زندگی به سبک شهدا

#گلزار_شهدا
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
🍃زمان به سرعت می گذرد. به ندای دلت گوش کن، می خواهی دل ببندی و بمانی یا #عاشق حق شوی و به #آسمانش پرواز کنی🕊

🍃شهدا #السابقون_السابقون را با زیباترین مرگ همان شهادت تفسیر کردند.

🍃 دهه هفتادی هایی که در این روزها
خبر شهادتشان فکر را مهمان خانه #دل می کند که چطور می توانند از دنیا و تعلقاتش بگذرند؟

  🍃جوانانی که با ذکر #یازینب، علی اکبرهای زمان شدند، پدرانشان آن ها را راهی میدان دفاع از حریم آل الله کردند و مادرانشان با ذکر #بابی_انت_و_امی_و_جانی، جان هایشان را در راه زینب(س) فدا کردند.

🍃جوان ذاکری هم نام ارباب و غلام با عزت او(حسین معز غلامی)که پاسداری را فقط برای #رضای_خدا برگزید.

🍃عصرهای پنج شنبه خودش و دلش در #گلزار_شهدا دنبال گمشده اش بود.
در خانه هم عکس شهید #محمود_رضا_بیضایی مونس لحظه هایش بود. شاید هم مونسش پادرمیانی کرد و دفاع از حرم رزقش شد ..

🍃اهل ماندن نبود. حتی دوستانش به پدرش گفتند: به حسینت دل نبند او رفتنی است. یک عکس و یک خط نوشته دردنیای مجازی خبر #شهادتش شد برای #مادر چشم انتظارش در دنیای واقعی😓

🍃علی اکبرانه رفت و پدرش را به صبرِ حسین(ع) پس از #علی_اکبر وصیت کرد. او همچون جوان #کربلا دلیرانه و با شجاعت جنگید و شهید شد🌹

🍃گویا #روضه ی پیکرِ بر زمین مانده ی #ارباب را بسیار خوانده بود که پیکرش سه روز بعد از شهادت پیدا شد. آن هم بانشان #لبیک_یا_مهدی(عج) که سند سربازی اش، برای امام زمانش بود

🍃مدافع منتظر ...
این روزها حال دلمان خوب نیست. برایش #حول_حالنا بخوان از همان هایی که مانند خودت به #احسن_الحال ختم شد🌷

🍂به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_معز_غلامی🌷

📅تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱۳۷۳،خوزستان.امیدیه.

📅تاریخ شهادت : ۴ فروردین ۱۳۹۶،سوریه حماء

📅تاریخ انتشار : ۳ فروردین ۱۴۰۰

🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۰

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
  ‌ ‌ 🍃🌺
عاشقانه شهدا
شهید همت
راوی همسر شهید✒️
#قسمت_نهم

نزدیکی های صبح بود که شروع کرد به خواندن :
((تشنه ی آب فراتم، ای عجل مهلت بده.))

هیچ کس نمی دانست و نمی توانست حدس بزند که ابراهیم سال ها بعد، توی#جزیره_مجنون ، سرش را ترکش بزرگی کنار همین آب فرات قطع می کند.
بگذریم
رفتیم #گلزار_شهدا همان جایی که الان خودش دفن است، کنار خاک یکی از دوستانش، رضا قانع.

🍃🌺

گریه امانش نمی داد. برام از تک تک آن بچه ها گفت. و این که چی سرشان آمد و چطور و کجا و با چی شهید شدند.

بعد راه افتادیم رفتیم قم. زیارتمان نیم ساعت طول کشید.

راه افتادیم رفتیم طرف کردستان. همان پاوه خودمان.

🍃🌺

شب بود.باران می آمد، ابراهیم در تمام مسیر کرمانشاه تا پاوه، هر جا که سنگری می دید و نیروهای بومی، پیاده می شد می رفت پیش شان، باهاشون حرف می زد، به حرف شان گوش می داد. آنها هم که انگار پدرشان را دیده باشند، از نبودن چند روزه او می گفتند و از سنگرهاشان که آب رفته بود و اذیتی که شده بودند و گلایه ها.

وقتی آمد نشست توی ماشین دیدم آرام و قرار ندارد، حتی گفت :تندتر برویم بهتر است.

تا پایمان رسید پاوه، مرا گذاشت توی همان ساختمان و اتاقی که با دوستانم در آن#زندگی کرده بودم و خودش سریع رفت #سپاه ، برای پیگیری سختی هایی که بچه‌ها داشتند در آن سنگرها می کشیدند.

فردا ظهر آمد گفت :امروز سمینار فرمانده های سپاه ست. باید سریع بروم تهران. اجازه می دهی؟

🍃🌺

رفت. ده روز بعد آمد. ما توی کردستان، اصلاً#زندگی_مشترک نداشتیم.
فرصت نشد داشته باشیم. حتی در آن دو سال و دو ماهی که با هم#زندگی کردیم.
و من روز به روز تعجبم بیشتر می شد. چون ابراهیم را آدم خشن می دانستم و حتی ازش بدم می آمد. اما در همان مدت کوتاه و بدون اینکه پیش هم باشیم بهم ثابت شد که ابراهیم چقدر با آن برادر همتی که می شناختم و ازش می ترسیدم، فرق دارد. یعنی حتی با تمام آدم هایی که می شناختم فرق دارد
ابراهیم که با چشم بسته راه می رفت و ما دخترها از تقوای چشمش حرف می زدیم، کارش به جایی کشید که

#شهید_ابراهیم_همت

🍃🌺ادامه دارد