الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#جزیره_مجنون_جنوبی
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#روزی_که_حسین_از_مجنون_پر_کشید
#تخریبچی_شهید_حسین_شعبانی
شهادت:27 خرداد 1365
محل شهادت: #جزیره_مجنون

اواخر خرداد ماه سال 65 بود .
دشمن در #جزیره_مجنون_جنوبی تحرکاتی داشت و به #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام ماموریت دادند که با دشمن مقابله کند.. #بچه_های_تخریب لشگر10 هم مامور شدند برای جلوگیری از تحرکات دشمن #پد_مرکزی_جزیره جنوبی خیبر رو #منفجر کنند .
و #شهید_حسین_شعبانی در این ماموریت آسمانی شد
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک

دشمن در صبح روز #17_اسفند _1362 یکبار دیگر حمله خود را آغاز کرد.
این بار، حمله دشمن با استفاده از ابراز و تسلیحات، شدیدتر و وسیع تر بود. در مقابل، وضع جبهه خودی بسیار حاد و مهمترین مسئله، #کمبود_نیرو_و_مهمات بود. در حالی که به شدت به مهمات نیاز بود، #سرهنگ_موسوی_قویدل یکی از فرماندهان ارتش اعلام کرد: «در کل، 1300 عدد گلوله 130 میلی متری در اختیار داریم.»
همچنین، آقای #غلامعلی_رشید از داخل جزیره پیام داد که اگر نیروهای #حاج_همت (لشکر حضرت رسول (ص)) نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است.
عراقی ها نیز از جنگ روانی استفاده کرده و به نیروهای ایرانی اعلام کردند، اگر جزایر را خالی نکنند، آنجا را به موشک بسته و به شدت بمباران می کنند. در این روز، دفتر امام به طور مستمر در تماس با قرارگاه، تحولات جنگ را پیگیری می کرد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سی و هفت سال گذشت
طلبه و تخریبچی شهید حسین شعبانی
شهادت: جزیره مجنون
27 خرداد ماه 65
اواخر خرداد ماه سال 65 بود . دشمن در #جزیره_مجنون_جنوبی تحرکاتی داشت و به #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام ماموریت دادند که با دشمن مقابله کند.. #بچه_های_تخریب هم مامور شدند برای جلوگیری از تحرکات دشمن #پد_مرکزی_جزیره جنوبی خیبر رو #منفجر کنند.
و#تخریبچی_شهید_حسین_شعبانی در این ماموریت به شهادت رسید.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک

روز #18_اسفند _1362 عراق بار دیگر حمله خود را با شدت هر چه تمام تر آغاز کرد و سپاه و بسیج با آنچه در دست داشتند، پایداری و استقامت کرده و مانع از پیشروی دشمن شدند. شرایط و مقدورات بسیار سخت و محدود بود. ضمن آن که دشمن از سلاح های شیمیایی نیز استفاده کرد.

برادر غلامعلی رشید از جزیره به قرارگاه آمد و درباره منطقه گفت: «وضع خط خراب است، در #محور_تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام دشمن رخنه کرده و هر شب دارد پیش می آید. (عراق) دائماً نیرو می آورد و شدت عمل به خرج می دهد. نیروهای (ما) در خط خسته شده اند. آتش (دشمن) به شدت زیاد است.جاده، آب، غذا و نیرو کم است. پلیت و الوار برای ساختن سنگر، نیست و لودر و بلدوزر برای احداث خاکریز وجود ندارد. نیروها در خط ، آرپی جی و کلاشینکف دارند و از ادوات استفاده می کنند. از شدت حمله دشمن، بچه ها دیگر قادر نیستند فکر کنند. این جزیره طلسم شده و ما هر کاری می کنیم با مشکل مواجه می شویم.»

در این حال، آقای انصاری از بیت امام در تماس با قرارگاه وضعیت را جویا شد. شهید حجت الاسلام محلاتی، نماینده امام در سپاه به وی گفت: «#به_امام_بگویید، #شب_جمعه_است، #دعا_بفرمایند
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک

دشمن در صبح روز #17_اسفند _1362 یکبار دیگر حمله خود را آغاز کرد.
این بار، حمله دشمن با استفاده از ابراز و تسلیحات، شدیدتر و وسیع تر بود. در مقابل، وضع جبهه خودی بسیار حاد و مهمترین مسئله، #کمبود_نیرو_و_مهمات بود. در حالی که به شدت به مهمات نیاز بود، #سرهنگ_موسوی_قویدل یکی از فرماندهان ارتش اعلام کرد: «در کل، 1300 عدد گلوله 130 میلی متری در اختیار داریم.»
همچنین، آقای #غلامعلی_رشید از داخل جزیره پیام داد که اگر نیروهای #حاج_همت (لشکر حضرت رسول (ص)) نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است.
عراقی ها نیز از جنگ روانی استفاده کرده و به نیروهای ایرانی اعلام کردند، اگر جزایر را خالی نکنند، آنجا را به موشک بسته و به شدت بمباران می کنند. در این روز، دفتر امام به طور مستمر در تماس با قرارگاه، تحولات جنگ را پیگیری می کرد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌷🍂🍃🌷🍂🍃🌷🍂🍃🌷🍂🍃🌷🍂
🍂
#حماسه_فرزندان_خمینی
#جزیره_مجنون_جنوبی

#تیپ_سید_الشهداء_علیه_السلام با در اختیار گرفتن #تیپ_حضرت_عبدالعظیم در تاریخ 15 اسفند 62 برای مقابله با پاتک های دشمن #در_جزایر_مجنون_جنوبی آماده میشود
روز 16 اسفند 1362 ساعت 9 صبح با فراخوان #تیپ_حضرت_عبدالعظیم_علیه_السلام متشکل از #رزمندگان_شهرری برای نبرد در جزایر مجنون ما بقی توان تیپ سیدالشهداء علیه السلام وارد منطقه نبرد شد.
فرماندهان گردان های عملیاتی #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام هدایت #رزمندگان_شهرری را در نبرد بعهده گرفتند.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺
#روزی_که_حسین_از_مجنون_پر_کشید
#تخریبچی_شهید_حسین_شعبانی
شهادت:27 خرداد 1365
محل شهادت: #جزیره_مجنون
✍️✍️✍️ راوی: #حسین_بداغی

اواخر خرداد ماه سال 65 بود . دشمن در #جزیره_مجنون_جنوبی تحرکاتی داشت و به #تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام ماموریت دادند که با دشمن مقابله کند.. #بچه_های_تخریب هم مامور شدند برای جلوگیری از تحرکات دشمن #پد_مرکزی_جزیره جنوبی خیبر رو #منفجر کنند ...اون شب #من و #علی و #حسین رفتیم برای انفجار جاده.... اونجا خیلی به سنگرای دشمن نزدیک بود جوری که صدای حرف زدنا و سرفه ها شون رو میشنیدیم. البته اونها خیالشون راحت بود که کسی از رزمنده ها اونجا نمیاد و خیلی حساس نبودند. گاهی با دوشکا تمرین اهنگ میکردند و گاهی هم سر لوله رو پایین تر میاوردند و به قول بچه ها تیر تراش روی پد میزدند . گاهی هم خمپاره شصت میزدند. من و علی و حسین با خودمون سه تا #خرج_گود برده بودیم که با انفجار اونها چاله ای عمیق درست بشه و بعد چاله هارو با خرج "پودر اذر"پر کنیم و منفجر کنیم.
اون شب عراقی ها خیلی اذیت میکردند و مرتب سر تیربار رو روی پد میگرفتند و میزدند. ما سه نفری روی شونه پد نشسته بودیم. از طرفی جرات نمیکردیم بیایم روی پد و از طرفی در اون شیب تند شونه پد نمیتونستیم وایسیم و پاهامون لیز میخورد و میرفتیم توی اب هور که باتلاق بود. بچه رزمنده های مستقر درخط گفته بودند که چند شبی هستش که #غواصای_دشمن میان و از داخل اب سرک میکشند و این موضوع هم ما رو نگران کرده بود.
خلاصه وضع عجیبی بود. اون شب تصمیم گرفتیم با دست چاله بکنیم چون خرج گود ها رو اگر کار میگذاشتیم و منفجر میکردیم دشمن اوضاع خط رو به هم میریخت و این کار صلاح نبود.قرار شد سه تا چاله بکنیم در یک خط و با یک فاصله. یکی شو علی در شیب شونه پد مشغول شد و با فاصله حدود یک و نیم دو متری یک چاله دیگه رو #حسین_شعبانی مشغول شد و با همین فاصله یک چاله دیگر رو من شروع کردم.زمین خیلی سفت بود. ترس از این که دشمن متوجه سرو صدا بشود هم وجود داشت. هر کدوم حدود سی چهل سانت کنده بودیم . جوری شده بود که بیشتر احساس امنیت میکردیم چون میتونستیم خودمون رو داخل این چاله ها محفی کنیم..
دشمن بصورت ایذایی گاهی اتش میریخت. دوشکا شون روی سر ما کار میکرد ولی چون با هدف نمیزدند خیلی ترس نداشت. اما یکدفعه ورق برگشت ...من نمیدونم مارو دیدند یا صدامون رو شنیدند یا مشکوک شدند بهر صورت یکباره اوضاع تغییر کرد.آتیش زیاد شد و شروع کردند با خمپاره 60 اطراف ما رو کوبیدن.
تا زمانی که خمپاره ها داخل اب میخوردند اوضاع غیر عادی نبود ولی وقتی مقداری عقب تر از ما روی خط خودی آتیش متمرکزشد و صدای فریاد #یا_زهراء(س) و #یا_مهدی بچه ها از پشت سر بلند شد ما نگران شدیم ما هیچ وسیله برای دفاع و جنگیدن نداشتیم با بیل و کلنگ هم که نمیشد جلوی دشمن ایستاد. در همین حین #انفجار_مهیبی در فاصله کوتاهی از من وحشت رو صد چندان کرد و صدای ناله ضعیف #حسین_شعبانی بلند شد.
علی از داخل چاله بیرون پرید و اومد سمت من . من هم هم از داخل چاله بیرون اومدم و دوتایی در شیب شانه پد چسبیدیم به زمین. چند مرتبه حسین رو صدا کردیم ولی جوابی نیومد . سینه خیز رفتیم تا وسط پد. حسین داخل چاله انفجار افتاده بود. با کمک هم بیرونش اوردیم . خون ریزیش شدید بود . باید حسین رو به عقب میرسوندیم حدود 100 متری با خط خودمون فاصله داشتیم. همه اون صد متر یا کمتر و بیشتر رو باید روی شانه شیبدار پد عقب می اومدیم. اگرغفلت میکردیم ممکن بود پیکر حسین داخل باتلاق بیفتد.دشمن هم آتیش میریخت و هم پشت سر هم منور میزد. و با تیربارهای سنگین روی پد رو به هم میدوخت. شرایط سختی بود . نه من و نه علی یک لحظه هم به این فکر نکردیم که حسین رو رها کنیم و خودمون رو نجات بدیم. زیر آتیش دو نفری سفت به حسین رو چسبیده بودیم .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#رزمنده_فاطمی
و #حمله_فاطمیون
و #شهدایی_که_مثل_فاطمه(س) #گمنام_رفتند.
روزی که شهید قربان ناظری پرواز کرد
#جزیره_مجنون_جنوبی
18 اسفند 1362
✍️✍️✍️: #جعفر_طهماسبی

رور 16 اسفند که دشمن بعثی با همه ی توان از زمین و هوا پاتک هاش رو شروع کرد روز #شهادت_حضرت_زهراء_سلام_الله_علیها بود و حماسه فاطمیون رقم خورد.!!!

پاتک های دشمن سه روز پیاپی ادامه داشت
روز 18 اسفند روی جاده پر از تانک بود. نیروهای پیاده دشمن در پناه تانک‌ها به سمت ما شلیک می‌کردند. از سمت ما نه آتش پشتیبانی بود و نه سلاح سنگین و فقط حماسه بود و حماسه بود و حماسه. باقی مانده رزمندگان تیپ سیدالشهداء(ع) و حضرت عبدالعظیم (ع) در مقابل ستونی از تانک.
خبر اومد که گردان های #حضرت_علی_اکبر و #حضرت_قاسم علیهم السلام توی دهکده در پد شرقی جزیره مجنون در محاصره افتادند و بچه ها دارن مثل گل پرپر میشند. رزمنده های #تیپ_حضرت_عبدالعظیم رفتند برای کمک و مقابله با پاتک دشمن.
آفتاب وسط آسمون بود که با دشمن درگیر شدیم آتش دشمن از آسمون مثل بارون میبارید.. از روی جاده نمیشد حرکت کرد همه نیروها به شونه های جاده پناه آورده بودند تمام منطقه هور بود و فقط این جاده با عرض تقریبا 6 متر تنها مکان خشکی بود. وسط اون همه آب...
اونقدر آتیش و سر وصدا بود که متوجه نشدیم توی #محاصره_تانک_ها افتادیم.. اگر بگم بیش از 50 تانک بود اغراق نکردم.. همشون با هم شلیک میکردند .. با تیر مستقیم تانک بچه ها رو هدف میگرفتند و در یک لحظه میدیدی رفیقت که کنارت میجنگید غیب میشد.. توی این غوغا خبر رسید که شیمیایی زدند.. خدایی بچه ها مثل شیر میجنگیدند اکثرا بین 15 تا 20 سال بودند و مردانه توی دل دشمن میرفتند.. فاصله با دشمن به اندازه انداختن نارنجک شده بود و عجیب اینکه توی این درگیری نزدیک سرو کله #فرمانده_تیپ_سیدالشهداء(ع) شهید رستگار پیدا شد. اون خودش رو با موتور به منطقه درگیری رسونده بود و از نزدیک بچه ها رو هدایت میکرد... مثل اینکه خیلی توی دل دشمن جلو رفته بودیم وقرار بود با سایر یگانها هم الحاق برقرار بشه که نشد و مجبور بودیم یک مقدار از مسیری که رفته بودیم عقب بیاییم.... اینجابود که شهدا و بعضی از مجروحینی که به شدت مجروح شده بودند موندند..
دستور فرماند هی بود که خودتون رو عقب بکشید . بچه ها راضی نمیشدند بدون رفیقاشون عقب بیان ... اما فرماندهان گفتند هوا که تاریک شد بچه های تعاون و جمع آوری مجروحین اونها رو عقب میارن... احتمال اسارت صد در صد بود.. یه تعداد از بچه ها که خیلی جلو رفته بودند اسیر شدند..
شهید قربانعلی ناظریان هم توی همون درگیری روی خاک جزیره مجنون افتاد . و 33 سال بعد برگشت.
قسمت من شد که پیکر مطهر رفیقم رو توی خانه ابدی بگذارم .. وقتی بندهای کفنش رو باز کردم تا مقداری خاک زیر صورت چه عرض کنم زیر جمجمه اش بگذارم دیدم سر بند یازهرا(س) به پیشونیش بسته شده... اول تعجب کردم وبا خودم گفتم ماه محرم واون هم روز علی اکبر علیه السلام به خاک میره .... یک لحظه یادم اومد که روزی که با هم به دشمن تا بن داندان مسلح زدیم روزهای شهادت بی بی دوعالم فاطمه زهراء(س) بود و این مدال بچه های خیبری است که با نشان یا زهراء(س) میهمان خاک باشند... باشد که ما جامونده ها رو هم یاد کنند.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
🌴🌹

#سند_غربت_تخریبچی‌_ها_در_عملیات_خیبر
#تخریبچی_شهید_فرداد_علیپور
#عملیات_خیبر
#طلائیه
عملیات خیبرشاید به این دلیل در دفاع مقدس هشت ساله ممتاز شده که کار به جنون کشید و #مجنون_‌های زیادی در آغوش گرم #لیلاشان آرمیدند .
سهمیه گردان تخریب لشکر ده سیدالشهداء علیه السلام هم ٢١ لاله عاشق بود که بدنهای اکثر اونها سالهای سال در مجنون به جا ماند بعضی از این پرستوهای شکسته بال برگشتند و بعضی دیگر هنوز برخاک مجنون جا دارند. تصویر بالا متعلق #شهید_فرداد_علیپور است.
شهید فرداد علیپور اهل خلخال و از بچه‌های تخریب بود که برای همراهی بچه‌های اطلاعات عملیات در شناسایی مواضع و موانع دشمن در #جزیره_مجنون_جنوبی مامور شد و در روزهای نبرد مرگ و زندگی در جزیره مجنون جنوبی در ١٨ اسفند ماه سال ٦٢ برخاک افتاد و خونش خاک مجنون را سرخ نمود و پیکر پاکش بعد از ده‌ها سال از شهادتش هنوز برخاک مجنون سندی است بر مظلومیت وغربت یارانش...

🌴🌹
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🌹#شهید_علی_عباد_اردستانی
شهادت 18 اسفند 1362
#جزیره_مجنون_جنوبی
بازگشت پیکر 1377

ساعت سه و چهار بعد ازظهربود. درمسیر به عقب اومدن مجروح ها که عمده اونها آشنا بودن درخواست می‌کردن؛ برادرها ما رو عقب ببرید. اما امکانش نبود. مجروح های روزهای قبل هم مونده بودند و عروس شهادت اون دور و اطراف چرخ می‌زد. هرکی می‌تونست رو پای خودش عقب بیاد از معرکه بیرون می‌ومد. از دور معلوم بود ستونی از نیرو به سمت خط میاد، نزدیک شدند. سرستون #علی_اردستانی بود، من اون رو دیدم و او هم من رو دید و خوشحال از اینکه سالم برگشتیم با صدای بلند منو صدا کرد.
اومدم به سمتش برم که یک گلوله #خمپاره_120_میلیمتری بین من و علی زمین خورد منو به شدت پرت کرد و به سینه #دژ کوبید. همه جا رو دود و خاک گرفته بود و دود و خاک که خوابید، رفتم سمت علی که دیدم تو چاله خمپاره افتاده و از شکم به پایین پرخونه. انگار می‌خواست چیزی به من بگه اما نفسش بالا نمیومد. دستش به سمتم دراز بود، دستش رو گرفتم تو دستم. اما دست علی سنگین شد و پلکهاش رو هم افتاد. به خودم اومدم دیدم کریم کسب پرست بالا سرمه و هی من رو صدا میزنه. من هم چشمهام رو باز کردم و گفتم برادر کریم چیزیم نیست و خوشحال شد. گفتم شما برید جلو، من هم حالم جا اومد میام سراغ شما. برید من مسیر رو بلدم.
اونها رفتند و به خدا رسیدند و ما موندیم
یاد همه شون بخیر..
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🌹#شهید_علی_عباد_اردستانی
شهادت 18 اسفند 1362
#جزیره_مجنون_جنوبی
بازگشت پیکر 1377
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک

دشمن در صبح روز #17_اسفند _1362 یکبار دیگر حمله خود را آغاز کرد.
این بار، حمله دشمن با استفاده از ابراز و تسلیحات، شدیدتر و وسیع تر بود. در مقابل، وضع جبهه خودی بسیار حاد و مهمترین مسئله، #کمبود_نیرو_و_مهمات بود. در حالی که به شدت به مهمات نیاز بود، #سرهنگ_موسوی_قویدل یکی از فرماندهان ارتش اعلام کرد: «در کل، 1300 عدد گلوله 130 میلی متری در اختیار داریم.»
همچنین، آقای #غلامعلی_رشید از داخل جزیره پیام داد که اگر نیروهای #حاج_همت (لشکر حضرت رسول (ص)) نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است.
عراقی ها نیز از جنگ روانی استفاده کرده و به نیروهای ایرانی اعلام کردند، اگر جزایر را خالی نکنند، آنجا را به موشک بسته و به شدت بمباران می کنند. در این روز، دفتر امام به طور مستمر در تماس با قرارگاه، تحولات جنگ را پیگیری می کرد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#نبرد_تن_با_تانک
#روزهای_خیبری
#جزیره_مجنون_جنوبی
16 اسفند 62

مطابق پیش بینی #امام و فرماندهان، پس از چند روز، در #16_اسفند _1362 عراق با اجرای آتش سنگین، بمباران وسیع هوایی و استفاده از هلیکوپتر، تانک و نیروهای پیاده پاتک سنگینی را علیه #جزایر_جنوبی آغاز کرد.
#بیت_امام که مرتب اوضاع جبهه را پیگیری می کرد، با آگاهی از #شروع_پاتک_عراق به جزایر، با قرارگاه تماس گرفته و #حجت_الاسلام_حاج_احمد_آقا_خمینی از فرمانده سپاه وضعیت را جویا شد.
آقای رضایی در پاسخ گفت: #از_لحاظ_مهمات_خیلی_در_مضیقه_هستیم.
الحمدالله وضع خوب است، ولی عراق با تمام قوا حمله می کند.»

حمله عراق در آن روز بدون نتیجه پایان یافت.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹

#فرمانده_باصلابت
#شهید_حاج_اسماعیل_معروفی
#عملیات_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
🔴 #تیپ_ده_سیدالشهداء_علیه_السلام
✍️✍️✍️✍️: جعفر طهماسبی

فرمان امام رسید که جزایر باید حفظ شود.
ما تازه وارد خط شده بودیم که در محاصره انبوهی از تانک قرار گرفتیم.
آنقدر تانک بود که روی پد شرقی جزیره مجنون سیاهی می‌زد.
هر رزمنده‌ای که روی جاده می آمد در کسری از ثانیه با گلوله مستقیم تانک غیب می‌شد.
آتش باری دشمن زمین و زمان را به هم می دوخت. اصلا آتش دوشکا به حساب نمی آمد.
هواپیماهای ملخ دار دشمن در ارتفاع پایین با کالیبر کنار دژ رو می‌زدند. هیچ جا امن نبود و هر لحظه زنده های جمع ما کمتر و کمتر می شد. فرماندهی در خط نبود که صحنه را مدیریت کند، یا شهید شده بود و یا ... هیچ آتش پشتیبانی از سمت ما وجود نداشت و ادواتی ها هم جرات شلیک نداشتن و حق هم داشتند که شلیک یک خمپاره مساوی بود با لو رفتن موضع و بالا رفتن تلفات، واقعا همه اش غربت و مظلومیت بود.
دشمن همه چیز از ادوات نظامی داشت و ما اسلحه سنگین مان آرپی جی بود. لحظاتی داخل کانال و آن هم چه کانالی که ارتفاع آن به نیم متر نمی‌رسید و کف آن هم با بدن‌های مطهر شهیدان فرش شده بود.
آرام گرفتیم تا شاید قدری آتش سبک شود.
تیر تراش مسلسل تانک ها لب کانال را نشانه رفته بودند و صدای وز وز تیرها گوش خراش بود. دیگر بچه های شوخ و جیگردار هم ترمزها رو کشیده بودند. اما یک اتفاق سرها را از کانال بالا آورد و آن هم دویدن رزمنده ای بود که محاسن بلند و کلاه نخی بر سرداشت و روی جاده راست راست راه می‌رفت و فریاد می زد:زماشاءالله سرباز امام زمان...دشمن داره فرار میکنه...از جا بلند شوید.

همه ما متحیر بودیم با چه جراتی روی دژ راه میرود..آنچنان شور و شوقی با آمدنش آمد که همه از جا بلند شدند و عجیب تر این بود که با آمدنش ترس‌ها رفت و انگار نه انگار که گلوله و آتش دشمنی هست. آنقدر با هیبت بود که کسی سوال نکرد شما کی هستی که به ما دستور می‌دهی؟ او جلو افتاد و بچه ها هم که جان گرفته بودند به سمت تانک‌ها یورش بردند و در زمان کمی تانک‌ها و نفربرهای زرهی دشمن عقب نشینی کردند
بچه ها که در پشت دژ آرام گرفتند به هم می‌گفتند عجب آدم دلاوریه این برادر ریش بلنده اما نمی‌دانستند که این کیه؟ تا اینکه دقایقی گذشت و #شهید_حاج_کاظم_رستگار فرمانده تیپ سید الشهداء(ع) که نگران پیشروی دشمن بود با موتور به محل درگیری رسید. موتور را روی دژ رها کرد و دوید کنار دژ و صدا زد: معروفی باریک الله، خسته نباشی.
آنجا تازه فهمیدیم نام این دلاور اسماعیل معروفی است.
اسماعیل دلاور روز پنجشنبه 5 اسفند 1400 آسمانی شد
روحش شاد
@alvaresinchannel
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
🌴🌹

#سند_غربت_تخریبچی‌_ها_در_عملیات_خیبر

#تخریبچی_شهید_فرداد_علیپور
#عملیات_خیبر
#طلائیه
عملیات خیبرشاید به این دلیل در دفاع مقدس هشت ساله ممتاز شده که کار به جنون کشید و #مجنون_‌های زیادی در آغوش گرم #لیلاشان آرمیدند .
سهمیه گردان تخریب لشکر ده سیدالشهداء علیه السلام هم ٢١ لاله عاشق بود که بدنهای اکثر اونها سالهای سال در مجنون به جا ماند بعضی از این پرستوهای شکسته بال برگشتند و بعضی دیگر هنوز برخاک مجنون جا دارند. تصویر بالا متعلق #شهید_فرداد_علیپور است.
شهید فرداد علیپور اهل خلخال و از بچه‌های تخریب بود که برای همراهی بچه‌های اطلاعات عملیات در شناسایی مواضع و موانع دشمن در #جزیره_مجنون_جنوبی مامور شد و در روزهای نبرد مرگ و زندگی در جزیره مجنون جنوبی در ١٨ اسفند ماه سال ٦٢ برخاک افتاد و خونش خاک مجنون را سرخ نمود و پیکر پاکش بعد از ده‌ها سال از شهادتش هنوز برخاک مجنون سندی است بر مظلومیت وغربت یارانش...

🌴🌹
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹
@alvaresinchannel
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک

دشمن در صبح روز #17_اسفند _1362 یکبار دیگر حمله خود را آغاز کرد.
این بار، حمله دشمن با استفاده از ابراز و تسلیحات، شدیدتر و وسیع تر بود. در مقابل، وضع جبهه خودی بسیار حاد و مهمترین مسئله، #کمبود_نیرو_و_مهمات بود. در حالی که به شدت به مهمات نیاز بود، #سرهنگ_موسوی_قویدل یکی از فرماندهان ارتش اعلام کرد: «در کل، 1300 عدد گلوله 130 میلی متری در اختیار داریم.»
همچنین، آقای #غلامعلی_رشید از داخل جزیره پیام داد که اگر نیروهای #حاج_همت (لشکر حضرت رسول (ص)) نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است.
عراقی ها نیز از جنگ روانی استفاده کرده و به نیروهای ایرانی اعلام کردند، اگر جزایر را خالی نکنند، آنجا را به موشک بسته و به شدت بمباران می کنند. در این روز، دفتر امام به طور مستمر در تماس با قرارگاه، تحولات جنگ را پیگیری می کرد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
More