برای
#هستی_نارویی، کودک بلوچ
از اسمش که تمام «هستی» را در خود جا داده بود، هفت سال زندگی درآمد؛ فقط هفت سال. هفتاد - هشتاد سال دیگرش را
#جمهوری_اسلامی از او دزدید. در
#جمعه_خونین_زاهدان با مادربزرگش به مصلا رفته بود که گلوله گاز اشکآور ماموران رژیم بر سر کوچکش فرود آمد. گاز همه جا را گرفت و بچه خفه شد. دوباره بخوانید: هستی ۷ ساله، با سر زخمی از اصابت
#گاز_اشکآور، در گاز خفه شد و جان داد.
حالا تقریبا دو ماه بعد از جمعه خونین زاهدان، اسم و عکس
#هستی_نارویی به عنوان یکی از کشته شدگان آن روز منتشر شده است. دخترک در اتاقی محقر، نشسته روی فرش، تکیه داده به دیوار گچی و لبخند میزند؛ صمیمی و پر از شورِ زندگی. در عکس دیگرش بزرگتر به نظر میرسد اما هنوز همان پیراهن گلگلی با طرح قرمز
#بلوچ را به تن دارد.
هستی در این عکس تا ابد زنده است؛ نه مصلایی هست و نه نمازی و دژخیمی و نه فرق شکافتهای و نه خفگی و مرگی.
نام فامیل او مرا یاد مصیبتی دیگر میاندازد:
#صدرا_نارویی؛ ۵ ساله، اردیبهشت ۱۴۰۰ در تیراندازی ماموران نیروی انتظامی به یک خودرو در
#ایرانشهر #زاهدان مجروح شد و در نهایت در بیمارستان از دنیا رفت. نه! کشته شد. رژیم جمهوری اسلامی هرقدر در دادن زندگی راحت و امن به
#بلوچستان خساست کرده، در دادن مرگهایی به غایت سخت و جگرسوز به آنها دست و دلبازی به خرج داده است. سرزمینی که مردمش
#شناسنامه نمیگیرند،
#آب نمیگیرند، رفاه نمیگیرند، امنیت و احترام نمیگیرند، در عوض، خشونت و جنایت و مرگ را به راحتی در اشکال متنوعی دریافت کردهاند.
به عکس هستی نگاه کنید و مرگش را به یاد آورید: نماز و فرق شکافته و خفگی... چه روایت آشنایی! فقط نام ابنملجم، علی است.
#نگین_حسینی