روز + نامه - نگین حسینی

Channel
Logo of the Telegram channel روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperPromote
329
subscribers
238
photos
91
videos
92
links
To first message
نشانه‌های سقوط

همین نیروهای سرکوبگر، لباس شخصی‌ها، و نیروی انتظامی که دیروز در خیابان‌ها برای پیروزی تیم فوتبال جمهوری اسلامی شادمانی کردند، اواخر سال‌های دهه ۱۳۷۰ و در دهه ۱۳۸۰ که ما برای پیروزی‌های تیم‌ملی فوتبال در خیابان‌ها جشن می‌گرفتیم، وحشیانه به ما حمله می‌کردند، کتک‌مان می‌زدند، دستگیرمان می‌کردند و خلاصه هر چه در توان داشتند می‌گذاشتند تا شادی ملی را بر ما مردم حرام کنند. من آن شب‌ها که نیروهای سرکوبگر بعد از جشن‌های شادی فوتبال دنبال مردم می‌کردند و به کوچه‌های گیشا می‌ریختند تا با باتون به سر و بدن‌شان بزنند، ویدیوهایی گرفتم که شاید در فرصتی مناسب منتشرشان کنم.

شادمانیِ #نیروهای_سرکوبگر، درست عین خشونت‌شان، آینه روان نامتعادل و دستکاری‌شده آنهاست. آنها فقط دستور دارند که شادمانی کنند و اطاعت می‌کنند. اما مرکز فرماندهی، به راستی به خود #فوتبال و #تیم_ملی هم چندان علاقه‌ای ندارد. رژیم از هر چیز و هر کسی فقط برای مصالح و سود خودش #استفاده_ابزاری می‌کند. اگر امروز دستور شادمانی برای پیروزی فوتبال صادر کرده، تنها برای این است که نیازمند تحکیم پایه‌های به لرزه افتاده‌اش در داخل جامعه و در صحنه بین‌المللی است؛ نیازمند ظاهرسازی است تا بگوید همه چیز عالی است و ما چقدر خوشحالیم و این چند «خس و خاشاکِ آشوبگر» اصلا عددی نیستند؛ وگرنه #رژیم از دهه‌‌ها قبل نشان داده که دل خوشی از هر دلیلی که مردم را متحد و شاداب کند، ندارد. اصلا #جمهوری_اسلامی مرض خاصی دارد که با مردم سر هر چیزی عناد و ناسازگاری کند. هرجا که ملت را یکپارچه خوشحال می‌بیند، ناراحت می‌شود و هرجا که مردم همدلانه عزادارند، شادی می‌کند. این کینه و نفرت رژیم و حمالانش از مردم تازه نیست؛ منتهی امروز به اوج خودش رسیده؛ همچنان که نفرت بسیاری از مردم از رژیم نیز به بلوغی رسیده که لرزه بر اندام‌جمهوری اسلامی انداخته است.

تماشای شادی نیروهای سرکوبگر مرا به وحشتِ رژیم از شرایط موجود و پارگی آخرین رشته‌های پوسیده میان رژیم و مردم متقاعدتر کرد. آدم‌ها وقتی در تاریکی و وحشت قرار می‌گیرند، بلندتر آواز می‌خوانند، سوت می‌زنند و با ایجاد سر و صدا سعی می‌کنند از احساس تنهایی ترسناک خود خارج شوند. رژیمِ به فلاکت‌افتاده، می‌خواهد تنهایی ناشی از گسست مردمی را با صدای سوت و دست خودش پر کند تا کمتر بترسد. صحنه‌های شادی سرکوبگران و شکاف کامل میان رژیم و مردم، روزی در درس #نشانه‌های_سقوط تدریس خواهد شد.
#نگین_حسینی
#مهسا_امینی
@neginpaper
جنایت جمهوری اسلامی علیه بشریت
نابینا کردن معترضان به سبک آقامحمدخان قاجار


ماموران سنگدل #آقامحمدخان قاجار پس از فتح کرمان، به دستور او چشمان ۲۰ هزار نفر از مردم کرمان را از کاسه درآوردند و تپه‌ای بزرگ از چشمان مردم ساختند. فرش قرمز خان قاجار و رود خونی که در کرمان راه انداخت، یکی از خونبارترین برگ‌های تاریخ ایران است که امروز، به شکلی دیگر، با تفنگ ساچمه‌ای و پینت‌بال ماموران رژیم اسلامی در حال تکرار است.

رژیم جمهوری اسلامی با قساوتی قابل مقایسه با خان قاجار، از #نابینا کردن #معترضان به عنوان ابزاری برای تنبیه آنها و درس عبرت برای دیگران استفاده می‌کند. بر اساس گزارش‌های اخیر، بیش از هزار نفر بر اثر شلیک گلوله‌های #ساچمه‌ای و #پینت‌بال، بینایی چشمان خود را از دست داده‌اند. گزارشی دیگر حاکی از آن است که رکورد تخلیه چشم در بیمارستان #فارابی شکسته شده و فقط در یک ماه، ۱۱۰۰ چشمِ آسیب‌دیده در اعتراضان، تخلیه شده است.

نیویورک تایمز در گزارشی اشاره کرده که چشم‌پزشکان بیمارستان‌های #رسول‌اکرم، #لبافی‌نژاد و #فارابی تخمین زده‌اند که بیش از ۵۰۰ نفر را به دلیل #شلیک_مستقیم ماموران به چشم‌های‌شان در اعتراضات اخیر پذیرش کرده‌اند. در #کردستان نیز به چشمان دستکم ۸۰ نفر و در #سیستان و #بلوچستان به چشمان حداقل ۲۰ نفر شلیک شده است. پدر جوان ۱۸ساله‌ای که بینایی هر دو چشمش را از دست داده، به نهادهای حقوق بشری گفته که پسرش نیازمند انجام ۶ جراحی است؛ در حالی که او امکان پرداخت هزینه‌های #جراحی را ندارد. نیویورک تایمز همچنین از عکس‌های هولناک و دلخراش مصدومان نوشته که شبکیه چشم‌های‌شان متلاشی شده، اعصاب بینایی‌شان قطع شده و عنبیه‌شان سوراخ شده است.

به تازگی ۱۴۰ چشم‌پزشک با امضای «گروه ویتره و رتین انجمن چشم پزشکی ایران» در نامه‌ای خطاب به دکتر جباروند، رئیس کل انجمن چشم پزشکی ایران، نوشته‌اند: «...در طول مدت رویداد های اعتراضی اخیر، تعداد زیادی از بیماران با صدمات چشمی در اثر اصابت ساچمه و پینت‌بال و امثال آن به مراکز درمانی مراجعه نموده‌اند که متاسفانه در بسیاری از موارد، ضربه وارده منجر به از بین رفتن بینایی یک و یا هردو چشم شده است. بنابر این لازم است مراتب به مقامات مربوطه منعکس گردد و در مورد تبعات جبران‌ناپذیر این‌گونه آسیب‌های شدید چشمی هشدارهای ضروری داده شود.»

۲۲۸ سال پیش، اگر شاه قاجار تفنگ ساچمه‌ای و پینت‌بال و گلوله جنگی داشت، چشمان مردم را راحت‌تر از حدقه درمی‌آورد. بدون تردید برخورد وحشیانه و آقامحمدخانی جمهوری اسلامی با مردم معترض، «جنایت علیه بشریت» است که باید در دادگاه‌های بین‌المللی مورد رسیدگی قرار گیرد.

#نگین_حسینی #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
@neginpaper
برای #هستی_نارویی، کودک بلوچ

از اسمش که تمام «هستی» را در خود جا داده بود، هفت سال زندگی درآمد؛ فقط هفت سال. هفتاد - هشتاد سال دیگرش را #جمهوری_اسلامی از او دزدید. در #جمعه_خونین_زاهدان با مادربزرگش به مصلا رفته بود که گلوله گاز اشک‌آور ماموران رژیم بر سر کوچکش فرود آمد. گاز همه جا را گرفت و بچه خفه شد. دوباره بخوانید: هستی ۷ ساله، با سر زخمی از اصابت #گاز_اشک‌آور، در گاز خفه شد و جان داد.

حالا تقریبا دو ماه بعد از جمعه خونین زاهدان، اسم و عکس #هستی_نارویی به عنوان یکی از کشته شدگان آن روز منتشر شده است. دخترک در اتاقی محقر، نشسته روی فرش، تکیه داده به دیوار گچی و لبخند می‌زند؛ صمیمی و پر از شورِ زندگی. در عکس دیگرش بزرگتر به نظر می‌رسد اما هنوز همان پیراهن گل‌گلی با طرح قرمز #بلوچ را به تن دارد.
هستی در این عکس تا ابد زنده است؛ نه مصلایی هست و نه نمازی و دژخیمی و نه فرق شکافته‌ای و نه خفگی و مرگی.

نام فامیل او مرا یاد مصیبتی دیگر می‌اندازد: #صدرا_نارویی؛ ۵ ساله، اردیبهشت ۱۴۰۰ در تیراندازی ماموران نیروی انتظامی به یک خودرو در #ایرانشهر #زاهدان مجروح شد و در نهایت در بیمارستان از دنیا رفت. نه! کشته شد. رژیم جمهوری اسلامی هرقدر در دادن زندگی راحت و امن به #بلوچستان خساست کرده، در دادن مرگ‌هایی به غایت سخت و جگرسوز به آنها دست و دلبازی به خرج داده است. سرزمینی که مردمش #شناسنامه نمی‌گیرند، #آب نمی‌گیرند، رفاه نمی‌گیرند، امنیت و احترام نمی‌گیرند، در عوض، خشونت و جنایت و مرگ را به راحتی در اشکال متنوعی دریافت کرده‌اند.

به عکس هستی نگاه کنید و مرگش را به یاد آورید: نماز و فرق شکافته و خفگی... چه روایت آشنایی! فقط نام ابن‌ملجم، علی است.

#نگین_حسینی
برای #هستی_نارویی، کودک #بلوچ
پست بعدی را بخوانید
@neginpaper
لعنت به تو سرکوبگر!

مرد مسلح درست قبل از این که ماشه را بچکاند، به صورت غزل لبخند می‌زند، و ناگهان شلیک! درست وسط چشم راست او.
غزل گفته آخرین تصویری که چشم راستش دید، لبخند آن مرد مسلح بود: «چرا زدی؟ چرا لبخند رو لبات بود؟»
این انقلاب زنانه است وقتی غزل با شهامتی کم‌نظیر می‌گوید: «اونی که منو زد، نمی‌دونست روح و جسم من فراتر از اینه که با دیدن تفنگ تو دستش دلم بلرزه و عقب بکشم تا مبادا تیر به مادرم بخوره! »
این انقلاب زنانه است وقتی که غزل از درد به خود می‌پیچد اما همچنان نگران مادرش است: «مامان تیر خوردی؟ حالت خوبه؟»
این انقلاب زنانه است وقتی چشم غزل خون می‌بارد اما او نگران کتاب‌هایش است: «من هنوز کتابامو چاپ نکردم!»
این انقلاب زنانه است وقتی غزل، فقط چند روز بعد از آن که فهمیده چشمش برای همیشه نابینا شده، می‌گوید: «اما من کتابمو چاپ می‌کنم؛ خدا رو شکر مادرم سالمه!»
این انقلاب به راستی که زنانه است! این جنبش را همین دل‌های شیر به پیش می‌برند. دل‌های شیری که البته فقط از آنِ زنان نیست؛ که مردان و افراد با جنسیت‌های دیگر نیز سهم بزرگی در آن دارند اما نقش و حضور زنان و شجاعت آنها تاریخی شده است.
بعد از سه ساعت جراحی، ساچمه‌ها از چشم غزل خارج شدند، و۵۲ بخیه روی چشمی که برای همیشه نابینا شد.
اما چه کسی برای همیشه زخمی می‌ماند؟
آن شکارچی که با چشم‌های خودش دید که شکارش از او نترسید! از مهلکه نگریخت!
چه کسی برای همیشه در تاریکی می‌ماند؟
همان سرکوبگر که دفن شد در گور تحقیری که شکارش برایش کَند.
لعنت به تو سرکوبگر!
#نگین_حسینی #غزل_رنجکش
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
لعنت به تو سرکوبگر!
تصویر: نغمه جاه
پست بعدی را بخوانید
@neginpaper
به این رشد می‌بالم!

در نخستین سال‌های تاریک بعد از #انقلاب_اسلامی، #ورزش در چنبره #مردان بود و وقتی اسم #ورزش_زنان می‌آمد، با تمسخر و تحقیر و نگاهی از بالا به پایین، می‌گفتند مگر دختران هم ورزش می‌کنند؟ #زنان داخل گونی‌ها فرو شده بودند چون قرار نبود کسی بدن و تحرک آنها را ببیند. در آن سال‌های پر از محدودیت، ما دخترانِ هزار و یک آرزو، توانستیم ورزش زنان را پیش ببریم و نوری بتابانیم بر رویاهای‌مان. خیلی از شما آن روزها هنوز به دنیا نیامده بودید و نمی‌دانید چقدر رنج بردیم تا فقط دو ساعت تمرین در بدترین زمانِ سالن‌ها بگیریم، تا تیم‌های ورزشی زنان را راه‌اندازی کنیم، تا اصلا ورزش زنان داشته باشیم.

بیشترین رنج ما محدودیت‌های تحقیرآمیزی بود که به اسم اخلاق اسلامی و منش زنانه بر ما تحمیل می‌کردند. شمشیر داموکلس همواره بالای سرمان بود که اگر اطاعت نکنید، درِ ورزش زنان تخته می‌شود. با این همه، ما دختران نوجوان و جوان آن روزگار، مصمم بودیم چراغ خانه را روشن نگه داریم برای خودمان و نسل‌های بعدی. خوشحالم که من نیز چه به عنوان بازیکن و چه به عنوان خبرنگار ورزش زنان در مجله #دنیای_ورزش و #روزنامه_اطلاعات، بخش کوچکی از روند رشد ورزش زنان بودم. سال‌های زیادی، از ورزش زنان نوشتم و نقد کردم. به خاطر نقدهایم مدتی از حضور در سالن‌های ورزشی محروم شدم؛ به خاطر قلمی که خیلی‌ها «تند و تیز» توصیفش می‌کردند، پیام‌های تهدیدآمیز می‌گرفتم. به خاطر استقلالم و این که قیمتی نداشتم برای خریداری شدن، مورد عتاب و توهین چند مقام ورزشی قرار گرفتم و البته باکی نداشتم؛ متعهد بودم که به وظیفه‌ام عمل کنم.

اخیرا بازیکنان و مربیان تیم #بسکتبال_کنکو تهران در اقدامی شجاعانه، به طور دسته جمعی #کشف_حجاب کردند. #فرزانه_جمامی، سرمربی با انتشار عکس بدون ‌#حجاب تیمش نوشت: «به دخترت بیاموزید که شما ارزشمند و غیر قابل تعویض هستید. خودت را پنهان نکن. ایستادگی کن. سرت را بالا بگیر و به آنها نشان بده چه چیزی به دست آورده‌ای. بگو شما قدرتمند و توانمند هستید. شما زن زندگی آزادی هستید.»

من عکس تیم عزیزم، تیم والیبال #هما (۱۳۷۹) را زیر عکس تیم بسکتبال کنکو تهران قرار دادم تا بگویم که به هر دو تصویر می‌بالم! که به این شجاعت و رشد افتخار می‌کنم! که همچنان حامی ورزش زنان و انعکاس‌دهنده صدایی هستم که از داخل کشور به گوش می‌رسد. دستاوردِ امروزِ نسل جدید، امتداد رنج‌ها و زحمت‌های دیروز نسل‌های گذشته است که کلوخ‌های این راه پر مشقت را با دستان زخمی برداشتند؛ به سوی امروز، به سوی #زن_زندگی_آزادی!

#نگین_حسینی #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaa
به این رشد می‌بالم!
پست بعدی را بخوانید
@neginpaper
فراخوان تحریم مراسم روز جهانی افراد دارای معلولیت

در آستانه #روز_جهانی_افراد_دارای_معلولیت (۱۲ آذر، ۳ دسامبر) گروهی از افراد دارای معلولیت بیانیه‌ای منتشر کردند و از جامعه #افراد_معلول خواستند که برای همراهی با مردم معترض ایران و در اعتراض به نقض مکرر حقوق افراد دارای معلولیت در برنامه‌های ویژه این روز شرکت نکنند.

متن اطلاعیه که دیروز به دستم رسید، به این شرح است:

جامعه عزیز و محترم افراد دارای معلولیت، خانواده‌ها و همراهان ما

با توجه به حجم ظلم و خشونتی که در این مدت دیده‌ایم و بعد از کشته شدن اینهمه انسان بی‌گناه، شرافت و وجدان حکم می‌کند که به دوستان و همنوعان دارای معلولیت‌‌مان اطلاع‌رسانی کنیم تا امسال در روز جهانی افراد دارای معلولیت، در هیچ برنامه‌ای که به این مناسبت از سوی سازمان بهزیستی، شهرداری‌ها، صدا و سیما، انجمن‌ها و سایر مراکز برگزار می‌شود، شرکت نکنند.

آنچه که مردم ایران در این روزهای خونین شاهد آنند و بلایی که بر سرشان می‌آید، جایی برای گرامیداشت و جشن باقی نمی‌گذارد. ضمن آن که ما افراد دارای معلولیت همواره از #حقوق_شهروندی محروم بوده‌ایم، قوانین حمایتی ما با همه نواقص‌شان حتی اجرا نشده‌اند و هنوز شهروندان درجه چندم به حساب می‌آییم؛ پس دیگر چه روز جهانی و چه مراسمی می‌توانیم داشته باشیم؟!

بیایید به دور از هرگونه «منیت» و «مصلحت‌اندیشی»، برای یک بار هم که شده با هم متحد شویم و همه مراسم و مسابقات فرهنگی و ورزشی و اردوها را تحریم کنیم و نخواهیم که ویترین نمایشی عده‌ای سودجو و تبلیغاتچی شویم که فقط از ما و #معلولیت ما سوء‌استفاده می‌کنند.

ما به صراحت اعلام می‌کنیم که به حمایت از #جنبش_اعتراضی مردم ایران و در #اعتراض به دهه‌ها تضییع حقوق افراد دارای معلولیت، #دوازده_آذر امسال در هیچ مراسم گرامیداشت روز جهانی افراد دارای معلولیت شرکت نمی‌کنیم. از دوستان عزیز نیز خواهش می‌کنیم همراه ما شوند و در این زمینه اطلاع‌رسانی کنند.

گروهی از افراد دارای معلولیت و کنشگران حقوق معلولیت»

*من #نگین_حسینی، #کنشگر حقوق #افراد_دارای_معلولیت نیز از این فراخوان حمایت می‌کنم و خواستار همراهی همه افراد دارای #معلولیت و کنشگران این حوزه هستم.
#حقوق_معلولیت
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
@neginpaper
شب خونین ایذه. ایذه کوچک اما بزرگ. ایذه تنها زیر باتوم و گلوله حمالان رژیم. شب دریای خون. شب در خون غلتیدن #کیان_پیرفلک، کودک ۱۰ ساله که همراه پدرش داخل خودرو بود و در خیابانی در #ایذه به گلوله بسته شد. کیان پشت راننده و سمت چپ خودرو نشسته بود که گلوله‌ها بر تن کوچکش و درست در سمت چپ بدنش فرود آمد. کیان که تا همین چند ساعت پیش زنده بود، نفس می‌کشید، در ماشین نشسته بود و با پدرش حرف می‌زد، حالا دیگر نیست. در چشم‌به‌هم زدنی بدنش را غرق خون کردند.

رژیمی که برای مرگ یک #کودک_فلسطینی عزای عمومی اعلام می‌کند، حالا #کودکان این سرزمین را یکی پس از دیگری باقساوت می‌کشد. روایت کشتار فجیع کیان را در ویدیویی که در اینستاگرام پست کرده‌ام بشنوید. اصل ماجرا همین است که می‌شنوید؛ همین که دقایقی پس از قتل کیان روایت شده است. بدن کوچکش انگار هنوز گرم است و خونش هنوز لخته نشده. قاتلش همچنان کف خیابان است و در خدمت به ضحاک خون‌آشام، جان مردم را می‌گیرد.

از این پس، هر روایتی خلاف این شنیدید، بدانید که بخشی از سناریوی #جمهوری_اسلامی است برای این که بگوید مردم یکدیگر را می‌کشند یا شهیدسازی می‌کنند تا چهره زشتی از رژیم نشان دهند. اما #رژیم_اسلامی بداند چهره‌اش چنان زشت و خونبار است که نیاز به نشان دادنِ ما نیست؛ تاریخ جلوی چشمان همه جهان دارد روز به روز با خون ورق می‌خورد؛ با جنایاتی دلخراش‌ که فقط و فقط جمهوری اسلامی مسئول و مقصر آنها است.
#نگین_حسینی #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
@neginpaper
شب خونین #ایذه و قتل فجیع کودک ۱۰ ساله
در پست بعدی بخوانید
@neginpaper
داروهای مردم پر از درد کجاست؟!
کمبود و گرانیِ دارو؛ کشتار جمعی و عامدانه

چند روز پیش برایم نوشت که اخیرا افتاده کف خیابان و #تشنج کرده. که زندگی‌اش بند ثانیه‌ها شده؛ حمله‌هایی که با #داروهای_خارجی کنترل و کم شده بود، دوباره به سراغش آمده چون داروی جایگزین ایرانی موثر نیست. نوشت هر شب که چشم روی هم می‌گذارد، اطمینان ندارد که صبح فردا را ببیند – تشنج در خواب. تشنج در بیداری.

روزی که رسانه‌های حکومتی با افتخار از موشک #هایپرسونیک نوشتند، او داشت کف بالا می‌آورد و بدنش به رعشه افتاده بود. حکومتی که برای واردات #ساچمه و #شوکر و #گاز_اشک‌_آور، «نه شرقی نه غربی» نمی‌شناسد، او را بدون دارو رها کرده بود کف خیابان که رعشه کند و چه بهتر که بمیرد. خامنه‌ای که رگ انقلابی‌گری‌اش برای واردات #واکسن_کرونا بالا زده بود، ابایی ندارد برای واردات ابزار سرکوب و شکنجه مردم خودش. حکومتی که مخالفانش را به همدستی با «دشمن خارجی» متهم می‌کند، هیچ اشکالی ندارد که خودش از همان دشمن خارجی، برای سرکوب مردمش کمک بگیرد. امکاناتِ خارجی برای کمک به مردم بد و قدغن است اما برای کشتار مردم ضروری هم هست. چین و روسیه هم که اصلا خارجی نیستند! ۷.۴ میلیون دلار داروی ایرانی به #روسیه ارسال شده؛ نوش جانشان! حتما برای قصابی در #اوکراین لازم دارند؛ حتی به قیمت جان دادنِ مردم ایران از بی‌دارویی.

پیشتر در مورد داروهای #اس‌_ام_‌ای نوشتم. بچه‌های اس‌ام‌ای در آرزوی قطره‌ای داروی حیات، یکی یکی می‌میرند و خانواده‌ها بخشی از قلب‌شان را به خاک می‌سپارند اما داروی واردشده به هیچ کسی داده نشده است. اما حالا دیگر صحبت از داروهای خاص نیست؛ حتی داروهای ساده مثل #استامینوفن، تب‌بُرها و مُسکِن‌ها هم کمیاب شده‌اند و چندین برابر قیمت. شاید این هم شکلی است از کشتار جمعی و عامدانه مردم.

برایش نوشتم «به نظرت کمبود دارو تا چه اندازه می‌تواند عمدی باشد؟ که رژیم اسلامی تو را و دیگر مبارزانی را که نیازمند دارو هستند، و خانواده‌هایشان را، درگیر و گرفتار و دربند نیازهای حیاتی‌نگه دارد تا دیگر خیال اعتراض به سرتان نزند؟!». پاسخش تکانم داد: «هرچه بگی از این رژیم برمیاد، مخصوصا الان که خیلی مستاصل شدن اما من که همچنان به تظاهرات میرم. من از مردن نمی‌ترسم. از این می‌ترسم که دور از دوستان مبارزم از تشنج بمیرم، نه با گلوله یا زیر شکنجه».

#نگین_حسینی #زنان_شجاع_ایران #کمبود_دارو #گرانی_دارو #بجاش_امنیت_داریم👎
@neginpaper
ما از خون‌مون نمی‌گذریم!

نیم ساعت از ظهر گذشته. کودک هشت ساله‌ی سمیه کنارش در آژانس نشسته است. هر دو خسته‌اند. از صبح خرید بوده‌اند و حالا به خانه برمی‌گردند. شاید با هم حرف می‌زنند. شاید ساکت نشسته‌اند و به بیرون نگاه می‌کنند. شاید چشمان‌شان را روی هم گذاشته‌اند... که ناگهان ماشین متوقف می‌شود. ضربان قلب سمیه بالا می‌رود. خطر را دوباره احساس می‌کند؛ همان سایه شومی که دو ماه است بر زندگی‌اش افتاده و دست از سرش برنمی‌دارد. کودک اما نمی‌داند چه خبر است؛ شاید سعی دارد به مادرش بچسبد اما مامور انتظامی، سمیه را از ماشین پیاده می‌کند.
یک.
دو.
سه.
چهار.
پنج.
شش.
صدای شش گلوله است که یکی پس از دیگری بدن سمیه را سوراخ سوراخ می‌کند. دریای خون جلوی چشمان بچه. خون مادر. شاید سمیه آخرین تصویر را می‌بیند که جگرگوشه‌اش بهت‌زده نگاهش می‌کند. شاید زیرلب می‌گوید خداحافظ عزیزکم. و چشمانش را برای همیشه می‌بندد.
سمیه محمودی‌نژاد روز ۱۶ مهر ۱۴۰۱ به همین سادگی و در روز روشن به قتل رسید. مامور نیروی انتظامی شهرستان قلعه‌گنج (کرمان) که او را چنین بی‌رحمانه کشت، از دو ماه پیش از این جنایت، درخواست‌های غیراخلاقی از سمیه داشته اما سمیه مقاومت نشان می‌داده است. مامور نیروی انتظامی رژیم اسلامی که باید حافظ مردم باشد، متجاوز و راهزن و قاتل است والگویش حتما سرهنگ #ابراهیم_کوچکزایی، فرمانده نیروی انتظامی شهرستان #چابهار که به یک دختر ۱۵ ساله تجاوز کرد.
اشکان محمودی‌نژاد، همسر سمیه، با انتشار ویدیویی گفت: «همسر من چه گناهی داشته که اینگونه به قتل رسوندینش؟ اونم جلوی بچه ۸ ساله‌ام... به چه جرمی؟ به چه گناهی؟ شمایی که ظرف سه روز حکم محاربه برای کسی که سطل آشغال را به آتش کشیده می‌دهید، پس چرا ۳۵ روز از قتل همسرم می‌گذره اما هیچ عکس‌العملی نشون ندادید؟ هیچ کاری برای ما انجام ندادید. ما بلوچیم. ما از خون‌مون نمی‌گذریم؛ اینو مطمئن باشید!»
روایت قتل‌ها و جنایت‌های دلخراش جمهوری اسلامی تازه نیست؛ فقط تازه به گوش ما و دنیا می‌رسد. بی‌شمارند زخم‌دیدگان از ستم و تجاوز حمالان رژیم و کسانی که نفع و پُست و رانت و فساد آنها در گرو بقای این نظام است. اما آنگونه که اشکان محمودی‌نژاد گفت، صبر ما، صبر مردم هم حدی دارد: «ما از خون‌مون نمی‌گذریم!»

#نگین_حسینی #بلوچ #خون_بلوچ #سمیه_محمودی‌_نژاد #اشکان_محمودی _نژاد
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
@neginpaper
ما از خون‌مون نمی‌گذریم!
(تصویر زنی به نام سمیه محمودی نژاد)
پست بعدی را بخوانید
@neginpaper
تیرهای چراغ برق، تند تند از کنارم عبور می‌کنند و من زیر هر کدام، سایه خمیده مردی را می‌بینم که دستانش را دور تیرها بسته‌اند. سرش را پایین انداخته و صورتش را میان زانوهایش گرفته است. تصویر #خدانور است که زیر هر تیرک، تیر می‌شود به قلبم.
بدنی با آن پیچ و تاب قشنگِ رقص، از دو نیمه‌شب تا هفت صبح کتک خورده و بسته شده به تیرکِ تحقیر به نرخ سی میلیون تومان؛ رشوه پسر فرمانده بسیج برای شکستن مردی که اهالی شیرآباد زاهدان دوستش داشتند، آنقدر که حتی کارگرانی که محتاج نان شب بودند، صد میلیون تومان جمع کردند تا آزادش کنند و پرونده‌اش را به دادگاهی مثلا بی‌طرف بسپارند.
تیر بعدی و باز خدانور و باز خدانور و باز خدانور. تیر بعدی اما در جمعه خونین زاهدان می‌نشیند بر پشتش. در بیمارستان تامین اجتماعی حس پاهایش را از دست می‌دهد و فریاد می‌زند برای کمک. سایه مرگ را که آن شب، با دست‌های بسته به تیرک سی میلیونی، روی سرش دیده بود، دوباره می‌بیند که در بیمارستان پرسه می‌زند؛ قاتل‌ها همان حوالی‌اند و دست‌شان در دست سیاهی. سایه مرگند روی سر خدانور.
خدانور جان می‌دهد در روز تولدش که در سندی ثبت نشده بود.
۱۰ مهر ۱۳۷۴
۱۰ مهر ۱۴۰۱
هیچ شناسنامه‌ای ۲۷سالگی خدانور را در روز مرگش جشن نگرفت. شناسنامه‌ای نبود تا در روز تولدش، مهر «فوت‌شده» روی صفحه اولش بخورد.
«ننه سنوبر» زجه می‌زد. بالاخره زورشان رسید و پسرش را، همدمش را، دادرسش را کشتند. ننه سنوبر می‌دانست که پسرش به آرزویش رسیده: پیش از ننه رفته بود.

مردی در وطن خود بی‌ برگه هویت، حالا اسمش همه جا هست؛ نه فقط شیرآباد #زاهدان، نه فقط #بلوچستان، نه فقط ایران؛ که در گوشه‌هایی از این دنیا. زخمی که قامت خمیده خدانور به قلب‌ها زده، التیام‌پذیر نیست؛ زخمی که می‌خواهد خود را، خدانور را، به جهان نشان دهد.
هر کس که جلوی تیرکی می‌نشیند با دستان بسته، به هق‌هق می‌افتد. آن قامت خمیده. کفش‌های محزون پای سکو. لیوان آبی که مقابل عطش خدانور شرمسار بود. فریاد جان‌دادن در بیمارستان بدون دادرس. آنها که خدانور شده‌اند، پای تیرک‌ها اشک می‌ریزند. این خدانور است که می‌گرید در بدن‌هایی که ترجمانِ گوشه‌هایی از رنج او شده‌اند.
خدانور رفت ولی جان زندگی را در رقصش به جا گذاشت. خدانور غریبانه رفت اما به آرزویِ #آزادی ملتی جان داد؛ به نامِ بی‌شناسنامه‌اش جان داد و آن را چون طلوع خورشید، جاری‌ کرد در زندگی تاریک ما: خدای نور؛ خدای نور آزادی.
#نگین_حسینی
#خدانور_لجه‌ای #مهسا_امینی
@neginpaper
پایان مماشات کجاست؟

روزی که آمنه سادات ذبیح‌پور، خبرنگارنمایِ صدا و سیمای میلی از رژیم خواست به «مماشات با معترضان» پایان دهد، جسد یاسر بهادرزهی، نوجوان ۱۷ ساله و #معلول_ذهنی، غرق در خون افتاده بود در بیابان‌های اطراف ساختمان فرمانداری #خاش. یاسر روز جمعه کشته شده بود؛ همان جمعه که رگبار گلوله، سینه #مبین_میرکازهی، نوجوان ۱۴ ساله را شکافت. همان جمعه که دستکم ۱۶ جان عزیز و بی‌گناه در خاش بلوچستان، خون شد و جاری شد بر زمین.

یاسر به سال هجدهم زندگی‌اش نرسید؛ به سوم دی ماه، به روز تولدش. #جمعه_خونین_خاش آخرین جمعه و آخرین روز زندگی‌ او بود. کارت بهزیستی یاسر نشان می‌دهد که او #معلولیت_ذهنی داشت، درجه شدید. جسدش یک روز پس از قتل‌عام #معترضان در جمعه خونین خاش پیدا شد. افتاده بود وسط بیابان. خون تمام سینه‌اش را پوشانده بود. پاهای لاغرش در کفش‌های سیاه دیگر جانی نداشت و گوش‌هایش ناله‌های سوزناک اطرافیان را نمی‌شنید. چه غریبانه روی خاک سرزمینش جان داده بود.

#سیزده_آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز عزای همیشگی برای کشتن یک نوجوان، فقط یک نوجوان در زمان محمدرضاشاه #پهلوی است. اما رژیم اسلامی چنان ۱۳ آبانی را از #بلوچستان تا #کردستان رقم زد که بار دیگر روی پهلوی را سپید کرد. مگر #کودکان_خاش چه کرده بودند جز سنگ‌پرانی به سمت ساختمان #فرمانداری، که رگبار گلوله سینه‌های‌شان را شکافت؟!

آمنه‌سادات را از خواب بیدار کنید و به او بگویید «پایان مماشات» را در خاش بجوید؛ در سینه خونین پسرک معلول ذهنی که هفده سال با محرومیت‌ها و نبود قوانین حمایتی زندگی کرد و سرانجام، نه به دست دشمن خارجی، که با اسلحه مردانِ وطنِ خودش به رگبار بسته شد. پایان مماشات در جسدهایی است که این روزها نقش بر خیابان‌ها می‌شود. پایان مماشات نیکاست، ساریناست، مهساست. هزاران زندانی دربند رژیم است. هزاران #اعتراف_اجباری است. پایان مماشات، قتل #ستار_بهشتی زیر شکنجه است. رنجِ جانِ گوهر عشقی است. صدای دربند #توماج است. چشم‌های به ابد دوخته شده ندا آقاسلطان است. پایان مماشات، چشم‌های ریرا ست، بدن سوخته مسافران پرواز ۷۵۲ است. پایان مماشات دل‌های همیشه داغدارِ بازماندگان جنایت‌های رژیم است.

در کدام بهشت زندگی می‌کنی آمنه سادات که اینهمه «پایان مماشات» را در ۴۳ سال گذشته هنوز ندیده‌ای؟! پایان مماشات جایی است که خون شتک می‌زند روی برگ‌های تاریخ و تو آمنه‌سادات، هرچه تلاش کنی آن را بشویی، پاک نمی‌شود؛ خصلت خون است که رنگش برای همیشه به دامن قاتل و همدستانش بچسبد.

#نگین_حسینی #یاسر_بهادرزهی #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #زن_زندگی_آزادی
پایان مماشات کجاست؟ پست بعدی را بخوانید.
شرح تصاویر بالا: عکسی از یاسر بهادرزهی، نوجوان ۱۷ ساله معلول ذهنی، اهل خاش که در جمعه خونین خاش به رگبار گلوله بسته شد و جان داد. تصویری از کارت بهزیستی او که نشان می‌دهد معلولیت ذهنی داشته است. تصویری از شناسنامه او متولد ۳ دی ۱۳۸۳. تصویری تار از پیکر یاسر که به زمین افتاده و از ناحیه سینه غرق در خون است. چند مرد با پوشش بلوچی اطراف او دیده می‌شوند.
More