✅در روزگار خلیفه المعتصم عباسی نوح بن اسد در ۲۲۴ق کاسان و اورشت (اورست) از توابع فرغانه در ماوراءالنهر که پیمان صلح را نقض کرده بودند بازگشود و اسپیجاب را فتح کرد همچنین در ۲۲۵ق عبدالله بن طاهر، امیر خراسان (۲۱۳-۲۳۰ق) را در دستگیری حسن(حسین)، بن افشین امیرزاده اشروسنه یاری کرد. او در ۲۲۷ق درگذشت.
✅سامانیان در چند دهۀ نخستین فعالیت سیاسی خود همواره در کنار طاهریان و وفادار به خلفای عباسی ماندند ابوالفضل الياس بن اسد والی هرات مدتی کوتاه از سوی طلحة بن طاهر امیر ،خراسان (۲۰۷-۲۱۳ق) به ولایت سیستان منصوب شد سپس در ۲۱۲ ق عبدالله بن طاهر را که به امر مأمون به مصر لشکر کشید، همراهی کرد و دوباره به محل حکومتش هرات بازگشت.
✅ در سالهای بعد نیز وی در دفع خوارج سیستان عبدالله بن طاهر را یاری داد الیاس بن اسد در هرات اعقاب و آثار بسیار برجای گذاشت و در ۲۴۲ق درگذشت پس از او عبدالله بن طاهر ولایت هرات را به پسر او ابواسحاق محمد بن ،الیاس داد. در ۲۵۳ق در زمان محمد بن طاهر واپسین امیر طاهری خراسان (۲۴۸-۲۵۹ق) ،ابراهیم دیگر پسر الیاس بن اسد سپهسالار خراسان بود. در پی مرگ نوح بن اسد در ۲۲۷ق برادرش احمد بن ،اسد حاکم ،فرغانه قلمرو او سمرقند را با تنفیذ طاهریان به دست گرفت احمد مردی عالم پارسا و نیک سیرت بود و در ۲۵۰ ق در سمرقند یا فرغانه درگذشت.
✅پس از مرگ احمد بن اسد پسرش نصر جانشین وی شد و امارت خویش را به نام طاهریان تا انقراض این سلسله و مدتی پس از آن ادامه داد . مورخان جدید از وی به عنوان نصر اول در تاریخ دودمان سامانیان یاد می.کنند چندی پس از استیلای يعقوب بن لیث صفار بر قلمرو محمد بن طاهر در ۲۶۱ق خليفه المعتمد عباسی (۲۷۹-۲۵۶ق) فرمان حکومت ماوراءالنهر را برای نصر بن احمد بن اسد فرستاد.
✅در این هنگام حکومت مستقل سامانیان با فرمان خلیفه و نه با وابستگی به طاهریان آغاز می شود. در واقع خلیفه بغداد با این فرمان میخواست سامانیان را به جای صفاریان که از دیدگاه خلافت شورشگر خارجی قلمداد میشدند، به رسمیت بشناسد. نصر با دشواریها و احیاناً تمایلات استقلال طلبانه برادران خود روبه رو بود برای مثال هنگامی که ابویوسف یعقوب بن احمد به حکومت چاچ رسید به نام خود سکه زد برادر دیگرش ابوالاشعث اسد بن احمد نیز وقتی که در آخسیکت پایتخت فرغانه حکم میداند سکه های مسینی به نام خود ضرب کرد.
📜🕯️🖋️هفت ابان سالروز ورود کوروش بزرگ به بابل گرامی باد
✅بیش از 2500سال از کالبد تو چیزی بر جای نمانده است،تنها یادگارت نام و بینش و منش توست،شنیدن نام نیکت وحشت وطن فروشان اجنبی پرست است،تو چه کرده ای که پس از هزاران سال از نامت میترسن؟؟
✅ما فرزندانت دوباره شادی و آزادی و افتخار را به این سرزمین اهورایی باز میگردانیم.
✅حمدالله مستوفی درباره آغاز کار سامانیان آورده است که پدر سامان را چون روزگار سخت شد به ساربانی و شتربانی پرداخت ولی با شنیدن دو بیت شعر از حنظله بادغیسی پای در وادی عیاری نهاد و پس از اندک مدتی بر شهر آشناس مستولی شد این حکایت در هیچ یک از منابع متقدم نیامده و به نظر میرسد حمدالله مستوفی و به تبع او خواندمیر ، آنرا با آنچه درباره احمد ابن عبدالله خجستانی نقل شده، خلط کرده اند.
✅ گویا سامان خدا بر بلخ حکومت داشته و در پی کشمکش با دشمنان خویش آنرا از دست داده بود او به آسد بن عبدالله قسری والی خراسان (۱۰۵-۱۰۹ و ۱۱۷ ۱۲۰ق) پناه جست و با کمک وی حکومت بلخ را از دشمنان خود بازگرفت. سامان خدا که گویا تا آن هنگام بر آیین زردشتی و به قول گردیزی «مغ بود»، به دست اسد اسلام آورد و به جهت دوستی او پسر خویش را اسد نامید.
✅به هنگام قیام ابومسلم در ،خراسان سامان به او پیوست و هنگامی که علی بن عیسی بن ماهان از جانب هارون الرشید حکومت خراسان یافت (۱۸۰-۱۹۱ق) وارد دستگاه وی شد و در زمان حکومت او از دنیا رفت. بعدها ،نوح احمد یحیی و الیاس، فرزندان اسد بن سامان در حمایت از کیان خلافت کوشیدند پس از قیام رافع بن ليث بن نصر بن سیار در ماوراءالنهر و استیلای او بر سمرقند در ۱۹۰ ق، هرثمه بن اعین که به جای ابن ماهان از سوی هارون الرشید والی خراسان شده بود در ۱۹۲ق سمرقند را سخت محاصره کرد.
✅ فرزندان اسد به دستور مأمون به یاری هرثمه برخاستند، و سرانجام خطر گسترش فتنه رافع و تسلط وی بر همۀ خراسان مرتفع شد. مأمون فرزندان رافع را به پاس این خدمت نواخت. در ۲۰۴ق غسان بن عباد والی خراسان (۲۰۲-۲۰۵ق) به سفارش مأمون هر یک از فرزندان اسد بن سامان خدا را بر شهری امارت داد سمرقند را به نوح فرغانه را به احمد چاچ و آشروشنه را به یحیی (وفات: ۲۵ ربیع الثانی ۲۴۱) و هرات را به الیاس سپرد چون طاهر بن حسین ذوالیمینین، سرسلسله طاهریان در ۲۰۵ق به جای غسان والی خراسان گردید فرزندان اسد به عنوان دست نشاندگان طاهریان در مقام خود ابقا شدند.
✅ بررسی سکه ها نشان میدهد که فرزندان اسد در آغاز خود را به همچون حاکمانی جداگانه بلکه مانند اعضای یک خاندان میشمردند که در رأس آن نوح بن اسد قرار داشت چنان که نخستین سکه مسی سامانی را به نام او ضرب کرده اند در یکی از این سکه ها که در بنکت ، قلمرو یحیی ضرب شده، نام نوح نقش شده است.
روز مهر(16) از ماه مهر تقویم باستانی معادل با ده مهر ماه تقویم جلالی، زمانی است که نام روز و ماه با هم یکی میشود و بنابراین زمان برپایی جشنی به نام مهرگان(-OIr. *miθrakāna)، که به مهر/میترا، (ر.ک. #مهر (ايزد پیمان) اختصاص دارد.
🌿مهرگان همانند نوروز و با اهمیتی هم سنگ نوروز، روز جشن اعتدال پاییزی، برداشت خرمن و جمع آوری خراج، از دیدگاه دینی روز آفرینش خورشید و بزرگداشت بغ مهر/میترا. از دیدگاه اساطیری، قیام کاوه و پیروزی فریدون بر ضحاک و بر تخت نشستن فریدون بر تخت در این روز است:
🍃به روز خجسته سرِ مهر ماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
🍃زمانه بی اندوه گشت از بدی گرفتند هر کس ره بخردی
🍃دل از داوریها بپرداختند به آیین یکی جشن نو ساختند
🍃نشستند فرزانگان شادکام گرفتند هر یک ز یاقوت جام
🍃میِ روشن و چهره شاه نو جهان نو ز داد از سرِ ماه نو
🍃بفرمود تا آتش افروختند همه عنبر و زعفران سوختند
🍃پرستیدن مهرگان دین اوست تنآسانی و خوردن آیین اوست
🍃اگر یادگارست ازو ماه و مهر بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
🌿در دوره هخامنشی پیروزی داریوش بر گئومات مغ به این روز نسبت داده شده است. شاه هخامنشی در چنين روزي جامه ارغواني میکرد و به پايکوبي و شادماني مي پرداخت.
🌿به همین ترتیب در دورههای بعدی، حوادث مهم دینی را به این روز نسبت دادند، ابن بلخی: "روز سرکوب مزدکیان توسط خسرو انوشیروان". این رویه در دوران پس از اسلام هم تکرار شده است.
🌿پس از اسلام، از زمان خلیفکان عباسی مهرگان (عر. مهرجان) به عنوان جشنی غیر مذهبی و با شکوه، همچون نوروز (عر. نَیریز)، در تقویم حکومتی جای گرفت و در سراسر قلمرو انیرانی عباسیان از یمن و مصر تا اندلس، برگزار میشد. روزی که به گفته جاحظ، شاه "کارها و شغلها" را تعیین میكرد.
مسعود سعد سلمان: 🍃روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
🍃مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
🍃جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
✅نسب سامانیان به نیای بزرگ آنان سامان خداة میرسد سامان خداة عنوانی عام برای حکمرانان دیه سامان بود که همچون بخارا خداة شاه یا فرمانروای محلی بخارا از میان دهقانان توانگر و زمیندار به این منصب میرسیدند. اما منابع در تعیین محل دیه سامان اختلاف دارند برخی آنرا از توابع بلخ دسته ای دیگر از نواحی سمرقند و پاره ای روایات متأخر سامان را دهی نزدیک ترمذ ذکر کرده اند. به هر حال بعضی منابع سامان خدا را جد سامانیان خوانده اند.
✅بیشتر منابع همروزگار سامانیان نسب این سامان را به بهرام چوبین (سده ۶م) سردار بزرگ ساسانیان رسانده اند. اصطخری آنها را از نسل بهرام چوبین دانسته که در خارج مرزهای ایران حکومت میکردند البته ضبط نام ها در سلسله نسب سامانیان آشفته و گوناگون است و یوستی در نامنامه ایرانی چنین آورده است: سامان خداة بن جثمان بن طغاث بن نوشرد بن بهرام چوبین با وجود این، برخی مورخان نسب سامانیان را به بهرام گور رسانده اند.
📜🕯️🖋️با دستهای برافراشته به سوی تو ای مزدا با فروتنی تمام پیش از همه چیز خواستارم که بهره ای از خرد مقدس خود را به من عطا فرمایی تا به همراهی درستی کردار و ضمیر پاک بتوانم خوشبختی روان آفرینش (همه جهان) را فراهم سازم.
✅دقیقا به خاطر ندارم که یادداشت زیر را پیرو چه گفتگویی ارسال کرده بود و قرار بود چه استفاده ای از آن صورت بگیرد، آیا یادداشت خصوصی بود و به دنبال گفتگوی تلفنی یا امری دیگر، نمیدانم. اما از آنجا شرایط مملکت هر روز در حال تغییر است و برخی هولناک ترین پیش بینی او گاهی جامه حقیقت می پوشد، انتشار آن را بی فایده ندیدم. متن یادداشت حاوی موضوع جدیدی نیست، در یادداشت های دیگر نیز درباره محورهای اصلی آن هشدار داده و به نظر میرسد همین ایده اولیه را در یک مقاله طولانی تر در سالهای آتی توسعه داد. با اینحال شاید انتشار آن بهتر از ماندنش در بایگانی انبوه ایمیلها باشد. زیرا ممکن است در سالهای آتی پژوهشگران دانشگاهی که به دنبال تحقیق پیرامون تحولات فکری و زاویه های مختلف طباطبایی هستند، از نکات این یاددداشت، استفاده هایی ببرند.
✅«ملاحظاتی که به صورت تزهایی دربارۀ ایران عرضه می شود، کوششی برای توضیح برخی ویژگی های ایران است که به لحاظ تاریخی به صورت ایرانشهر – ایران بزرگ فرهنگی، که مرزهای آن بسی گسترده تر از مرزهای سیاسی کنونی است – تحقق پیدا کرده است. اصطلاح ایرانشهر، که نزدیک به دو هزار سال سابقۀ استعمال دارد، به همین تحقق فرهنگ ایران از کهن ترین ایام تا زمان ما اشاره دارد و کوشش مخالفان ایران – در صورت های گوناگون –برای فروکاستن آن به «ملی گرایی ایرانی» رخنه ای موذیانه در صف همۀ ایرانیانی است که دغدغۀ کیان از عالی ترین مصالح ملی را دارند.
✅ایران کنونی، با مرزهای سیاسی آن، تنها بخشی از این واقعیت تاریخی است، وظیفۀ همه ایرانیان و همه مسئولان آن دفاع و حفاظت از این واقعیت سیاسی به هر قیمتی است، در حالیکه ایران بزرگ فرهنگی میراثی بزرگ تر واقعیت سیاسی کنونی است که وظیفۀ دفاع از آن بر عهده ایرانیان و نیز همه اقوامی است بهره ای از این میراث دارند. ایران سیاسی رهبری فرهنگی این میراث مشترک را بر عهده دارد و در مدیریت کلان نمی تواند مصالح ایران فرهنگی بزرگ را لحاظ نکند. آینده ایران سیاسی در گرو چنین فهمی از تاریخ ایران و میراث مشترکی است که ایرانیان ایجاد کرده اند. در شرایطی که ائتلاف ها در منطقه در حال تجدید آرایشی بی سابقه هستند تصمیم گیران ایرانی نمی توانند مانند گذشته و با مقولات منسوخ منافع ملی ایران را اداره و از آنها حفاظت کنند.
✅با سرعتی که تحولات در منطقه در حال انجام است باید چاره ای متفاوت اندیشید و تصور استرانژیکی متفاوت و جامع تری را تدوین کرد. بیم آن می رود که اگر به موقع نتوان مسائل مبرم را فهمید ضررهایی غیر قابل جبران بر مصالح کشور وارد شود. اینک باید دو وجه داخلی و خارجی سیاست گذاری های کلان را مورد توجه جدی قرار داد. تزهایی که من عرضه کرده ام با توجه به چنین درکی از تاریخ ایران و جایگاه آن در منطقه و جهان بوده است. وضع از زمان نوشته شدن این تزها بحرانی تر و وخیم تر شده است. این تزها به عنوان طرح بحث عرضه می شود. اگر عزمی جدی برای اصلاح امور و تغییر سیاست ها وجود داشته باشد باید چیزی مانند اتاق فکر فراهم آید تا بتوان تدبیرهای سنجیده ای اتخاذ کرد. خطر دوگانه ای در داخل و در خارج منافع ایران را تهدید می کنند، مسئولان باید بتوانند در دو سطح و از دو دیدگاه چاره ای برای بحران های داخلی و خارجی بیندیشند». (پایان)
✅در هر کشور دو چیز مهم است، قانونهای خوب و جنگ افزارهای خوب، ولی قانون های خوب بی جنگ افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارند.
✅با اتفاقاتی که در یک ماه گذشته در نظام بین الملل رخ داد، دیدیم که «قانونهای خوب، بی جنگ افزارهای خوب هیچ ارزشی ندارند» و یک بار دیگر دیدم که کسی که پیش از همه توانست این وضع جهان مدرن را توضیح دهد، ماکیاوللی بود.
دماوند، نام بلندترین قلۀ رشته کوه های البرز و نیز نام شهری است در 25 کیلومتری جنوب این کوه.
📯این نام به پهلوی در کارنامۀ اردشیر بابکان به صورت دُنباوند و در سنگ نبشته های دوران ساسانی چون سنگ نبشته شاپور اول در نقش رستم فارس و سنگ نبشته نرسی در پایکولی، به صورت دومباوند و دُنباوند، درنامۀ تنسر، شهرستان های ایران، ایرانشهر و کتاب جغرافیای موسی خورنی، دُمباوند آمده که در واقع تغییریافتۀ نام پهلوی آن است.
⛰️اکنون نیز نام کوه و شهر با فتح دال، دَماوند معروف است. دَم یا دَنب، همان دَم در زبان پهلوی، از مصدر دَفتن به معنی تف و گرما یا بخار و گاز است و آوند به معنی ظرف می باشد. وَند نیز پسوند نسبت است و در زبان پارسی باستان، فراوان به کار رفته.
به این ترتیب می توان گفت این نام به معنی ظرفی است که دارای تف و گرما یا بخار و گاز باشد و به همین علت آن را به قلۀ بلند البرز که زمانی آتشفشانی بوده نسبت داده اند.
📯نام های دیگری که در دوران باستان به آن اشاره شده عبارتند از : قلۀ مونس، کوه یاسینوس و کارن.
✅جشن تیرگان روز از جان گذشتن سرباز ایران ارش کمانگیر برای شکوه ایرانشهر بر همه شاد باد
✅تشتر، ستاره رایومند فرهمند را میستاییم که خانه آرام و خوش بخشد.
✅آن فروغ سپید افشانی درخشان درمان بخش تیز پرواز بلند از دور تابان را میستاییم که روشنایی پاک افشاند.
✅آب دریای فراخ را، رود «ونگوهی» نام آور را، گوش مزدا آفریده را، فر توانای کیانی را و فروشی سپیتمان زرتشت آشون را می ستاییم.
✅میستاییم ستارهٔ درخشان و شکوهمندِ تِشْـتَر را؛ آن تُندتاز بهسوی دریای فراخکَرت را، بهسانِ آن تیرِ در هوا پرّان، تیری که آرش تیرانداز- آن بهترین تیرانداز ایرانی- از کوه «اَئیرْیو خْـشوثَـه» بهسوی کوه «خْـوَنْـوَنْـت» پراند.
✅ایران زمین در معنای دقیق ،آن ایران بزرگ فرهنگی است. ایران جغرافیای سیاسی کنونی تنها ناحیه هایی از این ایران زمین فرهنگی است ایران بزرگ فرهنگی تنها از آن ایرانیان محدوده جغرافیای سیاسی امروز ایران ،نیست میراث همه اقوامی است که سهمی در آفریدن آن میراث مشترک داشته اند، اگرچه بسیاری از آن ،اقوام به لحاظ سیاسی، به ملتهای مستقل تبدیل شده و سرنوشت سیاسی جدای خود را رقم زده اند.
📜🕯️🖋️به عنوان مثال ملتهایی که در آسیای مرکزی و نیز در قفقاز کشورهایی مستقل ایجاد کردهاند در معنای سیاسی کلمه ایرانی نیستند اما در میراثی که در ایران بزرگ آفریده شده، درجات متفاوت سهیم بودهاند و هستند. امروزه این اقوام به زبانهای «ملی» خود سخن میگویند اما بخش بزرگی از آن چه در این زبانهای ملی ناحیهای بیان میشود ایرانی است.
✅حتی ترکیه که از سده ها پیش هویت قومی متمایز از هویت قومی ایرانی یا به تعبیر ،من ایرانشهری داشته، اما تا گسستی که بنیادگذار ترکیه نوین ایجاد ،کرد بخش مهمی از ادب ترکی عثمانی ایرانی و از شاخه های فرهنگ ایرانی بوده است. این بخش از ادب و فرهنگ عثمانی ناحیه ای در ادب و فرهنگ ایرانی است که به زبان ترکی عثمانی بیان شده است.
✅در سپهر سیاسی ایران تا کنون هیچ گروه و اندیشه ای به خائن و وطن فروشی و فریبکاری اصلاحات نبوده،جان کلام این گروه سیاسی رسیدن به صندلی به هر قیمتی،چه با تکه تکه شدن ایران چه با حمله نظامی به ایران،چه رفسنجانی و توله هاش که خواهان برهم زدن کشور و آشوب بودن ،چه خاتمی عبا شکلاتی که خواهان فدرال(بخوانید تجزیه) ایران بود،چه شیخ بنفش،چه ظریف
✅تمامی اصللاح طلبان صادراتی (علینژاد،قاضی زاده ،اسماعیلیون)خواهان حمله نظامی به ایران هستند و بلندگوی اصلاحات داخل هستند،کسانی که کوچکترین عشقی به ایران ندارند و صیغه صندلی قدرت هستند ،نرگس محمدی و صادق زیبا کلام و فایزه هاشمی فاحشه های سیاسی هستند که از اعتراضات بحق ملت مثل زالو تغذیه میکنند
✅در انتخابات پیش رو هم با حمایت کامل از یک پانترک ایران ستیز به نام #پزشکیان همان #پیشه_وری اصلاحات که دشمن خونین زبان فارسی و تاریخ ایران هست پیمان بستن فقط فقط برای رسیدن مجدد به قدرت،ملت ایران باید دوباره سیفون این بد ذات های بی وطن رو بکشند.
✅دین همواره جزئی جدانشدنی از زندگی مردم باستان بود و دولت مردان نیز به تبع مردم از دین برای بسط قانون و حاکمیت به جامعه بهره میبردند. در اعمال شخصی شاه دین نقش مهمی را ایفا می کرد، داریوش یکم در کتیبه شوش خود میگوید اهورامزدا از آن من است و من از آن اهورامزدا هستم.
✅ دینداری شاه به عنوان یک فریضه مهم در دین زردشتی مورد اشاره قرار گرفته است. در دینکرد سوم در جمع فضایل بیست گانه که باید در شهریار گرد آیند آمده است که:« یکی دیگر گزینش به دینی است؛ زیرا از رهگذر گزینش به دینی کشوربانان است که تودگان به دین نیک گراینده میشوند.»
✅اردشیر پاپکان نیز دین داری شاه را از ملزومات مهم کشورداری میدانست: «بدانید در یک کشور هیچ گاه یک سردار دینی نهانی با یک شهریاری ،آشکار، هرگز با هم نسازد جز آنکه سرانجام آنچه را که در دست سررشته دار شاه بوده سردار دینی از دست او گرفته است. زیرا دین بنیاد است و شاهی ستون و کسی که بنیاد را در دست دارد بهتر تواند بر کسی که ستون را دارد چیره شود و همه بنا را به دست گیرد.»
✅ خسروانوشیروان نیز به میزان زیادی تحت تأثیر دین زردشتی بود در متن پهلوی اندرز خسرو قبادان آمده است: «این را میدانم که از پیش هرمزد خدای آمده ام و برای بستوه آوردن دروج ایدر هستم و باز به پیش هرمزد خدای باید شدن
✅پس از مشاجرات فراوان و سرکوب مزدکیان، خسرو اصلاحات و برنامه های نوینی را در جهت دینداری مردم جامعه در پیش گرفت گردیزی از زبان خسرو آورده است دین آموزید و کار دین را بپردازید تا اندر شناختن و دانستن دین ماهر گردید تا چون مزدکی بیرون آید مخرقه [کذب و دروغ] خویش بر شما روا نتواند کرد.»
✅ روایتی در دست است که تدوین نهایی اوستا را به زمان انوشیروان نسبت میدهد که شاید تحت تأثیر قیام مزدکیان بود بنا به این روایت او مجمعی از موبدان به ریاست وہ شاپور موبدان موبد تشکیل داد و ۲۱ نسک اوستا را تعیین کردند و بر آن مهر زدند. ظاهراً انوشیروان در رابطه با اصلاحات دینی جزم اندیش نبوده است. در روایتی که ابن اثیر آورده از زبان انوشیروان بیان شده است که من در شیوه کار هندیان و رومیان نگریستم و خوبیهای آنان را برگزیدم خواهشهایمان ما را به سوی خوشی ها نکشاند و همه اینها را برای نمایندگان و یارانمان در دیگر کشورها نوشتیم.
✅فردوسی نیز در تک بیتی تسامح دینی شاه را می ستاید. بنا بر روایت فردوسی چون از او می خواهند که مسیحیان و یهودیان را آزار دهد پاسخ میدهد: چنین داد پاسخ که شاه سترگ / ابی زینهاری نباشد بزرگ
📙منبع:موازین دینی و اخلاقی در کشورداری خسرو انوشیروان
📙نویسنده:جناب آقای #امین_بابادی دانشجوی دکترای تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران
✅ توجه شاه به مردم از ارکان اساسی حکومت زردشتی میباشد. در دینکرد سوم شاه آرمانی دین زردشتی یعنی گشتاسپ، اینگونه معرفی شده است: «آن که مردم را دوست دارترین و پذیرنده ترین است.» در همین کتاب گفته شده است که برابر آموزشهای دین ،بهی زردشت وارترین خیم و خوی ها عشق به مردم است. کورش نیز در استوانه خود گفته است مردوک او را برای رهایی مردم بابل از جور و ستم برگزیده است.
✅ داریوش نیز پس از کورش به این سیاست مردم داری ادامه داد به گزارش پولیانوس داریوش به شهربانها فرمان داد تا میزان مالیاتی که مردم هر شهربانی قادر به پرداخت آن بودند را برآورد کنند و چون مقدارش مشخص شد داریوش آن را نصف کرد تا بر مردم فشاری تحمیل نشود. سخنانی که مسکویه در تجارب الامم به منوچهر پیشدادی منتسب میکند بی تردید ریشه در ادبیات دورۀ ساسانی دارد در این گزارش منوچهر می گوید، شهریار را بر مردم حقی است و مردم را بر وی حقی؛ حق شهریار بر آن است که از او فرمان برند و با او یک رنگ باشند و با دشمنانش بجنگند حق مردم بر شهریار آن است که روزیشان به هنگام دهد... حق مردم بر شهریار آن است که در کارشان نیک بنگرد با ایشان مهر ورزد بیش از توان بارشان نکند. اگر گرفتار شوند و بهره شان به آسیبی آسمانی یا زیانی زمینی کاستی پذیرد، به همان اندازه از باج بکاهد و اگر به پیشامدی، خواسته از دست دهند، یاریشان کند تا در آباد کردن توانا شوند.»
✅مردم در این گزارش ردپای اصلاحات خسرو را میتوان بازیافت و چه بسا خود متن از روزگار خسرو انوشیروان باشد بنا به گزارش ،طبری ،انوشیروان پس از اصلاحات مالیاتی فرمان داد تا از مالیات کسانی که به زراعت و محصولشان آسیبی رسیده، به نسبت زیانشان کم کنند این گزارش با سخنان منوچهر نزدیکی بسیاری دارد. همچنین به گزارش ثعالبی انوشیروان برای آبادسازی زمینهای زراعی به مردم وام می داد که با بخش پایانی سخن منوچهر هماهنگی زیادی دارد. در رابطه با بخشش به فقرا در متن اندرزنامه منتسب به خسرو آمده است: «به دهش درویشان سپوز و بستاری نکنید بنگرید که چگونه فرمانروایی از بین رود خواسته بشود، مال ستبر، عشق و دشخواری و درویشی بگذرد.» به راستی نیز در زمان او و پدرش بود که سازمان حمایت از درویشان و دادور برای حمایت از اقشار ضعیف جامعه تأسیس شد.
📜🕯️🖋️سکاها و سرمتها قبایلی ایرانی تبار بودند که از سدهٔ هشتم پیش از میلاد تا آغاز عصر مسیحیت بر دشتهای اوراسیا فرمان میراندند و در قلمرو وسیعی از سواحل شمالی دریای سیاه در غرب تا مرزهای شمالی چین در شرق به زندگی چادرنشینی روزگار میگذراندند واژه سکا که در فارسی باستان به صورت saka آمده از مشتقات ریشه باستانی sak درفتن گشتن گردیدن و در اصل به معنای «سرگردان خانه به دوش است.اشتقاق این واژه از saka سگ در معنی مثبت آن (سگ گله) یا از ریشه باستانی vsak نیرومند بودن پذیرفتنی نیست.
✅در کتیبه های هخامنشی نام چهار طایفه سکایی آمده است که عبارت اند از: سکاهای هومنوش (فارسی باستان haumavarga) سکاهای تیز خود (فارسی باستان tigrasauda)، سکاهای آن سوی ،سغد فارسی باستان para sogdam) و سکاهای آن سوی دریا (فارسی باستان paradraya) از این میان سه عنوان نخست مختص سکاهای شرق دریای خزر بوده و عنوان چهارم به سکاهای غربی گفته میشده است.
✅مهمترین قبایل سکایی غربی که بیشتر در دشتهای جنوب روسیه امروزی میزیستند عبارت بودند از اسکیتی ها یا اسکوتی ها، سرمتی ها و ماساگتها به ظاهر همه قبایل چادرنشین ایرانی در آغاز خود را -skuda* می نامیدند که مشتقی از ریشه هندواروپایی skeud است این واژه را دیا کونف، «چالاک، اما سمرنیی تیرانداز» معنا کرده است. همین نام در میانۀ سدۀ نخست پیش از میلاد در منطقهٔ پنتوس به skula بدل شد.
✅ تنها آثار بازمانده از زبان سکایی باستان برخی اسامی اشخاص، قبایل و مکانها در کتیبه های یونانی منطقه پنتوس و نیز در آثار مورخان یونانی است که بر اساس آنها و به کمک آثار مکتوب زبانهای ایرانی باستان یعنی اوستایی و فارسی باستان و نام چند مکان تپه و رودخانه در اوکراین و جنوب روسیه می توان برخی از واژه های این زبان را بازسازی کرد برخی از این واژههای بازسازی شده عبارت اند از: abra* «آسمان»ap «آب» arma «دست» arya «آریایی» aspa «اسب»، baga «بغ، خدا» danu «رود» gaula «گوش» hazahra «هزار» havn «خواندن».
✅سکایی باستان مسلماً گویشهای مختلفی را شامل می شده است که اسکیتی و سرمتی از آن جمله بوده اند. هرودت در این باره مینویسد: «زبان سرمتی ها اسکیتی است اما به اصالت باستانی اش صحبت نمیشود. گزارشهای هرودت از افسانه ها و داستانهای اسکیتی به وجود ادبیاتی بسیار غنی و به ویژه حماسی به زبان سکایی باستان گواهی میدهد درباره داستانهای سکایی به روایت هرودت کتاب پس از آن که هووخشتره سومین پادشاه ماد بر غاصبان اسکیتی غلبه کرد و حکومت را باز پس گرفت با ایشان به مهربانی رفتار کرد و پسرانی را بدیشان سپرد تا زبان خود و هنر تیراندازی را به آنها بیاموزند.
📙منبع:تاریخ جامع ایران جلد پنجم صفحه ۶۲ حسن رضایی باغبیدی
✅ساسانیان اسب را برترین جانوران میدانستند (نوروزنامه منسوب به خیام ۵۱ منقول از خسروپرویز) اسب سفید خوش چشم زردگوش و درخشان موی و سفید پلک را از همه مرغوبتر می شمردند (مینوی خرد، شصتم بند ۹؛ بندهشن، ص ۱۲۰) چنانکه دیدیم برگستوان دورااروپوس به اسبی عربی متوسط القامه امروزی می خورد، اما خیلی زود اسبان قویتر و تناورتری پیدا شدند که سواران سنگین زره و نیز برگستوانهای گران را به آسانی میکشیدند بهترین نمونه چنین اسبی شبدیز خسرو پرویز بود که در سنگتراشی طاق بستان نزدیک کرمانشاه و در قصیده ای از خالد الفیاض از اوایل دوره اسلامی جاویدان مانده است.
✅هنوز هم اسبان نسایی (مادی) را بهتر از همه می دانستند (آمیانوس مارسلینوس؛ سیزدهم، فصل ۶، بند ۳۰) دستکشی و به گزینی و رعایت دقیق قواعد تیمار و علوفه دهی باعث شد که اسبان قوی برای جنگ و راه پیمایی و یا نخجیر و بازیهای میدانی به بار آید و نیز بسیاری آیینهای مربوط به نراکت مسابقه و شکار برای مهتران وضع شد که نمونه هایشان را در کتاب التاج في اخلاق الملوک منسوب به جاحظ آورده اند همه فرزندان نجبا و آزادگان درجه پایینتر هم به آداب و قواعد سخت سواری خویگر میشدند (مثلاً نولدکه کارنامه ارتخشبر پاپکان ۳۸۹؛ آمیانوس بیست وسوم فصل ۶ بند ۸۳)
✅پیروزیهای ایرانیان بیشتر منوط به شجاعت سواره نظام بود و آمیانوس که خود صفوف سواران شاپور دوم را دیده است میگوید: چنان رده هایی تنگ از سواران زره پوش در پیش ما کشیدند که برق تنهای پوشیده از آهنشان دیدگان هر بیننده ای را خیره میکرد؛ و همه اسبان صفوف سواران با برگستوانهای چرمین محافظت می شدند (همان، بیست و چهارم فصل ،۶ بند ۸). با این سواران مأموری هم بود که او را ستور پزشک میخواندند (در مقدمه الادب زمخشری:بچشک ستور همان که امروز دامپزشک میگویند)
✅مواظبت و تیمار اسبان زیر نظر او بود و چون بیمار میشدند با داروهای گیاهی به درمانشان میکوشید (دینکرد کتاب هشتم فصل ۲۶ بند ۱۱ )حتی در گرفتن و پرورش اسبان وحشی نیز نمی توانستند بی پروایی کنند چنانکه بدانان آسیب رسانند» (نیکاتوم نسک اوستا منقول در (دینکرد و نیز به دستور اوستا (منقول) آخر اسبان میبایست پاک نگهداشته شود والا گناهی در حد مکافات پیش می آمد اوستای ساسانی فصلی مخصوص هنر جنگ داشته است به نام ارتشتارستان که در آن از اسبان و خوراک و تیمار و نیز از مکافات گزند رسانندگان بدانها سخن رفته بود.
📙منبع:اسب و سوارکاری در ایران باستان از روانشاد دکتر #شاهپور_شهبازی
📜🕯️🖋️سوم خرداد سالگرد فتح خرمشهر و رشادت دلیرمردان بی ادعا گرامی و ماندگار باد جان دادیم… خاک ندادیم خرمشهر دشنه ای است به قلب ایران ستیزان و شعله ز آتش عشق به وطن است روزی که همه ابر قدرت ها از قدرت فرزندان ایران لرزيدند
✅پیش از اینکه اثر فردوسی نام شاهنامه را به خودش منحصر کند، لغت شاهنامه بر کتابها و تألیفاتی اطلاق میشد که داستان حکومت شاهان ایرانی در آنها بیان شده باشد. از این گونه کتابها سه اثر معروف است که عبارتند از 👇
🔥شاهنامه بزرگ ابوالمؤید بلخی
🔥شاهنامه ابو علی ،بلخی
🔥و شاهنامه ابومنصوری
✅عده ای از محققان قصیده مسعودی مروزی پیش از (۳۵۵ق) را نیز که در آن ذکر شاهان باستانی ایران گویا به ترتیبی تاریخی آمده بوده است شاهنامه مسعودی مروزی خوانده اند. اما نه مطهر بن طاهر مقدسی (سده ۴ق) که نام مسعودی را آورده و از قصیده او نیز مطالبی یاد کرده است و نه ثعالبی (وفات: ۴۲۹ یا ۴۳۰ ق)، اثر مسعودی مروزی را «شاهنامه» نخوانده اند.
✅ ثعالبی در ترجمه آزادی که از شاهنامه ابومنصوری به عربی کرده است آنرا مزدوجه فارسی مسعودی میخواند مقدسی هم که سه بیت از اشعار مسعودی را نقل کرده است اثر مسعودی را یک بار «قصيدته المحبّرة» خوانده ،است، که معلوم میکند شعر مسعودی شعری آراسته به صنایع بدیع و نفایس هنری بوده است، و یک بار هم «قصیدته بالفارسية.
✅ سه بیتی که از قصیدهٔ مسعودی در کتاب البدء والتاریخ مقدسی ذکر شده این ابیات است.
🔥نخستین کیومرث آمد به شاهی
🔥گرفتش به گیتی درون پیشگاهی
🔥چو سی سالی به گیتی پادشا بود
🔥که فرمانش به هرجایی روا بود ....
🔥سپری شد زمان خسروانا
🔥چو کام خویش راندند در جهانا
✅چنان که معلوم اهل فن ،است مصراع ثانی بیت یکم یا فاسد است و یا مسعودی در قصیده فارسیه اش از بحری به بحری میرفته است به هر حال اگر اشکال بیت یکم را نادیده بگیریم یا آنرا چنان که علامه ،قزوینی تقی زاده و بهار فرموده اند تصحیح کنیم ظاهراً قصیده فارسیه مسعودی به بحر هزج مسدس و بر وزن خسرو و شیرین نظامی بوده است.
✅ روایات داستانی که مسعودی در مزدوجهٔ خودش نقل کرده است با آنچه در شاهنامه فردوسی آمده فرق دارد مثلاً مسعودی بنای قهندز مرو را به تهمورث منسوب کرده است و مرگ زال را هم به دست بهمن بن اسفندیار دانسته است. در حالی که در روایت فردوسی زال به دست بهمن کشته نمیشود و ذکری هم از اینکه تهمورث قهندز مرو را ساخته باشد نیامده است بنابراین اگر مزدوجه مسعودی را که قدما هیچ گاه شاهنامه نخوانده اند کنار بگذاریم چنان که گفتیم سه شاهنامه پیش از شاهنامه فردوسی معروف بودهاند این کتب عبارتند از شاهنامه ابوعلی بلخی، شاهنامه نثر ابوالمؤید بلخی و شاهنامه ابومنصوری.