#چارپارهبا رفتنت فاسونك شعر مرا كشتي
حالا براي واژهاي با خويش درگيرم
صد بار با ياد تو جان ميگيرم واما
روزي هزاران بار در ياد تو ميميرم
چشمت شكوه چلچراغِ شعرهايم بود
گيسوت رود جاري شبهاي بيداري
اي رفته در پاييز عمرم باز گرد اين بار
با نوبهاري كه درآن پيراهنت داري
آيينهها از دوري تو سخت دلگيرند
برگرد و در چشمم ترمن خود نمايي كن
برامپراتوري خود در سينهي سردم
برگرد و يك بار دگر هم پادشاهي كن
شوق غزل ديريست در من مرده بانو جان!
ناخوانده مهمان غزلهاي سياهم باش
برگرد، جانِ من برايت نوغزل دارم
بنشين و يك امشب بتاب و باز ماهم باش
باري اگر از راه و از بيگاه ميترسي
رؤيات را بفرست سوي شهر خواب من
اين تشنه را گر جرعهی آبي نميبخشي
از قطره طرحي باش بر بوم سرابِ من
برگرد و امشب ميهمان ويژهی من باش
بنشين كنارم بي تو يك خروار غم دارم
آئينهی اين لحظههاي تلخ و تاري باش
در اين اتاق سردْ يك آئينه كم دارم
برگرد و امشب ماهتابِ بي بديلم باش
تو چشمهايت حالتِ مهتاب را دارند
بي روي ماهت چشمهاي تشنهام هر شب
تا صبح فردا اشك و خون و درد مي بارند
برگرد شعر من كمي تا قسمتي ابرياست
جغرافيایِ دفتر من خيس و بارانياست
از روزگار تيره هيچم چاره باقي نيست
تاريخ شب در چشمهی چشم تو زندانياست
برگرد و فصل نوبهار شاخههایم باش
اي بي تو من پاييز در پاييز در پاييز
هر لحظه ميبارم ولي كو شاخهی سبزي
در اين غبارآلوده، اين گلدانِ وهمانگيز
برگرد شمعِ شعرهايم بي تو خاموش است
وقتي نباشي خانهام يك چيز كم دارد
وقتي نباشي لحظهها سرشار از هيچاند
اين خانه غم دارد!
#محمدجلیل_مظفری https://telegram.me/mohammadjalilmozaffari