تاریخ و فرهنگ دره شهر

#جعفر_یوسفوند
Channel
Logo of the Telegram channel تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANPromote
6.48K
subscribers
28.3K
photos
7.59K
videos
3.29K
links
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
جعفر یوسفوند
@ceymarian
شاهنامه خوانی به سبک قدیم
#جعفر_یوسفوند
آرشیو کانال
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
اوقات فراغت دهه سی ها در دره شهر
@CEYMARIAN
در زمان ما‌ دهه سی ها امکاناتی همانند پارک ، سینما و یا حتی رسانه ای گروهی نبود ازابادی وروستاهای دره شهر هیچگونه رسانه دردسترس نداشتیم
در روستاها دو یاسه خانواده فقط رادیویی داشتند بنام فیسپ با چهار موج

بازیها و سرگرمی های ما نوجوانها عبارت بودند از #چوزر #قاپو #دارپلان #جوزان #چال_پشکی (بازی هم شبیه شطرنج )

توضیحی مختصر در مورد این بازی ها:

#چوزر
این بازی درشبهای به اصطلاح شومانگی یعنی شب مهتاب انجام میگرفت و آن اینگونه بودکه به دو گروه هفت نفره تقسیم میشدیم ، چوبی کوچک پرتاب میکردیم دوگروه به جستجوی چوب می رفتند و یکنفر که چوب را پیدامی کرد بسمت جایگاهی که تعیین شده بود و مورد قرارداد دو تیم وگروه بود می رفت و گروه مخالف ویرا با شتاب دنبال میکردند و اگر به او می رسیدن و اورا میگرفتن و چوب را ازدستش درمیاوردن یک امتیازبود برای گروه مقابل واگر او
چوب رابه (دالگه) بمعنای مقصد میرساند باز یک امتیاز داشت

#جوزان
این بازی به این صورت بود که دوتیم تشکیل میدادیم یک تیم روی زمین می نشستیم یک دایره با نام محلی (کِرّ) به دورخود رسم می کردیم و هر گروهی که سرپابودن بازی را شروع میکرد
اگر هرکدام از افراد بیرون از دایره می توانست از افراد نشسته را بیرون ازدایره بکشد برنده بود..
اماشرط شروط دیگری دربین بود زمان حمله وقتی فردرا میگرفتن وبه بیرون از دایره می کشیدن باید دست اورابعنوان دفاع ازخود گاز میگرفت اگرفردی که درحال پیروزی بود میگفت #جوز کلمه ای بنام تسلیم و یا اگر فشارگازگرفتن را تاب و توان نداشت کلمه جوز را بر زبان می آود میگفت به معنای تسلیم و اگر نمی گفت بازی را باخته بود ادامه دارد ..
#جعفر_یوسفوند
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
فرهنگ شفاهی ما

در فرهنگ ایرانیان در قدیم ماه را مرد میشناختند و هور یاخورشید را زن و پیرزنی را ذکر می کردند که دوپسرداشته است بنام حمیل و ممیل که همین ماهای دی وبهمن میباشند که توسط گردش روزگار و فصلها به پایان میرسند ..
بقول نیاکان ما ان پیرزن وقتی می بینه عمر فرزندانش که خیلی انسانها اذیت میکنند تمام و به پایان میرسد اززبان نیاکانمان شعر می سراید چیزی شبیه به مور خودمون ... میگوید همیل مرد ممیل مرد دل وه کی بکنم خش
سر چومتی بیرم وه دس عالمن بزنم تش
معنای شعر اینست که میگه پسرهام فوت کردند عمرشون تمام شد دیگر دلخوشی ندارم پیش کی برم بزار اتشی بیافروزم اسمان را بسوزانم بمعنی امدن گرما نه کفر ...

نیاکان ما برای شناسایی زمان و یاامدن باران و ... دست کمی از گالیله دانشمند نداشتند که حرکت زمین را باسوارشدن برارتفاع بلندی کشف کردند...

نیاکانمان برای وقت شناسی چون زمانسنجی دراختیار نداشته اند ازبلندی کوه وتپه ها یاسایه درختان زمان ظهر را تعیین میکردند که چه وقت وقت نماز و عبادته ..
شونه یاسحرراباصدای بانک خروس دانسته اند
امدن باران وبرف را ازراه باد و اینکه از چه قسمتی وزیده یا رنگ ابرها تشخیص می دادن
عیدها ی هرسال میگفتند پیره زنی هست بنام (دایا اول وهار ) ان پیره زن شب عید رزق روزی پخش میکند بین خانواده ای که تاصبح عید بیدار بماند...
ازاین اعتقادات و این وقت شناسی نیاکانمان جهت نسل امروزه بیان میشود ادامه دارد...
#جعفر_یوسفوند
@CEYMARIAN
فرهنگ عامه

موضوع: مگر از مادر دیگری هستید؟
این عبارت و اصطلاحی مصداق برادرانی است که ازدو مادر ویک پدر میباشند ..
و آن بعلت حسادت بین مادرانشان که (هوو) گفته می شدند بروز داده می شد. این برادران نیز سالهای دیرین بگوش فرزندان خود خوانده اند و حرفی همانند مگر شماازمادر دیگری هستی بزبان محلی (مرتو عه دای تریکی ) بر زیان آورده اند. ..

این جمله حتی به بعضی برادران تاثیر گذاشته اما اصل این فرهنگ غلط میباشد. مادران بخاطر حسادت و رقابتی که با هم داشته این کلمه غلط رادرفرهنگ زاگرس نشینان برای نسلها بجاگذاشتند با تکرار کلمه (مرتو ای دای ترکی یا تو دای بیگونه ای یا مرتو ئه دایی تر هیسی) ازاین کلمات یعنی مگرشما ازمادر دیگری یامگر شما مادرتون بیگانه است به دلیل همین فرهنگ غلط، برادران را نسبت به هم مشکوک کرده... اما برادران هم بی تقصیر نبودند چرا که فریب این حرف غلط میخورندند و فکر نمی کردند که آیا وقتی پدر مادرشون را طلاق داده یا فوت کرده این برادران درهمان کانون گرم خانواده پدر حمایت میشوند و با صمیمیت و برادری باهم زندگی می کنند.
برای همه انسانها هم همینه اگر هرکدام ازبرادران که ازدو #مادرند ولقب #تنی به انهاداده اند یکیشون درجامعه و وطنش شهرتی بدست بیاورد چه شهرت حکومتی وچه شهرت عامیانه بین مردم شهر یا استانش یا ده و روستایش بدست بیاورد ادم نامی باشد کسی بخواهد ویرا به دیگری معرفی نماید به نام پدر معرفی میشود و می گویند پسر فلانی (به اسم پدری معرفی میکنند) .

این موضوع اثر آن فرهنگ مادر بیگانه را تضعیف کرده است. علاوه بر این در قدیم هم نیاکان بااین فرهنگ غلط مبارزه کرده اند. ازنظر عاطفی در دنیا هیچکس نیست که ارزش محبت وزحمت های مادر را نداند و وی را بهترین کس و یار خود نداند. مادر برای فرزند نورخداست، معلم تربیت وتعلیم فرزنده است، هم #مادر هم پدر تنها فریاد رس فرزندانند . باز مثالی ازنیاکان می آورم که قسم صادق شون این بوده به رنج پدر به شیرمادر ، این سوگند وفادار و پایدار بودن..

این مطلب یادآوری شد برای نسل جوان که در کانون گرم خانواده شان که از دو مادرند و از یک پدر، احترام #مادران را بی نهایت داشته باشند اما مادر #هوو را فراموش کنند و فقط به این یک کلمه مادر گوش ندهند و بقیه اوامر ودستور مادر را بجان خریدار باشند ..
خداوند این کلمه شوم را از برادران دور کند.
امین یارب العالمین

#جعفر_یوسفوند
@CEYMARIAN
دامپروری نیاکان ما درگذشته

دامپروری در این دیار به این روش بوده است که درزمستان گله وگوسفند خودرا به مکانی کوچ میدادند که #مر یعنی غار داشت تا ازگزند سرما محفوظ باشند وچون فصل علف سبز نبود از کاه وجو برای دامهایشان استفاده می کردند ..
فصل زمستان تمام میشد علف سبز رویده میشد به کَوَر همین کبیر کوه کوچ میکردند

آنچه من از گذشته بیاد دارم صلح و دوستی و همیاری و یکی دانستن مردم سیمره در ان دوران برای من دلیلی برای ذکر موضوع بود و آن اینکه بزرگان اطراف سیکان و سیمره می زیستند ، قسمت بالادست سیکان در کَوَر را بین طوایف اطراف این رودخانه طبق قراردادی شفاهی تقسیم کرده بودند

#نوم_ری: همین مسیری که ازسراب سیکان مستقیم عبور میکردند به سرخه میری ها وسیدهای پشته فرهاد اباد اختصاص داشت
#کنی_کرمشه: به طایفه یوسفوند تعلق داشت چون طایفه یارکه دامداری نداشتند
#کرهال بالای کوه به هاشم ابادی ها وشاهنشین ها تعلق داشت که اکثریت گله ورمه مرحوم حاج علی سیاه سیاه بودند
#کنی_کو یعنی چشمه کبود به مردم کرمشه وغارت مالگه و گل زرد تعلق داشت ..
این تقسیم بندی برای هرسال به قوت خود باقی مانده بود و مردم در کمال مصالحه و امنیت و آرامش می زیستند ...

روش کوچ عشایر در دشت مهرگان کده :
برای (کوچ) یا همان مال بار خودمون وسایل رفاهی که مورد نیاز بود عبارت بودند از از یک سیاه چادر ( #دوار) ، #چیت و #میغ_چوبی و #پوشاک #نمد #گلیم #لحاف ازاین قبیل...

سیاه چادر و چیت را بار استر و الاغ بار میبستند و پوشاک و لحاف و نمد و اینجور وسایل بر پشت مادیان ..
#تل_میت میبستند و وسطش گود میکردند که بانوی خونه یابقول خودمون کیوانو را بران تل میت سوار میکردند
مردها هم هرکسی اسب داشت یامادیان میگفتند تازه سوار یا بقول قدیمی ها #نوزین سوارمیشدن براه کوچ ادامه میدادن چون نمیتوانستند یکروزه به بالای کبیرکوه برسند درسراب سیکان یک شب استراحتی می کردند که به آن نام بامسمای #شومالگه می گفتتد ..

روز بعد کوچ بار می کردند تا به همان مقصد اصلی میرسیدند ...
چادرها رااراسته میکردن و برای گزند باران سیل، یک #پارینگ در دور چادر میکندند پارینگ : چوبی باریک بود که مانع عبور اب به داخل سیاه چادر میشد ...

بعداز اراستن سیاه چادر #دوار به فکر پرچین یا آغل برای گوسفندها میافتادند
پرچین پناهگاهی بود برای محافظت از حشمشان در مقابل سرما ..
و از برگ وچوب درختهای بلوط وارجن، کیکم درست میشد..
#بارکردن: کوچ، مهاجرت
تل میت: همان جای که باپوشاک برپشت مادیان یااسب قاطر سوار میکردن تا بانوان محترمه بران سوار بشوند.
کیوانو: خانم ها یابانوان
سیاه چادر: دوار ، از موی بز درست میکنند بادوک می ریسند بعدباکرکیت که چند دندانه دارد از اهن درست شده بادسته چوبی. پرچین: بابرگ وشاخه درختها دایر میکنند همانند حصاری است جای امنی برای گوسفندها ، چیت از ساقه نی وریسمان از پشم گوسفند چیده میشود دور تادور سیاه چادر میکشند که جلوی سرما را بگیرد
تیلا یامیغ: از چوب درختان نونهال بریده وجهت پناه وتکیه چیت بکارمیبرند
پارین :چوب بارکیه برای گذر اب باران در پشت سیاه چادر می کنند یامیکشند
نوزین: یعنی کره اسب تازه سواری شده شومالگه :یعنی استراحتگاه یکشب

ادامه دارد...
بقلم : #جعفر_یوسفوند
ویرایش : ادمین
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
رسم برداشت خرمنهای گندم وجو در قدیم

#جعفر_یوسفوند:
@ceymarian
درعصرنیاکانمان با خلوص و اعتقاد خالصی که بخداوند متعال داشتند پس از درو کردن هر محصول با همکاری واتحادی که بین نیاکانمان بود بصورت جمعی (گل درو) نوبتی هر روز محصول یک نفر را درو می کردند..

پس از درو کردن محصول و جمع آوری آن ( #کیشه ) آنرا به قطعه زمینی صاف میبردن ( #خرمن_جا) که از قبل آنرا اب پاشی کرده بودن و با غلطک دستی ( #باگلو ) زمین را کوبیده تا ترکهای زمین صاف ومسطح شده باشد ...
و اینکار بخاطر این بود که گندم دسترنج کشاورز هدر نرود

وقتی زمینی راکه نام محلی اش خرمنجاه بود آماده میکردند محصول را در آنجا تل انبار می کردند ..
بعدازچندروزی نوبت به کوبیدن خرمن (هوله) می رسید که این عمل توسط توسط استر و یا گاو صورت میگرفت که به ان جله میگفتند و بدین صورت بود که تعدادی حیوان اعم ازقاطر تاگاو #جله میبستند وخوشه های گندم را زیر سم های ان چهارپایان می ریختند و شعرگفتن را آعاز می کردند .. و حیوانات را دنبال میکردند و این اواز را سر می دادند:

دوره هو دوره هو هیردش کن
روسی اوه هه دوره هه دوره هیردش کن
و جملاتی از این قبیل ...
یعنی زودتر خوردش کن برو لب اب هیردش بلاح یه زوره یعنی خوردش کن هنوز خوردنشده...

بعدهرچند ساعت یکبار گندم را به هم می آمیختند باصطلاح محلی #کن میکردن #کن
و ان بدین شکل بود که گندم زیر را بالا میاوردند و ان مقدار له شده یا خوردشده را زیر می میکردن..

بعد نوبت به جمع کردن یا اصطلاح محلی #ترت بستن بود....
توضیح این اصطلاحات محلی #کن ، #هوله ، #جله و #ترت با جملات فارسی دشوار است این اصطلاحات را افراد بالای 50سال باان اشعاری که به حیوان می سرودن
عملا دیده اند و انجام داده اند مفهومشان را می دانند

بعدنوبت جداسازی دانه از کاه بود ( #شعن)
بایدبادازشمال یاغرب میوزید تاخرمن راشعن بکنند...

شعن تمام شد گندم را جمع میکردن ( #ماهیه)
بعد با همان #شعن ( ابزار جداسازی دانه از کاه) روی محصول می نوشتند:
یاعاشیر اسم الله ومحمدعلی پنج تن ال عبا

فردای ان روز... غالبا یکی ازروزهای خوب بقول انها پنجشنبه یاشنبه یاجمعه ... بروز جمعه اعتقاد بیشتری داشتند و میگفتند در روزهای جمعه مار زیر خرمن می زاید و این محصول را پربرکت می کند ..
بایکی ازاین پیت یاحلب جای روغن 18کیلویی خرمن راکیل میکردند وبه ابزار محلی بنان #هور میریختند .. بستگی به زیاد و کم بودن خرمن داشت
چندین هورپرمیکردند وبا الاغ به خانه میبردن...
به اندازه تخم شخم و قوت خودشان نان در #هلونه که از گیاهی بنام بعله درست می شد انبار میکردند و کاه درته انبارهعلونه می ریختند و گندم راانبارمیکردند دورتادور انبار بنام محلی #هعلونه با کاهگل درست می کردند که نام محلی آن #انو میگفتند
تمام #هلونه را کاه گل می مالیدند که نم نزند

ادامه دارد...


تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
رسم و رسوم سیمره ای
قسمت سوم

#جعفر_یوسفوند:
@CEYMARIAN

درمورد خواستگاری وشرم حیا نیکانمان که متاسفانه به این مورد کمتراهمیت میدهیم

شخصی دخترموردنظرش را انتخاب میکرد البته در بیشتر موارد پدر انتخابگر زن اینده پسرش بود و اگر اینگونه بود که پدر مایل بود دختر از طایفه ای دیگر را به عقد پسرش در بیارد بدون مشورت با پسرش اول خواستگاری می کرد و جواب مثبت می گرفت ...
پس از انتخاب و گرفتن جوابش به فرزندش میگفت دخترفلانی را در فلان ایل یادودمان برایت گرفتم انشاالله طی این روزها بااقوام نزدیک مشورت میکنم و چندنفری می بریم خواستگاری واورا نشان میکنیم(به اصطلاح محلی #دیاری کنیم)..
بعدازمشورت با اقوام اگردختر یک ایل یا دودمان خوب و وجیهی بود از هردودمان درروستاهای هم جوار یکی ازبزرگان ان دودمان دعوت میکردیم برای خواستگاری دخترفلانی میرفتیم وهمان روز جواب قطعی بود..
رسم براین بودیا پدر یابرادر یابرادرزاده و یا خواهرزاده که محرم بودن یکیشون انگشتری یا گردن بندی ازنقره بنام #گوه که درقدیم طلارسم نبود درگردن یاانگشت نامزد میکردن
و این رسم مردانه بود و اینکار بوسیله زنان انجام نمی گرفت...

تا زمان مراسم نامزدی ....
نامزدی هم به این شکل بود که ازهرخانواده دور یک الی دونفر ازبستگان نزدیک همه عضو یک خانواده دعوت میشد...
نامزدی دخترفلانیه برای پسر فلانی رسم مهمانی ها گوشت قرمز بود..
پدرداماد اگر ازایل مهمی بود نزدیک 10تا15راس گوسفند را ازگله جدامیکرد هرکدام یک گلونی زنانه بدور گردن گوسفندها می بستتد و مقدمتا چندنفر از داماد همرا ه تدارکات میرفتند
از قصاب و اشپز برای تهیه نهار ...
و از طایفه عروس چند زن گلونیها راازگردن گوسفندها باز میکرد..و هر زنی هر گلونی که باز میکرد ان گلونی متعلق به ان زن داشت ...

روزنامزدی برای افراد تفنگچی #قماش یعنی گوسفندیامرغ محلی ای جهت تیراندازی نشان میکردند..
اگرجوانی هدف را میزد گاه گاهی پیش می امد که دخترجوانی دم بخت عاشق ان جوان قماش زن میشد ( مردم میگفتند که قسمت شده قماش را بزند که بخت این دختر بازبشه)

روز بعدازطرف خانواده عروس داماد را دعوت می کردند باصطلاح محلی #زوما_چرونه..

هرکسی برای دعوت داماد میرفت بایدازطرف داماد #هدیه ای بگیرد..
داماد دعوت میشد وچندروزدر خانه پدر عروس میماند تاوی راازنظر کارهای روزمره یاری کند حتی در کارهای گروهی مثل #گل_دور ویابرای جابجایی کوچ که در انزمان بصورت سیاربوده است چون شغل مردم بیشتر دامداری علف چرانی بوده است ...

ازاقوام داماد چند نفری بکمک پدر عروس میرفتند تاافراددیگر خِبطه بخورند که فلانی خویشی و یاپیوند خوبی کرده است ...

و شرم حیا وعفت زن اینقدر بالابود که حتی داماد از کار روزانه به منزل برمی گشت رسم براین بود نامزد به او آب و یا چاهی بدهدو کاسه اب را نزدیک نامزد میبرد عقب گردمیکرد..
یادامادباید کمین میکرد سرفرصت خلوتی والدینش منزل نباشند با نامزد قانونی خود خلوت کند آنهم غالبا با نارضایتی دختر ...

ادامه دارد ...
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
فرهنگ شفاهی

فرهنگ پرس و پو در مهرگان کده
@ceymarian
#جعفر_یوسفوند:
ارسال به کانال وزین تاریخ و فرهنگ دره شهر

همین اتحاد امروز را مااز نیاکان وگذشتگانمان به ارث برده ایم
هر انسانی که به رحمت خدا میرفت روح تمام گذشتگان شاد. آبادیهای هم جوار مطلع میشدند و جهت خبر دور دستان یکنفر #دنک_کر یعنی اعلام کننده را به ابادیها ی دوردست میفرستادند که فلانی پسر و یا دختر فلانی برحمت خدارفته است و ازنظرعاطفه ان زمان همه غمگین ناراحت میشدند
جنازه را اگرنزدیک رودخانه ها مثل سیمره یاسیکان یادره شهر که رودخانه یاسراب ابی نزدیکشون بود جهت غسل و کفن به انجا میبردن بعد #ترم میبستن( همین تابوت امروزی ) و یک #هور(خورجین) را پر از کاه میکردند بر کول یاپشت اسب یا مادیان قرار می دادن واسب را با همین چهارقدهای زنان قدیم بنام #لجک و #گلونی قوز قزر #کتل میکردند
#کتل یعنی حیوان را راسته به رخت گل ونیولجک میکردن بعدجنازه رابرروی #هور که پشت اسب بود سوار میکردن با رسن یا طناب می بستند و اگر #پیا یعنی شخص نامی و یا خان یاکدخدا یاثروتمند بود سایر ابادیها هم اسب هایشون را همراه جنازه #کتل میکردند قریب ۱۰۰ تا 200سوار پشت سر جنازه می افتادند جنازه که غالبا در #فرهاداباد #مادرزلیخا یا #بویه_سفی معروف به ابراهیم درروستای ارمو یا #یاراباد فلکین یا #قورقمربگ با احترام خاصی دفن میشد
مثل امروز که باماشین پشت سرجنازه میافتیم بعضی عکس مرده را جلو شیشه ماشین میزنند عکس شهدا که شهید میشدن یا فرد نامی باشد...
انزمان هم بجای عکس #قلی_دوار یعنی #سیاه_چادرهای دامپروری به گرده حیوانی که سواربودن می انداختن این احترام به بازماندگان بود..
@ceymarian
بعداز دفن مرده بخانه وارثش پسریابرادر میامدند باصدای بلند #بونگ میزدند وبه سرصورت خودشون میزدن و حیف میگفتن چه دوردست ها چه ابادیهای نزدیک اگرصاحب مرده توان پختن غذاداشت برای نهار میماندن و رسم بر #آبگوشت_خالی بود البته با گوشت زیاد نه ابگوشت امروزه ...

البته بعداز چندین سال رسم آش همراه با گوشت هم بر پا شد هرچه گوسفند سرمیبریدند تمام #کله انها را درروز سوم میپختن بنام #شوشوم باز نزدیکان را دعوت میکردن بصرف شام البته همه کس توان کشتن گوسفند زیادی نداشت ..
هرکسی به اندازه ثروت خودش وجا و مقامش و وجه اجتمایی اش درمیان مردم بطورمثال مرحوم ابوی حقیر پدر حاج #صیدتقی وسایر پسران که چون هفت پسرداشته و ذکر اسامی دیگر مجال متن نیست ، من به سن بلوغ بودم به یاد دارم که حدودا ۵۰ تا ۶۰ گوسفند هزینه پرس پویش بود بزرگان بالای 60سال از ماژین تا بدره و حتی خارج از این محدوده اکثرا شیخه باوه بگ را ازنظر ثروت ومومنی میشناسند..
این را فی المثال عرض کردم افرادی دیگرهم بوده اندکه مراسم پرس پویشان شاید دو تا سه برابر ابوی ما بوده چه ازخوانین چه کدخدا چه ثروتمند سیمره زیاد داشته ازطوایف..
و اما رسم سیاه پوشیدن
که باید از برادر تا فرزند خواهر حتی داماد تا سالگرد #سیاه میپوشیدند که این رسم را کم کم بزرگان #منع_کردن

شب عید یک دیگ بزرگ #اب_در_گهر (در داخل محل پخت آب ریختن) یعنی جای پخت پز غذاشون میریختن اتش راخاموش میکردن میگفتن اب توگهر (یعنی تنور)

بعضی تادوسال عیدنداشتن وقت برداشتن لباس سیاه، بایدچندنفربزرگ، پیرمرد با آبرو برای #مکیس میرفتن یعنی احترام میگذاشتن انهم بعدازیکسال دوسال شایدروی انهارا زمین نیاندازند سیاه راازتن دربیارند

و اما درمورد احترام عزاداری شلیک گلوله به تفنگ ممنوع بود..
یعنی اگرکسی تفنگی داشت شب گرگ یاپلنگ به گوسفندهایش حمله می کرد همه را میدرید #حق_دفاع_نداشت البته خودابادی نه هم جوارها یاجوانی میخواست عروسی بکند اگر از بستگان نزدیک مرحوم بود یک الی دو سال دورتر شش ماه اجازه میدادن عروسی بکند البته این ازنااگاهی نیاکان مانبوده از عاطفه ومحبت های بیش ازحدبوده است..
احترام، تعصب ،خونگرمی نسبت به همدیگر...

ازامروز گله مندم شخصی
پسرعمویش و یا برادرزاده اش و یااقوام نزدیکتراز شاهرگش فوت میکند تا هفت روز هم نمی تواند احترام مرده را نگه دارد ...

یا نزدیکترین فامیلش در حال موت است شب باخانواده اش یعنی خونه خودش مشورت می کنند که حیله ای بکار ببرند برای مثال: فردا کارتهای عروسی را پخش کنید شایدفوت کردمردم میگو یند خداراخوش نمیاید این اقاکارت پخش کرده ...برنج ، روغن قرض کرده بایدعروسی بکند میگویند باشد مبارکه ..
عروس میگه تا ارگ و ساز و دهل درخونه ما نیاید من عروسی نمیکنم حتی همسایه که ازنزدیکترین فامیل وبرادر بیشتربایداحترامش داشت هم بدون رودرواسی ارگ میزند ... هرکاری قدیم ها ونیاکان ما برای مرده احترام قائل بودن...

ادامه دارد...
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
وزارت تعاون امروز و دیروز

#جعفر_یوسفوند:
نمونه هایی از همکاری و تعاون از نیاکان درقدیم به اینصورت بوده:
#شیرواره #گل درو، #نوبت_گاوچرانی، #چره

اینجور رسم رسومات قدیم نشانگر همین اداره تعاونی امرو زه میباشد..

#شیرواره بدینصورت بوده:
برای مثال هفت خانوار با هم متعهد میشد ن شیرهای همدیگر نوبتی به نفراول بدهند سندش یامیار این بود چوب دو سری بنام گراک هرکدام درمیان خزان یادیگ خود میگذاشتن پیمانه خودرا تحویل نفراول میدادند طی و قرارشون هفت روزبود هفته به هفته تانوبت دوم اله اخرین میامد خانواری هم بود که پیمانه شیرش کمتر از دیگری بود ان کسی که کمترداشت باید بجای شیراضافی دیگری هرچند طول میکشید دین وحقش میداد بیشتر ازیک هفته طول میکشید تا بدهی اش صاف کند...

#گاوچرانی هم اگر 20مال یعنی خانواربودن هرروزی نوبت یک خانوار بود تا گاوهای ابادی یا ده رانگهداری کند بجای اینکه یک خانوار همه روزه ازکارزندگی بیافتد 20روز یکبار گاوش به چرامیبرد این تعاون درقدیم بهترین تفکر روستایی ها بود که کم کم به #تعاون_امروزه تاسیس گردید...

#گل_درو هم بهترین تعاون برای کشاورزها بود ، امروز گل 10نفری به کمک یک کشاورز میرفتند فردا نوبت دیگری این بهترین فکر واتحاد مردم قدیم بود بدون ریا باهمدلی همدیگررا یاری میکردند

برای #چره یعنی اصلاح کردن گوسفندهاشون که از پشم انها چندین استفاده میشد چه استفاده شخصی خودشون بجای فرش نمد وفرجی برای چوپانهاشون بجای پالتو وچه پوشاک حیواناتشون اضافه ای که داشتن میفروختن برای استفاده دیگرافراد جامعه..

تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
#سلسل

وی یکی ازجنگجوهای بی نظیر درعصر افشاریه ساکن تنگ سیر بوشهر بوده است..

درنبردی سخت باافشارها دشت بزرگی بنام ممدحسنی(ممسنی) درشیراز را تصرف میکند ودرانجا سکونت میکند نادرشاه افشار وقتی شهامت این سردار را می بیند چندین فرمانده را به استقبالش میفرستد وی رابه دشت خاوه الشتر امروزی میاورند ..
سلسل دارای 4 پسر به نامهای حسن، یوسف، کلی و غیاث (ازمادری دیگر) میباشد هرکدام طایفه ای تشکیل داده اند وپسوند وندی گرفته اند .
تاریخ سلسله زندیه
تاریخ ایران بقلم دکتر علیرضا امینی
ادامه دارد...
#جعفر_یوسفوند
@CEYMARIAN
ادامه مطلب
گوشه ای از فرهنگ مردم این دیار

#جعفر_یوسفوند:
برای آوردن عروس یک روز زودتر چند زن از زنانی که وجه اجتماعی داشتن یازن کدخدا بودن یازن فرد بزرگی بنام #پابوی از جلو تر میرفتن تا خانواده عروس رامتقائد کنند وعروس را اماده کنند یک کاسه بزرگ پرحنا درست میکردن شب بدست زنانی که شرکت میکردن انشب می مالیدن...

در فرهنگ مردم این دیار در گذشته ای نه چندان دور شناسایی #داماد به روش زیر بود

حدودا 150 سال پیش هرجوانی زبر دست بود دزد بود، شبیخان زن بود، سوارکار و تفنگچی بود وی رابه دامادی قبول داشتن درحدود 1۰۰سال پیش داماد خوب دروگر خوبی میبایست میشد یاچند قاطر، خر یعنی الاغ باید میبرد کوه بار انها را هیزم میگرفت میاورد ویاکشاورز فعال زحمت کشی باشد که بدون تحقیقات دخترشون به وی بدهند در این عصر بایدداماد یا کارمند باشه یابازاری باشه بیشتر الان به علم دانش اهمیت میدن دیگر مانند قدیم نیست داماد باید سربزیر و مودب باشد و اهل بی بندباری نباشد...

پسرهرکسی میخواد باشه علم دانش فرهنگ جای اصالت راگرفته اما این نظر شخصی حقیره حتی به مدرک پرفسور یادانشمند نامی شهرت پیدا کند انسان اصالت شرط اوله چون ادم بااصالت هیچ چیزرا فراموش نمیکند ..
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN
گوشه ای از فرهنگ عروسی قدیم در این دیار

#جعفر_یوسفوند:
@CEYMARIAN
زمانیکه عروس رااز خانه پدر به خانه بخت یعنی منزل شوهر میاوردیم دران زمان ماشین نبود وسیله نقلیه ازچهار پایها مانند اسب مادیون قاطر برای هرکاری استفاده میکردیم مردم روستاهای هم جوار وخودروستایی که مطلق به داماد بود یکروز قبل توسط قاصدی که به ان #دنگ_کر میگفتن یعنی خبردهنده که فردا عروسی پسرفلانیه از کدام ده یاروستا برویم عروس بیاریم بعدهرکسی باوسیله خودش چه اسب داشت چه مادیون یاقاطر زین میکردن زین نداشتن جل یا کوهان درپشت حیوان سوارمیکردن صبح به طرف خونه عروس حرکت میکردن رسم براین بود که باید چیزی ازپدر عروس #بدزدی یاهر کسی مسلح بود میبایست #گوسفند یا #مرغ هرچیزی ان ابادی داشت بکشند بیاورند مورددیگر شامی که به ان جوجوش میگفتن برای عروس مادرعروس درست میکرد باروغن حیوانی گندم کشمش سایر ادویه جات هرکدام سوارکار ماهری بودن از دست عروس میربودن بقیه سوارها ویرا دنبال میکردن به خونه داماد میرسیدن داماد عروس را از اسب پایین میاورد وبغل میکرد به چیت جاه میبرد تاشب زفاف میرسید مرد نزدیک چیت جا همان جای عروس تاوقتیکه داماد موفق به پایان زفاف میشد داماد که بیرون در چیت جا میامد زنها شروع به هل هله سیت بیارم میکردن مردها تیراندازی میکردن مطرب ها صدا میزدن سازدهل میزدن میرقصیدن صبح داماد دستمال پاکی عروس را نزد مادرعروس میبرد ودست وی رامیبوسید که دخترت سالم تربیت نگهداری کردی...

ادامه دارد..‌
تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIAN