زندگی به سبک شهدا

#فرمانده
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
#خاطرات_شهید

هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...

روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.

📎پ.ن: #معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...

#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..

#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید #محسن_دین_شعاری

انتشار با ذکر #منبع
🇮🇷 shohada72_313
#خاطرات_شهید

هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...

روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.

📎پ.ن: #معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...

#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..

#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید #محسن_دین_شعاری


🏴 @shohada72_313 
«فرمانده شهیدم»
www.ziaossalehin.ir | ابوذر روحی
دلتنگ توام که ازت خیلی بی خبرم
دلتنگ توام بخون از تو چشمای ترم ...

کجایی فرمانده کجایی سردارم
رفیق شهیدم چقدر دوست دارم

🎧آهنگ زیبای #فرمانده_شهیدم
#ابوذر_روحی

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡 @shohada72_313👈
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اجرای فوق العاده نماهنگ سلام فرمانده توسط دانش آموزان دبستان شهید خیابانی دشمن کرده

دبستان شهید خیابانی
منطقه بندر کیاشهر
استان گیلان

#سرود #نماهنگ #هم_خوانی
#سلام #فرمانده #مدیر_آموزگار
#دبستان_شهید_خیابانی
#دشمن_کرده #کیاشهر #گیلان

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡 @shohada72_313👈
🥀🌹🌴🕊🌴🌹🥀

#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالحسین_برونسی

فرمانده تیپ ۱۸ #جوادالائمه

#شهادت : ۶۳/۱۲/۲۳
#شرق_دجله
#عملیات_بدر


گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید مدرسه برایتان سخنرانی کند. اسمش برونسی است.
منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودیم که یک دفعه یک مردی با #موتور_گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل.
جلویش را گرفتیم و گفتیم کجا، مراسم سخنرانی است و #فرمانده_تیپ می خواهد سخنرانی کند.
ایشان مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم.


🌹 #سالروز_شهادت🕊


شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
شهید #سید_مرتضی_آوینی :

آن آستین خالی که با باد
این سو و آن سو می‌شود
نشانِ مردانگی‌ست ،
گاهی باد فقط بایـد
به افتخارِ حاج حسین بوزد
تا نامردهای روزگار رسوا شوند …

#شهید_حاج #حسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امام‌حسین
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شهید_حاج #قاسم_سلیمانی :

‌‌#شهید #محمدابراهیم_همت سوار بر موتور (نه سوار بر بنز ضدگلوله) به صورت ناشناس به #شهادت رسید

#مرد_بی_ادعا_و_بااخلاص_جبهه
#فرمانده_دلها

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊

#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عبدالرسول_زرین

از زبان #فرمانده و
#دوست_صمیمی_اش
#سردار_شهید
#حاج_حسین_خرازی

#قسمت_اول

برادر #عبدالرسول_زرین فردی وفادار و فداکار و جانباز راه اسلام و انقلاب و امام بودند که ما از موقعی که ایشان را شناختیم در جهاد بودند، در فعالیت بودند در مبارزه بودند. ایشان در عملیات فرماندهی کل قوا نقش تعیین کننده و بسزایی داشتند و به قدری ایشان با یک ظرافت و حساسیت و یک وسواس خاصی قبل از عملیات کارهای حفاظتی که برادرها یک کانال کنده بودند که ایشان در این کانال با تبحر و زیرکی خاصی خودش را استتار میکرد و در نزدیکترین جای منطقه عملیات نسبت به دشمن ایشان قرار می گرفت. ما چندین بار که برای اطلاع از پیشرفت کار، منطقه را بازدید می کردیم ایشان را می دیدیم که در یک وضعیت خیلی مشکل و طاقت فرسایی قرار گرفته بود، اما ایشان خم به ابرو نمی آورد و مرتب صبر می کرد. خیلی خوب جنگیدن را بلد بود ، انگار که ایشان جنگی به دنیا آمده بود.

#ادامه_دارد ...

@shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
Photo
🍃حسین، تداعی کننده بسیاری از لغات و تلفظ‌های سنگین، غلیظ، ملموس و حتی تاثیرگذار است.

🍃همه ما در مدت حیاتمان به عنوان پیرو کلمه #حسین دنبال آن هستیم که با سختی، یکی از آن تلفظ‌ها را در خودمان پیدا کنیم و پرورش دهیم.

🍃کار به آدم‌ها و حتی انسان‌ها ندارم؛ کارهایی کرده‌اند که تداعی کلماتی مثل #عشق، علاقه، دل‌ و... را به سمتی برده‌اند که خیالمان به سمت دنیا و سانسورهای صداوسیما خم می‌شود😓

🍃هر از چند گاهی #خدا دست ربوبیت خود را به همه نشان می‌دهد و حسین‌ها را جلوی چشم ما راه می‌برد و تا می‌آیند #شناسایی می‌شوند، اطلاعات پرواز صدایشان می‌زند و #یاعلی؛ تنها چیزی که از آنها می‌ماند خط سفید رنگ پروازشان در آبی آسمان است🕊

🍃حسین خرازی، نمود حسین‌های فشرده تاریخ هشت ساله کوره‌های #جنگ ماست که تا به خودمان بیاییم و حتی به #دنیا بیاییم پرواز کرده بود و حال، منِ دهه هفتادی فقط خط سفید پروازش را می‌بینم😔

🍃سیروسلوک تنها یک سکوی پرتاب داشته و خواهد داشت و آن چیزی جز حسین(ع) و هم‌سفرانش نیست♡

🍃باید #عاشق شوی تا بدانی عقل چیست و معنی عشق امثال حسین، ضعف است یا قدرت...

🍃حسین جان #فرمانده لشکر امام حسین، اما حال، ما در کشور #ایران و خاک جمهوری‌اش بجایی رسیده‌ایم که خوانده‌ایم تو برای رساندن غذا به سربازانت پریده‌ای، افسوس که در پشت نقاب‌هایمان به یکدیگر رحم نمی کنیم و با جان سربازان این خاک، که همان مردم‌اند بازی‌مان گرفته است😪

🍃شنیده‌ایم #ماسک ها را برداشته و به ضعیف تر از خود می‌دادید، اما اکنون ما جزء سپاه #محتکران ماسک هستیم و روی به زمین، که آن خط پرواز را نبینیم و روی‌مان سیاه نشود😞

(وخدا #سرنوشت قومی را تغییر نخواهد داد تا آنها خودشان را تغییر ندهند...)

نویسنده : #محمد_صادق_زارع

🍂به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حسین_خرازی

📅تاریخ تولد: ۱ شهریور ۱۳۳۶

📅تاریخ شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۵.شلمچه

🥀مزار : اصفهان.گلزار شهدا.قطعه شهدای کربلای۵

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#افتابه_خالی

رفتم دستشویی ، دیدم آفتابه ها خالیه
تا رودخونه ی هور فاصله ی زیادی بود نزدیک تر هم آب پیدا نمی شد، زورم می یومد این همه راه برم برا پر کردن آفتابه

به اطرافم نگاه کردم ، یه بسیجی رو دیدم ،بهش گفتم: دستت درد نکنه ، میری این آفتابه رو آب کنی؟
بدون هیچ حرفی قبول کرد و رفت آب بیاره ...وقتی برگشت دیدم آب کثیف آورده گفتم: برادر جون ! اگه صد متر بالاتر آب می کردی ، تمیزتر بودا

دوباره آفتابه رو برداشت و رفت آب تمیز آورد

... بعدها اون بسیجی رو دیدم
وقتی شناختمش شرمنده شدم
آخه اون بسیجی #مهدی_زین_الدین بود
#فرمانده ی لشکرمون...

💌روایتی از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین

📚منبع: کتاب آقا مهدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
مصاحبه اختصاصی روزنامه جوان با همسر شهید مدافع حرم خلبان قاسم (مهدی)غریب🕊🌹

🌹🕊عشق پرواز بود و سیمرغ آسمان شهادت شد🕊🌹

سوال اول از همسر شهید ؛؛؛
21 بهمن ماه چه معنایی درزندگی شماداره ؟؟

قاسم برای اولین بار درشب 21 بهمن 1382با دونفر از دوستانش به خواستگاری آمد.
خوب به یاد دارم ساعت 9 شب بود.

#سالگرد #پیروزی #انقلاب #اسلامی فریاد الله اکبر مردم به گوش میرسید.
از اون موقع هروقت صدای الله اکبر مردم به گوش میرسید یاد اون شب خواستگاری قاسم میفتم.
و خاطره شیرینی اون شب برایم زنده میشود.
وصلت خیلی اتفاقی رخ داد و ماجرای جالبی دارد..

#فرمانده_مستشار_غریب
#سوریه_تدمر_کوه_پالمیرا
#شهادت_شب_قدر
#عمه_سادات
#ذاکر_اهل_بیت_ع
#خلبان_غریب_
#صابرین
#جانباز #قاسم_غریب
21/4/1394 ت ش

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت7⃣3⃣ #ارمیا روزها بود که #کلافه بود؛ روزها بود که گمشده داشت؛ #خوابهایش_کابوس بود. تمام خوابهایش #آیه بود و #کودکش... #سیدمهدی بود و #لبخندش... وقتی داستان آن #عملیات را شنید، خدایا... چطور توانست دانسته برود...؟!…
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃


#قسمت83⃣

#حاج_علی از #مهمان_ها_تشکر کرد..

#مردانی که هنوز #خانواده‌ی خود را هم ندیده بودند و به #دیدار آمدند...

_شما تو #عملیات با هم بودید...؟
مردی که #فرمانده عملیات آن روز بود،

#جواب_داد:
_بله؛ برای یه #عملیات آماده شدیم و وارد سوریه شدیم.
یه #حمله همه #جانبه بود که منطقه ی بزرگی رو از #داعش پس گرفتیم،

برای #پیشروی بیشتر و #عملیات بعدی آماده میشدن.

ما بودیم و #بچه هایی که #شهید_شدن. سر جمع #چهل_نفر هم نمیشدیم، برای

#حفاظت از #منطقه مونده بودیم. جایی که گرفته بودیم
#منطقه_یمهمی_بود...

هم برای ما هم برای #داعش...! حمله ی شدیدی به ما شد. درخواست #نیروی_کمکی کردیم،

یه #ارتش مقابل ما #چهل_نفر صف کشیده بود.

#یازده_ساعت درگیری داشتیم تا #نیروهای_کمکی میرسن. روز سختی بود،

قبل از رسیدن #نیروهای_کمکی بود که #سید_مهدی تیر خورد. یه #تیر خورد
#تو_پهلوش...

اون لحظه نزدیک من بود، #فقط شنیدم که گفت #یا_زهرا...!

#نگاهش کردم دیدم از #پهلوش داره #خون_میاد.

#دستمال_گردنشو
برداشت و #زخمشو بست. #وضعیت_خطرناکی بود، میدونست یه نفر هم
#توی این #شرایط_خیلیه...! #آرپیچی رو برداشت... #ایستادن براش #سخت بود

اما تا رسیدن #بچه ها کنارمون #مقاومت کرد. وقتی #بچه ها رسیدن، #افتاد_روزمین، رفتم کنارش...

سخت #حرف_میزد. گفت #میخواد یه #چیزی به #همسرش بگه، ازم خواست ازش #فیلم بگیرم. گفت #سه_روزه نتونسته بهش #زنگ بزنه؛

با #گوشیم ازش #فیلم گرفتم.

#لحظه های آخر هم #ذکر_یا_زهرا (س) روی #لباش بود.
سرش را #پایین انداخت و #اشک_ریخت. درد دارد #همرزمت جلوی
#چشمانت جان دهد...

#آیه_لبخند_زد:
"یعنی میتونم #ببینمت_مَرد_من...؟"
الان #همراهتون هست...؟ میتونم ببینمش...؟
نگاه #متعجب همه به #لبخند_آیه بود.

چه میدانستند از #آیه..؟

چه میدانستند که حتی دیدن #اخرین_لحظات زندگی َردش هم #لذت_بخش است

آخر #قرارشان بود که #همیشه با هم باشند؛ #قرارشان بود که #لحظه ی آخر هم باهم باشند


چه #خوب یادت #بود_مَرد
چه #خوب به #عهدت_وفا کردی

_بله.

#گوشی_اش را از #جیبش درآورد و #فیلم را آورد. #آیه خودش بلند شد و #گوشی
را از

#آقای_فرمانده گرفت، وقتی نشست، #فیلم را #پخش کرد.

َردش رنگ بر #چهره نداشت، #صورتش پر از #گرد_و_خاک بود

#لبهایش_خشک و #ترک خورده بود.

" #برایت_بمیرم_مَرد،

چقدر #درد داری که #رنگ_زندگی از #چشمانت رفته است...؟"

#لبهایش را به #سختی تکان داد:

_سلام #بانو...! #قرارمون بود که تا #لحظه آخر با هم باشیم،

انگار #لحظه های #آخره...! به #آرزوم رسیدم و #مثل_بابام شدم...

#دعا کن که به #مقام_شهادت برسم... نمیدونم #خدا_قبولم میکنه یا نه....!

#ببخش_بانو... ببخش که #تنها_موندی...! ببخش که بار #زندگی روی #شونه‌ی توعه

#سرفه کرد. چندبار پشت سر هم:

_تو #بلدی روی پای #خودت بایستی...! نگرانی من #تنهاییته...! نگرانی من،

بی هم #نفس شدنته....! #آیه... #زندگی کن... به خاطر #من... به خاطر #دخترمون...
زندگی کن...!

#حلالم کن اگه بهت #بد کردم...
به #سرفه افتاد.


#یا_زهرا #یا_زهرا ذکر #لبهایش بود تا برق #چشمهایش به #خاموشی گرایید..

#آیه_اشکهایش را پاک کرد. دوباره #فیلم را نگاه کرد.

#فیلم را که در #گوشی_اش ریخت، تشکر کرد.

ارمیا #متاثر شده بود.....


برای خودش #متأسف بود که سالها با او #همکار بود و #هرگز پا پیش نگذاشته بود برای #دوستی...!


🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد.....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت6⃣3⃣ در #ذهن_صدرا_و_رها نام #آیه نقش بست. #آیه که همه جا #دنبال_خاطره ای از #مردش بود و این #خاطرات_آرامش میکردند...! #صدرا بلند شد و #بشقابی برای #رها روی میز گذاشت. #صندلی برایش #عقب کشید و منتظر #نشستنش_شد.. …
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت73⃣

#ارمیا روزها بود که #کلافه بود؛ روزها بود که گمشده داشت؛ #خوابهایش_کابوس بود. تمام خوابهایش #آیه بود و #کودکش...

#سیدمهدی بود و #لبخندش...

وقتی داستان آن #عملیات را شنید، خدایا... چطور توانست دانسته برود...؟!

امروز قرار بود مراسم در #ستاد_فرماندهی برای #شهدای عملیات گرفته شود.

از #خانواده‌ی_شهدا دعوت به عمل آمده بود؛ مقابل جایگاه ایستاده بودند. همه با لباسهای یک دست...

گروه موزیک
مینواخت و صدای #سرود_جمهوری_اسلامی در فضا پیچید و پس از آن نوای زیبایی به گوشها رسید: #شهید... #شهید... #شهید... ای تجلی ایمان...
#شهید... #شهید...

شعرخوانده میشد و #ارمیا نگاهش به #حاج_علی بود. آیه درمیان زنان بود...

#زنان_سیاهپوش..! نمیدانست کدامشان است اما حضور #سیدمهدی را حس میکرد.

#سیدمهدی انگار همه جا با #آیه‌اش بود. همه جوان بودند...بچه های کوچکی دورشان را #احاطه کرده بودند.

تا جایی که میدانست همه شان دو سه بچه داشتند، بچه هایی که تا همیشه #محروم از #پدر شدند...

مراسم برگزار شد و #لوحهای_تقدیر بزرگی که آماده شده بود را به دست #فرزند و یا #همسر_شهید میدادند.

نام #سیدمهدی علوی را که گفتند، زنی از روی #صندلی بلند شد.

#صاف قدم برمیداشت...! #یکنواخت راه میرفت، انگار #آیه هم یک #ارتشی شده بود؛

شاید اینهمه سال #همنفسی با یک #ارتشی سبب شده بود اینگونه به رخ بکشد اقتدار خانواده‌ی
#شهدای_ایران را...!

آیه مقابل #رئیس_عقیدتی_سیاسی_ارتش ایستاد، #لوح را به دست آیه داد.

آیه دست دراز کرد و #لوح را گرفت:
_ممنون...!

سخت بود... #فرمانده حرف میزد و آیه به #گمشده اش فکر میکرد... جای تو اینجاست، اینجا که جای من نیست #مرد_من...!

آنقدر #محو_خاطراتش بود که مکان و زمان را گم کرد. حرفها تمام شده بود و آیه هنوز عکس العملی نشان نداده بود:

_خانم علوی... #خانم_علوی...!

صدای #فرمانده_نیروی_زمینی بود. آیه به خود آمد و #نگاهش_هشیار شد:
_ببخشید.

-حالتون خوبه...؟
#آیه_لبخند_تلخی_زد:

_خوب...؟معنای خوب رو گُم کرده بود

#آیه راه رفته را برگشت... برگشت و رفت... رفت و جا گذاشت نگاه #مردی که نگاهش غم دارد
روز بعد همکاران #سیدمهدی برای تسلیت به خانه آمدند.

#ارمیا هم با آنان همراه شد. تا چند روِز قبل زیاد با کسی #دمخور نمیشد.

رفت و آمدی با کسی نداشت. در مراسم تشییع هیچ‌یک از #همکارانش نبود.

"چه کرده ای بامن #سید"

تمام کسانی که آمده بودند، در عملیات آخر همراه او بودند و تازه به #کشور بازگشته بودند.

هنوز َگرِد سفر از #تن_پاک نکرده بودند که به دیدار #خانواده_ی_شهدای رفتند.

آیه کنار #فخرالسادات نشسته بود.

#سیدمحمد پذیرایی میکرد با

#حلواوخرما.....



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
Photo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷

💐#آخرین_دیـدار

🍃غلامرضا همیشه آرزو داشت ...
که به اسلام خدمت کند و می‌گفت:
« دعا کنید بتوانم خدمت‌گزار خوبی
برای اسلام و مستضعفان باشم ».

شهریور‌ماه ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شد
و من فرزندم محمودرضا را باردار بودم
و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولدِ فرزندمان ، همسرم کنارم باشد. هنگامیکه این پیغام را به ایشان دادم، گفت: « اینجـا به من بیشتـر نیاز است و باید بمانم » و من هم قبول کردم.

🌱وقتی محمودرضا به دنیا آمد ...
همسرم به من پیغام داد که « عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا می‌ترسم دلم بلـرزد و برگردم ایران و وابسته‌اش شوم »

🌴مدتی از اعزام غلامرضا به سـوریه گذشته بـود و او هنوز فرزند دومش را ندیده بود، تا این‌که تصمیم گرفتیم دیدار غلامرضا و محمودرضا در سوریه باشد، به وی گفتم : «به اتفاق بچه‌ها و مادرتان رهسپار سوریه هستیم» و او بسیار خوشحال شد و ڪار‌های سفر ما را از آن‌‌جـا پیگیری کرد و گفت : « شما که به سوریه بیایید و برگردید، خبر شهـادت من را خواهید شنید و این آخـرین دیــدار ما خواهد بود » اما من حرف ایشان را جدی نگرفتم.

🌷روزی که مـا بـه سـوریه رسیـدیم،
غلامرضا با یک دسته گل به استقبال ما آمد و در آن لحظه به یادماندنی من و مـادرش ، غلامرضا را بعد از چهـار ماه در سـوریه ملاقـات ڪردیم و او فرزندانش را در آغوش ڪشید و آن‌ها را غرق بوسه ڪرد و همانطور ڪہ قبلا گفته بود ، آن آخریـن دیدار ما با غلامرضا قبل از شهادت شد.

راوی : همسر محترم شهید

💐ولادت : ۶۵/۱۰/۲۱ کرمان
🌷شهادت: ۹۶/۱۱/۵ صالحیه سوریه

🥀#فرمانده_بسیجی_گردان_ضدزره
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده

🕊🕊🕊

@shohada72_313
باید سلام کرد
به قنوت‌هایی که
تا خدا رسید ...

#نماز_اول_وقت
#شهید_سردار_علی_ماهانی
#فرمانده_مخابرات_لشکر۴۱ثارالله

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
Photo
#وصیت_نامه | #سردار_شهید_محمدجعفر_سعیدی
#مسئولیت | #قائم_مقام_ناوتیپ_۱۳_امیرالمؤمنین_ع
#فرمانده_گردان_حضرت_ابوالفضل_ع

بسم الله الرحمن الرحیم

مپندارید آنان که در راه خدا کشته می‌شوند مرده اند، بلکه آنان زنده‌اند و پیش خدای خود روزی می‌خورند.
"قرآن کریم"
 
🔸سلام بر حسین پرچمدار نهضت عاشورا و سلام بر مهدی، منجی عالم بشریت
🔸و سلام بر امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران 
🔸و سلام بر شهدای گلگون کفن اسلام.
خدایا! تو را سپاس می‌گویم که دستم را گرفتی و از ظلمت به سوی نور هدایت کردی.
🔸خداوندا! بر من ببخش گناهانی را که بر اثر پیروی از هوای نفسانی مرتکب شده‌ام که البته کرم و بخشش تو بیش از بار گناهان من است.
🔸خدایا! می‌دانم که تو مشتری جان و خون کسانی هستی که از مال و فرزند و لذت‌های دنیوی می‌گذرند و به سوی تو می‌آیند .من امروز خود را در صف آنان قرار داده‌ام، تا اگر قابل باشم خریدارم باشی.
آمین یا رب العالمین!

🔹امت شهید پرور ایران!
🔹برادران و خواهران!
امروز روز یاری اسلام و لبیک گفتن به هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) است. امیدوارم که راهی را که در پیش گرفته‌اید، به رهبری امام امت تا انقلاب حضرت مهدی (عج) ادامه دهید انشا الله.

🔹پدر و مادر عزیزم
زحمات شما را هرگز فراموش نمی‌کنم. از اینکه هنگام اعزام فرصت نداشتم با شما خداحافظی کنم از شما پوزش می‌خواهم و اگر خداوند شهادت را نسیبم کرد، ناراحتی نکنید و خدا را شکر کنید که فرزندی را تقدیم اسلام کرده‌اید.
🔹همسرم! می‌دانم که با شهادتم ناراحت و نگران می‌شوی، به یاد بیاور روزهایی را که در مورد واقعه کربلا صحبت می‌کردیم. از مظلومیت اهل بیت و به خصوص حضرت زینب. از تو می‌خواهم که صبور باشی و شاکر. اگر توانستی خودت از فرزندانمان نگهداری کن. آنها را چنان تربیت کن که راهم را ادامه دهند و از اسلام و ولایت پیروی نمایند.
🔹از برادرانم می‌خواهم که مرا ببخشند و از خداوند برایم طلب آمرزش کنند و ناراحت نباشند و خدا را شاکر باشند.
از دوستان و آشنایان طلب عفو و بخشش دارم.
در ضمن مرا در گلستان شهدای گناوه دفن کنید.
والسلام محمدجعفر سعیدی 
۱۳۶۵/۰۹/۳۰

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹 نماهنگ #فرمانده | چه باید گفت در وَصفَش
زبان من که دَرمانده...
فقط یک چیز می‌دانم
عرب، ایرانی و سوری…
به او، با دست روی سینه
می‌گفتند #فرمانده

🔰نماهنگ ویژه بنیاد مکتب حاج قاسم
🎙خواننده: #صابر_خراسانی
📝 شاعر: محمدحسین ملکیان
#قاسم_سلیمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🌷شهید محسن حاجی‌بابا🌷

🌺جان #امام_حسین (ع) دعا کن من به عنوان یک فرمانده با ترکش #شهید نشم، تا روز قیامت شرمنده نیروهایی که با توپ #شهید شده‌اند باشم، دعا کن من هم گلوله توپ نصیبم شود، اگر میخواهی دعا کنی، دعا کن بسوزم ...
🌷چند روز بعد در ٢۴ سالگی اش، درست چند روز قبل از مراسم خواستگاری اش، همان شد که خودش میخواست، تکه تکه و سوخته، پیکرش را از روی #انگشتر هدیه مادر #شناسایی کردند، تکه ای از دستش را کمی بعد از شهادت و فرستادن پیکر به تهران یافتند و آن تکه را در همان حوالی #شهادتش در یکی از روستاهای #سرپل_ذهاب به سمت پادگان ابوذر دفنش کردند،
❤️کنار همان جاده‌ای که زائران کربلا از آن میگذرند و خاک اتوبوس ها بر روی سنگ مزار غریبش می نشیند.

#شهیدمحسن_حاجی‌بابا
#فرمانده_سپاه_غرب🌺🍃🌺🍃🌺
دفتر حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس دابودشت

👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🌸 شهید غلامعلی پیچک🌸

🍂 #فرمانده سلام، خوش بحالتان، مهر #شهادت در پرونده اعمالتان خورد و عاقبت بخیر شدید اما، اینجا #هوا بد است. دل ها گرفته است و #بغض هایمان گلوگیر شده اند و خسته ایم از زمانی که امان را از اهالی #زمین گرفته است.

🍂 هشت سال باغیرت جنگیدید برای وجب به وجب این خاک، برای اینکه حقی #پایمال نشود.

🍂 اما هشت سال است که با #تدبیر و امید مردم را از زندگی ناامید کرده اند، پدر خانه در مقابل اهل خانه از #شرمندگی و #خجالت کمر خم کرده است. سفره خالی و #دست هایش هم #وزن شده اند اما ترازوی عدل، حسرتِ برابری بر #دل دارد.

🍂روی بیت المال #حساس بودید که مبادا مدیون شوید و پل صراط پایتان بلغزد اما این روزها #بیت_المال را غارت می کنند و بعد از رفتنشان از مرزهای کشور، خبر #اختلاس هایشان در روزنامه های کشور به یادگار میماند.

🍂زمین های #جبهه را با کمترین امکانات شناسایی می کردید پاکسازی و #دشمن را نابود می کردید. حالا ستون پنجم ها، گرا می دهند، دیروز ح.ا.ج ق.ا.س.م و امروز ف.خ.ر.ی ز.ا.د.ه. خبر شهادت ها #داغ شد بر دل #تاریخ...❤️

🍂 رمز عملیات هایتان #یازهرا بود و فرمانده امام زمان اما حالا، دین را #قربانی خواسته هایشان کردند و #اعتقاد مردم را نشانه گرفته اند که مردم هم از #خدا شوند و هم از خرما...

🍂 وصیت هایتان #قاب شد بردیوار اما چادرها خاکی می شود و حجاب ها، سرخی خونتان را کدر می کند. آه که که این قصه ی پر غصه #گلایه پایانی ندارد...

شهیدجان، برگرد، بیسیم ات راهم بیاور. حاج #همت و ح.ا.ج ق.ا.س.م را هم صدا کن. بیا و نجات بده. کم کم هم #شهر سقوط می کند هم ایمانمان...


🕊 به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدغلامعی_پیچک

📅تاریخ تولد:۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت:۲۰ آذر ۱۳۶۰
🥀مزارشهید؛بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا

👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
More