زندگی به سبک شهدا

#مادر
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
#السلام_علیک_یاجبل_الصبر💫

السلام اے همہ‌ے جلوه‌ے #مادر زینب
فخر #پیغمبرے و زینٺ #حیدر زینب

مےنویسم فقط نام شما را #بانو
سطر اول،سر هر برگہ‌ے دفتر #زینب

#میلاد_حضرت_زینب(س)💫💞
#روز_پرستار💫💞
#تبریک_و_تهنیٺ_باد💫💞


🆎 @shohada72_313
اگر از من بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی می رسد بدون تردید نام« #مادر_شهید » را خواهم آورد
هر کسی فرزندی داشته باشد می داند که جگرگوشه اش را با دنیا عوض نخواهد کرد، اما او فرزندش را در راه خدا داد تا آرمان ها حفظ شود، تا ارزش ها حفظ شود. چنین کسی که از بزرگترین دارایی اش برای حفظ ارزش ها می گذرد، اگر قلبی بزرگ ندارد پس چه چیز در درون اوست که اینگونه او را
#خدایی کرده.!؟

🆎 @shohada72_313
🍃زمان به سرعت می گذرد. به ندای دلت گوش کن، می خواهی دل ببندی و بمانی یا #عاشق حق شوی و به #آسمانش پرواز کنی🕊

🍃شهدا #السابقون_السابقون را با زیباترین مرگ همان شهادت تفسیر کردند.

🍃 دهه هفتادی هایی که در این روزها
خبر شهادتشان فکر را مهمان خانه #دل می کند که چطور می توانند از دنیا و تعلقاتش بگذرند؟

  🍃جوانانی که با ذکر #یازینب، علی اکبرهای زمان شدند، پدرانشان آن ها را راهی میدان دفاع از حریم آل الله کردند و مادرانشان با ذکر #بابی_انت_و_امی_و_جانی، جان هایشان را در راه زینب(س) فدا کردند.

🍃جوان ذاکری هم نام ارباب و غلام با عزت او(حسین معز غلامی)که پاسداری را فقط برای #رضای_خدا برگزید.

🍃عصرهای پنج شنبه خودش و دلش در #گلزار_شهدا دنبال گمشده اش بود.
در خانه هم عکس شهید #محمود_رضا_بیضایی مونس لحظه هایش بود. شاید هم مونسش پادرمیانی کرد و دفاع از حرم رزقش شد ..

🍃اهل ماندن نبود. حتی دوستانش به پدرش گفتند: به حسینت دل نبند او رفتنی است. یک عکس و یک خط نوشته دردنیای مجازی خبر #شهادتش شد برای #مادر چشم انتظارش در دنیای واقعی😓

🍃علی اکبرانه رفت و پدرش را به صبرِ حسین(ع) پس از #علی_اکبر وصیت کرد. او همچون جوان #کربلا دلیرانه و با شجاعت جنگید و شهید شد🌹

🍃گویا #روضه ی پیکرِ بر زمین مانده ی #ارباب را بسیار خوانده بود که پیکرش سه روز بعد از شهادت پیدا شد. آن هم بانشان #لبیک_یا_مهدی(عج) که سند سربازی اش، برای امام زمانش بود

🍃مدافع منتظر ...
این روزها حال دلمان خوب نیست. برایش #حول_حالنا بخوان از همان هایی که مانند خودت به #احسن_الحال ختم شد🌷

🍂به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_معز_غلامی🌷

📅تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱۳۷۳،خوزستان.امیدیه.

📅تاریخ شهادت : ۴ فروردین ۱۳۹۶،سوریه حماء

📅تاریخ انتشار : ۳ فروردین ۱۴۰۰

🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۰

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 لحظه اعلام خبر بازگشت پیکر شهید آدینه به #مادر چشم انتظارش


🔶پیکر شهید مدافع حرم فاطمیون
« #مهدی_آدینه»🌷
پس از ۷ سال با کمک آزمایش دی‌ان‌ای شناسایی شد.

#شبتون_شهدایی🌷


#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
مادری بود بنام ننه‌علی
آلونکی ساخته بود در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود و همونجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود

این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
🌐 @shohada72_313
• کسی از #بهشت چیزی نمیدانست ،
و خداوند #مادر را آفرید ❤️

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
🌐 @shohada72_313
بسم‌الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام‌الله

گرچه در سِرِّ هوالهو همه‌ی ها زهراست
گرچه در جانِ حرا چله‌ی اِحیا زهراست
گرچه در عینِ علی معنی اَعلی زهراست
 گرچه در معنیِ لولاک معما زهراست

بنویسید فقط حضرتِ #زهرا_زهراست


آنکه در ذائقه‌ی عشق تصرف کرده‌است
آنکه پیش از قدم خویش تشرف کرده‌است
آنکه در قامت یک نور توقف کرده‌است
شب معراج خودش سیب تعارف کرده‌است

تا بدانند چرا اُمِ‌ابیها #زهراست


از خدا جلوه‌ی او گرمِ دل‌آرایی بود
موقع آمدنش عشق تماشایی بود
عرش تا فرش فقط غرقِ شکوفایی بود
آنکه در گوش خدیجه خودِ لالایی بود

قبل میلادِ #خدیجه به تماشا #زهراست


دید حق نور فقط نور جهان می‌خواهد
قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان می‌خواهد
دید حق ظلمت مکه فوران می‌خواهد
جمع احمد و علی ، فاطمه‌جان می‌خواهد

گفت ای #جهل و خرافات مهیا #زهراست


دختری آمده تا زن به کمالش برسد
تاکه زمزم به تماشای زُلالش برسد
تا پیمبر به جوابش به جلالش برسد
صلواتی که خدا داده به آلَش برسد

تا ببینند همه کار فقط با #زهراست


 آمده تا بنشیند به شبستان علی
آمده تا برود باز به قربان علی
تا که نُه‌سال شود بی سرو سامان علی
تا بسازد فقط او با نمک و نان علی

تا بمیرند #حسودانِ_علی تا #زهراست


شیر وقتی که به سر ،تیغِ دوسر می‌چرخاند
مثل گرداب سر و دست و سپر می‌چرخاند
گِرد خود دست خدا کوه و کمر می‌چرخاند
درِ خیبر به رویِ دست اگر می‌چرخاند

همه دیدند #رجزهای_علی #یازهراست


آب را مهریه‌اش ساخت که باران بشود
دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود
چادرش داد که یک قوم مسلمان بشود
او رضا داد به ما ، کشورم ایران بشود


#مادر اینهمه #آلاله‌ی زیبا #زهراست


مادری کرد و به ما لطف ، فراوان کرده
با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده
کربلا را جگرِ مردم ایران کرده
خاکِ ما را حرمِ شاه‌خراسان کرده

به #شهیدان حرم زمزمه‌ی ما #زهراست


گفته بودیم به این خصم خزانش برسد
صبر کردیم فقط تا هیجانش برسد
رخش بر رستم و آرش به کمانش برسد
انتقامی که بزرگ است زمانش برسد

لب اگر تر بکند #نعره‌ی ما #یازهراست

(حسن لطفی ۹۹/۱۱/۱۴)

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
🌐 @shohada72_313
🔹 #مادر_شهید بود
هق هق صدایش را می شد از میان قبرها شنید

غم داشت
از دست دادن پسر کم درد ندارد
مخصوصا اگر تنها #پسر باشد
وقتی متولد شد ، برایش نقشه ها کشید
درس میخواند ، دکتر یا مهندس میشود
عروسی برایش می گیرد و خلاصه #عصای پیری اش خواهد بود
اما حالا هر هفته عصا زنان می آید
رو به قبر پسر می نشیند
و چشم می دوزد به چشمان پسر که در قاب عکس جای گرفته
آرام در خود فرو می رود و می گوید : رسمش این نبوده که بروی و بخوانند تو را #شهید و مرا #مادر_شهید
اما تو آن سمت و من این سمت
مرا هم ببر

اشک می ریخت

مادر است دیگر

◼️ #انتشار_حداکثری_با_شما👇
◼️ @shohada72_313
آن روز که #پسرش می رفت
نگاهش به قد و بالا و عزم راسخش بود
آن روز که برگشت
پیکر خونی پسر
قاب عکس چشمان مادر شد
و #امروز ،نگاهش به ماست
که چگونه قرار است
بایستیم و ادامه بدهیم ؟!

شهید #سید_اصغر_موسوی
#فاطمیون
#مادر_شهید

◼️ #انتشار_حداکثری_با_شما👇
◼️ @shohada72_313
💔

و مادری اراده کرد بر پیکر فرزندش بوسه زند...
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله
گودی قتلگاه!
عمه جان سادات!
و جایی که برای بوسه نمانده بود.😭

#وداع #مادر
شهید #سید_جواد_اسدی

◼️ #انتشار_حداکثری_با_شما👇
◼️ @shohada72_313
#مادر_شهید_ژاپنی_از_فلسفه_سینه_زدن_می‌گوید....

🌷محمد بر اثر اصابت ترکش به سرش شهید شد؛ یکی از همسنگرانش، اسم محمد را روی جنازه می‌نویسد تا گم نشود؛ خبر شهادت را ۲ روز بعد به ما دادند؛ من در مدرسه دبیر نقاشی بودم و زمانی که خبر شهادت فرزندم در مدرسه پخش شد حتی شاگردانم هم گریه می‌کردند.

🌷یک هفته بعد از شنیدن خبر شهادت محمد، پیکرش را برای ما آوردند. سخت‌تر از شنیدن خبر شهادت فرزندم، دیدن وسایل او بود که داخل کیفی گذاشته بودند؛ با دیدن قرآن، مسواک، قاشق، چنگال و لباس او، پاهام سست شد و نشستم؛ انگار قلبم داشت می‌ترکید؛ آن قدر به سر و سینه ‌زدم تا آرام شدم؛ اینجا بود که فلسفه سینه زدن در عزاداری امام حسین (ع) را درک کردم.

🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمد بابایی
راوی: بانوی ژاپنی خانم "کونیکو یامامورا" استاد دانشگاه، معلم و هادی سیاسی

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات

📡 #انتشار_حداکثری_با_شما👇
📡 @shohada72_313
#تصویرسازی | مادر شهید محمد بابایی (خانم کونیکو یامامورا) در آغوش فرزند 🌷

#مادر_شهید_ژاپنی
#عند_ربهم_یرزقون

📡 #انتشار_حداکثری_با_شما👇
📡 @shohada72_313
●انا لله و انا الیه راجعون●

◼️مادر شهید #سید_ناظرحسین_حسینی به ملکوت اعلی پیوست

بی‌بی صغری حسینی، مادر شهید مدافع حرم #فاطمیون «سید ناظر حسین حسینی» در ۸۳ سالگی بر اثر بیماری دنیای فانی را بدرود گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

شهید سید ناظر حسین حسینی، متولد ۱۳۵۱، رزمنده فاطمیون و اعزامی از مشهد بود که ۱۳۹۴/۶/۱۸ در منطقه عملیاتی درعا به شهادت رسید. از وی یک فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده است.

ضمن عرض تسلیت به خانواده‌ی بزرگوار ایشان، از خداوند متعال برای بازماندگان صبر و شکیبایی و برای این مادر فداکار، علو درجات و مغفرت و رحمت واسعه الهی را خواستاریم.

#مادر_شهید

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡 @shohada72_313👈
●انا لله و انا الیه راجعون●

روح بلند مادر شهیدان گرانقدر #سید_محمد_صنیع_خانی و #سید_حسن_صنیع_خانی
《مرحومه حاجیه خانوم میری》
به فرزندان شهیدش پیوست
.
📣تشییع
📅چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت
ساعت ۹
🗺از مقابل مسجد الرسول(ص) نازی آباد
به سمت آرامگاه ابدی ایشان واقع در بهشت زهرا قطعه ۲۵ (جنب سازمان دعای ندبه)

📣مراسم ترحیم
📅پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت
از ساعت ۱۷ الی ۱۸
🗺حسینیه حجت(عج)

ضمن عرض تسلیت به خانواده‌ی بزرگوار ایشان، از خداوند متعال برای بازماندگان صبر و شکیبایی و برای این مادر فداکار، علو درجات و مغفرت و رحمت واسعه الهی را خواستاریم.

#مادر_شهید

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡 @shohada72_313👈
اگر از من بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی می رسد بدون تردید نام« #مادر_شهید» را خواهم آورد
🔹 هر کسی فرزندی داشته باشد می داند که جگرگوشه اش را با دنیا عوض نخواهد کرد، اما او فرزندش را در راه خدا داد تا آرمان ها حفظ شود، تا ارزش ها حفظ شود. چنین کسی که از بزرگترین دارایی اش برای حفظ ارزش ها می گذرد، اگر قلبی بزرگ ندارد پس چه چیز در درون اوست که اینگونه او را خدایی کرده!؟


#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا👇
📡
@shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃 #قسمت8⃣6⃣ #روز_تولد_بود و #فخرالسادات هم #آمده بود. #صدرا و #رهایش با #مهدی کوچکشان. #سیدمحمد و #سایه ی این #روزهایش . #حاج_علی و #زهرا خانم که #همسر و #خانم خانه اش شده بود. آن هم با #اصرارهای_آیه_و_رها...! #محبوبه…
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی 🍃🍃

#قسمت96⃣


#آرمیا_پاکت_نامه_را_باز_کرد:

سلام...!

امروز #تو توانستی #دلی را به دست آوری که روزی #دنیارابرای #آیه زیر و رو میکردم...!
#تمام_هستی_ام_را...


#جانم را، #روحم را، #دنیایم را به دستت #امانت میدهم...! #امانتدار باش...!

#همسر_باش...!
#پدر_باش..!


#جای خالی ام را #پر کن...! #آیه ام شکننده است...!
#مواظب_دلش_باش..!


#دخترکم_پناه میخواهد،
#پناهش_باش...!
#دخترم و #بانویم را اول به #خدا و بعد به #تو_میسپارم...


#ارمیا نامه را در #پاکت گذاشت و پاکت را در #جیبش.

لبخند جزء #لاینفک صورتش شده بود.

انگار #زینب_پدردار شده بود..!


صدرا: گفته #باشم‌_ها...!

ما #آیه خانم و
#زینب_سادات رو نمیدیم #ببریا،
تو باید بیای #همینجا..!

ارمیا: خط و نشون نکش..!
من تا #خانومم نخواد کاری نمیکنم،
شاید جای #بزرگتری بخواد...!


آیه #گونه_هایش رنگ گرفت.
رها: یاد بگیر #صدرا، ببین چقدر
#زن_ذلیله...!


ارمیا: دست شما درد نکنه...!
#آیه_خانوم چیزی به #دوستتون نمیگید...؟


آیه رنگ آمده‌ به #صورتش، پس رفت..!
زهرا خانم: #دخترمو اذیت نکن #پسرم...!


فخرالسادات: #پسرم گناه داره، #دخترت خیلی #منتظرش گذاشته...!


#ارمیا نگاهش را با #عشق با #فخرالسادات دوخت، #مادر داشتن چقدر
#لذت_بخش_بود.


محمد: #داداشم داره #داماد میشه...!

ِکل کشید و #صدرا ادامه داد:
_پیر پسر ما هم #داماد شد...!

ارمیا به سمت حاج علی رفت:
_حاجی،
#دخترتون_قبولم کرده...!
شما چی...؟

#قبولم_میکنید...؟

حاج علی: وقتی #دخترم قبولت کرده، من چی بگم..؟

#دخترم حرف
#دل_باباشو میدونه،
#خوشبخت_بشید...!

#ارمیا دست #پدر را بوسیده بود.
این هم
#آرزوی_آخرش
"حاج علی پدرش شده بود."


ساعت 9 #شب بود و بحث #عقد و #مراسم بود.

#محمد و #صدرا سر به سر #ارمیا میگذاشتند و گاهی #آیه را هم #سرخ و #سفید میکردند.


#تلفن_خانه_زنگ_خورد.
#حاج_علی بلند شد و
#تلفن خانه را جواب داد.

#دقایقی بعد #تلفن را قطع کرد و رو به
#آیه کرد:

_آیه بابا به آرزوت رسیدی..!
#آقا داره میاد
#دیدن_تو و #دخترت...!

#پاشو..

#تا_یک_ساعت_دیگه_میان...!
#ارمیا به چهره ی #بانویش نگاه کرد.


#یاد_فیلمی افتاد که #صدرا برایش #تعریف کرده بود.

آنقدر #اصرار کرده بود که آنرا #نشونش دادند
#هقهقهایش را
شنیده بود.

آرزوهایش را...!

#ارمیا همه را میدانست #جز اینکه چرا #آیه در
تنهایی هایش هم #حجاب داشت...!


#ارمیا که از #موهای_سپید شده ی
بانویش نمیدانست...!

نمیدانست که
غمها #پیرش کرده اند...!
که اگر میدانست
#سه_سال صبر نمیکرد...!


صدای #زنگ در که آمد،
#آیه_جان_گرفت...


آیه #دستپاچه بود...!
همه دستپاچه بودند جز
#ارمیا که
#بانویش را نگاه میکرد...!

"به #آرزویت رسیدی #بانو...؟

#مبارک_است..."


¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤


اذنی بده؛ روی ارتش ما هم حساب کن
بی بی شام بلایم شتاب کن

این سیل کوفه ی پیمان شکن که نیست
با خون این جماعت اشقی خضاب کن

ارتش که خواب ندارد برای،برای تو
روی سه ساله دخترما هم حساب کن

این روسیاهی دنیا به آخر است
کاخ تمام بی صفتان را خراب کن

فروردین 95


🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#پایان......

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت0⃣6⃣ "یادت هست که وقتی #دلشکسته بودی، وقتی #ناراحت و #عصبانی بودی، میگفتی تمام #آرامش دنیا را لبخندم به #قلبت سرازیر میکند...! #یادت هست که تمام #سختیها را پشت سر #میگذاشتیم و دست هم را #میگرفتیم وفراموش میکردیم #دنیا…
"رمان📚

#از_روزی_که_رفتی 🍃🍃

#قسمت16⃣

#سه_ماه_گذشته_بود.

سه ماه از حرفهای #ارمیا با #حاج_علی و #آیه گذشته بود...

#سه ماه بود که #ارمیا کمتر در #شهر بود... #سه ماه بود که کمتر در #خانه
#دیده_شده_بود...

#سه ماه بود که #ارمیا به خود #آمده بود..!

ِ #کلاه_کاسکتش را از سرش برداشت. #نگاهش را به #درخانه ی صدرا دوخت.


#چیزی در #دلش لرزید. لرزه ای شبیه #زلزله..!
" #چرا_رفتی_سید..؟
#چرا رفتی که من به #خود بیایم..؟
چرا #داغت از دلم #بیرون نمیرود..؟


تو که برای من #غریبه ای بیش نبودی...! چرا تمام #زندگیام شده‌ای...؟


من تمام داشته های #امروزم را از #تو دارم."


در #افکار خود #غرق بود که صدای #صدرا را شنید:
_ارمیا... #تویی...؟!
#کجا_بودی_این_مدت...!


#ارمیا در #آغوش صدرا رفت و گفت:
_همین #حوالی بودم، #دلم برات تنگ شده بود اومدم #ببینمت...!


#ِارمیا نگفت #گوشه‌دلش نگران #تنها شدن #زن_سید_مهدی
است...



#نگفت دیشب #سید_مهدی
#سراغ_آیه را از #او گرفته است،
#نگفت آمده #دلش را #آرام کند.


#وارد خانه شدند، #رها نبود و این #نشان از این داشت که #طبقه ی بالا پیش #آیه است....!


صدرا #وسایل پذیرایی را #آماده کرد و کنار #ارمیا نشست:
_کجا بودی این #مدت...؟


خیلی بهت #زنگ زدم؛ هم به تو، هم به #مسیح و #یوسف؛ اما #گوشیاتون_خاموش_بود...!

ارمیا: #قصه ی من #طولانیه،


تو بگو چی کار کردی با #رها_خانم،
#جنس_اون_شدی...؟
یا اونو #جنس خودت کردی...؟


صدرا: #اون بهتر از این #حرفاست که بخواد #عقبگرد کنه مثل #من بشه...!


ارمیا: خُب #چیکار کردی...؟
صدرا: #قبول کرد دیگه، اما حسابی #تلافی کردها...!

ارمیا: با #مادرت زندگی میکنید...؟
صدرا: همسایه ی #آیه خانم شدیم، #یک‌ماهی میشه که #رفتیم بالاو #مستقل
شدیم...!


ارمیا: خوبه، #زرنگی؛ سه #ماه نبودم چقدر پیشرفت کردی،
#حالا_خانومت_کجاست...؟


صدرا: #احتمالا پیش #آیه خانومه، دیگه نزدیک وضع #حملشه، یا #رها پیششه یا #مادرم یا #مادر_رها...!


#حاج_علی و #مادرشوهر آیه خانمم فردا میان...!
ارمیا: چه خوب، #دلم برای #حاج_علی تنگ شده بود.


صدای رها آمد: #صدرا، صدرا...!

صدرا #صدایش را بلند کرد:
_من اینجام #رها جان، چی شده...؟ #مهمون داریما...!
#یاالله...


#در داشت باز #میشد که بسته شد و صدای #رها آمد:


_آماده شو باید #آیه رو ببریم #بیمارستان، دردش #شروع شده...!


صدرا بلند شد:
_آماده شید من #ماشین رو #روشن میکنم.
#ارمیا زودتر از #صدرا بلند شده بود.


" #وای_سید_مهدی...
کجایی...؟!
#جای خالی #تورا چه کسی ُر میکند...؟


صدرا کلید #خودرواش را برداشت.


#محبوبه خانم با مادر #رها برای پیاده روی رفته و #مهدی را هم با #خود برده بودند.

#رها مادرانه #خرج میکرد برای #آیه_اش...!


#آیه فریادهایش را به زور #کنترل میکردو این #دل آزرد #رها را بیشتر کرده بود...


#آیه هوای #سید_مهدی را کرده بود...!
هوای #مردش را...عزیز دلش

زیر #لب_مهدی_اش را صدا میکرد...


#ارمیا دلش به #درد آمده بود از #مهدی #مهدی گفتن های
#آیه...
#کجایی_مرد....😭؟



#کجایی که #آیه ی زندگی ات #مظلومترین آیه ی #خدا شده است.


#ارمیا دلش #فریاد میخواست.
" #سید_مهدی..!


#امشب چگونه بر #آیه ات میگذرد...؟
#کجایی_سید...؟

#به_داد_همسرت_برس...!"


#آیه را که بردند، #ارمیا بود و #صدرا.
#انتظار_سختی_بود...


#چقدر سخت است که #مدیون باشی تمام #زندگی_ات را به #کسی که زندگی_اش را در #طوفانهای سخت،
#رها کرد تا تو #آرام باشی..!"


چه #کسی جز تو میتواند #پدری کند برای #دلبندت...؟

چطور #دخترک_یتیم شده ات را #بزرگ کند که آب در دلش #تکان نخورد...؟

#شبهایی که #تب میکند دلش را به چه #کسی خوش کند..؟

چه کسی #لبخند بپاشد به #صورت خسته ی #همسرت که قلبش
#آرام_بتپد...؟


#سید_مهدی...!
چه #کسی برای #آیه و #دخترکت، تو میشود...؟!"


صدرا میان افکارش وارد شد:

_به حاج علی #زنگ زدم، گفت الان #راه میافتن.


ارمیا: خوبه...! #غریبی براشون #اوضاع رو #سختتر میکنه...!


صدرا: من #نگران بعد از به #دنیا اومدن
#بچه_ام...!

ارمیا: منم #همینطور، لحظه ای که #بچه رو بهش بدن و #همسرش نباشه بیشتر #عذاب میکشه...!

صدرا: خدا خودش #رحم کنه؛ از خودت بگو، #کجا بودی...؟

ارمیا: برای #ماموریت رفته بودیم #سوریه...!
صدرا: سوریه...؟!

#برای_چی...؟



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری


#ادامه_دارد......
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
More