#صادق_هدایت و ماتریس بیمعنایی بوف کور
@literature9وقتی بیمعنایی در محاصرهی اسطورهها قرار میگیرد، تبدیل به سرچشمه معنا میشود.
علوم غریبه به همین دلیل در عصر عسرت، سرچشمهی معناها است؛ چرا که انسان را وادار به رازاندیشی میکند. حتی مطالعات اسطوره، میل به رازاندیشی است.
فروید با آنکه دین را محکوم میکرد، اما میل عجیبی به جمع آوری اشیا عجیب و غریب داشت.
سراسر زندگی یونگ، چیزی جز محاکات راز نبود.
بودن ما در این جهان رازانگیز است. از این رو همیشه امکان آن هست که انسان تمایل به فرم های راز داشته باشد. و همچنین انسانهایی مدعی شوند که حاملان رازند. علوم غریبه محاکات امر رازناک است.
حرز ممکن است در نظر برخی دعا یا خرافهای بیش نباشد، اما آنچه حرز را تبدیل به جادو میکند، غیر از محاکات راز، باوری است که در قلب مخاطب است.
فرمالیسم حاد، نوعی محاکات راز است.
ماتریس بیمعنایی در فرمالیسم با محاکات راز، پر معنا میشود. فرمالیست معنای اثرش را نمیداند اما راز بزرگی را میداند که چگونه بیمعنایی را با "ماتریس راز" تبدیل به جادو کند. خواننده وقتی در ماتریس راز گرفتار میشود اولین چیزی را باید باور این است که خالق این ماتریس، راز بزرگی را میداند. غافل از این که بزرگ ترین راز ماتریس بیمعنایی این است که خواننده جهانش را در این ماتریس فرافکنی کند و چیزهای نابجایی را چنان ترکیب کند تا به امر منسجمی دست یابد. ماتریس بیمعنایی فرمالیسم چون قطرههای مرکب رورشاخ است. دستگاهی است برای اعتراف گرفتن از مخاطب.
بنابراین در فرمالیسم حاد، معنا نه در اثر که در بیرون اثر قرار دارد چنانکه خواننده براساس گفتمانها و زیباییشناسی عصری، ماتریس بیمعنایی فرمالیسم را تاویل میکند.
فرمالیسم حاد نیازمند به کاریزما است.
زیرا مخاطب به همهی ماتریسهای بیمعنایی، توجه نمیکند. به همین دلیل ماتریس بیمعنایی با کیش شخصیت رابطه دارد. کسی میتواند ماتریس بیمعنایی را تبدیل به جادو کند که نفوذ اسرار آمیزی در ذهن مخاطب داشته باشد.
اکنون با این مقدمات میخواهم توضیح دهم که
صادق هدایت چگونه با "ماتریس بی معنایی،" بوف کور را اسرارار آمیز کرده است.
نکتهای را باید در آخر بگویم از همین ابتدا میگویم. معنای بوف کور در متن بوف کور نیست، بوف کور تنها یک ماتریس بیمعنایی است.
هدایت علاقهمند به فروید و علوم غریبه بود، بنابراین ماتریس بوف کور را از قواعد این دو ساخت گرفته است نماد گرایی فرویدی و ساختار پیچیده علوم غریبه. از این رو
هدایت مثل فروید با یک دست الهیات را دور میکند و با دست دیگر از قواعد رازانگیز زبان الهیاتی برای ساختار اثرش میآفریند.
هدایت بیش از آنکه در فکر معنایی برای بوف کور باشد، در جستجوی خلق ساختار و معمای مقدس بود. از این رو انتشار بوف کور در هند دو محاکات را بر ملا میکند:
۱- تشبث به کتابهایی اسطورهای که در هند خلق شده است.
٢- محاكات اسطورههای خاستگاهی (ایران و هند).
از این رو میل
هدایت یک میل اسطورهای بود.
او میخواست چون پیامبران کتابی اسرار آمیز خلق کند.
هدایت از یک سو خود را روشنفکر خرافاتستیز میداند. چنانکه افسانههای راستین یک ملت را "نیرنگستان" نام میگذارد. اما از سوی دیگر برای آفرینش ماتریس بیمعنایی بوف کور از ساختار علوم غریبه (خفیه)، اسطوره و افسانه کمک میگیرد. او پیش از اینکه ماتریس بیمعنایی بوف کور را خلق کند این ساختار را در داستان "سه قطره خون" آزموده بود. اگرچه ریشههای بوف کور باید بسیار قدیمیتر از داستان سه قطره خون باشد. زیرا در بوف کور نمادهایی آشکار است که نشان از "
هدایت ناسیونالیست" دارد.
بوف کور
هدایت از یک نظر خاستگاه ستایش از بیمعنایی مدرن در ایران است. خودکشی
هدایت چنان معنایی به ماتریس بیمعنایی بوف کور داد که میتوان گفت
هدایت با خودکشیاش نه تنها راز بوف کور را دو چندان کرد بلکه خودکشی او به مثابه یک متن در کنار متن بوف کور بود. حتی میتوان گفت این دو متن در ایران مدرن با هم رابطهی بینامتنی دارند.
اما چه زمانی ماتریس بیمعنایی بوف کور، هرمنوتیک بوف کور را خلق کرد؟ این اتفاق درست در زمان شکلگیری فرمالیسم در دههی هفتاد ممکن شد. پیش از دههی هفتاد منتقدان میکوشیدند تا تفسیر روشنی از بوف کور به دست دهند در حالی از دههی هفتاد با شکلگیری فرمالیسم و پلورالیسم، ستایش از ماتریس بیمعنایی بوف کور نیز آغاز شد. یکی از بزرگترین اسطوره سازان
هدایت در آغاز دههی هفتاد، خاطرات برساخته خود را به
هدایت نسبت داد.
م. [مصطفی] فرزانه پس از چندین دهه سکوت کتاب "آشنایی با
صادق هدایت" را منتشر کرد.
از دهه هفتاد بود که گفتمان "محاکات شخصیت
هدایت" آشکار شد. حتی بنیادگرایان تندروی دههی شصت، گذشتهی خود را از یاد بردند و با تشبث به
صادق هدایت چهرهی دیگری گرفتند و
هدایتشناس شدند.
@tabarshenasi_ketab #سینا_جهاندیده