به احترام
#مولانا#باغ_سبز_عشق ۷
صورت در شعر مولانا:
گفت یا عُمّر چه حکمت بود و سِرّ
حبسِ آن صافی در این جای کِدِر؟
گفت تو بحثی شگرفی میکنی
معنیی را بندِ حرفی میکنی
مثنوی معنوی
این دو بیت از حکایت "آمدن رسول روم پیش خلیفهٔ دوم مسلمین" در دفتر اول مثنوی است. فرستادهٔ روم از خلیفهٔ مسلمین میپرسد که چه رازی در زندانی شدنِ روح «آن صافی» در زندانِ تن «این جای کدر» است و عمر بن خطاب پاسخ میدهد که همانگونه که تو برای انتقالِ معانی ناگزیر از کاربرد حروف و الفاظی، آن روح هم ناگزیر از این جسم است. در حقیقت انگار معنا روح است و صورت جسم، و آن روح از این جسم منفک نمیشود.
استاد
#بدیع_الزمان_فروزانفر در جایی گفته بود که «از من پرسیدند و گفتند که مولانا در بندِ الفاظ نبوده است، گفتم: بلی، ولی الفاظ در بندِ او بوده است - طوری که میخواست، استعمال میکرد.» این جملهٔ
فروزانفر بسیار حکیمانه است و نشان از برخوردِ مولانا با الفاظ و کلمات دارد. صورتها ناگزیر محدودند و این محدودیتها کجا و بینهایتیِ عالمِ معنا کجا؟ صورت انگار کوزهای است و معنا دریا:
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد؟ قسمتِ یک روزهای
اما همین صورتهای محدود در عالمِ مولانا فراختر از عالمِ دیگران است. انگار آن محدودیتهایی که آن الفاظ و کلمات و ترکیبها برای دیگران به وجود میآورد برای مولانا وجود ندارد. همانی که
فروزانفر گفت: الفاظ در بندِ مولانا بوده است و "میکشد هرسو که خاطرخواهِ اوست". استاد
#شفیعی_کدکنی در ارتباط با برهم زدنِ قواعدِ کلامی توسط مولانا اصطلاح جالبی دارد: "روی دیوارِ گرامر راه رفتن و نیفتادن". شفیعی در کتاب "زبان شعر در نثر صوفیه" میگوید: «غلط حرف زدن آسانترین کارهاست، ولی مرتکب غلطی شدن که غلط جای عبارت درست و فصیح دیگران را بگیرد، از نوادرِ اتفاقات است: روی دیوارِ گرامر راه رفتن و نیفتادن.»
مثلاً مولانا میفرماید:
در دو چشمِ من نشین، ای آن که از من "منتری"
و ما میدانیم که نمیتوان از ضمیر، صفت تفضیلی ساخت. اما مولانا ساخته است و بسیار هم خوش نشسته است. زیبایی است که بر دستور زبان چیره میشود و مولاناست که همیشه بر محدودیتها پیروز میشود. یعنی همان چیزی که محدودیت بود برای مولانا آزادی میشود و مگر میشود آن روحِ آزاد را به این بندها اسیر کرد؟
مولانا اگرچه هیچگاه در بندِ صورت نبود اما در عین حال صورتاندیش هم بود. چرا که معنا جز از دریچهٔ صورت منتقل نمیشود.
#اوحد_الدین_کرمانی میگوید:
زان مینگرم به چشمِ سر در صورت
کز عالمِ معنی است اثر در صورت
این عالم صورت است و ما در صوریم
معنی نتوان دید مگر در صورت
بسیار حکیمانه است: "معنی نتوان دید مگر در صورت". و مولانا از همین دریچه ناگزیر صورتاندیش هم بوده است، اگرچه مولانا و شمس به ظاهر نسبت به اوحدالدین در دو مسیر کاملا متضاد قدم زدهاند.
یکی از این صورتگریهای مولانا استفاده از ترکیبات متنوع در شعرش است که از این لحاظ در تاریخ ادبیات ایران یگانه است. علامه
فروزانفر در "یادنامهٔ مولوی" شمار ترکیباتی را که در دیوان شمس به کار رفته است هفتاد و پنج هزار دانسته و معتقد است ده هزار از این مجموع حاصلِ خلاقیتِ شخصی مولاناست.
نکتهٔ کلیدی که در آخر میخواهم بگویم این است که اگر شما دیوان شمس و به ویژه مثنوی معنوی را با دقت بخوانید میبینید که مولانا منتقدِ صورت و مخالفِ صورتگری است:
پیشِ معنی چیست صورت؟ بس زبون
چرخ را معنیش میدارد نگون
یا
صورتِ ظاهر فنا گردد بدان
عالمِ معنی بماند جاودان
یا
دریغا لفظها بودی نوآیین
کزین الفاظ ناقص شد معانی
یا
نیست مثل آن مثال است این سخن
قاصر از معنیِ نو لفظِ کهن
یا
گرچه شد معنی در این صورت پدید
صورت از معنی قریب است و بعید
و صدها و هزاران مثال دیگر. از آن مرد عالمِ معنا البته چنین انتظاری بعید نیست، اما همین منتقدِ صورت از صورت و فرم برای رسیدن به معنا نهایتِ بهره را برده است، نمونهاش استفادهٔ شاهکارش از موسیقی برای "جهت دادن" به معنی در دیوان شمس. به گمانم در این زمینه اکثریتِ خواص و عوام با من همداستانند که مولانا در میان شاعران ما بیشترین بهره را از امکانات موسیقی زبان فارسی برده است و این همان است که عرض کردم: استفاده از صورت در جهت رسیدن به عالم معنا. مولانا نمیگوید از صورت استفاده نکنید، بلکه میگوید که صورت پلِ معناست، زنهار که روی پل نمانید:
بتپرستی، چون بمانی در صُوَر
صورتش بگذار و در معنی نگر
#جویا_معروفی@jooyamaroofi1