نقطه ویرگول/ علی‌اصغر مرتضایی راد

Channel
Logo of the Telegram channel نقطه ویرگول/ علی‌اصغر مرتضایی راد
@noghtewirgoolPromote
126
subscribers
ارتباط با بنده حقیر: @h_honar_yazd "مبارزه جمله ایست بی پایان که لازم است گاهی جلویش نقطه ویرگول بگذاری،مکثی کرده و نفسی تازه کنی، اما بدانی که همچنان ادامه دارد..."
🔹آیین رونمایی از کتاب "ابتکار در کارزار"
[هشت‌سال جهاد مبتکرانه و خلاقانه به روایت رزمندگان یزدی]
نوشته علی‌اصغر مرتضایی‌راد

🔹زمان: چهارشنبه، ۲۳ آبان‌ماه
ساعت ۱۸:۳۰

🔹مکان: یزد، میدان شهید بهشتی، خیابان شهید‌رجایی(ایرانشهر)، روبه‌روی سینمادانش‌آموز، بن‌بست۲
خانه کتاب شهرداری یزد

🔹جهت تهیه کتاب با شماره زیر تماس حاصل فرمایید: 09137776932

#رونمایی_کتاب
#حسینیه_هنر_یزد
#تاریخ_شفاهی_دفاع_مقدس

@yazde_ghahraman
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
⬅️موسسه فرهنگی تبلیغی بشری برگزار می کند:

کارگاه چهار روزه مقدماتی و پیشرفته مصاحبه و پژوهش تاریخ شفاهی

🔹سرفصل ها:
- مبانی نظری و عملی تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی
- سوژه ها و موضوعات رصد و سوژه یابی در تاریخ شفاهی
- فنون مصاحبه و پژوهش حرفه ای

🔹مدرس دوره: آقای علی اصغر مرتضایی راد (پژوهشگر و مسئول حسینیه هنر یزد)

🔸هزینه ثبت نام: ۴۰۰.۰۰۰ تومان

🔸تاریخهای برگزاری کارگاه:
پنجشنبه ۲۴ آبان و ۱ و ۸ و ۲۲ آذر
ساعت: ۸ صبح الی ۱۲

🔸مکان برگزاری کارگاه: خیابان امام خمینی، روبروی مسجد حظیره، کوچه شهید خرمیان، سالن دفتر آیت الله مدرسی

📞جهت ثبت نام در پیام رسان ایتا به شماره ۰۹۱۹۶۲۶۰۰۳۸ پیام بفرستید.


💠موسسه فرهنگی تبلیغی بشری
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
https://eitaa.com/moasesa_boshra
شوخی با حمله اسرائیل برای خنثی‌سازی عملیات روانی دشمن راهبرد درستی‌است، مشروط به این که در کنارش مطالبه اقدام متقابل هم باشد.
اصل ماجرا این‌ است که دشمن جرئت کرده رسما به خاک ما حمله کند؛ کمیت و کیفیتش فرع است.
#وعده_صادق۳
#نه_تعلل_نه_شتابزدگی
@noghtewirgool
عیار مقاومت (روایت ششم)
هدیه امام رضا

چندماه قبل خیلی یکدفعه‌ای طلبیده شدم مشهد؛ در عرض چند ساعت چمدان را بستم و با بچه ها راهی شدیم.
نه هتلی داشتیم نه پول زیادی همراهمان بود؛
همانطور تلفنی درمسیر که از دوست و آشنا به دنبال جایی برای خواب بودیم یکباره همسرم زنگ زد و گفت هتل و غذا نزدیک حرم رایگان برای ۴ روز جور شد؛ این کد و این شماره و التماس دعا.
به بچه ها گفتم ،عجب مهمان‌نوازی بی‌نظیری! یاد بگیریم.

همان روز اول لنگه گوشواره دخترک سه ساله‌ام در حرم امام رضاجانم جا ماند. گوشواره‌ای که هدیه مادربزرگش برای تولد یک سالگیش بود و خیلی دوستش داشت. پسرم گفت انگار امام رضا خرج مهمانیش را گرفت و دخترک گفت لابد امام رضا هم گوشوارمو دوست داشته!
خندیدیم وگذشت.

یادم رفته بود کلا ماجرا را، تا این روزها و نهضت اهدای طلای زنان؛
و خانه ای که تنها قطعه طلایش همان لنگه گوشواره دخترک بود؛ با اشتیاق فراوان اهدا کردیم.
تمام بضاعت ما بود برای اهدا به رزمندگان مقاومت. هرچند بسیار ناچیز بود اما همه ی داشته طلاییمان بود؛
و چه خوش عاقبت بودند این دو قطعه فلز طلایی.
بعدها که دخترکم بزرگ شود چه لذتی ببرد از سهیم بودن در این جهاد بزرگ و پیروزی جبهه مقاومت؛ ان‌شاالله...
#ارسالی_مخاطبین
@mortezaeirad_ir
♨️شما هم دعوتید...
#قیام_قلم

بنا به #حکم_جهاد مقام معظم رهبری در خصوص کمک رسانی به مردم لبنان و جبهه مقاومت؛

📝دعوت می شود از عموم مردم شهرستان بافق، خصوصا نویسندگان و علاقه مندان به روایت نویسی، در «کارگاه روایت نویسی مقاومت» که
از طرف:
نهاد امامت جمعه و همکاری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بافق برگزار می شود، شرکت کنند.

🔸باحضور: آقای علی اصغر مرتضایی راد(مدیر حسینیه هنر یزد)

▪️زمان: چهارشنبه ۲ آبان ساعت۱۶
▪️مکان: سالن اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی

جهت کسب اطلاعات بیشتر به آیدی@fatemeizadii پیام دهید.
___
🔹به بافق‌بانو؛ اولین رسانه بانوان در بافق بپیوندید.
@bafghbanoo
عیار مقاومت (روایت پنجم)
انگشتر یادگاری

پنج سالی از ازدواجمان میگذرد؛
یکبار برای کمک به همسرم همه طلاهایم را فروختم؛ همه یادگاری‌هایم رفته بودند...
تکه تکه دوباره طلا خریدیم ولی هیچکدام یادگاری نبود، هدیه نبود، فقط خریده بودیم.
بعد از به دنیا آمدن پسرم، مادرم یک انگشتر طلا برایم هدیه آورد، یک طلای یادگاری...

ماجرای شهادت سید که پیش آمد می‌خواستم کمک کنم، ولی برایم سخت بود از خیر طلاهایم بگذرم. گفتم یک کارت هدیه میدهم و خلاص؛
دوستم زنگ زد و گفت چقدر طلا میدهی؟! گفتم نمیدانم، گفت فکرهایت را بکن و خبرم کن.
با خودم گفتم من که طلای زیادی کمک نمی‌کنم، لااقل چیزی بنویسم که بقیه ترغیب بشوند کمک کنند. سریع برایش یک متن نوشتم تا بتواند برای دوست و آشنا بفرستد و طلا جمع کند:

"سید چه ۳۰ سال سختی داشتی؛
از عمق وجود از نبودت ناراحتم ولی با خود میگویم، راحت شدی؛
آرام شدی؛
۳۰ سال نتوانستی بخوابی؛
۳۰ سال مدام درحال هجرت بودی؛
۳۰ سال تلاش کردی؛
۳۰ سال از همه خوشی های زندگی دنیا زدی؛
و حالا به آرامش رسیدی؛
خوشا به سعادتت، اگر تو شهید نمیشدی به عدالت خدا شک میکردم!
شهادت حق مسلم تو بود.

انگشترم را در دستم میچرخانم!
با خودم می‌گویم این جهاد 30 ساله سخت تر بود یا گذشتن من از این انگشتر؟!
تازه الان که برمن جهاد فرض شده!
الان که هرکس هر ضربه ای بتواند باید به اسرائیل بزند!
الان که رهبرم که عمری گفتم جانم فدایت، دستور جهاد داده!
از انگشتر گذشتن مقدمه از جان گذشتن است...
باید از همینجا شروع کنم
انگشتر نذر سلامتی و ظهور مولایم و سلامتی رهبر عزیزتر از جانم، هدیه به جبهه مقاومت؛
بسم الله الرحمن الرحیم"

متن که تمام شد چشمانم خیس بود؛
از همسرم اجازه گرفتم و گفتم می‌خواهم طلایم را ببخشم؛
نه آن‌هایی که خریده‌ایم؛
آن که برایم از همه عزیزتر است؛
انگشتر یادگاری مادرم عاقبت بخیر شد...
#ارسالی_مخاطبین
@noghtewirgool
عیار مقاومت (روایت چهارم)
معامله سه سر برد

رفته بودیم جشن شادمانه عید غدیر.
بین غرفه‌های شلوغ یه غرفه خلوت نظرم رو جلب کرد؛
دقت کردم دیدم غرفه مسابقه خطبه غدیره؛
با خودم گفتم زشته حرف پیامبر خریدار نداشته باشه؛ بذار حتی اگه به خریدن کتابش هم هست سهمی تو رونق این کار داشته باشم؛
کتاب رو خریدم و تو مسابقه شرکت کردم.

بعد از چند مدت توی کانال مسابقه اسم من رو به عنوان برنده اعلام کردن.
ادمین کانال بهم پیام داد که بیاید جایزه‌تون رو تحویل بگیرید.
آدرسی هم که داده بود خیلی دور بود، توی ذهنم بود که حتما جایزه کتابی چیزی هست؛ برای همین با بیخیالی پرسیدم جایزه چیه؟!
گفت: سکه پارسیان!
دیدم ارزشش رو داره، رفتم و سکه رو گرفتم.

از اون ماجرا چندماهی گذشت؛ قضایای لبنان تازه پیش اومده بود و آقا برای کمک حکم داده بود.
داشتم فکر می‌کردم چجوری میتونم کمک کنم، که یاد سکه جایزه افتادم.
به شوهرم گفتم می‌خوام سکه رو بدم برای کمک به لبنان.
گفت صبر کن، من سکه‌ت رو دومیلیون ازت می‌خرم و میدمش به لبنان.
گفتم باشه، پول رو که داد، گفتم خب حالا هم سکه رو میدیم، هم من دو میلیونم رو میدم؛ اینجوری میشه معامله دو سر برد.
شوهرم هم قبول کرد.
البته ماجرا به اینجا ختم نشد؛
رفتیم خونه مامانم و قصه رو براش تعریف کردم.
مامانم هم یه سکه پارسیان داشت که گذاشته بود برای روز مبادا؛
انگار روز مبادا فرا رسیده بود؛
معامله ما شد سه سر برد...
#ارسالی_مخاطبین
@noghtewirgool
رحل یحیی ایضا، و لکن #الله_في_الساحة ... #یحیی_سنوار

@mortezaeirad_ir
عیار مقاومت (روایت سوم)
لپ تاپ

لپ تا‌پم رو تازگی به یکی از رفقا فروختم.
اون موقع پول نداشت بهم بده، گفتم باشه بعدا که حقوق گرفتی بده.
لپ تاپ قدیمی بود و چهار پنج تومن بیشتر نمی‌ارزید؛ برای همین خیلی اصرار نکردم که زود واریز کنه.
با این حال منتظر بودم پولش برسه تا بتونم یه بخش کوچیک از بدهی‌هام رو بدم.
ماجرای حکم آقا که برای فلسطین پیش اومد خیلی دوست داشتم یه کمکی بکنم، ولی پول چندانی نداشتم؛
به خانمم گفتم آقا حکم جهاد داده کاش می‌تونستیم ما هم کمک کنیم.
گفت بیا پول لپ‌تاپ رو بدیم؛ این پول که دردی از ما دوا نمیکنه و تو نمی تونی باهاش بدهیات رو بدی. من می‌خواستم بذارمش کنار برای یکی دوتا عروسی و تولدی که در پیش داریم به عنوان هدیه بدم؛ فعلا بیخیالش شدم، هدیه رو سبک تر میدیم یا تهش نمیدیم.
بیا پول رو بدیم برای فلسطین، لااقل اونجا باهاش می تونن چند دست پتو برای سرمای زمستون بگیرن یا پوشک برا بچه‌هاشون بخرن. پول هدیه و بدهی تو رو هم خدا خودش برکت میده و می‌رسونه.
دیدم حرفش بیراه نیست، از خیر پول گذشتم و به رفیقم گفتم هر موقع حقوق گرفتی پول لپ تاپ رو مستقیم بریز برا فلسطین.
#ارسالی_مخاطبین
@mortezaeirad_ir
عیار مقاومت (روایت دوم)
تموم زندگیم مال حسینه...

خانوادگی رسم خوبی داریم؛
هر سال هرکجا باشم اربعین خودمان را کربلا می‌رسانیم. سر این رسم چه طلاها که نفروختم. افتخارم به همین است. می‌گویم که اگر قدیم دست و پا می‌دادند و کربلا می‌رفتند خب من هم به این شکل چیزی بدهم تا از اربابم، عالمی از عشق بگیرم.

امسال هم رفتیم.
توفیقم شد که به زیارت قتلگاه بروم. داخل ضریح چیزی دیدم که خیلی مرا سوزاند. پر بود از انگشتر.

نگاهی به دستان خالی ام کردم.
رسم دیگری هم، من دارم. از همان نوجوانی‌ام. اینکه ظهر عاشورا انگشتر، گردنبند و گوشواره‌هایم را در می‌آورم و تا بعد از اربعین کنار می‌گذارم.

گذشت تا همین چند روز پیش...
شنیدم در فلان مراسم زنانه برای کمک به لبنان طلا جمع میکنند.
خودم را رساندم.
تا شروع روضه صبر کردم.
روضه که شروع شد از جا بلند شدم و به پای میز جمع آوری کمک ها رفتم.

النگو ها، سینه ریز ها، انگشتر ها چه برقی می‌زدند. انگار از روز اولشان هم نو تر شده بودند. خیره شدم به صف انگشتر ها که در زنجیر طلایی منتظر انگشتر جدید بودند.
دیگر وقتش بود. باید دل میکندم. یادگاری مادرم بود. هدیه روز زایمانم. ولی مهم نبود.
نه اینکه جهادی کرده باشم، نه...
از سر عشق فقط...

روضه خوان به اوج روضه اش رسیده بود:

برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری

چرا بر تن برادر سر نداری
بمیرم من مگر مادر نداری

خودم دیدم حسین را سربریدند
خودم دیدم که در خونش کشیدند

خودم دیدم گلوی اصغرم را
خودم در برکشیدم اکبرم را

تموم زندگی مال حسینه
دلم همواره دنبال حسینه
#ارسالی_مخاطبین
@noghtewirgool
نقطه ویرگول/ علی‌اصغر مرتضایی راد
جاهِدوا بألسِنَتِكُم... جهاد لسانی با روایت کمک به فلسطین و لبنان آقا حکم جهاد عینی فوری دادند؛ جهادی که حضرت امیر (ع) در نهج‌البلاغه آن را سه قسم کرده‌اند: جهاد در راه خدا با مال، جان و زبان؛ فعلا امکان جهاد با جان وجود ندارد؛ مال را در یادداشت قبلی گفتم،…
عیار مقاومت (روایت اول)
مانتوی قدیمی می‌پوشم

ایام شهادت سید حسن نصرالله بود و آقا دو بار حکم جهاد داده بود، یکی برای فلسطین یکی هم لبنان.
با همسرم رفته بودیم برای بچه کلاه زمستونه بخریم.
تو فروشگاه یه مانتو خیلی شیک خوش قیمت دیدم؛
راستش خیلی چشمم رو گرفت.
همسرم گفت: می‌خوای برات بخرمش؟
گفتم: اره، خیلی وقته دارم مانتو قدیمیام رو می‌پوشم، اینم قیمتش مناسبه، حقوقتم که تازه ریختن.
همسرم گفت: می تونیم دو تا کار بکنیم؛ من پول مانتو رو بهت میدم، یا برو باهاش مانتو رو بخر، یا پول رو کمک بکن به فلسطین و لبنان.
همون لحظه کل اتفاقای یک سال گذشته فلسطین اومد جلوی چشمم، یه نگاه به پسر دو ساله‌م که توی بغل همسرم بود انداختم، یاد بچه‌های مظلوم غزه و لبنان افتادم.
بدون معطلی گفتم کمک میکنم.
همسرم گفت: مطمئنی؟ نکنه عذاب وجدان گرفتی؟
گفتم نه، خیالت راحت، من همون مانتوهای قدیمی رو فعلا می تونم بپوشم، الان فلسطین و لبنان واجب تره، آقا هم که حکم داده.
همسرم از این حرفم خیلی سر ذوق اومد، گفت پس منم به مقدار هزینه مانتو از حقوق خودم میذارم برای کمک.
#ارسالی_مخاطبین
@amortezaeirad_ir
جاهِدوا بألسِنَتِكُم...
جهاد لسانی با روایت کمک به فلسطین و لبنان

آقا حکم جهاد عینی فوری دادند؛ جهادی که حضرت امیر (ع) در نهج‌البلاغه آن را سه قسم کرده‌اند:
جهاد در راه خدا با مال، جان و زبان؛
فعلا امکان جهاد با جان وجود ندارد؛ مال را در یادداشت قبلی گفتم، اما زبان...

جهاد زبانی ما در قصه فلسطین و لبنان می‌تواند مصادیق متنوعی داشته باشد؛ مثلا:
روایت‌ صحیح از وضعیت میدانی فلسطین و لبنان در فضای مجازی و در مقابل عملیات روانی دشمن.
روایت فعالیت‌های تربیتی و تبیینی پیرامون وقایع اخیر در مساجد و مدارس و... و بازخوردهای آن.
روایت حضور میلیونی مردم در نماز جمعه آقا.
روایت تحصن‌ها و تجمعات مردمی در حمایت از فلسطین و لبنان.
و...

اما یکی از روایت‌هایی که اثر دو وجهی داشته و الان خیلی مهم است، روایت کمک‌های مردمی به فلسطین و لبنان است.
مزیت این روایت آن است که هم در عرصه داخلی و بین‌المللی باعث تقویت روحیه مقاومت شده و جادوی دشمن در دروغ پراکنی و تفرقه را باطل می‌کند؛ هم موجب تشویق و ترغیب دیگران به انجام کمک می‌شود.

پس روایت کمک‌های خود و دیگران را بنویسید و منتشر‌ کنید یا برای بنده ارسال کنید تا منتشر کنم؛ اگر کسی را هم می‌شناسید که کمک خاصی کرده معرفی کنید. این کار به هیچ وجه ریا نیست و چون در حکم انفاق علنی است، اتفاقا باید آن را روایت کرد.
آی‌دی بنده:
@h_honar_yazd

نکته مهم: حتما در نوشتن روایت‌ها سعی کنید جزئیات را درج کنید؛ خانمی که حلقه ازدواجش را داده، یا طلایی که برای قسط وام مسکن ملی کنار گذاشته بود را اهدا کرده و یا مردی که وسیله زیر پایش را فروخته و کمک کرده قطعا ایثار بزرگی کرده‌ که این ایثار قصه‌ای خاص دارد‌.
آن طلا یا دارایی از کجا آمده بوده، چه مشقتی برای تهیه‌اش کشیده شده بوده، چه ارزشی برای صاحبش داشته، و این که چه شده که به بخشش آن رضایت داد‌ه است‌. این روایت‌های کوتاه و ساده، در جهان دنیاپرستی و خودپرستی انسان مدرن، می‌تواند نسخه‌ای نجاتبخش برای بشر باشد.
#علی_اصغر_مرتضایی_راد
@noghtewrgool
جاهدوا باموالکم...
ما و واجب عینی فوری کمک به فلسطین و لبنان

بی‌مقدمه؛ آقا حکم جهاد دادند؛ حکم دادند نه فتوا، یعنی در جایگاه ولی امر مسلمین همه را مکلف کردند، نه فقط مقلدین؛ حکم را هم مطلق به کار بردند نه با قید کفایی، یعنی بر همه واجب است.

اینک ماییم و امری واجب که همه مکلف به انجام آنیم و فوری هم هست؛ حالا چه باید کرد؟
پاسخ را قبلا امیرالمومنین در وصیتشان فرموده‌اند: وَاللّهَ اللّهَ فِي الجِهادِ بِأموالِكُم و أنفُسِكُم و ألسِنَتِكُم في سَبيلِ اللّه.
جهاد در راه خدا با مال، جان و زبان؛
فعلا که در قصه لبنان امکان جهاد با جان وجود ندارد؛ زبان هم که باشد طلبتان؛ اما مال...

فرض کنید در خانه نشسته‌اید و ناگهان محله را موشک‌باران می‌کنند؛ نه مجال ماندن دارید و نه ظرفیتی برای بار کردن خانه؛ اگر موشک‌ها فرصت بدهند زن و بچه را برمی‌دارید و با آنچه دستتان می‌رسد می‌زنید بیرون؛ به مقصد ناکجاآبادی امن؛
مثل آن زن شیعه آواره لبنانی که موقع موشک باران فقط فرصت کرده بود ملحفه‌ای به سر کشیده بود و از خانه بیرون برود.
این قصه تکراری زندگی ساکنان جنوب لبنان و آوارگان فلسطینی‌ است؛ بماند که جهاد با دشمن با جیب خالی نمی‌شود؛ رزمنده غذا، لباس، سلاح و... می خواهد.

این همه را گفتم که بگویم اگر مرد جهادیم بسم‌الله، بخشی از درآمد ماهانه‌مان را برای این کار کنار بگذاریم؛ راه بیفتیم و از خیرین، کارخانه‌دارها، باغدارها و... کمک جمع آوری کنیم؛ و اگر زن جهادیم هم بسم الله؛ چه چیز ما کمتر از مادرانمان است که برای پشتیبانی از جبهه‌های دفاع مقدس از این مسجد به آن مسجد می‌رفتند و پول جمع می‌کردند. یا از خیر خرید لباس و آجیل شب عیدشان می‌گذشتند و پولش را در صندوق کمک به جبهه می‌ریختند؛ یا حتی النگو و گوشواره‌هایشان را خیرات جبهه می‌کردند؛
گفتم گوشواره یاد روضه افتادم؛ کاش تا روضه گوشواره در لبنان تکرار نشده، از خیر گوشواره‌هایمان بگذریم...

پ‌ن۱: رفقای ما در یزد ایستگاه سیار راه انداخته‌اند؛ تماس بگیرید می‌آیند طلا و کمک‌ها را تحویل می‌گیرند، یک تیم خواهر هم دارند برای صحبت و جمع آوری کمک در محافل زنانه. راه ارتباطی:
09130975342 آقای پارساییان
09162622411 آقای آستانداری
09132743863 خانم عباسی
کمک‌های نقدی را هم واریز کنید به سایت رهبری.
https://www.leader.ir/fa/monies

پ ن۲: راستی برای این که دیگران هم به این جهاد مالی بپیوندند، حتما روایت‌ و قصه کمک‌هایتان را برای بنده ارسال کنید یا اگر کسی را می‌شناسید که طلا کمک کرده به بنده معرفی کنید. کمک‌های شما در حکم انفاق علنی است و نشرش نه تنها ریا نیست بلکه باعث اجر اخروی هم هست.
#علی_اصغر_مرتضایی_راد
@noghtewirgool
سفر جسورانه حاج باقر #قالیباف به لبنان یک #دستاورد برای جمهوری اسلامی ایران بود نه یک #دستاویز برای عقده‌گشایی جناحی.
دستاورد را به دستاویز تقلیل ندهیم...
@noghtewirgool
#اطلاعیه

کانون اندیشه مطهر دانشگاه یزد برگزار میکند:
یک سالگی طوفان🌪
یک سالگی که گذشت،نبرد ایمانی،از مبنا تا میدان

«با حضور آقای علی اصغر مرتضایی راد،نویسنده و پژوهشگر»

به مناسبتِ⁉️
◇سالروز طوفان الاقصی و تبیین حوزه مقاومت💪

📆تاریخ برگزاری:هفدهم مهرماه
1403/07/17
ساعت:16 الی 18

📍مکان:دانشگاه یزد،سالن شهید منتظر قائم

□منتظر حضور گرمتان هستیم..

کانون اندیشه مطهر دانشگاه یزد
https://eitaa.com/k_andishemotahar
موشک‌ها از کجا شلیک شدند؟!

در نگاه اول گویی موشک‌ها را پرتابگرها شلیک می‌کنند؛
اما خوب که بنگری خواهی دید که محل شلیک جایی دیگر است.
می‌دانی موشک‌ها از کجا شلیک شدند؟
از کف میادین شهرها و مساجد روستاها؛
از سردر دانشگاه‌ها، صحن حوزه‌های علمیه و میدان صبحگاه مدارس؛
از هرکجا که تجمع، تحصن یا زنجیره‌ای انسانی برپا بود؛
از منبر حسینیه‌ای که این شب‌ها رویش روضه سید خوانده شد؛
از پشت کرکره مغازه‌ فلافل فروشی که برای شهادت سید سیاهپوش شد؛
از کوچه‌‌ تنگ پایین شهر که گوسفند نذر مقاومت را کنار جویش قربانی کردند؛
از لالایی مادری که این شب‌ها با بغض و حماسه مخلوط شد؛
از ظرف شله‌زردی که رویش با دارچین نام سید را نوشته بودند؛
از لابه‌لای حجم صداهای زنانه‌ای که در روضه‌‌های خانگی جوشن صغیر خواندند؛
از میان دانه‌‌های تسبیح مادر شهیدی که برای رزمندگان مقاومت ختم صلوات گذاشته بود؛
از لای پینه‌های دست زن هفتاد ساله مشهدی که درآمد دوماه لیف بافتنش را نذر مردم لبنان کرد؛
و از حلقه گوشواره‌ها و النگوهایی که نذر جبهه مقاومت شد.

آری، موشک‌ها را پرتابگرها شلیک نکردند؛
موشک‌ها را مردم میدان شلیک کردند؛
مردمی که با خدا در میدان بودند...
#علی_اصغر_مرتضایی_راد

@mortezaeirad_ir
خدایا تو را شاکریم؛
هزاران بار؛
که ما را در عصر حضرت روح‌الله؛
در کشور پاک ایران؛
زیر پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران؛
و در دوران زعامت امام خامنه‌ای عزیز آفریدی.
#وعده_صادق۲
@noghtewirgool
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ
وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا
#وعده_صادق
@noghtewirgool
از دو شب پیش بچه‌های انقلابی یزد توی امیرچقماق تحصن کردن.
مطالبه جدی دارن برای انتقام سخت...
فضا خیلی عجیبه، یه جورایی شبیه اربعینه؛
مردم پذیرایی میارن، کمک‌های مردمی به جبهه مقاومت رو جمع میکنن و...
نکته جالب حضور پررنگ خانم‌ها و خانواد‌ه‌هاست.
شما هم به این تحصن بپیوندید، شدیدا به تعداد چادر بیشتر نیازه، چادر مسافرتیتون رو حتما با خودتون بیارید و اگه نخواستید بمونید آخر شب با خودتون ببرید.
راستی شدیدا هم خلاء روایت داریم، اگه دست به قلمید یا فجازی‌کار بسم‌الله بگید.
@mortezaeirad_ir
Telegram Center
Telegram Center
Channel