من در این چند وقت بیباباییام، هزار بار بابایم را صدا زدم و جوابی نرسید! درون من، کسی هست که هنوز دلش بابایش را میخواهد! هنوز دوست دارد تا اگر جایی موفق شد، برود به گوش بابایش برساند که بابایش خواست از موفقیتهای بچههایش حرف بزند، این یک مورد را از قلم نیاندازد! روزهایی که هنوز بابا را داشتم، نمیدانستم که چه موجود «خوشبحالش شده» ای هستم. نمیداستم وقتی بابایت بمیرد، چقدر رنجور و دلخسته میشوی! باباها اگر میدانستند مردنشان چقدر بد است، چقدر رنجآور، جانگداز و جانسوز است، هرگز نمیمردند!راستی چرا اصلا باید بابای آدم اینهمه زود بمیرد؟
ناصح که رُخش دیده کف خویش بُریدهست هاتف! به چه رو میکُندم باز ملامت؟
کف بُریدن (بُریدن دست) اشاره به داستان «یوسف و زلیخا» داره که زنان دستشون رو بعد از دیدن یوسف بریدند. «مولانا» هم میگه: تو چو یوسفی رسیده همه مصر کف بریده بنما جمال و بستان دل و جان تجارتی کن #قصه_داشت. ♥️🌱
تصمیم گرفتم که دوستت نداشته باشم، سپس در برابر این تصمیم بزرگ، ترسیدم! قول دادم برنگردم، و برگشتم! قول دادم از دلتنگی نمیرم، مُردم! قول دادم برای چشمانت شعری نگویم، و گفتم! قول دادم که ضعیف نباشم، و بودم! پس مرا جدی نگیر! 🌿 #نزار_قبانی