،بيدار شو بهار در تعقيب توست و من در حال شمردن تك تك نفس هايت دليلي براي زنده ماندن دارم.. چنان با نگاهت به آغوشم كشيده اي كه بهار پاورچين پاورچين، به چشمانت عادت كرده.. حنجره ام مي خشكد در فصلي كه عطرت جا مانده...
،بيدار شو بهار در تعقيب توست و من در حال شمردن تك تك نفس هايت دليلي براي زنده ماندن دارم.. چنان با نگاهت به آغوشم كشيده اي كه بهار پاورچين پاورچين، به چشمانت عادت كرده.. حنجره ام مي خشكد در فصلي كه عطرت جا مانده...
من هوايم را مي بافم، با جاي خاليت، و دوري ات را ممنوع الخروج ميكنم.. عجب ابهتي دارند خاطرات، فرسنگ ها هم كه فاصله بگيري از خيالشان، باز هم در آغوش مي كشانند غمت را .. باران هم كه غنيمت تنهايي است، جان به جانش كني، مي بارد و گل آلود ميكند آدميزاد را، و مكدر ميكند، دل تنگم را ...
به شعرهايم افتخار ميكنم كه تو را دارند.. كه نوازش ميكني تك تك كلمات را.. جان دل، ديوار خيالت آنقدر بلند شده، كه مجال رسيدن به تو را غير ممكن كرده، و پنجره اي نمانده كه معلق كنم بوسه هايم را در جانت.. يك جهان احساس برايت كنار گذاشته ام، يك جهان بغض ، و تو همان سمفوني عشقي كه در افسانه ها بوسه بارانم ميكني...
،بيدار شو بهار در تعقيب توست و من در حال شمردن تك تك نفس هايت دليلي براي زنده ماندن دارم.. چنان با نگاهت به آغوشم كشيده اي كه بهار پاورچين پاورچين، به چشمانت عادت كرده.. حنجره ام مي خشكد در فصلي كه عطرت جا مانده...
من هوايم را مي بافم، با جاي خاليت، و دوري ات را ممنوع الخروج ميكنم.. عجب ابهتي دارند خاطرات، فرسنگ ها هم كه فاصله بگيري از خيالشان، باز هم در آغوش مي كشانند غمت را .. باران هم كه غنيمت تنهايي است، جان به جانش كني، مي بارد و گل آلود ميكند آدميزاد را، و مكدر ميكند، دل تنگم را ...
به شعرهايم افتخار ميكنم كه تو را دارند.. كه نوازش ميكني تك تك كلمات را.. جان دل، ديوار خيالت آنقدر بلند شده، كه مجال رسيدن به تو را غير ممكن كرده، و پنجره اي نمانده كه معلق كنم بوسه هايم را در جانت.. يك جهان احساس برايت كنار گذاشته ام، يك جهان بغض ، و تو همان سمفوني عشقي كه در افسانه ها بوسه بارانم ميكني...
🍂 من از #نويسنده ها ميترسم ، آدم هاي #خطرناكي هستند همان كساني كه ميتوانند فرق نگاه #معمولي و نگاهي كه باردار #عشق است را بفهمند ، آن هايي كه از هر رفتار ساده ات شعري بلند مي سرايند و از هر قدمت ، خيابان را فرش ميكنند . من از نويسنده ها ميترسم ، آن ها ميتوانند در #خيالشان تو را در #آغوش بِكشند و با بي محلي ات تو را در #خاطراتشان بُكشند و سال هاي سال برايت #عزاداري كنند. آن هايي كه #قلمشان#ذهنشان است و از دود كردن #سيگار هم وهم #معاشقه برشان ميدارد ، از آن هايي كه حتي اخمت از آفتاب هم ميتواند برايشان يك #كتاب پر تيراژ باشد . من از نويسنده ها ميترسم ، آن ها پايان همه ي قصه هاي عاشقانه را ميدانند ، جنس همه ي خاطرات را ميدانند ، آن ها بلدند دنيا يشان را با يك #قهقه رنگي كنند و با يك اشك #سياه . آن ها ، آن ها موجودات ترسناكي هستند ، تنها گذاشتن آن ها ميتواند درام ترين داستان ها را رقم بزند ، داستاني كه ممكن است سال ها بعد #دخترت با آن ساعت ها #گريه كند .. من از #نويسنده ها ، از #گريه_هاي_دخترم .. #ميترسم... ⤵️ https://telegram.me/joinchat/Bd9KPzwMhpyv2Q7wn-dYBg 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #مهتاب_خليفپور