-زن داری؟ -نه، امیدوارم بگیرم عصبانی گفت: خیلی خری، مرد که نباید زن بگیرد! -چرا؟ سینیور ماجیوره با عصبانیت گفت: مرد نباید زن بگیرد. نباید ازدواج کند، اگر قرار باشد همه چیز را از دست بدهد، نباید دستی دستی خودش را توی مخمصه بیندازد. مرد که نباید خودش را توی هچل بیندازد و دنبال چیزهایی باشد که آنها را بعدا از دست میدهد. -حالا چه الزامی دارد که از دست بدهد؟ سرگرد گفت: به هر حال از دست میدهد. از دست میدهد پسر با من بحث نکن! شنل خود را پوشید و کلاهش را بر سر گذاشت. یک راست آمد به سراغ من و دست گذاشت روی شانهام و گفت: شرمندهام نباید گستاخی میکردم. زنم تازه مُرده! مرا ببخش.
رمان سوربز نوشته ماریو بارگاس یوسا تصویر تکان دهنده یک دیکتاتور است. ماریو بارگاس یوسا با نوشتن رمان خشمآلود و مسحور کننده «سور بز»، اثرى از خود به جا گذاشته که در پانتئون کوچک رمانهاى کلاسیک آمریکاى لاتین، در کنار «پاییز پدرسالار» گابریل گارسیا مارکز و «من برتر» اگوستو روآ باستوس قرار مىگیرد؛ آثارى که خطرات و مزایاى جنبى اقتدار گرایى و عواقب مرگبارى که دیکتاتورها مىتوانند بر زندگى مردم عادى داشته باشند، مورد کند و کاو قرار مىدهند. @welll_read
صالح به پسر کدخدا گفت:«من هیچ وقت از دریا سر در نمیارم, نمی دونم چه جوریه. حالا همه جمع بشن و عقلاشونو بریزن روهم, نمی تونن بفهمن که این همه چوب از کجا اومده. یه چیزی تو دریاس که روراس نیست, ظاهر و باطنشو نشون نمیده, یه روز خالیه, یه روز پره, یه روز همه چی داره, یه روز هیچی نداره. انگار که با آدمیزاد شوخی می کنه, حالا این همه چوب رو آبه, یه دقه دیگه ممکنه یه تکه م پیدا نباشه.
پسر کدخدا گفت:«واسه همیناس که بهش میگن دریا. صالح گفت:«هرچیزم که رو خشکیه, اگه خوب فکرشو بکنی از دریاس. دریا از هیچ چی واهمه نداره, نمی ترسه, اما همه از دریا می ترسن.»
نمره دادن را به کلی فراموش کن هرکس نیاز داشته باشد میتواند بعداً جبران کند یا بدون آن سر کند فقط مهارتهای خیلی ساده مجموعهای از اطلاعات، چیزهایی را که برای ورود به دنیا ضروری هستند. بچههای به اصطلاح ممتاز چه میشوند؟ چه اصطلاح نفرت انگیزی! اگر با معیارهای قابل تردید آکادمیک باهوشند میتوانند راحت جبران کنند. رودخانههای آمریکای جنوبی را فراموش کن، همینطور فرمان ماگنا کارتا را. نقاشی موسیقی و داستان بهتر است. بازی کردن اشکالی ندارد ولی مراقب هیجان بیش از هر رقابت زیادی باش.