#عاطفه_پژماناز خشکی متعارف انکار بر وزن مرض
تا جادوی من بعد قلب
بر بخارای دهان معشوقه ی ماقبل تاریخی ام
ایلمان را از آب ها پس گرفتیم
با لغت نامه ای مجزا
قرآن راستین به سینه
شک الوسطین اشک
وسط اشک شک
دست و پا میزند روی ورقه ی بعد
مطهرات مجهز به مرگ
تجهیزات مطهر مرگ بر
مرگ مطهر مجهز
لابدات مادرانه ام شیر از پستان به درک،میخورد شیر از...ناخوداگاه گوسفندی ام
حالا چند بار دیگر به در اتاقش ضربه میزنم
گوش های بسته اش ،آغوش پر
آغوش پر،چشم های باز،بسته
چند بار دیگر باز و بسته میشود در
در میشود از اتاق
با چشم های بسته
خسبان بر نخاع خزه های اعتماد
چسبان بر گونه های لواشین سوگ
زالو صفتان به گرد جهان
آی ای شیوخ کله به اندازه زمین
ای دستهای تا بغل گوشمان دراز
و یک بار بتر دیگر دهانش را میگشاید
دستهایت چقدر سرد بود
آواز های مرا با صدای خودت ببر
با خودت بشل بر شبانه ی گندمین رخت
بر مقراض افتاده بر حاشیه
بر جهاتی که با دست چپت مشترک بود
بر بربر خالص زبانت
روی نقطه ی آآآآآآآآ
و بگو سیب
از دی شیخ گفتنت
تا آنانکه خاک را
به نظر
بازی ما بیخبران
و هی اشک ریخت و بغض مچاله بر لبانش
زد توی ذوق ما
خراطانه خراطانه مک میزند
به تنه ی آنجا که من بودمم
که تو نیستی ها
بیخودتر از تو خیره سری در جهان نبود
در چهارچوبی که با نیم دایره پر میشد
آمده بود
از خود رفته مرا
ببیند و برود
@adabiateaghaliat#صفحه_ی_شعر_فارسی