☘☘☘...
به آفرینش یک حس تازه فکر کن و
به عشق، «عشق بدون اجازه» فکر کن و
به غلت خوردن مهتاب ومه میان چمن!
به دستهای تو و گیسوان سرکش من!
خیال کن! من و تو در سکوت صبح الست...
لبان تشنه و گنجشکهای بوسهٔ مست...
طلوع اول خلقت!... حضور هیچکس و
صدای خشخش برگ سرخس و سیب گس و
تنیدن تن پروانههای نوزاد و
شمیم پیرهن پرتقال در باد و
نسیم بر بدن غنچههای تازهٔ یاس
و چشمهای تو!... آن یشمهای درالماس!
فریب!... (افعی افسونگری که مادر ماست)
وعشق!... عشق که قابیل* ما، برادر ماست
وما، که ساقهٔ ریواس اولین هستیم!
شروع عشق و جنون در تن زمین هستیم!
زمین نه مِلک خدایان، که ُملک ناهید است!
وکمترین گل این باغ تازه، خورشید است!
به آفرینش آن صبح تازه فکر کن و
به آن رها شدن بیاجازه فکر کن و
مرا ببوس!... که فرصت عجیب کوتاه است!
ومرگ، آن اتوبوس سفید در راه است!
رارا-۱۳۹۷
*عشق قابیل است- نجمه زارع
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘...
...
کانال شعرهای پانتهآ صفائی
@safaeip...