وینیکات در درک سالهای نخست دوران کودکی به کلاین نیاز داشت, زیرا بسیاری از بیماران کودکش کمتر از چهار یا پنج سال داشتند. نظریه مرسوم فرویدی حول سهگانه مادر, پدر و نوزاد میگردد, در حالی که نظریهی کلاینی بر رابطه نوزاد با سینه مادر متمرکز است. این تغییر اساسی به
وینیکات کمک کرد تا شناخت گستردهتری از بدویترین ترسها و دغدغههای آدمی حاصل کند.
...
هرچند روانکاوان همواره تجارب دوران کودکی را سنگبنای تحولات بعدی شخصیت میدانستند, کلاین ریشه آشفتگیهای روانی را در نخستین ماههای زندگی میدید. این کشف او که برآمده از مشاهده تجربی دقیق کودکان طی فرایند تحلیل بود,
وینیکات را به صرافت انداخت تا خود به بررسی این نکته بپردازد که تموّجات احساسی مادر و ظرایف تماس جسمی او با کودک, چگونه به زندگی روانی نوزاد شکل میدهند و دنیای درونی او را متأثر میسازند.
...
کلاین از همان ابتدای کار, بررسی البته ارزشمند دنیای فانتزی ناهشیار _ یعنی دنیای درونی _ کودک را وجه همت خود قرار داد.
وینیکات نیز قطع به بقین وجود دنیای درونی را درک میکرد, اما تصمیم گرفت تا به بررسی این نکته بپردازد که دنیای بیرونی و محیط خانواده به چه ترتیب باعث تسهیل یا وقفه و بازداری رشد ذهن کودک میشود و کلاینیهای معاصرش, عطف توجه از دنیای درون به چیزی دیگر را خوش نداشتند و از جانب کسانی که مبادرت به چنین کاری میکردند, نگران بودند.
...
مسلم است که ملانی کلاین الهامبخش
وینیکات بوده است, اما زیگموند فروید بود که ذهن او را تثبیت کرد و میتوان آثار بعدی
وینیکات را بسط و گسترش نظریه کلاسیک فروید تلقی کرد.
متن: د. و.
وینیکات, برِت کار
#ملانی_کلاین #وینیکات #فروید #برت_کار@volupte