#چارپارهامّید پر کشیده از این خانۀ سیاه
تا شوقِ انتظار فراموشمان شود
مرداب جار میزند این درد را که های...!
دریا نخواست بستر آغوشمان شود
حالا که مرگ˚چترِ سیاهی گشوده است
هم بر یمین و هم به سرِ خانه در یسار
بازی کنید و باز ببازید بیدریغ
"آنسان که پشت مرگ بلرزد" از این قمار*
حالا در آستان غروب ایستاده و
"شب میرسد زِ راه زِ راه ِ همیشگی"**
شاعر دوباره مرتکب شعر میشود
مضمونی از گناه، گناهِ همیشگی
هی واژه میتراشد و میبافدش به هم
مفعول و فاعلات و اراجیفِ بیثمر
میریزدش به قالبّ مهجورِ بیکسی
مستفعلن مفاعلُ و یک وزن دردبدر
صحنِ اتاق، لحظهای از روزِ بعدِ جنگ
سیگار، چای، حلقهای از دود و خون و درد
دیگر غلاف کن قلمت را، عزیز جان!
بازی تمام گشته و مغلوبه شد نبرد
زمستان 1394
#محمدجلیل_مظفری *سطری از:
#نصرت_رحمانی**مصرعی از:
#منوچهر_نیستانی@barfitarinaghosh