تجربه نوشتن

#مادر
Channel
Education
Art and Design
Books
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel تجربه نوشتن
@tajrobeneveshtanPromote
930
subscribers
1.26K
photos
324
videos
1.29K
links
درست، فصیح و زیبا نوشتن، هنر است. هنری که با تمرین، دقت و توجه، بهتر می‌شود. نوشتن، راهی برای آموختن.
بهناز بستاندوست
<unknown>
#داستان_صوتی

● داستان کوتاه «مادر نمونه‌ی من»
با صدای بهناز بستاندوست
از مجموعه داستان‌های «همراه آهنگ‌های بابام» - اثر: علی‌اشرف درویشیان

کتاب «همراه آهنگ‌های بابام» تشکیل شده از مجموعه‌ داستان‌های: «همراه آهنگ‌های بابام»، «ظلم آباد»، «مادر نمونه‌ی من»، «یاره» و «سحر در رسید».

در یکی از صفحه‌های کتاب می‌خوانیم: «وقتی که خوشحالیم، مادرم خیلی خوب می‌رقصد. زن‌های همسایه با تشت دایره می‌زنند و مادرم رقص کُردی می‌کند و رقص شاطری هم بلد است. اما هیچ‌وقت جلوی پدرم نمی‌رقصد. پدرم هر وقت عصبانی می‌شود به ما می‌گوید: ای رقاص‌های بی آبرو. و معلوم است که از رقص بدش می‌آید. من نمی‌دانم که مادر من که این‌قدر خوب است هیچ‌وقت عکسش توی روزنامه یا مجله‌ای نیست و هیچ‌وقت مادر نمونه نشده است. وقتی که سالی یک‌بار بند می‌اندازد، خیلی هم قشنگ می‌شود.»
#علی‌اشرف_درویشیان
#مادر_نمونه‌ی_من
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این سکانس، زنده‌یاد حسین پناهی از چهره‌های ماندگارِ تاریخ ادبیات جهان سخن می‌گوید!
#ماکسیم_گورکی
#مادر
#آنتوان_چخوف
#باغ_آلبالو
#سیمون_دوبووآر
#ژان_پل_سارتر
#هستی_و_نیستی
#حسین_پناهی
▪️تراژدی هِی مارکِت

از سال ۱۸۸۰ به این طرف، طبقه کارگر در تمام مراکز صنعتی یک‌پارچه توی شورش بود... رکود اقتصادی در سراسر کشور حاکم بود و بیکاری بیداد می‌کرد. توی شهرها، قحطی بود و فقر و ناامیدی! مُبلغان خارجی که در کشورهای خودشان، تحت سلطه رژیم‌های استبدادی رنج می‌بردند، اینجا آیین‌های مختلف رستگاری اقتصادی را تبلیغ می‌کردند. مبلغان سیاسی به کارگران که جز نان و کم کردن ساعات کار روزانه، تقاضای دیگری نداشتند، راه مدینه فاضله را نشان می‌دادند و پلیس هم ضربات باتوم را! علی‌الخصوص توی شهر شیکاگو و با آن همه اخراج کردن‌ها و بزن و بگیر و ببندها، اعتصاب پشت اعتصاب بود. بعد از سال ۱۸۸۶، سال‌های اعتصابات بزرگ ملوانان دریاچه، باراندازها و کارکنان راه‌آهن بود. پلیس و کارفرماها این اعتصاب‌ها را با خشونت سرکوب می‌کردند...کارگران شروع کردند برای هشت ساعت کار روزانه.

اول ماه مه نزدیک می‌شد. بنا بود که جنگ کاهش روزی هشت ساعت کار شروع شود. مطبوعات دست به کار شدند که میان مردم تخم ترس و دلهره بپاشند. از چهار سمت شهر اعتصابات و راهپیمائی های همراه با تظاهرات به پا می‌شد. کارگران‌ فریاد می‌زدند: «هشت ساعت کار، هشت ساعت تفریح و استراحت، هشت ساعت خواب!» کارفرماها از خشم خون، خون‌شان را می‌خورد. شَبح انقلاب را جلوی چشم‌شان می‌دیدند. پاسبان‌ها بی هیچ اخطاری به کارگران حمله کردند. جمعیت را گرفتند زیر آتش و از چپ و راست باتوم بود که توی سر جمعیت می‌خورد. عده‌ای کشته شدند و جوان‌ها را هم تا سر حد مرگ زدند و آش‌ولاش کردند. عده‌ای هم زیر دست وپای اسب پاسبان‌ها مانده بودند و جمجمه‌های‌شان له و لورده شده بود. صدها نفر بازداشت شدند، اما فقط کسانی را به دادگاه می‌فرستادند که برای هشت ساعت کار روزانه مبارزه می‌کردند.

جمعه ۱۱ نوامبر، رهبران جنبش را دار زدند. آن روز ثروتمندهای شیکاگو از ترس بر خود می لرزیدند. اولین یک شنبه بعد از اعدام، مراسم تشیع جنازه صورت گرفت. هزاران کارگر جنازه‌ها را تشیع می‌کردند. زیر نگاه جمعیتی عظیم و نفس فرو خورده، صف بدرقه کننده‌گان به کیلومترها می‌رسید. جنازه‌ها را در «قبرستان والدهایم» دفن کردند. اما هدف هنوز سرجای اش بود: مبارزه برای هشت ساعت کار روزانه، برای شرایط انسانی‌تر، برای برقراری مناسبات انسانی‌تر میان انسان‌ها ادامه داشت، و هنوز هم ادامه دارد...
برگرفته از کتاب: مادر جونز؛ زنی از طبقه کارگر آمریکا

#جنبش_هشت_ساعت_کار
#اول_ماه_مه
#شیکاگو
#هی_مارکت
#قبرستان_والدهایم
#مادر_جونز

https://t.me/tajrobeneveshtan/2897
📷 تصویر مری جونز و عکس محل دفن او در گورستان اتحادیه معدن‌کاران در کوه الیو، ایلینوی؛ مریلند آمریکا

🔹«مری هریس جونز» یک معلم مدرسه و مددکار آمریکایی - ایرلندی بود که به یک نماینده کارگری برجسته تبدیل شد. او به هماهنگی اعتصابات بزرگ و همکاری با «کارگران صنعتی جهان» کمک کرد.

مری جونز به عنوان یک معلم و خیاط زنانه مشغول به کار بود، اما پس از اینکه همسر و چهار فرزندش در سال ۱۸۶۷ از تب زرد درگذشتند و فروشگاه لباس او در آتش‌سوزی بزرگ ۱۸۷۱ شیکاگو نابود شد، او به عنوان یک سازمانده اتحادیه کارگری، کار خود را شروع کرد. از ۱۸۹۷ در سن ۶۰ سالگی او به عنوان #مادر_جونز شناخته شد.

در سال ۱۹۰۲ او به عنوان «خطرناک‌ترین زن در آمریکا» نامیده شد و موفق به سازماندهی کارگران معدن و خانواده‌های شان علیه صاحبان معادن شد. در سال ۱۹۰۳، در اعتراض به اجرای ضعیف قانون کار کودکان در معادن پنسیلوانیا و کارخانه‌های ابریشم، او راهپیمایی کودکان را از فیلادلفیا به خانه روزولت در نیویورک سازماندهی کرد.

🔻با کلیک روی لینک زیر، در باره #مری_جونز؛ زنی از طبقه کارگر آمریکا، بیشتر بدانید
https://t.me/tajrobeneveshtan/2785
#زنی_از_طبقه_کارگر

«مادر جونز» زنی از طبقه کارگر امریکا (١٩٣٠ـ ١٨٣٠)

دادستان ویرجینیای غرب ایالات متحده معتقد بود که «مادر جونز خطرناک ترین زن آمریکا» ست. «ماری هاریس جونز» مورد نفرت سرمایه‌داران بود و محبوب همه‌ی کارگرانی که تصادفی با او آشنا شده بودند و این‌ها تعدادشان چقدر زیاد بود.

ماما جونز در حقیقت، ننه شجاعت معدنچیان اعتصابی بود. یک بار لوله‌ی مسلسلی را که رو به اعتصابیون گرفته شده بود، چسبید و فریاد زد: «حضرت آقا! افراد طبقه من اند که به اعماق معدن فرو رفته‌اند و فلزی را که این ماسماسک ازش ساخته شده بیرون آورده‌اند. بنابراین، آن ماسماسک مال من است!» - و یک بار در پاسخ یکی از نمایندگان کنگره که محل اقامت او را پرسیده بود جواب داد: «من مقیم آمریکا هستم، گیرم نمی‌دانم کجایش. هر جا که برای رهائی از بهره‌کشی مبارزه‌ای درگیر باشد، خانه من آن جاست؛ یعنی گاه در واشنگتن، گاه در پنسیلوانا، گاه در آریزونا یا تگزاس یا مینه سوتا یا کلرادو. راستش خانه ی من چیزی مثل پاشنه کفشم است: با خودم این ور و آن ور می کشمش!»

آمریکائی که ماما جونز در شرح حال خودش توصیف می‌کند، آمریکای کارگران مهاجر، معدنچیان مورد استثمار، کودکان آنها وهمسران آنهاست. وحکایتی که نقل می‌کند، سرگذشت سرکوبی آنها، مقاومت آنها، پیروزی‌ها و شکست‌های آنهاست.

مادر جونز به رغم جُثه‌ی کوچکش و قیافه‌ی آرام یک مادر بزرگ، سخنران فوق‌العاده نیرومندی بود. وقتی سکویی می‌یافت و برای سخن گفتن با کارگران بر آن می‌ایستاد، وقار و هیبتش همه را فرا می‌گرفت. با بالا و پایین بردن صدایش طیفی از احساسات گوناگون را در کسانی که به او گوش می‌سپردند پدید می‌آورد. او می‌توانست مردم را به گریه بیندازد و پس از لحظه ای قهقه خنده شان را بلند کند. در حالی که از این طرف سکو تا آن طرف با خشم قدم می‌زد، نطق بلند بالای او علیه تبهکاری کارفرمایان بیان خشمی نیرومند بود. او ثروتمندان را تحقیر می‌کرد و به کارگران در آنِ واحد، هم نیرویشان را یادآوری می کرد و هم غیر انسانی بودن شرایط زندگی شان را. 

ماما جونز که به سال ۱۸۳۰ در ایرلند متولد شد و هنگام مهاجرت خانواده اش به امریکا پنج ساله بود، بعدها حرفه خیاطی را برگزید. وی که عمری صد ساله را پشت سر نهاد، به مدت نیم قرن تمام از ۱۸۷۱ تا ۱۹۲۱، سراسر آمریکا را پای پیاده یا در ارابه و قطار طی کرد و مدام در هر نقطه ای که حضورش واجب شمرده می شد حضور داشت: آنجا که می بایست ضمیر طبقه رنجبر را از خواب بیدار کرد، آنجا که مبارزات کارگری برای وصول به حق هشت ساعت کار در روز و شناخت حقوق سندیکائی در جریان بود.

زندگی شخصی او با حوادث فاجعه باری رقم خورده است. فرزندان و شوهرش همگی در بیماری واگیردار تب زرد که در ١٨٦٧ ممفیس را فراگرفت از دست رفتند. بعدها خودش چنین نوشت:
«قربانیان، قبل از هر کس دیگر، کارگران بودند. ثروتمندان می توانستند شهر را ترک کنند. مدرسه‌ها و کلیساها بسته بود. ورود به خانه‌ی بیمار بدون اجازه‌ی خاص ممنوع بود. فقرا نمی توانستند خرج پرستار بپردازند. روبروی خانه‌ی ما ده نفر از این بیماری همه گیر مردند. تمام اطراف ما را مرده فراگرفته بود. جسدها را بدون مراسم، شب ها دفن می کردیم. دائم فریاد شیون و گریه می شنیدیم. چهار فرزند خردسالم هریک پس از دیگری مریض شدند و مردند. تن ظریفشان را قبل از دفن، با دست های خودم شستم. شوهرم نیز تب کرد و مرد. خانواده‌های دیگر هم مثل خانواده‌ی ما به همین نحو، سخت مصیبت دیدند. چه روز و چه شب صدای قرچ قرچ گاری های نعش کشی را می شنیدم!»

از سال ١٩٠۴ مادر جونز به عنوان مسؤول سازمان دهی در حزب سوسیالیست آمریکا فعالیت می کرد و سپس در ١٩١١ به سندیکای معدنکاران ایالات متحدهء آمریکا بازگشت. در ٢١ سپتامبر ١٩١٢ در جریان اعتصاب کارگری، تظاهرات فرزندان معدنچیان را در خیابان های چارلستون رهبری کرد. پنج ماه بعد، در جریان یک تظاهرات دیگر در حالی که ٨٢ سال از عمرش می گذشت بازداشت شد. او را به «توطئه‌ی قتل» متهم کردند و به ٢٠ سال حبس جنائی محکوم گردید. در ماه مه ١٩١٣ در پی انتخاب یک فرماندار جدید آزاد شد. مادر جونز تا پایان عمر در ١٩٣٠ یعنی تا صد سالگی با جنبش کارگری در ارتباط بود و می گفت: «اگر می خواهید برای آرامش روح اموات دعا کنید، بکنید، اما به خصوص به خاطر زنده ها مبارزه کنید!»او در گورستان سندیکای معدنچیان در «مونت او لیو» (کوه زیتون) نزدیک شهر سن لویی در ایالت ایلی نویز به خاک سپرده شد.

گوشه هایی از زندگی ماما جونز در کتاب «مادر جونز زنی از طبقه کارگر‌امریکا» توسط ع. پاشائی - رسولی به فارسی ترجمه شده است. شرح حال ماما جونز، درسی شگفت‌انگیز از تاریخ و در همان حال سرچشمه‌یی فیاض برای افکار عملی است.
#مادر_جونز
#هشت_مارس

https://t.me/tajrobeneveshtan/2784
📷 عکس منتخب: اجرایی از نمایشنامه «مادر»؛ اثر برتولت برشت

#مادر
#برتولت_برشت
مادر 2020.pdf
406.5 KB
«سال ۱۹۰۵ است. ولاسووا، بیوهٔ یک کارگر، در این اندیشهٔ دردناک است که با دستمزد ناچیز پسرش پاول چه‌گونه برای او غذای مقوی تهیه کند...»

نمایشنامه «مادر» را برتولت برشت در سال ۱۹۳۱ در قالب اثری آموزشی نوشت و برای اولین بار در ژانویه ۱۹۳۲ در برلین به اجرا درآمد. برشت تحت تأثیر رمان همنام ماکسیم گورکی تصمیم به نوشتن نمایشی آموزشی گرفت که در آن مقطع تاریخی، یک ضرورت محسوب می‌شد.

اجرای نمایشنامه «مادر» در برلین بیش از ۱۵۰۰۰ زن کارگر را به تماشا کشاند که این رقم تا آن تاریخ بی‌سابقه بود. نویسنده با آموزشی نامیدن اثر قصد داشت جدا از تأثیرگذاری بر تماشاگر همزمان آنها را به تفکر وادارد، چرا که تئاتر فقط محض سرگرمی نیست، آموختنی هم هست، و هرچه بیشتر بیاموزیم جهان را بهتر می‌توانیم بررسی کنیم و طرحی نو پیش آریم. آنچه در حین اجرای نمایش مطرح می‌شد، می‌توانست الگوی هر کشور دیگر هم باشد، بنابراین نویسنده اثری با درون‌مایه‌ای جهانی آفرید تا هرجا ستم هست، مبارزه نیز دنبال شود. و آنچه در این اثر حائز اهمیت است نگاه جنگ‌ستیزانه و نوع دوستانه مطرح در جابه‌جای نمایش است. نمایشنامه مادر را در فایل pdf بخوانید.
#برتولت_برشت
#مادر
در روز #اول_ماه_مه سال ۱۸۸۶ در شیکاگو چه گذشت؟
به نقل از کتاب: #مادر_جونز ؛ زنی از طبقه کارگر آمریکا - ترجمه: ع. پاشائی و محمد رسولی

▪️تراژدی هِی مارکِت

از سال ۱۸۸۰ به این طرف، طبقه کارگر در تمام مراکز صنعتی یکپارچه توی شورش بود... رکود اقتصادی در سراسر کشور حاکم بود و بیکاری بیداد می کرد. توی شهرها، قحطی بود و فقر و نا امیدی!

مبلغان خارجی که در کشورهای خودشان، تحت سلطه رژیم های استبدادی رنج می بردند، اینجا آیین های مختلف رستگاری اقتصادی را تبلیغ می کردند. مبلغان سیاسی به کارگران که جز نان و کم کردن ساعات کار روزانه، تقاضای دیگری نداشتند، راه مدینه فاضله را نشان می دادند و پلیس هم ضربات باتوم را!

علی الخصوص توی شهر #شیکاگو و با آن همه اخراج کردن ها و بزن و بگیر و ببندها، اعتصاب پشت اعتصاب بود. بعد از سال ۱۸۸۶، سال های اعتصابات بزرگ ملوانان دریاچه، باراندازها و کارکنان راه آهن بود. پلیس و کارفرماها این اعتصاب ها را با خشونت سرکوب می کردند... کارگران شروع کردند برای #هشت_ساعت_کار_روزانه.

اول ماه مه نزدیک می شد. بنا بود که جنگ کاهش روزی هشت ساعت کار شروع شود. مطبوعات دست به کار شدند که میان مردم تخم ترس و دلهره بپاشند. از چهار سمت شهر اعتصابات و راهپیمائی های همراه با تظاهرات به پا می شود.

کارگران‌ فریاد می زدند: «هشت ساعت کار، هشت ساعت تفریح و استراحت، هشت ساعت خواب!» کارفرماها از خشم خون، خون شان را می خورد. شبح انقلاب را جلوی چشم شان می دیدند.

پاسبان ها بی هیچ اخطاری به کارگران حمله کردند. جمعیت را گرفتند زیر آتش و از چپ و راست باتوم بود که توی سر جمعیت می خورد. عده ای کشته شدند و جوان ها را هم تا سر حد مرگ زدند و آش ولاش کردند. عده ای هم زیر دست وپای اسب پاسبان ها مانده بودند و جمجمه های شان له و لورده شده بود.

صدها نفر بازداشت شدند، اما فقط کسانی را به دادگاه می فرستادند که برای هشت ساعت کار روزانه مبارزه می کردند.

جمعه ۱۱ نوامبر، رهبران جنبش را دار زدند. آن روز ثروتمندهای شیکاگو از ترس بر خود می لرزیدند.

اولین یک شنبه بعد از اعدام، مراسم تشیع جنازه صورت گرفت. هزاران کارگر جنازه ها را تشیع می کردند. زیر نگاه جمعیتی عظیم و نفس فرو خورده، صف بدرقه کننده گان به کیلومترها می رسید.

جنازه ها را در «قبرستان والدهایم» دفن کردند. اما هدف هنوز سرجای اش بود: مبارزه برای هشت ساعت کار روزانه، برای شرایط انسانی تر، برای برقراری مناسبات انسانی تر میان انسان ها ادامه داشت، و هنوز هم ادامه دارد...

🦋🦋🦋
https://t.center/tajrobeneveshtan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM


وقتی من پسربچه ده یازده ساله‌ای بودم یک روز هوس کردم که خورشید را بگیرم و در شیشه کنم. شیشه‌ای برداشتم و پاورچین پاورچین به دیوار نزدیک شدم و یکهو… تراق! دست خودم را بریدم و کتک خوردم. پس از آن به حیاط در آمدم و خورشید را در برکه‌ای از آب منعکس دیدم. پایم را بلند کردم که همانجا لگدش کنم، سرتاپایم گلی شد و باز کتکم زدند… آن وقت رو به آفتاب ایستادم و داد زدم: «این‌ها مرا درد نمی‌آورد، ای شیطان سرخ، این‌ها مرا درد نمی‌آورد!» و زبانم را برایش بیرون کشیدم… این کار مرا تسکین داد.
#مادر
#ماکسیم_گورکی

📚📚📚

https://t.center/tajrobeneveshtan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
معرفی رمان #مادر شاهکار #ماکسیم_گورکی
این کلیپ عالی رو از دست ندهید

@Maxim_Gorkyy
‍ (https://attach.fahares.com/JTzdKcUxM/UKKf12460Yqg==)

#ادبیات_کارگری

🎯 #مادر_جونز زنی از طبقه کارگر امریکا - (١٩٣٠ـ ١٨٣٠ )

دادستان ویرجینیای غرب ایالات متحده معتقد بود که «مادر جونز خطرناک ترین زن آمریکا» ست. ماری هاریس جونز مورد نفرت سرمایه داران بود و محبوب همه ی کارگرانی که تصادفاً با او آشنا شده بودند و اینها تعدادشان چقدر زیاد بود.

ماما جونز، در حقیقت، ننه شجاعت معدنچیان اعتصابی بود. یک بار لوله ی مسلسلی را که رو به اعتصابیون گرفته شده بود چسبید و فریاد زد: حضرت آقا! افراد طبقه من اند که به اعماق معدن فرو رفته اند و فلزی را که این ماسماسک ازش ساخته شده بیرون آورده اند. بنابراین، آن ماسماسک مال من است! – و یک بار در پاسخ یکی از نمایندگان کنگره که محل اقامت او را پرسیده بود جواب داد: من مقیم آمریکا هستم، گیرم نمی دانم کجایش. هر جا که برای رهائی از بهره کشی مبارزه ای درگیر باشد، خانه من آن جاست؛ یعنی گاه در واشنگتن، گاه در پنسیلوانا، گاه در آریزونا یا تگزاس یا مینه سوتا یا کلرادو. راستش خانه ی من چیزی مثل پاشنه کفشم است: با خودم این ور و آن ور می کشمش!

آمریکائی که ماما جونز در شرح حال خودش توصیف می کند، آمریکای کارگران مهاجر، معدنچیان مورد استثمار، کودکان آنها و همسران آنهاست. و حکایتی که نقل می کند، سرگذشت سرکوبی آنها، مقاومت آنها، پیروزی ها و شکسته های آنهاست.

مادر جونز به رغم جثه ی کوچکش و قیافه آرام یک مادر بزرگ، سخنران فوق العاده نیرومندی بود. وقتی سکویی می یافت و برای سخن گفتن با کارگران بر آن می ایستاد وقار و هیبتش همه را فرا می گرفت. با بالا و پایین بردن صدایش طیفی از احساسات گوناگون را در کسانی که به او گوش می سپردند پدید می آورد. او می توانست مردم را به گریه بیندازد و پس از لحظه ای قهقه خنده شان را بلند کند. در حالی که از این طرف سکو تا آن طرف با خشم قدم می زد، نطق بلند بالای او علیه تبهکاری کارفرمایان بیان خشمی نیرومند بود. او ثروتمندان را تحقیر می کرد و به کارگران در آنِ واحد، هم نیرویشان را یادآوری می کرد و هم غیر انسانی بودن شرایط زندگی شان را.

ماما جونز که به سال ۱۸۳۰ در ایرلند متولد شد و هنگام مهاجرت خانواده اش به امریکا پنج ساله بود، بعدها حرفه خیاطی را برگزید. وی که عمری صد ساله را پشت سر نهاد، به مدت نیم قرن تمام از ۱۸۷۱ تا ۱۹۲۱، سراسر آمریکا را پای پیاده یا در ارابه و قطار طی کرد و مدام در هر نقطه ای که حضورش واجب شمرده می شد حضور داشت: آنجا که می بایست ضمیر طبقه رنجبر را از خواب بیدار کرد، آنجا که مبارزات کارگری برای وصول به حق هشت ساعت کار در روز و شناخت حقوق سندیکائی در جریان بود.

زندگی شخصی او با حوادث فاجعه باری رقم خورده است. فرزندان و شوهرش همگی در بیماری واگیردار تب زرد که در ١٨٦٧ ممفیس را فراگرفت از دست رفتند. بعدها خودش چنین نوشت: «قربانیان، قبل از هر کس دیگر، کارگران بودند. ثروتمندان می توانستند شهر را ترک کنند. مدرسه ها و کلیساها بسته بود. ورود به خانهء بیمار بدون اجازه ی خاص ممنوع بود. فقرا نمی توانستند خرج پرستار بپردازند. روبروی خانه ی ما ده نفر از این بیماری همه گیر مردند. تمام اطراف ما را مرده فرا گرفته بود. جسدها را بدون مراسم، شب ها دفن می کردیم. دائم فریاد شیون و گریه می شنیدیم. چهار فرزند خردسالم هریک پس از دیگری مریض شدند و مردند. تن ظریفشان را قبل از دفن، با دست های خودم شستم. شوهرم نیز تب کرد و مرد. خانواده های دیگر هم مثل خانواده ی ما به همین نحو، سخت مصیبت دیدند. چه روز و چه شب صدای قرچ قرچ گاری های نعش کشی را می شنیدم!

از سال ١٩٠۴ مادر جونز به عنوان مسؤول سازمان دهی در حزب سوسیالیست آمریکا فعالیت می کرد و سپس در ١٩١١ به سندیکای معدنکاران ایالات متحده ی آمریکا بازگشت. در ٢١ سپتامبر ١٩١٢ در جریان اعتصاب کارگری، تظاهرات فرزندان معدنچیان را در خیابان های چارلستون رهبری کرد. پنج ماه بعد، در جریان یک تظاهرات دیگر در حالی که ٨٢ سال از عمرش می گذشت بازداشت شد. او را به «توطئه قتل» متهم کردند و به ٢٠ سال حبس جنائی محکوم گردید. در ماه مه ١٩١٣ در پی انتخاب یک فرماندار جدید آزاد شد. مادر جونز تا پایان عمر در ١٩٣٠ یعنی تا صد سالگی با جنبش کارگری در ارتباط بود و می گفت: «اگر می خواهید برای آرامش روح اموات دعا کنید، بکنید، اما به خصوص به خاطر زنده ها مبارزه کنید!» او در گورستان سندیکای معدنچیان در «مونت او لیو» (کوه زیتون) نزدیک شهر سن لویی در ایالت ایلی نویز به خاک سپرده شد.

🔻گوشه هایی از زندگی ماما جونز در کتاب #مادر_جونز_زنی_از_طبقه_کارگر_امریکا توسط ع. پاشائی - رسولی به فارسی ترجمه شده است. شرح حال ماما جونز، درسی شگفت انگیز از تاریخ و در همان حال سرچشمه ئی فیاض برای افکار عملی است.

@tajrobeneveshtan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 سکانسی از فیلم سینمایی #مادر، محصول شوروی؛ ﺳﺎﻝ ۱۹۲۶ - به کارگردانی «ﻭﺳﻮﺍﻟﺪ ﭘﻮﺩﻓﮑﯿﻦ» ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ «ﺭُﻣﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ» اثر «ﻣﺎﮐﺴﯿﻢﮔﻮﺭﮐﯽ»

🔻با کلیک روی لینک زیر، در باره رمان «مادر» اثر جاودانه #ماکسیم_گورکی، بیشتر بدانید:
https://t.me/tajrobeneveshtan/42

@tajrobeneveshtan
‍ (https://attach.fahares.com/JTzdKcUxM/UKKf12460Yqg==)

#ادبیات_کارگری

📌 #مادر_جونز زنی از طبقه کارگر امریکا - (١٩٣٠ـ ١٨٣٠ )

♦️دادستان ویرجینیای غرب ایالات متحده معتقد بود که «مادر جونز خطرناک ترین زن آمریکا» ست. ماری هاریس جونز مورد نفرت سرمایه داران بود و محبوب همهء کارگرانی که تصادفاً با او آشنا شده بودند و اینها تعدادشان چقدر زیاد بود.

🔻ماما جونز، در حقیقت ، ننه شجاعت #معدنچیان اعتصابی بود. یک بار لوله ی مسلسلی را که رو به اعتصابیون گرفته شده بود چسبید و فریاد زد:
«حضرت آقا! افراد طبقه من اند که به اعماق معدن فرو رفته اند و فلزی را که این ماسماسک ازش ساخته شده بیرون آورده اند. بنابراین، آن ماسماسک مال من است!»

و یک بار در پاسخ یکی از نمایندگان کنگره که محل اقامت او را پرسیده بود جواب داد:
«من مقیم آمریکا هستم، گیرم نمی دانم کجایش. هر جا که برای رهائی از بهره کشی مبارزه ئی درگیر باشد، خانه من آن جاست؛ یعنی گاه در واشنگتن، گاه در پنسیلوانا، گاه در آریزونا یا تگزاس یا مینه سوتا یا کلرادو. راستش خانه ی من چیزی مثل پاشنه کفشم است: با خودم این ور و آن ور می کشمش!»

🔻آمریکائی که ماما جونز در شرح حال خودش توصیف می کند، آمریکای کارگران مهاجر، معدنچیان مورد استثمار، کودکان آنها وهمسران آنهاست. وحکایتی که نقل می کند، سرگذشت سرکوبی آنها، مقاومت آنها، پیروزی ها و شکسته های آنهاست.

🔻مادر جونز به رغم جثهء کوچکش و قیافهء آرام یک مادر بزرگ، سخنران فوق العاده نیرومندی بود. وقتی سکویی می یافت و برای سخن گفتن با کارگران بر آن می ایستاد وقار و هیبتش همه را فرا می گرفت. با بالا و پایین بردن صدایش طیفی از احساسات گوناگون را در کسانی که به او گوش می سپردند پدید می آورد. او می توانست مردم را به گریه بیندازد و پس از لحظه ای قهقه خنده شان را بلند کند. در حالی که از این طرف سکو تا آن طرف با خشم قدم می زد، نطق بلند بالای او علیه تبهکاری کارفرمایان بیان خشمی نیرومند بود. او ثروتمندان را تحقیر می کرد و به کارگران در آنِ واحد، هم نیرویشان را یادآوری می کرد و هم غیر انسانی بودن شرایط زندگی شان را.

🔻ماما جونز که به سال ۱۸۳۰ در ایرلند متولد شد و هنگام مهاجرت خانواده اش به امریکا پنج ساله بود، بعدها حرفه خیاطی را برگزید. وی که عمری صد ساله را پشت سر نهاد، به مدت نیم قرن تمام از ۱۸۷۱ تا ۱۹۲۱، سراسر آمریکا را پای پیاده یا در ارابه و قطار طی کرد و مدام در هر نقطه ای که حضورش واجب شمرده می شد حضور داشت: آنجا که می بایست ضمیر طبقه رنجبر را از خواب بیدار کرد، آنجا که مبارزات کارگری برای وصول به حق هشت ساعت کار در روز و شناخت حقوق سندیکائی در جریان بود.

🔻زندگی شخصی او با حوادث فاجعه باری رقم خورده است. فرزندان و شوهرش همگی در بیماری واگیردار تب زرد که در ١٨٦٧ «ممفیس» را فراگرفت از دست رفتند. بعدها خودش چنین نوشت: «قربانیان، قبل از هر کس دیگر، کارگران بودند. ثروتمندان می توانستند شهر را ترک کنند. مدرسه ها و کلیساها بسته بود. ورود به خانهء بیمار بدون اجازهء خاص ممنوع بود. فقرا نمی توانستند خرج پرستار بپردازند. روبروی خانهء ما ده نفر از این بیماری همه گیر مردند. تمام اطراف ما را مرده فراگرفته بود. جسدها را بدون مراسم، شب ها دفن می کردیم. دائم فریاد شیون و گریه می شنیدیم. چهار فرزند خردسالم هریک پس از دیگری مریض شدند و مردند. تن ظریفشان را قبل از دفن، با دست های خودم شستم. شوهرم نیز تب کرد و مرد. خانواده های دیگر هم مثل خانوادهء ما به همین نحو، سخت مصیبت دیدند. چه روز و چه شب صدای قرچ قرچ گاری های نعش کشی را می شنیدم!

🔻از سال ١٩٠۴ مادر جونز به عنوان مسؤول سازمان دهی در حزب سوسیالیست آمریکا فعالیت می کرد و سپس در ١٩١١ به سندیکای معدنکاران ایالات متحدهء آمریکا بازگشت. در ٢١ سپتامبر ١٩١٢ در جریان اعتصاب کارگری، تظاهرات فرزندان معدنچیان را در خیابان های چارلستون رهبری کرد. پنج ماه بعد، در جریان یک تظاهرات دیگر در حالی که ٨٢ سال از عمرش می گذشت بازداشت شد. او را به «توطئهء قتل» متهم کردند و به ٢٠ سال حبس جنائی محکوم گردید. در ماه مه ١٩١٣ در پی انتخاب یک فرماندار جدید آزاد شد. مادر جونز تا پایان عمر در ١٩٣٠ یعنی تا صد سالگی با جنبش کارگری در ارتباط بود و می گفت: «اگر می خواهید برای آرامش روح اموات دعا کنید، بکنید، اما به خصوص به خاطر زنده ها مبارزه کنید!»او در گورستان سندیکای معدنچیان در "مونت او لیو" Mount Olive (کوه زیتون) نزدیک شهر سن لویی در ایالت ایلی نویز به خاک سپرده شد.

🔹گوشه هایی از زندگی #ماما_جونز در کتاب «مادر جونز زنی از طبقه کارگر امریکا» توسط ع. پاشائی - رسولی به فارسی ترجمه شده است. شرح حال ماما جونز، درسی شگفت انگیز از تاریخ و در همان حال سرچشمه ئی فیاض برای افکار عملی است.

https://t.center/tajrobeneveshtan
لینک گزیده هایی از مطالب به اشتراک گذاشته شده در کانال #تجربه_نوشتن

♦️سهم #بازنشستگان از سود سازمان تامين اجتماعی
https://t.me/tajrobeneveshtan/13

📝 چگونه بنویسیم؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/14

🌀 هجوم نظامی به کردستان سوریه؛ #عفرین میدان تهاجم و مقاومت
https://t.me/tajrobeneveshtan/19

📝 مالک معدن سوما کیست؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/22

🔹انفجار معدن ذغال سنگ #زمستان_یورت_آزادشهر
https://t.me/tajrobeneveshtan/24

📝 سه برداشت از انفجار در معدن #زمستان_یورت_آزادشهر
https://t.me/tajrobeneveshtan/25

📖 #ادبیات_کارگری▫️#ماما_جونز،
https://t.me/tajrobeneveshtan/27

📝 بار دیگر مرگ دلخراش کارگران در " #باب_نیزو "
https://t.me/tajrobeneveshtan/30


📝 گزارش مجلس در باره #باب_نیزو و آینده کارگران معدن
https://t.me/tajrobeneveshtan/32

🌀شرايط کار و زيست نسل اول #کارگران ايران
https://t.me/tajrobeneveshtan/37

🌀بیایید قدرت را از میلیاردرها بازپس بگیریم!
https://t.me/tajrobeneveshtan/39

🌀مروری بر اعتصاب ها و اعتراض های کارگری در #نیشکر_هفت_تپه
https://t.me/tajrobeneveshtan/41

📖 #ادبیات_کارگری🌀 یادداشتی بر رمان #مادر، نوشته #ماکسیم_گورکی
https://t.me/tajrobeneveshtan/42

🖍 روز جهانی زن، #8_مارس برابر با 17 اسفند، چگونه شکل گرفت؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/56

🌀 چهاردهم مارس ۱۸۸۳ بزرگترین متفکر هزاره دوم از اندیشیدن باز ایستاد!
https://t.me/tajrobeneveshtan/60

🌀در باره #کمون_پاریس
https://t.me/tajrobeneveshtan/67

🌀 #مادر_جونز زنی از طبقه کارگر امریکا - (١٩٣٠ـ ١٨٣٠ )
https://t.me/tajrobeneveshtan/80

🌀توضيحی درباره مطلب هفت‌تپه و برچسب‌های ناروای بهرام دزکی
https://t.me/tajrobeneveshtan/87

🌀 دمیتیلا باریوس دوچونگارا
https://t.me/tajrobeneveshtan/91

🌀کارگر کیست و سرمایه دار کدام است؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/93

🌀 من زنده مانده‌ام
✍️ #علی_‌اشرف_درویشیان
https://t.me/tajrobeneveshtan/106

🌀 #اول_ماه_مه؛ روزی که بار دیگر فرا رسید!
https://t.me/tajrobeneveshtan/111

🌀 اقبال مسیح؛ اسپارتاکوس معاصر؛ مبارزه با کار بدون ‌مزد کودکان
https://t.me/tajrobeneveshtan/138

🖌 آقای چوخ بختیار
✍️ #صمد_بهرنگی
https://t.me/tajrobeneveshtan/141

✔️ در حاشیه ملاقات سران امریکا و کره شمالی
https://t.me/tajrobeneveshtan/183

🌀 بیست و هشت سال از #زلزله مرگبار استان گیلان گذشت
https://t.me/tajrobeneveshtan/190

🌀 پاسخی مختصر به چند #پرسش کوتاه

https://t.me/tajrobeneveshtan/201

🌀 برداشتی از یک فاجعه: حرف های مادری با دخترش پس از یک #زلزله مرگبار
https://t.me/tajrobeneveshtan/211

🖍 در باره «نقد»
https://t.me/tajrobeneveshtan/216
🔹🔹🔹🔹🔹🔸🔸🔸🔸🔸

✳️ لینک منتخبی از مطالب به اشتراک گذاشته شده در کانال #تجربه_نوشتن

📝 سخنی کوتاه با خوانندگان گرامی!
https://t.me/tajrobeneveshtan/11

♦️سهم #بازنشستگان از سود سازمان تامين اجتماعی
https://t.me/tajrobeneveshtan/13

📝 چگونه بنویسیم؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/14

🌀وقتی زمین لرزید…
https://t.me/tajrobeneveshtan/16

🌀 هجوم نظامی به کردستان سوریه؛ #عفرین میدان تهاجم و مقاومت
https://t.me/tajrobeneveshtan/19

🔷 فاجعه #سوما؛ تلخ‌ترین تراژدی معدن در تاریخ #ترکیه
https://t.me/tajrobeneveshtan/21

📝 مالک معدن سوما کیست؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/22

🔹انفجار معدن ذغال سنگ #زمستان_یورت_آزادشهر
https://t.me/tajrobeneveshtan/24

📝 سه برداشت از انفجار در معدن #زمستان_یورت_آزادشهر
https://t.me/tajrobeneveshtan/25

📖 #ادبیات_کارگری▫️#ماما_جونز،
https://t.me/tajrobeneveshtan/27

📖 #ادبیات_کارگری▫️ ... خورشيد داشت در پشت كوه‌ها
https://t.me/tajrobeneveshtan/29

📝 بار دیگر مرگ دلخراش کارگران در " #باب_نیزو "
https://t.me/tajrobeneveshtan/30

💥 انفجار معدن #باب_نیزو در 22 شهریور 1384
https://t.me/tajrobeneveshtan/31

📝 گزارش مجلس در باره #باب_نیزو و آینده کارگران معدن
https://t.me/tajrobeneveshtan/32

📖 یک #تجربه_کارگری♦️ #خليل_پرن: برای هشت ساعت کار، کشته دادیم...
https://t.me/tajrobeneveshtan/35

🌀شرايط کار و زيست نسل اول #کارگران ايران
https://t.me/tajrobeneveshtan/37

🌀بیایید قدرت را از میلیاردرها بازپس بگیریم!
https://t.me/tajrobeneveshtan/39

🌀مروری بر اعتصاب ها و اعتراض های کارگری در #نیشکر_هفت_تپه
https://t.me/tajrobeneveshtan/41

📖 #ادبیات_کارگری🌀 یادداشتی بر رمان #مادر، نوشته #ماکسیم_گورکی
https://t.me/tajrobeneveshtan/42

🖍 روز جهانی زن، #8_مارس برابر با 17 اسفند، چگونه شکل گرفت؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/56

🍀 #بهار_در_راه_است
https://t.me/tajrobeneveshtan/57

🌀 چهاردهم مارس ۱۸۸۳ بزرگترین متفکر هزاره دوم از اندیشیدن باز ایستاد!
https://t.me/tajrobeneveshtan/60

🌀در باره #کمون_پاریس
https://t.me/tajrobeneveshtan/67

🌀 #مادر_جونز زنی از طبقه کارگر امریکا - (١٩٣٠ـ ١٨٣٠ )
https://t.me/tajrobeneveshtan/80

🌀توضيحی درباره مطلب هفت‌تپه و برچسب‌های ناروای بهرام دزکی
https://t.me/tajrobeneveshtan/87

🌀 دمیتیلا باریوس دوچونگارا
https://t.me/tajrobeneveshtan/91

🌀کارگر کیست و سرمایه دار کدام است؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/93

♦️ در روز #اول_ماه_مه سال 1886 در شهر شیکاگو چه گذشت؟

https://t.me/tajrobeneveshtan/96

📣 بخشی از سخنرانی «النور مارکس» در #اول_ماه_مه سال ۱۸۹۰ ؛ هایدپارک- لندن

https://t.me/tajrobeneveshtan/98
‍ (https://attach.fahares.com/JTzdKcUxM/UKKf12460Yqg==)

📚 #ادبیات_کارگری
🌀 #مادر_جونز زنی از طبقه کارگر امریکا - (١٩٣٠ـ ١٨٣٠ )

♦️دادستان ویرجینیای غرب ایالات متحده معتقد بود که «مادر جونز خطرناک ترین زن آمریکا» ست. ماری هاریس جونز مورد نفرت سرمایه داران بود و محبوب همهء کارگرانی که تصادفاً با او آشنا شده بودند و اینها تعدادشان چقدر زیاد بود.

🔹ماما جونز، در حقیقت ، ننه شجاعت معدنچیان اعتصابی بود. یک بار لوله ی مسلسلی را که رو به اعتصابیون گرفته شده بود چسبید و فریاد زد: حضرت آقا! افراد طبقه من اند که به اعماق معدن فرو رفته اند و فلزی را که این ماسماسک ازش ساخته شده بیرون آورده اند. بنابراین، آن ماسماسک مال من است! – و یک بار در پاسخ یکی از نمایندگان کنگره که محل اقامت او را پرسیده بود جواب داد: من مقیم آمریکا هستم، گیرم نمی دانم کجایش. هر جا که برای رهائی از بهره کشی مبارزه ئی درگیر باشد، خانه من آن جاست؛ یعنی گاه در واشنگتن، گاه در پنسیلوانا، گاه در آریزونا یا تگزاس یا مینه سوتا یا کلرادو. راستش خانه ی من چیزی مثل پاشنه کفشم است: با خودم این ور و آن ور می کشمش!

🔹آمریکائی که ماما جونز در شرح حال خودش توصیف می کند، آمریکای کارگران مهاجر، معدنچیان مورد استثمار، کودکان آنها وهمسران آنهاست. وحکایتی که نقل می کند، سرگذشت سرکوبی آنها، مقاومت آنها، پیروزی ها و شکسته های آنهاست.

🔹مادر جونز به رغم جثهء کوچکش و قیافهء آرام یک مادر بزرگ، سخنران فوق العاده نیرومندی بود. وقتی سکویی می یافت و برای سخن گفتن با کارگران بر آن می ایستاد وقار و هیبتش همه را فرا می گرفت. با بالا و پایین بردن صدایش طیفی از احساسات گوناگون را در کسانی که به او گوش می سپردند پدید می آورد. او می توانست مردم را به گریه بیندازد و پس از لحظه ای قهقه خنده شان را بلند کند. در حالی که از این طرف سکو تا آن طرف با خشم قدم می زد، نطق بلند بالای او علیه تبهکاری کارفرمایان بیان خشمی نیرومند بود. او ثروتمندان را تحقیر می کرد و به کارگران در آنِ واحد، هم نیرویشان را یادآوری می کرد و هم غیر انسانی بودن شرایط زندگی شان را.

🔹ماما جونز که به سال 1830 در ایرلند متولد شد و هنگام مهاجرت خانواده اش به امریکا پنج ساله بود، بعدها حرفه خیاطی را برگزید. وی که عمری صد ساله را پشت سر نهاد، به مدت نیم قرن تمام از 1871 تا 1921 – سراسر آمریکا را پای پیاده یا در ارابه و قطار طی کرد و مدام در هر نقطه ای که حضورش واجب شمرده می شد حضور داشت: آنجا که می بایست ضمیر طبقه رنجبر را از خواب بیدار کرد، آنجا که مبارزات کارگری برای وصول به حق هشت ساعت کار در روز و شناخت حقوق سندیکائی در جریان بود.

🔹زندگی شخصی او با حوادث فاجعه باری رقم خورده است. فرزندان و شوهرش همگی در بیماری واگیردار تب زرد که در ١٨٦٧ ممفیس را فراگرفت از دست رفتند. بعدها خودش چنین نوشت: «قربانیان، قبل از هر کس دیگر، کارگران بودند. ثروتمندان می توانستند شهر را ترک کنند. مدرسه ها و کلیساها بسته بود. ورود به خانهء بیمار بدون اجازهء خاص ممنوع بود. فقرا نمی توانستند خرج پرستار بپردازند. روبروی خانهء ما ده نفر از این بیماری همه گیر مردند. تمام اطراف ما را مرده فراگرفته بود. جسدها را بدون مراسم، شب ها دفن می کردیم. دائم فریاد شیون و گریه می شنیدیم. چهار فرزند خردسالم هریک پس از دیگری مریض شدند و مردند. تن ظریفشان را قبل از دفن، با دست های خودم شستم. شوهرم نیز تب کرد و مرد. خانواده های دیگر هم مثل خانوادهء ما به همین نحو، سخت مصیبت دیدند. چه روز و چه شب صدای قرچ قرچ گاری های نعش کشی را می شنیدم!

🔹از سال ١٩٠۴ مادر جونز به عنوان مسؤول سازمان دهی در حزب سوسیالیست آمریکا فعالیت می کرد و سپس در ١٩١١ به سندیکای معدنکاران ایالات متحدهء آمریکا بازگشت. در ٢١ سپتامبر ١٩١٢ در جریان اعتصاب کارگری، تظاهرات فرزندان معدنچیان را در خیابان های چارلستون رهبری کرد. پنج ماه بعد، در جریان یک تظاهرات دیگر در حالی که ٨٢ سال از عمرش می گذشت بازداشت شد. او را به «توطئهء قتل» متهم کردند و به ٢٠ سال حبس جنائی محکوم گردید. در ماه مه ١٩١٣ در پی انتخاب یک فرماندار جدید آزاد شد. مادر جونز تا پایان عمر در ١٩٣٠ یعنی تا صد سالگی با جنبش کارگری در ارتباط بود و می گفت: «اگر می خواهید برای آرامش روح اموات دعا کنید، بکنید، اما به خصوص به خاطر زنده ها مبارزه کنید!»او در گورستان سندیکای معدنچیان در "مونت او لیو" Mount Olive (کوه زیتون) نزدیک شهر سن لویی در ایالت ایلی نویز به خاک سپرده شد.

🔹گوشه هایی از زندگی ماما جونز در کتاب #مادر_جونز_زنی_از_طبقه_کارگر_امریکا توسط ع. پاشائی - رسولی به فارسی ترجمه شده است. شرح حال ماما جونز، درسی شگفت انگیز از تاریخ و در همان حال سرچشمه ئی فیاض برای افکار عملی است.

@tajrobeneveshtan
‍ (https://attach.fahares.com/Ol2bd0btDmuUAxG1C2NZNw==)

📖 #ادبیات_کارگری
🌀 یادداشتی بر رمان #مادر، نوشته #ماکسیم_گورکی

▪️«مادر» یکی از آثار برجسته ماکسیم گورکی نویسنده روس است که با ترجمه‌ی زیبا و روان از زنده یاد محمد قاضی در ایران انتشار یافته است. رمانی که به جاده‌ای بالارونده در میان تپه‌ها و دشت‌ها می‌ماند؛ نه آنچنان پرحادثه و حدس‌نازدنی، و نه آنچنان راکد و سرشار از نظریه‌پردازی‌های فلسفی و اجتماعی.

▪️«مادر» در سال ۱۹۰۲ طرح‌ریزی شد و در ۱۹۰۶ روی کاغذ آمد و این زمانی بود که جنبش کارگری در روسیه تازه داشت می‌رویید و می‌بالید و پخته می‌شد.

▪️داستان از شهرکی کوچک، در کنار کارخانه‌ای آغاز می‌شود و به شرح زندگانی معمولی مردم آن‌جا می‌پردازد. نخستین شخصیت داستان، شوهر «مادر» است؛ مردی که جز مست کردن و کتک زدن خانواده‌اش، به‌سختی به کار دیگری می‌پردازد. مرگ این شخصیت، پایان نخستین فصل کتاب است و در حالی که وسط خانواده‌ای کارگر و کاملاً عامی و عادی، جا خوش کرده‌ایم؛ تنها پسر این خانواده، با خطاب کردن پدرش و گفتن تک‌جمله‌ای به‌یادماندنی، به ما معرفی می‌شود: «به من دست نزنی‌ها!»

▪️اندکی بعد، پسر که مدتی از مرگ پدرش گذشته، مست و خراب به خانه می‌آید و به روش دیرینه‌ی پدر، صدا بلند کرده و بر مادر فریاد می‌کشد و امّا با ملاطفت «مادر» مواجه می‌شود و همین موضوع، باعث می‌شود که پسر، پس از چندی دست از نوشیدن برمی‌دارد و با جمعی دیگر گذران می‌کند و در راه خواندن «کتاب‌های ممنوع» می‌افتد و به کسوت حزب نوپای سوسیالیست آن روز درمی‌آید. از همان ابتدا پرسش مادر را بی‌پاسخ نمی‌گذارد و به او می‌گوید که در چه کاری است. به این بسنده نمی‌کند و جلسات گروهشان را در خانه و در حضور مادر تشکیل می‌دهد. مادر برای همه‌ی آن‌ها مادری می‌کند و تا آن‌جا پیش می‌رود که یکی از پسرها را رسماً به عضویت منزل خود درمی‌آورد.

▪️کم‌کم کار بالا می‌گیرد و بگیروببندها شروع می‌شود و پسر، به جرم ایجاد «فتنه» و «تشویش اذهان عمومی»، روانه‌ی زندان می‌شود و نخستین اقدام عملی مادر، او را نجات می‌دهد.

▪️مادر شخصاً اقدام به پخش شبنامه‌ها می‌کند و پسرش ناگزیر تبرئه می‌شود. بعدها که پسر دوباره سر از زندان درمی‌آورد، مادر به شهر نقل مکان می‌کند و در کار رساندن شبنامه‌ها چنان پیش می‌افتد که صاحب سبک و تخصص می‌شود و شهرتی برای خود فراهم می‌آورد و نهایتاً هنگامی که شبنامه‌های متن دفاعیه‌ی فرزندش را جابجا می‌کند، لو می‌رود. بازی را نمی‌بازد و علی‌رغم وحشتی که در سراسر کتاب از کتک خوردن دارد، زیر ضربات لگد و دشنام و تحقیر مامورین، از توده‌های مردم سخن می‌گوید و در حالی که گلویش را می‌فشارند، فریاد می‌زند: «حقیقت را نمی‌توان به دریای خون خاموش کرد.»

▪️و حال این «مادر» کیست؟ او همواره دیگران را در هر سن و سالی که هستند، فرزند خود می‌داند و جوان و خام و شایسته‌ی ترحم! برای همه دل می‌سوزاند. آنچه تحصیل‌کردگان و کتاب‌خوانان از جبر تاریخ و مانیفست‌های کارگری و پرولتاریا می‌گویند، نمی‌فهمد و از مذاکرات دادگاه سر در نمی‌آورد. اما با دیدگاه عوامانه‌ی خود، سعی در فهم وضعیت می‌کند و به‌خوبی هم از پس آن برمی‌آید و این را به بهترین وجهی درک می‌کند که: «دیگر عذابی بدتر از آنچه در عمرمان کشیدیم وجود ندارد.»

▪️در ابتدا از اندیشه‌های کفرآمیز جوانان دلخور است و می‌پرسد «پیرزنی مثل او، اگر خدا را هم از او بگیرند، در موقع غم و غصه به چه کسی توکل کند»؟ اما اندک‌اندک حساب خدا و مسیح خود را با خدایی که همچون چماق بالای سرشان نگه داشته‌اند، جدا می‌کند و تا انتها بر این اعتقاد تازه می‌ماند.

▪️«مادر» در تمام صحنه‌های کتاب، حاضر و ناظر است. از نخستین درگیری‌های کارخانه، خودش را در لابلای امواج جمعیت به‌زور جلو می‌راند. قهرمان درگیری پسرش است. بار دیگر پرچم سرخی را که از دست پسر افتاده بلند می‌کند و با سماجت پیرزنانه نگاه می‌دارد. در زندان به ملاقات زندانی‌ها می‌رود و پذیرایی جلسات ممنوعه را بر عهده می‌گیرد. نامه‌رسان گروه می‌شود. بر بالین یکایک بیماران گروه حاضر است و مادری می‌کند. غم همه را همچون غم یگانه فرزند خویش، در وجود مادرانه‌اش می‌کشد و رنج می‌برد.

▪️از خصایص مهم مادر، به قول مترجم فرهیخته‌اش، زنده یاد محمد قاضی، همان است که کتاب، در گرماگرم مبارزات نوشته شده و سهم تخیل در آن بسیار اندک است. ماکسیم گورکی از روایت‌های پرطمطراق رایج در رمان‌های روسی می‌پرهیزد. رویدادها و شخصیت‌ها از نمودهای واقعی اقتباس شده‌ و با عشق‌های کم‌رنگ و احساسات لطیف، طوری که دست‌وپاگیر نباشند، غنی شده‌اند.
(گردآوری شده از اینترنت)

https://t.center/tajrobeneveshtan
📖 #ادبیات_کارگری

▫️#ماما_جونز، در حقیقت ، ننه شجاعت معدنچیان اعتصابی بود. یک بار لوله ی مسلسلی را که رو به اعتصابیون گرفته شده بود چسبید و فریاد زد: حضرت آقا! افراد طبقه من اند که به اعماق معدن فرو رفته اند و فلزی را که این ماسماسک ازش ساخته شده بیرون آورده اند. بنابراین، آن ماسماسک مال من است! – و یک بار در پاسخ یکی از نمایندگان کنگره که محل اقامت او را پرسیده بود جواب داد: من مقیم آمریکا هستم، گیرم نمی دانم کجایش. هر جا که برای رهائی از بهره کشی مبارزه ئی درگیر باشد، خانه من آن جاست؛ یعنی گاه در واشنگتن، گاه در پنسیلوانا، گاه در آریزونا یا تگزاس یا مینه سوتا یا کلرادو. راستش خانه ی من چیزی مثل پاشنه کفشم است: با خودم این ور و آن ور می کشمش!

▫️آمریکائی که ماما جونز در شرح حال خودش توصیف می کند، آمریکای کارگران مهاجر، معدنچیان مورد استثمار، کودکان آنها وهمسران آنهاست. وحکایتی که نقل می کند، سرگذشت سرکوبی آنها، مقاومت آنها، پیروزی ها و شکسته های آنهاست....

▫️ماما جونز که به سال 1830 در ایرلند متولد شد و هنگام مهاجرت خانواده اش به امریکا پنج ساله بود، بعدها حرفه خیاطی را برگزید. وی که عمری صد ساله را پشت سر نهاد، به مدت نیم قرن تمام از 1871 تا 1921 – سراسر آمریکا را پای پیاده یا در ارابه و قطار طی کرد و مدام در هر نقطه ای که حضورش واجب شمرده می شد حضور داشت: آنجا که می بایست ضمیر طبقه رنجبر را از خواب بیدار کرد، آنجا که مبارزات کارگری برای وصول به حق هشت ساعت کار در روز و شناخت حقوق سندیکائی در جریان بود...

▫️شرح حال ماما جونز، درسی شگفت انگیز از تاریخ و در همان حال سرچشمه ئی فیاض برای افکار عملی است.

👆(منبع: کتاب #مادر_جونز/ زنی از طبقه کارگر امریکا/ ترجمه ع. پاشائی - رسولی/ چاپ دوم 1361)

https://t.center/tajrobeneveshtan