امیدوارم رها بشید، از رنجهایی که در موردش با هیچکس صحبت نمیکنید. امیدوارم برنده بشید، توی جنگ هایی که در سکوت باهاشون دست و پنجه نرم میکنید. امیدوارم برسید، به همون هدفی که صبح تا شب بهش فکر میکنید. امیدوارم اونجوری که دوست دارید حل بشه، همون مشکلی که توی خلوت و شلوغی توی ذهنتونه و داره وجود شمارو داغون میکنه بدون اینکه بقیه بفهمن. -دیاکو.
رستم وقتی به تهران آمد از بیپولی مجبور شد گرز خودش را برای هفتصد دینار گرو گذاشت و نان خرید و در چهار سوقِ بزرگ (بازار سرپوشیده تهران) برجستگی به دیوار است که گُرزِ رستم مینامند. [نیرنگستان، ص ۱۵۷]
بالاترین رهایی، آزاد شدن از نظرات دیگران است؛ روزی که بتوانی بدون وابستگی و اهمیت دادن به نظرات دیگران، از خودت و فردیتت لذت ببری، آن روز، روز رهایی توست.
از پنجره که بیرون را نگاه میکردم، احساس کردم از گذر زمان عقب افتادهام و لازم است که دوباره خودم را به آن برسانم. اما چهجوری؟ من که دلبستهی سادگی بودم.
هرنوعی از عشق ،غمگین یا شاد،اگر کاملا تسلیمش بشی مصیبته...صبرکن!تو ممکنه هنوز ندونی که اون دست های نجیب کوچک می تونن شکنجه بدن،با چه اشتیاق ظریفی می تونن قلب رو به تکه های کوچک پاره پاره کنن...فقط صبر کن.متوجه می شی که چه مقدار نفرت توی سوزان ترین عشق ها پنهانه!