم که نویسندهها، شاعران ناکام اند، پس میشود گفت عکاسها هم نویسندههای ناکام اند؟!
س.ص: حالا که همچین ادعایی داری بگذار من هم ادعای خودم را بگویم! من میگویم برعکس، کلاًبرعکس. ادعای من این است که اول عکس بود و بعد کلمه! ادعای خودم را هم به صورت سرمقاله در دومین سالگرد مجلهی تصویر نوشتهام و ثابت هم کردهام و موجود است. حالا خلاصهاش را تعریف میکنم تا ببینی چرا میگویم برعکس! از خودم مثال میزنم و ادعاهایم نه برای بزرگبینی که اگر کسی قبول نداشت بگذارد پای خودم. این ادعا هم در نوع خودش بامزه است نه اینکه افتخارآمیز باشد.
من همین جملهی معنوی مقدس که اول کلمه بود را در عنوان سرمقاله عوض کردم و نوشتم اول عکس بود!
من ادعا کردم اولین کاری که بشر کرد، عکاسی بود. در آن مقاله خودم را ناظر سوم، قرار دادم و یک سفر تاریخی داشتم از دورهی انسان نخستین تا به امروز. انسان اولیه اول اطرافاش را شروع به دیدن کرد. برای این که ببینیم، چشم وصل میشود به شبکهی اعصاب و ما از طریق بازتاب، تصویر را میبینیم. اینها قبل از این بود که کلمه به وجود بیاید و نویسندهها خوشخوشانشان بشود. من در مقاله به عنوان همان فرد سوم به انسان اولیه نزدیک میشوم و میگویم: میدانی تو با دقت به اطرافات و شناخت محیطدر حقیقت داری عکسشان را میگیری؟ ولی چون امکان ظهور اینها را در تاریکخانهی ذهنات نداری، سریع میروی و روی دیوار غار نقاشی میکنی؟ و در اصل آن چیزی که دیدی را با دیگران قسمت میکنی؟
[…] عکس و سینما در حقیقت یک وسیلهاند برای داستانگویی از طریق تصویر. پس نویسندهها عکاسهای سرشکستهاند!
البته ما عکاسها اگر عکاسهایی باشیم که سه اصل را رعایت کرده باشیم. یک اینکه در هر شرایطی خودمان باشیم و زیر نفوذ هیچ سیاستمدار و سرمایهداری نرفته باشیم. استقلال شخصی از لحاظ نگاه به جهان و خلقت داشته باشیم.
دو اینکه بدانیم که مثل همهی آدمها هیچکسی نیستیم. بفهمی در این خلقت و در برابر منظومهی شمسی، هیچ هستی. بشر اگر یک مثقال عقل تو کلهاش باشد، میفهمد هیچچیزی نیست. وقتی سیفالله صمدیان فهمید هیچ است، و باور کرد، آن وقت به همهچیز میرسد. پس وقتی هیچ باشی در برابر خلقت، نه با کسی رقیبی، نه حسادت میکنی و نه میخواهی جای کسی را بگیری. و سوم که دروغ نگوییم! وقتی خودت باشی احتیاجی به دروغ گفتن نداری. چون باقی هم میفهمند که تو تکلیفات با خودت مشخص است و نیاز نداری به دروغ گفتن. و حالا بعد از این سه شرط، اگر یک عکاس مسیر شناخت درست کارش را هم درست طی کرده باشد، میتواند به لحظههای خوبی هم برسد. یکی از آن مسیرها، شناخت به اندازهی شعر و ادبیات است. اینکه داستان را بشناسی و بدانی از کجا باید شروع کنی و کجا تمام کنی. میگویی چه ارتباطی به عکس دارد؟ اگر به عنوان یک عکاس چنین جهانبینیای را داشته باشی، تو جهان خودت میشوی و چیزی سرخوردهات نمیکند. و میتوانی با یک عکس و بیهیچ توضیح اضافی انقلابی برپا کنی و یا توجه همه را سمت واقعهای بکشانی. مثل دو سه عکس جنگ ویتنام.
همهی اینها را گفتم که بگویم تو آن سؤالات را یک گوشه نگه دار، لازمات میشود! اینکه نویسنده لازم نیست عکاسی کند، ولی عکاس باید بتواند با عکس داستان بگوید.
بخشی از مصاحبه با سیفالله صمدیان
مصاحبه و تنظیم:
#عطیه_رادمنش_احسنیادامهی گفتوگو را در گاهنامهی ادبی الکترونیکی پیرنگ، شمارهی یک، بهمن ۱۳۹۹ بخوانید.
لینک خرید مجله در فروشگاه سایت پیرنگ (پرداخت به هر دو صورت ریالی و ارزی امکانپذیر):
http://www.peyrang.org/shop/#سیفالله_صمدیان#تصویر_سال@peyrang_dastanwww.peyrang.org