الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#مواد_منفجره
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
☀️🌟☀️🌟☀️🌟
🌟
#مردان_ام_الرصاص
#شهید_غلامحسین_رضایی
شهادت عملیات کربلای یک

🔴 #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر10 تعریف می کرد
می گفت: به #غلامحسین_رضایی گفتم باید به خودت #مواد_منفجره ببندی و بری زیر اون پل و منفجر کنی که بتونیم بعد از #ام_الرصاص، مقاومت دشمن رو توی جزیره های پشتی هم بشکنیم
سید می گفت می خواستم امتحانش کنم ببینم واکنشش چیه.
تا اینو گفتم #غلامحسین رضایی شروع کرد بالا پایین پریدن و درجا دور خودش چرخیدن و بعدش اومد سر تا پامو هی بوسیدن، و تشکر می کرد که این ماموریت رو به اون دادم

البته نیاز به این ماموریت نبود و ما هیچوقت این روش عملیات انتحاری رو نداشتیم
✍️✍️✍️ راوی: #مسعود_میسوری
@alvaresinchannel
❇️ #ویژه_نامه_عملیات_والفجر_8
🌺🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
فرماندهی که طرحش کمر دشمن را شکست
#سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#عملیات_والفجر_2
#ارتفاعات_حاج_عمران
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

رزمنده ها با سختی زیاد خودشون رو بالای ارتفاعات منطقه میرسوندند و ارتفاعات فتح میشد اما موفقیتی در تثبیت مواضع نبود .
چندین بار بلندی ها و ارتفاعات منطقه عملیات والفجر 2 در #حاج_عمران بین ما و دشمن دست به دست شد و حتی یگانهای دیگری هم این ارتفاعات رو تصرف کرده بودند و دشمن با استفاده از #نیرو_های_مخصوص خود اون رو پس گرفته بود. این مشکلی بود که فرمانده هان رو آزار میداد.
رزمنده های لشگر10 توانسته بودند به #تپه_سرخ و #ارتفاعات_2519 مسلط شوند و بیم پاتک شدید دشمن بود که #فرمانده_نابغه_تخریب که در اون عملیات به عنوان معاون گردان تخریب حضور داشت طرحی به ذهنش رسید و فورا دست به کار شد.
او تعداد زیادی #لاستیک_خودروی_متوسط و بزرگ را با قرار دادن مقدار زیادی #مواد_منفجره داخل فضای خالی آن و مهارش از دو طرف ، با چاشنی و فتیله باروتی مسلح کرد و به بالای ارتفاع رسوند. کسی از فرماندهان باور نداشت که طرح ابتکاری #سید_محمد دشمن را زمینگیر کند.
خبر رسید که نیرو های ویژه دشمن حرکت خود را برای باز پس گیری ارتفاعات آغاز کرده اند. همه نگران بودند... الا فرمانده شجاع و متوکل تخریب.
سید با آرامش خاصی #لاستیک_های_انفجاری را در داخل شیارهایی که احتمال بالا آمدن دشمن از آن وجود داشت مستقر کرد و #بچه_های_تخریب هم منتظر دستور #شهید_سید_محمد بودند تا در موقع لزوم فتیله ها را آتش کنند و لاستیک ها به سمت نیرو های دشمن رها شوند.....
با فرمان شهید سید محمد زینال حسینی عملیات انهدام دشمن آغاز شد ولاستیک های انفجاری از بالای ارتفاعات و داخل دره ها وشیار ها رها گردید. لاستیک هایی که هر کدام دهها کیلو مواد منفجره با خود حمل میکرد رها شد. انفجار صدها کیلو مواد منفجره بالای سر دشمن و پیچیدن صدای انفجار مهیب در دره ها و کوهها منطقه موجی از شادی و شعف رو در دل رزمندگان اسلام بوجود آورد و در میان درها و شیارها، شیرازه نیرو های بعثی را از هم پاشید و به اعتراف #رزمندگان_لشگر_سیدالشهداء_علیه_السلام در آن عملیات ، صدها تن از سرباز بعثی از نیرو های مخصوص دشمن با این طرح شهید سید محمد به هلا کت رسیدند که بدنهای متلاشی شده شان در داخل درها و روی صخره ها پراکنده شده بود و تعداد زیادی از سربازان بعثی هم مجروح شدند و دشمن از دسترسی به ارتفاعات نا امید شد.
#شهید_مهدی_باکری فرمانده #لشگر_عاشورا که در منطقه حضور داشت با حضور درجمع رزمندگان لشگر سیدالشهداء شخصا از #شهید_زینال_حسینی تقدیر کرد. در این #عملیات_7_شهید_سهم_گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء علیه السلام بود که مهمان حق شد. سردار شهید سید محمد زینال حسینی در حالیکه جانشین تیپ کربلا و فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود در تابستان سال 66 از منطقه عمومی ماووت عراق به دیدار حق شتافت.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍂🍃🌹
1️⃣#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر
#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
✍️✍️✍️ راوی: #کاوه_ذاکری
بچه ها دشمن رو تا پشت مرزهاش عقب زده بودند و ما ماموریت داشتیم مقابل خاکریز خودمون میدون مین احداث کنیم.
محدوده خط ما ، مرز بین پاسگاه زید و شلمچه بود.
ماشین وانت رو پر از مین های ضدتانک و ضدخودرو کردیم و عازم خط مقدم شدیم...حدود عصر بود که رسیدیم.پا قدم ما بد بود و آتشباری دشمن شروع شد و هرلحظه امکان اصابت گلوله های توپ و خمپاره به ماشین ما که پر از مین و مواد منفجره بود وجود داشت. قدری معطل شدیم تا آتش دشمن سبک بشه....اما نشد و مشکل دیگه ای هم اضافه شد و اون گلوله هایی بود که بدون انفجار به اطراف ما میخورد و دود سفید رنگش توی فضا پخش مشد اول خیال کردیم دشمن داره برای ثبت تیر سلاح های منحنی زنش گلوله های فسفری میزنه. اما خبردارشدیم که دشمن برای گرفتن تلفات از ما داره گلوله های شیمیایی میزنه.
بچه ها تک و توک ماسک داشتن.
با این وضعیت موندن #بچه_های_تخریب با این همه #مواد_منفجره در خط به صلاح نبود و تصمیم براین شد به مقر پشت خط بریم و با تجهیزات کامل و #ماسک_شیمیایی برگردیم.
وقت عقب اومدن از داخل جاده ای که با #خاکریز_دوجداره حفاظت میشد حرکت میکردیم . گلوله های دشمن دو طرف خاکریز به زمین میخورد و به ما ترکشی نمیرسید.
حاج داود پشت فرمان بود وسلیمان هم کنارش و من و اسماعیل و قاسم خانی و چند تای دیگه از بچه ها ، توی بار وانت روی مین ها نشسته بودیم. منو اسماعیل برای اینکه توی دست اندازها کمتر اذیت بشیم روی در وانت نشستیم و ماشین هم به سرعت از داخل خاکریز به سمت جاده اهواز خرمشهر میگازید. یکمقدار که جلو رفتیم اسماعیل به خاطر اینکه قدش بلند بود و نیم تنه اش از ماشین بیرون بود بلند شد و روی مین ها به طوری که روش به من بود نشست.
نور خورشید دیگه توی آسمون نبود و گاهگاهی اصابت خمپاره یا گلوله مینی کاتیوشا که چند تایی با هم کنار خاکریز به زمین میخورد تعادل ماشین رو به هم میریخت. بچه ها با هم شوخی میکردند. به هم دیگه میگفتند : #چند_ساعت_دیگه_بیشتر_در_بهشت_باز_نیست هر کی لیاقت داشته باشه باید از این فرصت استفاده کنه.
اسماعیل هم صدا میزد آی بی لیاقت ها که لیاقت شهادت رو نداشتید یک کاری کنید!!!!! جنگ تموم شد.
ادمه دارد👇👇👇👇
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#آن_روز_داغ_که_فرمانده_ما_شهید_شد
#سردار_شهید_تخریب
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود.
گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون داشتند درمان میشدند که خبرهای بد جیهه اونها رو از روی تخت بیمارستانها و کنج خونه ها به #سرزمین_داغ_جنوب کشوند. #مقر_الوارثین( اردوگاه تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در جاده فکه) جنب و جوش خاصی داشت.
مدام خبر میرسید دشمن پیشروی کرده و کسی جلودارش نیست. خط #فکه و #شرهانی که برادران ارتشی در آن مشغول پدافند بودند با حمله شدید دشمن از هوا و زمین شکسته شده بود و دشمن به سمت #اندیمشک و #دزفول داشت پیشروی میکرد..#حاج_ناصر_اربابیان و بعضی از بچه ها مدام بین مقر و مناطق درگیری در تردد بودند و اخبار جبهه نو به نو میرسید.با وجود این خبرها عن قریب بود که دشمن به مقر ما برسه..بچه ها حدود پنجاه نفری بودند و همه آماده شدند برای سد کردن راه دشمن...مهمات به اندازه کافی برای معطل کردن دشمن وجود داشت. انبارهای مهمات پر بود از #مواد_منفجره و اقسام #مین_های_ضد_تانک_و_ضد_خودرو. و یک عزم پولادین برای مقابله با دشمن.
روز ۲۲ تیرماه ۶۷ بود که خبر رسید دشمن قرارگاه ارتش در "تپه های برغازه" رو گرفته... همه آماده شدند ... چون از "برغازه" تا مقر ما نیم ساعت بیشتر راه نبود..خطر خیلی جدی بود.. #حاج_ناصر_معاون-گردان بود و بایستی بچه ها رو فرماندهی کنه. برای اینکه دقیقا بدونه دشمن تا کجا جلو اومده سوار موتور تریل ۲۵۰شد و مجتبی رو هم ترکش نشوند و رفتن به سمت فکه...
نزدیک های غروب بود که مجتبی نفس زنان و تنها برگشت و گفت بعثی های عراقی ناصر رو با تیر زدند و با موتور زمین خوردیم و من دیدم اگه معطل کنم اسیرم میکنند و از دستشون فرار کردم...
روز ۲۲ تیرماه سال ۶۷ بود که فرمانده ما #شهید_حاج_ناصر-اربابیان با بدنی مجروح در حالیکه تیری به قلبش نشسته بود گرفتار مزدوران بعثی شد... با او چگونه رفتار کردند الله و اعلم... اما استخوان های مطهرش ، سال ۸۰ از #بیابان_های_فکه به ما رسید و در گلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله علیها مهمان خاک شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌺🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
فرماندهی که طرحش کمر دشمن را شکست
#سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#عملیات_والفجر_2
#ارتفاعات_حاج_عمران
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

رزمنده ها با سختی زیاد خودشون رو بالای ارتفاعات منطقه میرسوندند و ارتفاعات فتح میشد اما موفقیتی در تثبیت مواضع نبود .
چندین بار بلندی ها و ارتفاعات منطقه عملیات والفجر 2 در #حاج_عمران بین ما و دشمن دست به دست شد و حتی یگانهای دیگری هم این ارتفاعات رو تصرف کرده بودند و دشمن با استفاده از #نیرو_های_مخصوص خود اون رو پس گرفته بود. این مشکلی بود که فرمانده هان رو آزار میداد.
رزمنده های لشگر10 توانسته بودند به #تپه_سرخ و #ارتفاعات_2519 مسلط شوند و بیم پاتک شدید دشمن بود که #فرمانده_نابغه_تخریب که در اون عملیات به عنوان معاون گردان تخریب حضور داشت طرحی به ذهنش رسید و فورا دست به کار شد.
او تعداد زیادی #لاستیک_خودروی_متوسط و بزرگ را با قرار دادن مقدار زیادی #مواد_منفجره داخل فضای خالی آن و مهارش از دو طرف ، با چاشنی و فتیله باروتی مسلح کرد و به بالای ارتفاع رسوند. کسی از فرماندهان باور نداشت که طرح ابتکاری #سید_محمد دشمن را زمینگیر کند.
خبر رسید که نیرو های ویژه دشمن حرکت خود را برای باز پس گیری ارتفاعات آغاز کرده اند. همه نگران بودند... الا فرمانده شجاع و متوکل تخریب.
سید با آرامش خاصی #لاستیک_های_انفجاری را در داخل شیارهایی که احتمال بالا آمدن دشمن از آن وجود داشت مستقر کرد و #بچه_های_تخریب هم منتظر دستور #شهید_سید_محمد بودند تا در موقع لزوم فتیله ها را آتش کنند و لاستیک ها به سمت نیرو های دشمن رها شوند.....
با فرمان شهید سید محمد زینال حسینی عملیات انهدام دشمن آغاز شد ولاستیک های انفجاری از بالای ارتفاعات و داخل دره ها وشیار ها رها گردید. لاستیک هایی که هر کدام دهها کیلو مواد منفجره با خود حمل میکرد رها شد. انفجار صدها کیلو مواد منفجره بالای سر دشمن و پیچیدن صدای انفجار مهیب در دره ها و کوهها منطقه موجی از شادی و شعف رو در دل رزمندگان اسلام بوجود آورد و در میان درها و شیارها، شیرازه نیرو های بعثی را از هم پاشید و به اعتراف #رزمندگان_لشگر_سیدالشهداء_علیه_السلام در آن عملیات ، صدها تن از سرباز بعثی از نیرو های مخصوص دشمن با این طرح شهید سید محمد به هلا کت رسیدند که بدنهای متلاشی شده شان در داخل درها و روی صخره ها پراکنده شده بود و تعداد زیادی از سربازان بعثی هم مجروح شدند و دشمن از دسترسی به ارتفاعات نا امید شد.
#شهید_مهدی_باکری فرمانده #لشگر_عاشورا که در منطقه حضور داشت با حضور درجمع رزمندگان لشگر سیدالشهداء شخصا از #شهید_زینال_حسینی تقدیر کرد. در این #عملیات_7_شهید_سهم_گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء علیه السلام بود که مهمان حق شد. سردار شهید سید محمد زینال حسینی در حالیکه جانشین تیپ کربلا و فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود در تابستان سال 66 از منطقه عمومی ماووت عراق به دیدار حق شتافت.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#آن_روز_داغ_که_فرمانده_ما_شهید_شد
#سردار_شهید_تخریب
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود.
گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون داشتند درمان میشدند که خبرهای بد جیهه اونها رو از روی تخت بیمارستانها و کنج خونه ها به #سرزمین_داغ_جنوب کشوند. #مقر_الوارثین( اردوگاه تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در جاده فکه) جنب و جوش خاصی داشت.
مدام خبر میرسید دشمن پیشروی کرده و کسی جلودارش نیست. خط #فکه و #شرهانی که برادران ارتشی در آن مشغول پدافند بودند با حمله شدید دشمن از هوا و زمین شکسته شده بود و دشمن به سمت #اندیمشک و #دزفول داشت پیشروی میکرد..#حاج_ناصر_اربابیان و بعضی از بچه ها مدام بین مقر و مناطق درگیری در تردد بودند و اخبار جبهه نو به نو میرسید.با وجود این خبرها عن قریب بود که دشمن به مقر ما برسه..بچه ها حدود پنجاه نفری بودند و همه آماده شدند برای سد کردن راه دشمن...مهمات به اندازه کافی برای معطل کردن دشمن وجود داشت. انبارهای مهمات پر بود از #مواد_منفجره و اقسام #مین_های_ضد_تانک_و_ضد_خودرو. و یک عزم پولادین برای مقابله با دشمن.
روز ۲۲ تیرماه ۶۷ بود که خبر رسید دشمن قرارگاه ارتش در "تپه های برغازه" رو گرفته... همه آماده شدند ... چون از "برغازه" تا مقر ما نیم ساعت بیشتر راه نبود..خطر خیلی جدی بود.. #حاج_ناصر_معاون-گردان بود و بایستی بچه ها رو فرماندهی کنه. برای اینکه دقیقا بدونه دشمن تا کجا جلو اومده سوار موتور تریل ۲۵۰شد و مجتبی رو هم ترکش نشوند و رفتن به سمت فکه...
نزدیک های غروب بود که مجتبی نفس زنان و تنها برگشت و گفت بعثی های عراقی ناصر رو با تیر زدند و با موتور زمین خوردیم و من دیدم اگه معطل کنم اسیرم میکنند و از دستشون فرار کردم...
روز ۲۲ تیرماه سال ۶۷ بود که فرمانده ما #شهید_حاج_ناصر-اربابیان با بدنی مجروح در حالیکه تیری به قلبش نشسته بود گرفتار مزدوران بعثی شد... با او چگونه رفتار کردند الله و اعلم... اما استخوان های مطهرش ، سال ۸۰ از #بیابان_های_فکه به ما رسید و در گلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله علیها مهمان خاک شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹

#عملیات_خیبر
#شکافتن_دژ
به روایت فرمانده گردان تخریب لشگر10
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی


در #عملیات_خیبر قرار بود دژی را بشکافیم. اطراف دژ باتلاقی بود، #مواد_منفجره را کار گذاشتیم. دشمن به‌شدت دژ را می‌کوبید و هر لحظه امکان داشت گلوله‌ای روی مواد اصابت کند و انفجار مهیبی رخ دهد.
باید سریع دژ منفجر می‌شد تا آب از پشت دژ رها شده و #تانک_‌های دشمن در آب و گل اسیر شوند تا جلوی پاتک تانک‌ها گرفته شود. چاشنی را داخل مواد منفجره گذاشتم و فیتیله آن را آتش زدم، هنگام دور شدن از محل انفجار پایم در باتلاق فرو رفت، هر چه کردم پایم آزاد نشد. تا ثانیه‌هایی دیگر انفجار رخ می‌داد و ده ها تن خاک و دود به آسمان می‌رفت. در این لحظه بود که با همه خطرات آن برگشتم سمت محل انفجار! و شاید ثانیه‌ای قبل از انفجار، چاشنی را از مواد جدا و در یک فرصت دیگر دژ را منهدم کردم.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌺🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
فرماندهی که طرحش کمر دشمن را شکست
#سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#عملیات_والفجر_2
#ارتفاعات_حاج_عمران
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

رزمنده ها با سختی زیاد خودشون رو بالای ارتفاعات منطقه میرسوندند و ارتفاعات فتح میشد اما موفقیتی در تثبیت مواضع نبود .
چندین بار بلندی ها و ارتفاعات منطقه عملیات والفجر 2 در #حاج_عمران بین ما و دشمن دست به دست شد و حتی یگانهای دیگری هم این ارتفاعات رو تصرف کرده بودند و دشمن با استفاده از #نیرو_های_مخصوص خود اون رو پس گرفته بود. این مشکلی بود که فرمانده هان رو آزار میداد.
رزمنده های لشگر10 توانسته بودند به #تپه_سرخ و #ارتفاعات_2519 مسلط شوند و بیم پاتک شدید دشمن بود که #فرمانده_نابغه_تخریب که در اون عملیات به عنوان معاون گردان تخریب حضور داشت طرحی به ذهنش رسید و فورا دست به کار شد.
او تعداد زیادی #لاستیک_خودروی_متوسط و بزرگ را با قرار دادن مقدار زیادی #مواد_منفجره داخل فضای خالی آن و مهارش از دو طرف ، با چاشنی و فتیله باروتی مسلح کرد و به بالای ارتفاع رسوند. کسی از فرماندهان باور نداشت که طرح ابتکاری #سید_محمد دشمن را زمینگیر کند.
خبر رسید که نیرو های ویژه دشمن حرکت خود را برای باز پس گیری ارتفاعات آغاز کرده اند. همه نگران بودند... الا فرمانده شجاع و متوکل تخریب.
سید با آرامش خاصی #لاستیک_های_انفجاری را در داخل شیارهایی که احتمال بالا آمدن دشمن از آن وجود داشت مستقر کرد و #بچه_های_تخریب هم منتظر دستور #شهید_سید_محمد بودند تا در موقع لزوم فتیله ها را آتش کنند و لاستیک ها به سمت نیرو های دشمن رها شوند.....
با فرمان شهید سید محمد زینال حسینی عملیات انهدام دشمن آغاز شد ولاستیک های انفجاری از بالای ارتفاعات و داخل دره ها وشیار ها رها گردید. لاستیک هایی که هر کدام دهها کیلو مواد منفجره با خود حمل میکرد رها شد. انفجار صدها کیلو مواد منفجره بالای سر دشمن و پیچیدن صدای انفجار مهیب در دره ها و کوهها منطقه موجی از شادی و شعف رو در دل رزمندگان اسلام بوجود آورد و در میان درها و شیارها، شیرازه نیرو های بعثی را از هم پاشید و به اعتراف #رزمندگان_لشگر_سیدالشهداء_علیه_السلام در آن عملیات ، صدها تن از سرباز بعثی از نیرو های مخصوص دشمن با این طرح شهید سید محمد به هلا کت رسیدند که بدنهای متلاشی شده شان در داخل درها و روی صخره ها پراکنده شده بود و تعداد زیادی از سربازان بعثی هم مجروح شدند و دشمن از دسترسی به ارتفاعات نا امید شد.
#شهید_مهدی_باکری فرمانده #لشگر_عاشورا که در منطقه حضور داشت با حضور درجمع رزمندگان لشگر سیدالشهداء شخصا از #شهید_زینال_حسینی تقدیر کرد. در این #عملیات_7_شهید_سهم_گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء علیه السلام بود که مهمان حق شد. سردار شهید سید محمد زینال حسینی در حالیکه جانشین تیپ کربلا و فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود در تابستان سال 66 از منطقه عمومی ماووت عراق به دیدار حق شتافت.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#آن_روز_داغ_که_فرمانده_ما_شهید_شد
#سردار_شهید_تخریب
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود.
گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون داشتند درمان میشدند که خبرهای بد جیهه اونها رو از روی تخت بیمارستانها و کنج خونه ها به #سرزمین_داغ_جنوب کشوند. #مقر_الوارثین( اردوگاه تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در جاده فکه) جنب و جوش خاصی داشت.
مدام خبر میرسید دشمن پیشروی کرده و کسی جلودارش نیست. خط #فکه و #شرهانی که برادران ارتشی در آن مشغول پدافند بودند با حمله شدید دشمن از هوا و زمین شکسته شده بود و دشمن به سمت #اندیمشک و #دزفول داشت پیشروی میکرد..#حاج_ناصر_اربابیان و بعضی از بچه ها مدام بین مقر و مناطق درگیری در تردد بودند و اخبار جبهه نو به نو میرسید.با وجود این خبرها عن قریب بود که دشمن به مقر ما برسه..بچه ها حدود پنجاه نفری بودند و همه آماده شدند برای سد کردن راه دشمن...مهمات به اندازه کافی برای معطل کردن دشمن وجود داشت. انبارهای مهمات پر بود از #مواد_منفجره و اقسام #مین_های_ضد_تانک_و_ضد_خودرو. و یک عزم پولادین برای مقابله با دشمن.
روز ۲۲ تیرماه ۶۷ بود که خبر رسید دشمن قرارگاه ارتش در "تپه های برغازه" رو گرفته... همه آماده شدند ... چون از "برغازه" تا مقر ما نیم ساعت بیشتر راه نبود..خطر خیلی جدی بود.. #حاج_ناصر_معاون-گردان بود و بایستی بچه ها رو فرماندهی کنه. برای اینکه دقیقا بدونه دشمن تا کجا جلو اومده سوار موتور تریل ۲۵۰شد و مجتبی رو هم ترکش نشوند و رفتن به سمت فکه...
نزدیک های غروب بود که مجتبی نفس زنان و تنها برگشت و گفت بعثی های عراقی ناصر رو با تیر زدند و با موتور زمین خوردیم و من دیدم اگه معطل کنم اسیرم میکنند و از دستشون فرار کردم...
روز ۲۲ تیرماه سال ۶۷ بود که فرمانده ما #شهید_حاج_ناصر-اربابیان با بدنی مجروح در حالیکه تیری به قلبش نشسته بود گرفتار مزدوران بعثی شد... با او چگونه رفتار کردند الله و اعلم... اما استخوان های مطهرش ، سال ۸۰ از #بیابان_های_فکه به ما رسید و در گلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله علیها مهمان خاک شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌺🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
فرماندهی که طرحش کمر دشمن را شکست
#سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#عملیات_والفجر_2
#ارتفاعات_حاج_عمران
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

رزمنده ها با سختی زیاد خودشون رو بالای ارتفاعات منطقه میرسوندند و ارتفاعات فتح میشد اما موفقیتی در تثبیت مواضع نبود .
چندین بار بلندی ها و ارتفاعات منطقه عملیات والفجر 2 در #حاج_عمران بین ما و دشمن دست به دست شد و حتی یگانهای دیگری هم این ارتفاعات رو تصرف کرده بودند و دشمن با استفاده از #نیرو_های_مخصوص خود اون رو پس گرفته بود. این مشکلی بود که فرمانده هان رو آزار میداد.
رزمنده های لشگر10 توانسته بودند به #تپه_سرخ و #ارتفاعات_2519 مسلط شوند و بیم پاتک شدید دشمن بود که #فرمانده_نابغه_تخریب که در اون عملیات به عنوان معاون گردان تخریب حضور داشت طرحی به ذهنش رسید و فورا دست به کار شد.
او تعداد زیادی #لاستیک_خودروی_متوسط و بزرگ را با قرار دادن مقدار زیادی #مواد_منفجره داخل فضای خالی آن و مهارش از دو طرف ، با چاشنی و فتیله باروتی مسلح کرد و به بالای ارتفاع رسوند. کسی از فرماندهان باور نداشت که طرح ابتکاری #سید_محمد دشمن را زمینگیر کند.
خبر رسید که نیرو های ویژه دشمن حرکت خود را برای باز پس گیری ارتفاعات آغاز کرده اند. همه نگران بودند... الا فرمانده شجاع و متوکل تخریب.
سید با آرامش خاصی #لاستیک_های_انفجاری را در داخل شیارهایی که احتمال بالا آمدن دشمن از آن وجود داشت مستقر کرد و #بچه_های_تخریب هم منتظر دستور #شهید_سید_محمد بودند تا در موقع لزوم فتیله ها را آتش کنند و لاستیک ها به سمت نیرو های دشمن رها شوند.....
با فرمان شهید سید محمد زینال حسینی عملیات انهدام دشمن آغاز شد ولاستیک های انفجاری از بالای ارتفاعات و داخل دره ها وشیار ها رها گردید. لاستیک هایی که هر کدام دهها کیلو مواد منفجره با خود حمل میکرد رها شد. انفجار صدها کیلو مواد منفجره بالای سر دشمن و پیچیدن صدای انفجار مهیب در دره ها و کوهها منطقه موجی از شادی و شعف رو در دل رزمندگان اسلام بوجود آورد و در میان درها و شیارها، شیرازه نیرو های بعثی را از هم پاشید و به اعتراف #رزمندگان_لشگر_سیدالشهداء_علیه_السلام در آن عملیات ، صدها تن از سرباز بعثی از نیرو های مخصوص دشمن با این طرح شهید سید محمد به هلا کت رسیدند که بدنهای متلاشی شده شان در داخل درها و روی صخره ها پراکنده شده بود و تعداد زیادی از سربازان بعثی هم مجروح شدند و دشمن از دسترسی به ارتفاعات نا امید شد.
#شهید_مهدی_باکری فرمانده #لشگر_عاشورا که در منطقه حضور داشت با حضور درجمع رزمندگان لشگر سیدالشهداء شخصا از #شهید_زینال_حسینی تقدیر کرد. در این #عملیات_7_شهید_سهم_گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء علیه السلام بود که مهمان حق شد. سردار شهید سید محمد زینال حسینی در حالیکه جانشین تیپ کربلا و فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام بود در تابستان سال 66 از منطقه عمومی ماووت عراق به دیدار حق شتافت.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍂🍃🌹
1️⃣#روزی_که_اسماعیل_به_قربانگاه_رفت
تخریبچی شهید
#اسماعیل_خوش_سیر
#شهادت: #عملیات_دفاع_سراسری
✍️✍️✍️ راوی: #کاوه_ذاکری
بچه ها دشمن رو تا پشت مرزهاش عقب زده بودند و ما ماموریت داشتیم مقابل خاکریز خودمون میدون مین احداث کنیم.
محدوده خط ما ، مرز بین پاسگاه زید و شلمچه بود.
ماشین وانت رو پر از مین های ضدتانک و ضدخودرو کردیم و عازم خط مقدم شدیم...حدود عصر بود که رسیدیم.پا قدم ما بد بود و آتشباری دشمن شروع شد و هرلحظه امکان اصابت گلوله های توپ و خمپاره به ماشین ما که پر از مین و مواد منفجره بود وجود داشت. قدری معطل شدیم تا آتش دشمن سبک بشه....اما نشد و مشکل دیگه ای هم اضافه شد و اون گلوله هایی بود که بدون انفجار به اطراف ما میخورد و دود سفید رنگش توی فضا پخش مشد اول خیال کردیم دشمن داره برای ثبت تیر سلاح های منحنی زنش گلوله های فسفری میزنه. اما خبردارشدیم که دشمن برای گرفتن تلفات از ما داره گلوله های شیمیایی میزنه.
بچه ها تک و توک ماسک داشتن.
با این وضعیت موندن #بچه_های_تخریب با این همه #مواد_منفجره در خط به صلاح نبود و تصمیم براین شد به مقر پشت خط بریم و با تجهیزات کامل و #ماسک_شیمیایی برگردیم.
وقت عقب اومدن از داخل جاده ای که با #خاکریز_دوجداره حفاظت میشد حرکت میکردیم . گلوله های دشمن دو طرف خاکریز به زمین میخورد و به ما ترکشی نمیرسید.
حاج داود پشت فرمان بود وسلیمان هم کنارش و من و اسماعیل و قاسم خانی و چند تای دیگه از بچه ها ، توی بار وانت روی مین ها نشسته بودیم. منو اسماعیل برای اینکه توی دست اندازها کمتر اذیت بشیم روی در وانت نشستیم و ماشین هم به سرعت از داخل خاکریز به سمت جاده اهواز خرمشهر میگازید. یکمقدار که جلو رفتیم اسماعیل به خاطر اینکه قدش بلند بود و نیم تنه اش از ماشین بیرون بود بلند شد و روی مین ها به طوری که روش به من بود نشست.
نور خورشید دیگه توی آسمون نبود و گاهگاهی اصابت خمپاره یا گلوله مینی کاتیوشا که چند تایی با هم کنار خاکریز به زمین میخورد تعادل ماشین رو به هم میریخت. بچه ها با هم شوخی میکردند. به هم دیگه میگفتند : #چند_ساعت_دیگه_بیشتر_در_بهشت_باز_نیست هر کی لیاقت داشته باشه باید از این فرصت استفاده کنه.
اسماعیل هم صدا میزد آی بی لیاقت ها که لیاقت شهادت رو نداشتید یک کاری کنید!!!!! جنگ تموم شد.
ادمه دارد👇👇👇👇
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#آن_روز_داغ_که_فرمانده_ما_شهید_شد
#سردار_شهید_تخریب
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تیرماه سال ۶۷ روزهای سختی برای ما بود.
گرمای بیش از پنجاه درجه فکه و از طرف دیگه هم سوزش زخم ها و طاولها و سرفه های پی در پی بچه هایی که #شیمیایی خورده بودند سکوتی نبود که قدری توی چادر استراحت کنی. عمده #بچه_های_تخریب در #حلبچه شیمیایی شده بودند و هنوز توی تهرون داشتند درمان میشدند که خبرهای بد جیهه اونها رو از روی تخت بیمارستانها و کنج خونه ها به #سرزمین_داغ_جنوب کشوند. #مقر_الوارثین( اردوگاه تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء علیه السلام در جاده فکه) جنب و جوش خاصی داشت.
مدام خبر میرسید دشمن پیشروی کرده و کسی جلودارش نیست. خط #فکه و #شرهانی که برادران ارتشی در آن مشغول پدافند بودند با حمله شدید دشمن از هوا و زمین شکسته شده بود و دشمن به سمت #اندیمشک و #دزفول داشت پیشروی میکرد..#حاج_ناصر_اربابیان و بعضی از بچه ها مدام بین مقر و مناطق درگیری در تردد بودند و اخبار جبهه نو به نو میرسید.با وجود این خبرها عن قریب بود که دشمن به مقر ما برسه..بچه ها حدود پنجاه نفری بودند و همه آماده شدند برای سد کردن راه دشمن...مهمات به اندازه کافی برای معطل کردن دشمن وجود داشت. انبارهای مهمات پر بود از #مواد_منفجره و اقسام #مین_های_ضد_تانک_و_ضد_خودرو. و یک عزم پولادین برای مقابله با دشمن.
روز ۲۲ تیرماه ۶۷ بود که خبر رسید دشمن قرارگاه ارتش در "تپه های برغازه" رو گرفته... همه آماده شدند ... چون از "برغازه" تا مقر ما نیم ساعت بیشتر راه نبود..خطر خیلی جدی بود.. #حاج_ناصر_معاون-گردان بود و بایستی بچه ها رو فرماندهی کنه. برای اینکه دقیقا بدونه دشمن تا کجا جلو اومده سوار موتور تریل ۲۵۰شد و مجتبی رو هم ترکش نشوند و رفتن به سمت فکه...
نزدیک های غروب بود که مجتبی نفس زنان و تنها برگشت و گفت بعثی های عراقی ناصر رو با تیر زدند و با موتور زمین خوردیم و من دیدم اگه معطل کنم اسیرم میکنند و از دستشون فرار کردم...
روز ۲۲ تیرماه سال ۶۷ بود که فرمانده ما #شهید_حاج_ناصر-اربابیان با بدنی مجروح در حالیکه تیری به قلبش نشسته بود گرفتار مزدوران بعثی شد... با او چگونه رفتار کردند الله و اعلم... اما استخوان های مطهرش ، سال ۸۰ از #بیابان_های_فکه به ما رسید و در گلزار شهدای #بهشت_زهراء_سلام_الله علیها مهمان خاک شد.
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺
🌹🌷آخرین شناسایی #جزیره_ام_الرصاص🌷🌹
#عملیات_والفجر_8 🌴🌴🌴🌺

راوی: #علیرضا_شکاری

صحبت هایی که شب قبل از جلسه با آقا سید محمد داشتم قرار شد تمام مواد منفجره را با کمک تیم معبر بسته بندی یا بهتر بگم آب بندی کنیم . چاشنی و فتیله ها رو سری کردیم و هر 5 قالب C4 ( سی 4 ) را مثل آبنبات بسته بندی کردیم و ریسه مواد 5 قالبی را داخل یک گونی سنگری گذاشتیم وبا طناب مثل کوله پشتی برعکس به روی سینه ها مون بستیم .
حفظ جان #بچه_های معبر اولویت اول بود و حفظ #مواد_منفجره در اولویت دوم بود.

با خودم گفتم خدایا ... من و یک نفر دیگه با ریسک و به سختی از آب عبور کردیم .، فرداشب میخواهیم چطوری نیرو رد کنیم بدون اینکه عراقی ها متوجه بشن .

شب قبل که برای چک نهایی موانع به #جزیره _ام_الرصاص رفتیم آب ساکن شده بود تا جایی که سطح آب مثل آئینه بود . واین موضوع خیلی نگرانم کرد . به دیواره سنگر عراقی ها توی آب تکیه داده بودم و داشتم سطح آب رو نگاه میکردم و با خودم می گفتم خدایا ... من و یک نفر دیگه با ریسک و به سختی از آب عبور کردیم .، فرداشب چطوری نیرو رد کنیم بدون اینکه عراقی ها متوجه بشن . توی افکار خودم بودم که درست بالای سرم دوتا عراقی با هم صحبت میکردن و سیگار میکشیدن . در آن سکوت مطلقی که وجود داشت ناگهان صدای شلیک آرپی جی سکوت شب اروند را از هم پاشوند . اون هم دقیقآ 1 متر بالای سر من . بقدری نزدیک بود که حرارت شلیک آرپیجی صورتم را داغ کرد که فکر کردم سوختم . ولی فقط مو های سر و صورتم کمی سوختند . آتش گلوله روی سطح آب که مثل آئینه بود توی آب منعکس شد و با سرعت از من دور شد و رفت توی #بندر_خرمشهر منفجر شد عراقی ها خندیدند و رفتند ته سیگارشون رو انداختن روی من و رفتن .

به خودم اومدم . و شروع کردم به چک موانع و ثبت تغیرات موانع .

صبر کردیم تا کمی باد زیاد بشه و نیزار توی آب رو به هم بزنه و توی صدای نیزار ساحل جزیره ، ام الرصاص رو ترک کردیم .
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel