زندگی به سبک شهدا

#آزادی
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✖️‏اینا نخواستن رژیم عوض کنن
✖️اینا نخواستن پلیس بکشند
✖️اینا نخواستن تیرهای برق را از جا بکنن
✖️اینا نخواستن جایی رو آتش بزنن
✖️اینا نخواستن به پاسگاه حمله کنند

تنها چیزی که اینها میخواستن و میگفتن، نسل کشی در غزه رو تمام کنید و دیگه کودک نکشید.

تحمل یک همچین چیز ساده‌ای هم برای دولت‌های دیکتاتوری غرب سخت است!

#آزادی_بیان
#غرب_بدون_روتوش


🆑 shohada72_313
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
[🕊•••
🎥#کلیپ🌱

برای رضای خدا❤️

مادر تمام زندگی اش را داد برای #آزادی ما...!
#شهید #رضا_حاجی_زاده
#نشرباشما✔️

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
زندگی به سبک شهدا
" رمان #از_روزی_که_رفتی 🍃 #قسمت8⃣4⃣ آقای شریفی:صبرکن #صدرا، مشکلی پیش اومده.! خودتو برسون کلانتری،بهت نیازدارم. صدرا وکیل آقای شریفی بود،اصلا از همین طریق رویا رودیده بود وعاشقش ‌‌شده بود. گوشی را قطع کرد و به سمت در بیمارستان رفت: _برمیگردم.!شما…
"رمان 📚
#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت94⃣

#صدرا رو برگرداند و از #کلانتری خارج شد.
#رهایش روی #تخت_بیمارستان بود و بیشتر از آنکه او #نیازمند_صدرا باشد،
#صدرا_نیازمند_او_بود...!


چند روز گذشته بود و #صدرا بالای سرش، #آیه_مفاتیح در دست داشت و #میخواند.

چندباری #پدر_رویا به #سراغش آمده بود. #رویا هنوز هم در #بازداشتگاه بود.

#تکلیف_رها که روشن نبود. #صدرا هم به هر #طریقی که بود #مانع از #آزادی موقت #رویا_شده_بود.

#چشمان_رها لرزید... #صدرا بلند شد و #زنگ بالای سرش را زد.

#دقایقی بعد #چشمان_رها باز بود و #دکتر بالای سرش...!

#معاینه ها که انجام شد #رها_نگاهش را از پنجره به #آسمان دوخت. آسمان #غبار گرفته..!

#صدرا: خوبی #رها...؟
#رها تلخ شد، بد شد، #برای_مردی که میخواست
#مرد_باشد_برایش:

_خوب..؟ #باید_میمردم تا خوب باشم. با روزای قبل #فرقی ندارم؛ شما برید به #کارتون_برسید..!

#صدرا: رها...! این #حرفا چیه..؟
#تو_زن_منی..!
#رها: زنت اومد #دنبال_حقش، #زنت اومد تو رو #بگیره..!

گفتم که #ربطی به من نداره، گفتم که #زنش_نیستم، گفت #برو... گفتم #نمیتونم؛
#گفتم_نمیشه..!

اما گفت با تو #حرف_میزنه، گفتم #صدرا این روزا به #حرف تو نیست، گفت
#تقصیر_توئه..!
#کدوم_تقصیر...؟

چرا #هیچکس رفتار بدشو #نمیبینه..؟ نمیبینه #دل_میشکنه..؟

نمیبینه #کاراش باعث میشه کسایی که #دوستش داشتن از
#دورش_برن...!

به من چه که تو #نگاهت_سرد شده..؟
به من چه که #رویا تو رو #حقش میدونه..!

#سهم_من_چیه..؟

#صدرا: #آروم باش #رها؛ همه چیز درست #میشه..!

#رها: نه تو #خونه_ی_پدرم_جا دارم نه تو #خونه_ی_شوهرم، چی درست میشه..؟

#آیه_مداخله_کرد:

_رها... #این_امتحان_توئه، #مواظب باش #مردود_نشی..!

#آیه از اتاق بیرون رفت. #رها نیاز داشت خودش را دوباره #بسازد، آخر #دلش
شکسته بود...!

#صدرا حس #شکست میکرد. #رهای این روزهایش #خسته بود...
#خسته_بود


مردش #مرهمش نبود...!
زود بودبرایش که #آیه باشد برای #رهایش...! #رها_آیه میخواست برای #رها شدن...


#رها_آیه را میخواست برای بلند شدن؛ #آیه شاید آیه ی #رحمت_خدا باشد برای
او ،و #رهایی که برای این #روزهایش بود.

#رها را که به #خانه آوردند، #محبوبه_خانم با #لبخند نگاهش کرد:
_خوبی مادر..؟

#رها نگاهش #رنگ_تعجب گرفت. #لبخندمحبوبه خانم #عمیق‌تر شد:

_اینقدر #عجیبه..؟ من اونقدرا هم بد نیستم که الان #تعجب کنی، ما رو ببخش،اصلا نمیدونم چرا راه رو
#غلط_رفتم؛


#اماخوشحالم که این #اشتباه باعث شد تو به #زندگی ما بیای
نگاه #آیه به پشت سرِ #محبوبه خانم افتاد. #مادرش بود که #نگاهش میکرد:

_ #مامان...!
_ #جانم_دختر_کم..؟

#رها خود را در #آغوش_مادر_رها کرد و هر دو #گریستند....

#رها_اشک صورت #مادر را پاک کرد:
_اینجا #چیکار_میکنی..؟ چطور اینجا رو #پیدا کردی..؟
_هفته‌ی قبل #پدرت_سکته کرد_ومُرد
#رها_دلش برای #مردی که
#پدر_بود_سوخت.

چطور باید جواب #کارهایش را میداد...؟
چطور #جواب_حق هایی را که #ناحق کرده بود را میداد...؟"

_ #خدای_من... من نمیدونستم...!
#اشک_ریخت برای #پدری که #پدری را بلد نبود.

ِ _بعد از #هفتمش که فقط #خانواده سر #خاکش رفتن،
#رامین منو از #خونه بیرون کرد.

نمی دونستم #کجا برم و چیکار کنم.

#شماره ی_آیه_رو_داشتم،


بهش #زنگ زدم و اومد #دنبالم و آوردتم اینجا. #اونموقع بود که فهمیدم #بیمارستانی و چه اتفاقی افتاده.


بعد هم #زحمتم افتاد گردن #محبوبه_خانم.
_این چه حرفیه...؟
اینجا خونه‌ی #رها_جان هم هست.
#رها_تعجب کرده بود از این #رفتارمادرشوهری که تا چند روز قبل #نگاهش هم #نمیکرد...

#آیه_لبخند_زد.

یاد چند روز قبل افتاد که #محبوبه_خانم به #خانه‌اش آمد...

محبوبه خانم: #شرمنده که #مزاحم شدم، اما اومدم باهاتون #مشورت_کنم.
#درواقع یه #سوال_ازتون داشتم.


#حاج_علی: بفرمایید ما در #خدمتیم..!
#محبوبه_خانم: #زندگیمون به هم ریخته، #عروسم بعد از #مرگ_پسرم رفته و
#قصد_برگشت_نداره...!

#نامزدی_صدرا با دختری که خیلی #دوستش داشت به هم #خورده...!

#دختری_عروسم شده که #نمیشناسمش اما همیشه #صبور و مهربونه..!
#خون_پسرم رو بخشیدن و این #دختر رو آوردن گفتن
#خونبس...!

#حاج_آقا من اینا رو #نمیفهمم، #نمیفهمم این #دختر چرا باید جای #برادرش_مجازات بشه..؟

این قراره #درد_بکشه یا ما با هر بار دیدنش باید #عذاب_بکشیم..؟

الانم که گوشه #بیمارستان افتاده..!نمیدونم باید #چیکار کنم، این #حالمو بدتر میکنه.....


🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
Photo
‍ "آزادسازی حردتین* یک گام مانده به محاصره حلب شرقی"

🍃به گزارش پایگاه اطلاع رسانی،تیتر تمام#سایت ها و#روزنامه ها همین شده بود ، نوید محاصره حلب شرقی را می‌دادند. مژده فتح قله پیروزی را✌️

🍃مژده ای که آب خنک بود بر آتش دل مادر و همسری که نبل‌و‌الزهرا چند روزی میزبان عزیزشان بود.و بهای این#آزادی تنی پر از ترکش های خمپاره صد و بیست بود و خونی که پای سرو می‌رفت...

🍃سروی که بلندایش نشان از عظمت روح مدافعان بود و استقامتش ثمره خون دل هایی که با آن آبیاری شده بود.
و امروز قصه مردی روایت می‌شود که #مجنون_حسین(ع) بود و جنون او را به شام کشاند.

🍃 چرا که ندای هَل‌مِن‌ناصِرٍ‌یَنْصُرَنی را اینبار از #عمه_سادات شنیده بود و روا نبود که مریدحسین(ع) در لباس پاسداری غیرتش را به دیوار قاب کند برای تماشا.

🍃پس رفت و #عباس‌گونه جنگید و خونش بهای #آزادی حردتین شد

*حردتین: روستایی در شمال حلب که در بیست و هشت بهمن هزار و سیصد و نود و سه توسط مدافعان حرم ایرانی و سوری آزاد شد.

نویسنده : #مهدیه_نادعلی

🌺به مناسبت سالروز شهادت شهید حجت_باقری

📅تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱٣۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱٣ بهمن ۱٣٩۴

🥀مزارشهید : گلزار شهدای فردوس

🕊🕊🕊
♡وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون♡
"هرگزگمان مبر،كساني كه در راه خداكشته شدند، #مردگانند! بلكه آنان #زنده‌اندو نزد،پروردگارشان روزي داده ميشوند."

🍃به گمانم #شهدا هم زنده اند؛ زنده اندو امروز برای حالمان به پهنای صورت #اشک میریزند.آخر،خون بهای امروزمان را آنها پرداخته اند؛ آنهایی که نه تنها از #جان خود بلکه ازفرزندان عزیزتر از،جان خودگذشتند تابی دغدغه و #آرام بدون نگرانی و واهمه و ترس و وحشتی زندگی کنیم...

🍃مانند #غلام‌حسین؛ اویی که روزهای ناامیدی را به امید،غم را به شادی واسارت را به #آزادی هدیه کرد درحالی که تنهامدرک تحصیلی اش #سیکل بود..نام آفرین شدو برای نجات وطنش خود را فداکرد.جانش را به ماهدیه کردو شهدشیرین #شهادت را با حلاوت نوشید.

🍃 اوکه با چشمان گریان #دختر و دل منتظرپسرو دستهای نگران همسرش خداحافظی کرد درحالیکه میدانست شایداینبارآخرین،دیدارشان باشد.میدانست قراراست به آرامگاه #ابدی اش کوچ کند،او برای ما و امروزی که در آن زندگی میکنیم از همه وجودش گذشت...

🍃حسین که #قلبی به وسعت جهان بیکران داشت،مانندکبوتری  سفید،بالهایش را رو به #آسمان گشودو برای همیشه میهمان سفره سید و #سالار_شهیدان شد...

🍃ای شهید دستی بر آر تا ما، ساکنان و #قبرستان نشینان عادات سخیف را،از این منجلاب بیرون بکشی...



🍁به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدغلامحسین_لطفی

📅تاریخ تولد : ۳ اردیبهشت ۱۳۳۷
📅تاریخ شهادت : ۳۰ آبان ۱۳۶۳
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : شاخ شمیران

#گرافیست_الشهدا

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#دستور_عجیب_سرتیپ_عراقی برای #یک_شهید_🌷
راوی: #حسن_یوسفی

🔸«یک بار یکی از بچه‌ها آمد و به ما گفت که #ان_شاء_الله ما تا ۴۵ #روز دیگر می‌رویم #ایران.
درحالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از #اعلام_آزادی_اسرای_ایرانی نشده بود .
بچه‌ها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند.این برادر رزمنده یک #آدم_مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم.

به او گفتیم حالا گیریم #آزاد هم شدیم.
اگر #برویم_ایران،تو می‌خواهی رسیدی خانه‌ات،چه کار بکنی؟

گفت:«من با #شمانمی‌آیم.
چون قبل از #آزادی_می‌میرم.
شما در این #اردوگاه برای من
#چهل-روز_عزاداری می‌کنید. 😭
#جنازه‌ام را هم دور
#اردوگاه_تشییع می‌کنید.»
بچه‌ها درجوابش گفتند:
«همه حرف‌ هایت را که باور کنیم ، این یکی را که #چهل_روز برایت #عزاداری برپا باشد را باور نمی‌کنیم.
#تشییع_جنازه را که نمی‌گذارند انجام دهیم .
ضمناً این بعثی‌ها برای آقا
#امام_حسین(ع) که درکشورخودشان دفن است نمی‌گذارند
#عزاداری کنیم، چطور می‌گذارند برای تو #عزاداری_کنیم؟»

🌹سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت😔
یک #سرتیپ_عراقی مسئول کل #اردوگاه‌ها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاه‌ها سرکشی می‌کرد و بسیار هم مغرور بود،آمد.یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک
#نفر_مرده...!
نمی‌دانم چطور شد که آن #ژنرال عراقی گفت:برویم ببینیمش..همه تعجب کردندچون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن
#جنازه‌ی_اسیر
اقدام نمی‌کرد.🤔ملحفه راخودش از روی #پیکر_شهید کنار زد..ما خودمان هم منظره‌ای که دیدیم را باور نکردیم.
#چهره_شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود.
انگار آنجا را با چیزی #روشن کرده بودند.
چهره سفید و #نورانی و براق
هرکسی که آنجا
#چهره_شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد.
تا مدتی حالت چهره‌اش را فراموش نمی‌کردیم.

🌹همان موقع که همگی چهره دوست #شهیدمان را دیدیم ، آن #سرتیپ_عراقی یک #سیلی_محکم زد توی گوش #سربازش که کنار ایستاده بود و گفت:
«لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...»

دیگر باورش شده بود که این #شهید است و از آنجا آن #بعثی هم زیر و رو شده بود،گفت:
«برای این #شهید باید #چهل_و_پنج روز #عزاداری کنید و دستور می‌دهم بدنش را دور تا دور #اردوگاه سه بار تشییع کنید.»
او که اینها را می‌گفت #بچه_هاگریه می‌کردند.😭
اتفاق عجیبی بود بعد یکی از #ایرانی‌ها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمی‌توانیم #عزاداری کنیم. #افسر_بعثی گفت:
چرا؟
جواب دادند: چون ما #چهل روز دیگر #میرویم_ایران.

گفت: شما از #کجا این حرف را می‌زنید؟
جواب داد: خود این #شهید_قبل از #شهادتش گفته. افسر بعثی گفت:😭
«اگر او گفته پس درست است.»

🔶سر #چهل_روز که شد دیدیم درها باز شد و #صلیب_سرخی_ها آمدند داخل و گفتند که دیگر باید به #ایران_بازگردید..🥺

📖 کتاب سیری در زمان - جلد سوم - صفحه ۵۴۵الی۵۴۶
#تاابدمدیون_شهداهستیم🌷

شادی ارواح پاک ومطهرشهداصلوات،
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل الفرجهم🌷
🆔 @shohada72_313
‍ "بسم رب الشهدا"
خلبانان!عقاب‌هایِ تیزپرواز!آنهایی که سایه حضورشان درقلبِ آسمان، آرامش رابه خیال‌هاتزریق میکند. همچو #حمیدرضا_سهیلیان،مردی از جنس بهار،زاده بیست‌ و‌ هشتمین روز ازفروردین، دراوجِ سرسبزی و طراوت.دانش‌آموخته کارشناسی علوم و فنون نظامی بودو بعدهاحاضر در جبهه های جنگ؛تا باهرپرواز،غرشِ هواپیمایش،تنِ دشمن را بلرزاندو پر ازخوشی شوندآنهایی که رویِ زمین، چشم به سایه عقا‌ب‌ها داشتند.
#آزادی_سرپل_ذهاب،ازافتخاراتِ اوست درست همان وقتی که دستور تخلیه پادگان راصادرکردندسهیلیان شجاعانه ایستادو به کمک خداو یاری دوستان،پادگان آزادشد.دراخرین پرواز با اصابت گلوله توپخانه دشمن به بالگرداین خلبان شجاع برای همیشه درآسمان ماند،تاسایه حضورش امنیتی باشدبرخاکِ این کشور.
#پروازت_مبارک، عقاب تیز پرواز.
به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدحمیدرضا_سهیلیان

تاریخ تولد : ٢٨ فروردین ١٣٣٣
تاریخ شهادت : ٢١ مهر ١٣۵٩
محل شهادت : سر پل ذهاب
مزار شهید : بهشت زهرا

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
این رسم بندگان خوب #خداست که با خالقشان شناخته شوند. مثلا سراغشان را گیری و گویند همان که همیشه سر بر نماز شب دارد؟ همان که #خادم حسین است و #عاشق حسن؟!
مصطفی هم اینگونه بود. نامش را که می آوردی، قنوت های طولانی و #خلوت های دونفره ی شبانه اش با خدا در ذهنت نقش می بست. پس از آن به یاد می آوردی لبخند های همیشگی اش را که حتی #مستضعف بودنش هم نتوانست آن هارا به فراموشی بسپارد. لبانش دائم الذکر بود و چشم هایش خیره به دهان #امام_خمینی(ره)؛ فرمان که میشنید دیگر سر از پا نمیشناخت و همه چیز را وقف عمل به #فرمان امام انقلاب میکرد.درست مانند روزی که امام دستور فرار از سربازخانه هارا داد و مصطفی همچون پروانه ای که از پیله خارج شود با شوق پرگرفت.

اگرکمی دقت کنی میتوانی رد قدم هایش را در کف خیابان ها ببینی و حتی صدای #فریاد های اورا بشنوی! نه تنها صدای مصطفی بلکه صدای #آزادی خواهی ملت در هر کجا و هر زمانی که باشند به گوش مستکبران خواهد رسید.فریاد میزنند«هیهات منه الذلة»و سربلندکرده و میگویند: ما از نسل #حسینیم دلمان تاب #ظلم را ندارد و وجودمان تشنه عدالت است. این عطش تنها با #انقلاب سیراب شده و این درخت بی ثمر زندگی تنها با حضورامام است که پربارمیشود...
آری مصطفی نیز همین بود‌‌.قدر نامش را دانست و درمکتب مصطفیِ امت(ص) #جوانی اش را سپری کرد. مریوان قله ی اوج او شد و مبدا پروازشد.در #بمباران هوایی ترکشها و بمب ها به تن خسته ی او پناه اورده و #مصطفی_مجنونِ_جهاد را به گلستان #شهادت هدایت کردند🥀

به مناسبت سالروز #شهادت
#شهیدمصطفی_احسانی

تاریخ تولد : ٣۰ شهریور ۱٣٣٧
تاریخ شهادت : ۱٧ مهر ۱٣۶٢
محل شهادت : بهشت زهرا
🥀مزار شهید : مریوان

🕊به اندازه ارادتت به #شهدا فراورد کن و به اشتراک بزار🕊
📡 @shohada72_313
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_سوم

💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این #خمپاره‌ها فرشته مرگم باشند، اما نه!

من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.

💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.

زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد.

💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.

چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد.

💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»

شاید #داعشی‌ها خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.

💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.

البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.

💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد.

تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های #آمرلی تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد.

💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار می‌کرد.

اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر می‌برید.

💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند.

گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد.

💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد.

همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.

💠 چطور می‌توانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.

روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.

💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.

دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند.

💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد.

پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید.

💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.

دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...

ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺فیلم دیده نشده از اتفاق عجیب حین سخنرانی ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران در مجمع عمومی سازمان ملل سال ۶۲. #آزادی_بیان به سبک آمریکایی

🇮🇷 @shohada72_313
🔴 اینستاگرام تمامی عکس های حاج قاسم سلیمانی را حذف می کند....


جناب جهرمی آفرین به غیرتت
#آزادی_بیان

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴آزادی فرانسوی!

اهانت به #پیامبر (ص) بلامانع و ممدوح،
ورود محجبه به پارلمان ممنوع و مذموم!

نمایندگان پارلمان #فرانسه، مهد دموکراسی و #آزادی در جهان! در واکنش به شرکت نماینده محجبه‌ی دانشجویی در کمیسیون تحقیق مجلس، با خشم جلسه را ترک کردند، انگار که به مقدسات‌شان توهین شده است!

💬 seyed mohammad hosseini
@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینها سربازان ارتش #ترکیه هستند که مثلا برای #آزادی مردم #سوریه اومدن.. ببینید چه فرقی با #داعش دارن😞😱😱
اینها هم پیمانان #ناتو و #آمریکا هستند که توی #فیلم هاشون همگی #قهرمان و منجی و سمبل #انسانیت ان!
@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حرکت در مسیر حق نه از سال ۵۷، بلکه از حضرت آدم تا خاتم و از حضرت علی(ع) تا حضرت مهدی(عج) شروع شده و تا قیامت ادامه دارد
تکلیف ما
بودن
ماندن
رفتن
و شدن در مسیر حق است.

#یوم_الله
#حضور
#۲۲بهمن
#راهپیمایی
#راهی_که_ازسر_گرفتیم
#شهادت
#شهید
#شهدا
#قاسم_سلیمانی
#جمهوری_اسلامی
#استقلال
#آزادی
#رهبر_معظم_انقلاب_اسلامی
#سردار_دلها
#استراحت_بعد_از_شهادت

با ما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
✖️ به بهانه سانسور سریال #گاندو

🔰 #جیسون_رضائیان خبرنگار ۳۸ ساله واشنگتن پست، که از سال ۲۰۱۲ به عنوان #خبرنگار در ایران فعالیت می‌کرد، زاده #آمریکا که #تابعیت دوگانه ایرانی و آمریکایی دارد. #جیسون_رضاییان در پوشش خبرنگار شروع به فعالیت کرد و به زودی #نفوذ وی در دفتر #رئیس_جمهور، مخصوصا #خواهرزاده_روحانی و نزدیکان برخی مقامات ارشد دولتی توسط اطلاعات #سپاه ردیابی و کشف شد . تیم جیسون در سفرهای استانی آقای #روحانی کاملا فعال بوده و در هواپیمای او نیز حضور داشت؛ رضاییان و تیمش در خصوصی‌ ترین جلسات رئیس‌جمهور نیز شرکت و اخبار این جلسه را به شبکه‌های جاسوسی منتقل می‌‌کردند. او در گزارشی به آمریکایی‌ها می‌گوید من به قدری به رئیس‌جمهور نزدیک شدم که حتی طعم و مارک آدامسی که می‌جود را شناسایی کردم.‼️

🔰لو رفتن نفوذ رضاییان توسط #اطلاعات سپاه با واکنش عجیب و کم نظیر روحانی مواجه شد . وی در آبان ۹۴ ناراحتی شدید خود را از دستگیری جیسون با این سخنان ابراز کرد: «از قلم شکسته و دهان بسته چه کاری ساخته است؟ نشکنیم قلم‌ها را به بهانه‌های واهی، نبندیم دهان‌ها را با بهانه‌های غیراساسی. بگذاریم در این جامعه #آزادی باشد و بگذاریم آزادی مسئولانه باشد...»

رضائیان آنقدر برای آمریکایی‌ها اهمیت داشت که حاضر شدند برای آزادی او یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار از پول‌های بلوکه شده ایران را آزاد کنند و علاوه بر آن #تحریم‌های بانک سپه را نیز لغو کردند. حالا بهتر میتوان دلیل دستپاچگی دولت و فشار برای سانسور این #سریال را فهمید.

✍️ محمد عبدالهی
@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚠️رفتار پلیس ایران

جوان مستی که بعد از تصادف پلیس را #تهدید و شروع به #فحاشی می کند..#سعه_صدر پلیس ایران در مقابل فحاشی و توهین این جوان، ستودنیست..

آنقدر برخی از سلبریتی های گستاخ، شان پلیس ملی کشورمان را پایین آورده اند که اینگونه افراد #مشروب_خوار و #لاابالی و #زنان_بی_حیا و #هرز_زبان، به آن ها توهین میکنند..

وقتی #آزادی افراد چارچوبی نداشته باشد، اینگونه هر #لات و #لاابالی، برای خودش یک جرثومه ی فساد میشود..

طبق #شرع و #قانون، مجازات مشروب خوار #هشتاد_ضربه_تازیانه و #حبس_تعزیری است..تا هر فرد عوضی ای ، با مست کردن،جان چند نفر دیگر را بخطر نیندازد..

#مجازات_مشروب_خوار

☑️ @shohada72_313
💥 فرانسه تحريم ميشود ؟؟؟

🔴 اگر #سرکوب وحشیانه #مردم #معترض در #فرانسه، توی #ایران یا کشورهای مخالف غرب اتفاق افتاده بود، چی میشد

#آزادی #حقوق_بشر #حق_اعتراض #اعتراض_سراسری #سلبریتی #بازیگران #لیلا_حاتمی #روشنفکران #گرانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 اگر مردم فکر می‌کنند دین #آزادی نمی‌دهد، به خاطر تبلیغ یا فهم اشتباه دین توسط ماست!

🔻پیامبر اینقدر به مردم #آزادی می‌داد که برخی نگران می‌شدند!

#پناهیان

@shohada72_313