Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#وینیکات
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
Photo
قاطبه‌ی مادران وقتی بچه مشکلی دارد یا پرخاشگری می‌کند، می‌توانند واکنش نشان دهند، خاصه وقتی کودک مریض است. دوم؛ کودک با این فکر اُنس می‌گیرد که هر وقت نگاه می‌کند، چهره‌ی مادر یگانه منظر اوست. پس چهره‌ی مادر یک آینه نیست. بدین ترتیب، ادراک حسی جای دریافت را می‌گیرد، ادراک حسی جای آن چیزی را می‌گیرد که می‌توانسته سرآغاز مراوده‌ای نظرگیر با عالم باشد؛ فرایندی دوطرفه که در آن تکامل خود توأمان می‌شود با کشف معنا در جهانِ چیزهایی که کودک دیده.
...
باید گفت فرانسیس بیکن روزگار ما خود را در چهره‌ی مادرش نظاره می‌کند، ولی این [انعکاس] در او یا مادرش اعوجاجی دارد که ما و او، هر دو، را به مرز جنون می‌رساند. من از زندگی شخصی این هنرمند بی‌خبرم و از این جهت نام او را به میان کشیدم که این ایام هرجا حرف از چهره و خود در میان باشد، او به زور هم که شده جایی در بحث‌ها پیدا می‌کند. چهره‌های بیکن به نظر من فرسنگ‌ها با ادراک حسی امر واقع فاصله دارند؛ اگر از من بپرسید، به گمان من، وقتی بیکن به چهره‌ها نگاه می‌کند، دست‌وپا می‌زند تا دیده شود؛ این مسئله‌ی مبنای نظاره‌ی خلاقانه است.

متن: بازی و واقعیت، دانالد وینیکات، ترجمه‌ی ابراهیم رنجبر، انتشارات کتابسرای میردشتی

#فرانسیس_بیکن #وینیکات

@volupte
وقتی می‌بینیم طفل ابژه‌ای، نخستین تملک و دارایی نا _ من، را به کار می‌گیرد، درواقع شاهد آنیم که بچه از اولین نمادِ خود بهره می‌گیرد و نخستین‌بار بازی را تجربه می‌کند.
...
ابژه نمادی از یگانگی و وحدتِ بچه و مادر (یا بخشی از مادر) است. این نماد می‌تواند جایی در مکان داشته باشد. مادر وقتی در زمان و مکان جا گرفت، آن‌وقت و آنجاست که از درآمیختگی (در ذهنِ کودک) با طفل درمی‌آید و درعوض در ساحت ابژه‌ای تجربه می‌شود که به جای انگاشت، ادراک حسی می‌شود. بهره گرفتن از ابژه نمادی از اتحاد و یگانگی دو چیزِ مجزا، یعنی مادر و بچه، است، این رخداد در جایی از زمان و مکان شکل می‌بندد که این دو رفته‌رفته در ساحت‌هایی جداگانه از هم مُقام می‌گزینند.
...
تجربه‌ی فرهنگی در فضای بالقوه‌ میان فرد و محیط (که اساساً همان ابژه است) بیتوته کرده. همین حرف را می‌شود درباره‌ی بازی کردن گفت. تجربه‌ی فرهنگی با حیات خلاقانه ریشه می‌دواند که نخستین‌بار در بازی رخ می‌دهد.
...
بچه از همان آغاز در فضای بالقوه‌ی میان ابژه‌ی ذهنی یا سوژگانی و ابژه‌ای که به‌نحوی عینی ادراک می‌شود، میان ضمائمِ من و نا _ من، تجربه‌هایی به‌شدت شدید را از سر می‌گذراند. این فضای بالقوه در آمدوشد میان دو اقلیم جا گرفته، در یک اقلیم جز من کسی نیست و در دیگری ابژه‌ها و پدیده‌هایی هست که بیرون کفالت قاهرانه‌ی [سوژه] است.
...
اگر بخواهیم بازی و سپس زندگی فرهنگی فرد را بررسی کنیم، باید ببینیم فضای بالقوه میان بچه و مادر چه سرنوشتی پیدا می‌کند، مادری که انسان (درنتیجه جایزالخطا) است و به‌حسبِ عشق خود [به فرزندش] از اساس سودای انطباق و هم‌آوایی دارد.

متن: بازی و واقعیت، دانالد وینیکات، ترجمه‌ی ابراهیم رنجبر، انتشارات کتابسرای میردشتی

#وینیکات

@volupte
دو بچه از یک پستان شیر می‌خورند. یکی از خود تغذیه می‌کند، زیرا هنوز پستان و بچه (در نظر این بچه) پدیده‌هایی مجزا نیستند. آن بچه‌ی دوم از منبعی《سوای از من》یا ابژه‌ای تغذیه می‌کند که می‌توان به‌سادگی از کنارش گذشت و تأثیری بر بچه نداشته باشد مگر اینکه تاوان پس بگیرد. مادرها، همچون روان‌کاوها، چه‌بسا بسنده یا نابسنده باشند؛ بعضی مادرها بسنده‌اند و بعضی نه، این دسته‌ی دوم نمی‌توانند کاری بکنند بچه از رابطه‌گیری [با ابژه] به بهره‌گیری از آن گذر کند.
...
اگر سوژه بخواهد ابژه‌ای را به کار گیرد، باید ظرفیت بهره‌گیری از ابژه‌ها را داشته باشد. این توانایی بخشی از گذار به اصل واقعیت است.

این توانایی فطری و مادرزادی نیست، و این‌طور نیست که هر آدمی به‌حتم از آن برخوردار باشد. رشدِ قوه‌ی بهره‌گیری از ابژه یکی دیگر از مصادیقِ فرایند بلوغ است و به دست آمدن آن بستگی به محیط مساعد دارد.
...
در اینجا توالی خاصی به قرار زیر در میان است: (۱) سوژه با ابژه رابطه می‌گیرد. (۲) ابژه در عوض اینکه سوژه آن را در جهان جا بدهد، در فرایند یافت شدن وارد می‌شود. (۳) سوژه ابژه را ویران می‌کند. (۴) ابژه از ویرانی جان سالم به در می‌برد. (۵) سوژه می‌تواند از ابژه بهره بگیرد.

ابژه همیشه ویران می‌شود. این ویرانی به پس‌زمینه‌ی ناهشیار عشق برای ابژه‌ای واقعی بدل می‌شود؛ یعنی، ابژه‌ای که بیرون از اقلیمِ کفالتِ قاهرانه‌ی سوژه بیتوته کرده است.

متن: بازی و واقعیت، دانالد وینیکات، ترجمه‌ی ابراهیم رنجبر، انتشارات کتابسرای میردشتی

#وینیکات

@volupte
ملانی کلاین کسی است که بیشتر به موضوع خلاقیت پرداخته. کلاین دیده بود که از همان ابتدای زندگیِ فردِ کودک تکانه‌های پرخاشگرانه و فانتزی ویرانی شکل می‌بندد. کلاین انگاره‌ی ویرانی در بچه را بر می‌گیرد و به قدرِ کافی به آن می‌پردازد، و از دلِ انگاره‌ی ادغامِ تکانه‌های شهوانی و ویران‌گر به‌سانِ نشانه‌ی سلامتی مسئله‌ای تازه و مهم بیرون می‌کشد. کلاین در بیان خود مفهوم ترمیم و جبران را لحاظ می‌کند. باری، به نظر من کار ارزشمندِ کلاین به خودِ موضوع خلاقیت راه نمی‌برد و درنتیجه باز ممکن است به کشیدن پای این موضوع به قهقرا و دور افتادن از مسئله‌ی اصلی بینجامد. با این‌همه، برای جایگاه اساسی حس گناه ما به آثار کلاین نیاز داریم. در پسِ این قضیه، مفهوم بنیادین دوسوگرایی به مثابه‌ی جنبه‌ای از بلوغ فردی جا خوش کرده که فروید مطرحش کرد.

سلامت روان را می‌توان از منظر ادغامِ (رانه‌های شهوانی و ویران‌گر) درنگریست و وقتی چنین کنیم، آن‌وقت بر ما مسجل می‌شود که عاجلانه به سراغِ بررسی منشأ پرخاش و فانتزی ویرانی برویم، زیرا در وادی فراروان‌شناسیِ روان کاوانه سال‌های سال پرخاش را بر پایه‌ی خشم توضیح داده‌اند.

حرف من این است که فروید و کلاین وقتی به مانع رسیدند، از روی آن جَستی زدند و به عامل وراثت پناه بردند. مفهوم غریزه‌ی مرگ را می‌توان تصدیقِ دوباره‌ی اصل گناه آغازین دانست. فروید و کلاین با این کار خود بن‌مایه‌ای را نادیده گرفته‌اند که به رأی من پیامد تام‌وتمام وابستگی و درنتیجه عامل محیطی است و سعی کردم این قضیه را بسط بدهم. اگر وابستگی به‌واقع معنای وابستگی بدهد، پس در تاریخِ فردِ کودک نمی‌توان فقط از بچه نوشت. در این تاریخ باید از شرایط محیطی هم نوشت که یا نیازهای وابستگی را بر آورده می‌کند یا دست رد به سینه‌شان می‌زند.

متن: بازی و واقعیت، دانالد وینیکات، ترجمه‌ی ابراهیم رنجبر، انتشارات کتابسرای میردشتی

#ملانی_کلاین #فروید #وینیکات

@volupte
روان‌درمانی در برزخِ دو قلمروِ بازی، بازیِ بیمار و درمانگر شکل می‌بندد. روان‌درمانی یعنی دو نفر با هم به بازی بنشینند. از قِبَل این داستان می‌دانیم که هر وقت بازی موقوف باشد، درمانگر باید آستین همت بالا بزند و بیمار را از وضعیت بازی‌نتوانستن بیرون بکشد و او را به حالِ بازی‌توانستن درآورد.
...
هر چه درباره‌ی بازی کردنِ بچه‌ها بگوییم، راستش درباره‌ی بزرگسالان نیز صدق می‌کند. فقط مسئله اینجاست که وقتی بیمار فقط در ارتباط کلامی دست‌مایه‌هایی به دست ما می‌دهد، کارِ توصیف دشوار است. به نظرم درباره‌ی بزرگسالان هم مانند کودکان حین روان‌کاوی باید به [چندوچون] بازی کردن پی برد. مثلاً، بازی کردن خود را در قالبِ انتخاب واژه‌ها، در فراز و فرودِ صدا، و در واقع در خوش‌طبعی، آشکار می‌سازد.
...
بازی به‌غایت هیجان‌انگیز است. هیجان‌انگیزی آن از اساس به این سبب نیست که غرایز را درگیر می‌کند، باید به این مسئله التفات داشت! رازِ بازی همیشه در نااستواری آمدوشد واقعیت روانی فرد و تجربه‌ی مهار زدن بر ابژه‌های واقعی است. این نااستواری و مخاطره‌آمیزی خودِ جادوست، جادویی که از صمیمیت، از دلِ رابطه‌ای سر بر می‌کشد که می‌توان به آن دل بست و اطمینان‌بخشش دانست. امیدبخش و اطمینان‌آور بودنِ رابطه به‌ضرورت از عشقِ مادر، یا از عشق _ نفرت او، یا رابطه‌ی ابژه‌ای او، نشئت می‌گیرد. ... وقتی بیمار ظرفیتِ بازی نداشته باشد، روان‌کاو باید از به دست دادن هر تفسیری از پاره‌پاره‌های رفتار او، به این نشانه‌ی غالب توجه کند.
...
وقتی تفسیر ما قواره‌ی تنِ دست‌مایه‌ها نباشد، چیزی جز تلقین و گره در کار انداختن نیست. درنتیجه، وقتی تفسیر ما بیرون از برزخ برآمده از دلِ اختلاط بازی بیمار و روانکاو با هم باشد، آن‌وقت مقاومت سر برمی‌آورد. هنگامی که بیمار توان بازی نداشته باشد، تفسیر به هیچ کارِ ما نخواهد آمد، یا اصلاً همه را گیج خواهد کرد. باری، وقتی بازی مشترکی در کار باشد، آن‌گاه تفسیرِ مبتنی بر اصل مقبول روان‌کاوی می‌تواند کارِ درمان را پیش ببرد. اگر بخواهیم روان‌درمانی افاقه کند، این بازی کردن باید خودبه‌خودی باشد و هیچ توافق یا معامله‌ای در کار نباشد.
...
بازی حیاتی است، چون بیمار حین بازی خلاق می‌شود.

متن: بازی و واقعیت، دانالد وینیکات، ترجمه‌ی ابراهیم رنجبر، انتشارات کتابسرای میردشتی

#وینیکات

@volupte
گاهی تصادف باعث رخ دادن چیزها می‌شود. معمولاً به همین خاطر است که من خیلی بازی می‌کنم.

جینا گلووِر

آفرینش هنری کاری دشوار است. هنرمند باید به پژوهش و آزمایش بپردازد، مواد را پیدا کند، با مدیوم کار کند، به سراغ حامیان برود، نمایشگاه‌ها را بررسی کند و غیره. اما یکی از جنبه‌های این فرایند، یعنی مرحله‌ی کار با مدیوم، می‌تواند نوعی بازی جدید هم در نظر گرفته شود. وینیکات درباره‌ی ماهیت بازی و بازی کردن در چندین مقطع در طول دوره‌ی نویسندگی‌اش نوشته است. آثار اولیه‌ی او کارهای تحلیلی است روی کودکان، اما او تأکید دارد هر چه درباره‌ی بازی کودکان می‌نویسد درباره‌ی بزرگسالان هم صدق می‌کند. او معتقد است بازی فعالیتی خلاقانه است که از جنبه‌ی《جهانی یا همگانی》و《طبیعی》برخوردار است و به رشد و سلامتی کمک می‌کند. او در مقاله‌ی《چرا کودکان بازی می‌کنند》می‌نویسد:

ناخودآگاه سرکوب‌شده باید پنهان نگه داشته شود، اما بخش‌های دیگر ناخودآگاه چیزی است که هر فردی می‌خواهد بشناسد و بازی هم مثل رٶیا کارکردی برای مکاشفه‌ی خود دارد.

وینیکات چندان از اصطلاح《خودآگاه》و《ناخودآگاه》استفاده نمی‌کند و بیشتر به اصطلاحات دنیای درون و بیرون علاقه دارد. اما در این‌جا، و به طور خاص به ناخودآگاه سرکوب‌شده اشاره می‌کند و بازی را وسیله‌ای برای دسترسی به آن می‌داند. میان کارکردی که وینیکات برای بازی قائل است و کارکردهای آفریش هنری شباهتی وجود دارد.

متن: گفت‌وگوی بی‌پایان، پاتریشیا تانزند، ترجمه‌ی سحر اعلائی، نشر هنوز

#وینیکات #پاتریشیا_تانزند

@volupte
وینیکات معتقد است که، در مرحله‌ی رشد سالم، مادر آیینه‌ی نوزاد است، به طوری که نگاه محبت‌آمیزش به کودک امکان می‌دهد بازتاب خود را در صورت مادر ببیند:《مادر به کودک نگاه می‌کند و صورتش با آن چیزی که می‌بیند ارتباط برقرار می‌کند.》انعکاس را می‌توان جنبه‌ای از مادر تطبیق‌پذیر دانست، چراکه صورت مادر واکنش او را به وضعیت درونی نوزاد منعکس می‌کند، درست همان‌طور که《پستان》به نیاز و انتظار نوزاد مربوط می‌شود.
...
به گفته‌ی کن رایت، هنرمند مشغول مبارزه‌ای با مدیوم است که در آن تلاش می‌کند آن را به شکل فرمی درآورد که با تجربه‌ی درونی‌اش هماهنگی داشته باشد، فرمی که بتواند برای او مثل آیینه عمل کند. اما برعکس کودک، که مادرش را به صورتی خودجوش انعکاس و فرم‌های تطبیق‌پذیر را برای او فراهم می‌کند، هنرمند باید خودش روی مدیوم کار کند و آن را وادارد تا این کارکرد را اجرا کند،《درست مثل این‌که انسان خلاق، در عمل آفرینش، همان فعالیت‌هایی را انجام دهد که مادر تطبیق‌پذیر زمانی انجام می‌داده است》.

متن: گفت‌وگوی بی‌پایان، پاتریشیا تانزند، ترجمه‌ی سحر اعلائی، نشر هنوز

#وینیکات #پاتریشیا_تانزند

@volupte
فروید مطالب زیادی درباره‌ی آثار هنری مشخص نوشته است اما تمرکز او بیشتر روی تحلیل خود اثر و انگیزه‌های هنرمند بوده است تا فرایند خلق. فروید هنر را نمونه‌ای از والایش می‌داند: تغییر شکل ناخودآگاه امیالی که از لحاظ اجتماعی پذیرفته نیستند (به طور خاص، امیال جنسی) به شکلی که برای جامعه بیشتر پذیرفته باشد. ملانی کلاین دیدگاه متفاوتی دارد و آفرینش هنری را اقدامی ترمیمی می‌داند: تلاشی برای ترمیم آسیبی که کودک در نخستین مراحل زندگی در خیالش به مادر زده است. بسیاری از نویسندگان بزرگ، مانند هانا سگال، آدرین استوکس، و آنتون ارنسوایک، از نظریات کلاین برای توسعه‌ی ایده‌های خود درباره‌ی آفرینش هنری استفاده کرده‌اند. به گفته‌ی فروید، به شکلی متفاوت، به نظر کلاین، هنرمند می‌کوشد تا با یک تضاد درونی کنار بیاید. این یعنی که انگیزه‌ی اصلی خلق اثر هنری یک مشکل درونی است. این دیدگاه اثر هنری را به خودی خود شیئی نمی‌داند که جنبه‌ای از دنیای بیرون را بازتاب می‌دهد.
...
وینیکات، روانکاو و پزشک کودکان، خلاقیت را نه مختص هنرمندان، که جنبه‌ای ضروری از زندگی سالم می‌داند و ریشه‌های آن را در نخستین تعاملات میان مادر و کودک جست‌وجو می‌کند. او تمایز میان فانتزی درون‌‌فردی و《واقعیت》مشترک بیرونی را زیر سٶال می‌برد و محدوده‌ای را که در آن دنیای درونی و بیرونی با هم تداخل می‌کنند《فضای بالقوه》و《پدیده‌های انتقالی》می‌نامد. این فضایی خلاق است که ریشه در دوران نوزادی دارد و در طول رشد و سپس در تجربه‌ی فرهنگی ادامه می‌یابد.

متن: گفت‌وگوی بی‌پایان، پاتریشیا تانزند، ترجمه‌ی سحر اعلائی، نشر هنوز

#فروید #ملانی_کلاین #وینیکات #پاتریشیا_تانزند

@volupte
وینیکات در نامه‌ای به بالبی می‌نویسد:《در ارتباط‌هایم با افراد زیادی روبرو می‌شوم که نگران نحوه‌ی استفاده‌ از کار شما توسط کسانی هستند که می‌خواهند مهدکودک‌ها را تعطیل کنند. همان‌طور که می‌دانید, در مورد این مسائل احساسات متفاوتی ایجاد می‌شود و باید به همه‌ی این‌ها اجازه داد خود را نشان دهند. من خیلی دوست دارم بتوانم در یک بحث عمومی بگویم که شما هم با من موافقید که کمبود زیادی در حوزه‌ی مهدهای کودک وجود دارد. همچنین باید برنامه‌ای برای ساخت مهدهای کودک وجود داشته باشد, اما این مسائل به وزارت آموزش‌وپرورش مربوط می‌شود. بدین‌ترتیب, آرامشی که مادران عادی می‌توانند با استفاده از مهدکودک هنگام مراجعه به کار پاره‌وقت بگیرند از بین می‌رود. آنچه درواقع اتفاق می‌افتد این است که مادرانی که نیاز به کمک دارند مجبور به نگهداری تمام‌وقت از فرزندان خود می‌شوند. تعطیلی مهدکودک‌ها مطمئناً میزان زمانی را که مادران می‌توانند در خانه با کودکان مشغول باشند افزایش نمی‌دهد. من این هفته مادری را دیدم که با فرزندش خیلی خوب نیست, اما پنجاه‌ودو فرزندخوانده دارد. او ممکن است کار خوبی انجام داده باشد, اما اگر همه‌ی این بچه‌ها به یک مهدکودک خوب می‌رفتند بهتر بود. این یک مشکل حیاتی است و من می‌ترسم در حال حاضر نقل‌قول شما درباره‌ی تعطیلی مهدکودک‌ها به گرایش بسیار ارزشمند استدلال شما آسیب برساند. نمی‌دانم آیا شما می‌توانید کاری در این مورد انجام دهید. نامه‌ای به مطبوعات مبنی بر انکار علاقه‌ی شما به تعطیلی مهدکودک‌ها تفاوت زیادی ایجاد می‌کند‌. موافقم که باید واقعیت مهدکودک‌ها را بپذیریم و بگوییم که بسیاری از آن‌ها باید در مورد مراقبت از کودکان چیزهای بسیار زیادی بیاموزند. هرچند, در سال‌های اخیر, روان‌شناسی به مهدکودک راه یافته است.

متن: مجموعه آثار یادبود دانلد وینیکات

#وینیکات #جان_بالبی

@volupte
وینیکات پژوهش خود در زمینه‌ی تجارب انسانی را با فرضی آغاز کرد که آن را《خلاقیت اولیه》می‌نامید. او می‌گفت وقتی مادری غایب است یا فوراً خواسته و نیاز کودکش را برآورده نمی‌کند, نوعی درد و گیجی همراه با خشم و سپس ترس در کودک شکل می‌گیرد. بااین‌حال, همان‌طور که وینیکات دریافته بود, این دقیقاً همان لحظه‌ای است که نوزاد برای اولین بار متوجه می‌شود که او و منبع حیات (جهان مادر) یکی نیستند. سپس, به گفته‌ی وینیکات, نوزاد شروع به بازآفرینی این شرایط به شیوه‌ی توهمی می‌کند که آن وحدت ازدست‌رفته با جهان مادر را جبران کند. البته وینیکات این را اولین خلاقیت نوزاد معرفی می‌کند و این درک شهودی وینیکات خیلی مهم است.

پژوهش مستمر وینیکات او را به‌سمت مفهوم‌سازی پدیده‌ای برد که آن را《فضای انتقالی》نامید که فرد در آن هم در دنیای درون و هم در دنیای بیرون مشارکت دارد. در اینجا بود که به نوشته‌های اولیه‌اش در باب این مفهوم چنین اضافه کرد: این فضای بالقوه به فضای بازی, خلاقیت هنری, احساسات مذهبی و رؤیاپردازی گسترش می‌یابد. بنابراین ممکن است بگوییم که در میان عوامل متعددی که به خلاقیت می‌انجامند فرد خالق در هر زمینه‌ای در حال بازی است. با وجود تفاوت‌هایی که فروید و وینیکات داشتند, در اینجا دیدگاه مشابهی دارند. این جنبه‌ی بازیگوشی خلاقیت به معنای بی‌ملاحظگی نیست; برعکس, مراجعین خلاقم به من آموختند که فعالیت ابتکاری آن‌ها اغلب با روحیه‌ی خشم, ناامیدی و افسردگی دنبال می‌شود.

جویس مک‌دوگال

متن: مجموعه آثار یادبود دانلد وینیکات

#وینیکات #فروید #جویس_مک_دوگال

@volupte
جالب است که وینیکات هم درست مثل پدرش که دو دوره شهردار پلی‌میث شد, دو بار به ریاست انجمن روانکاوی رسید. شاید اینطور به نظر برسد که یک بار ریاست بر انجمن روانکاوی بریتانیا می‌بایست برایش کافی بود باشد, اما ای بسا که نیازی عمیق‌تر مبنی بر همانندسازی با پدر بسیار موفق و منتفذش و دست آخر تفوق بر او, سلسله جنبان ذهن بلندپرواز وینیکات بوده است.

وینیکات در سطح بین‌المللی هم سمت‌های مهمی داشت. از آن میان, او در کسوت رئیس کارگروه نظارت و بازرسی انجمن روانکاوی بین‌المللی, مسئول رسیدگی به گزارش‌هایی شد که از شیوه کار غیرمعمول روانکاو فرانسوی دکتر ژک لاکان به دست انجمن بین‌المللی رسیده بود. در سال ١٩٥٣ وینیکات و عده‌ای از همکارانش با بسیاری از اعضای مؤسسه زیر نظر لکان به نام《جامعه فرانسوی روانکاوی》و نیز شماری از اعضای《انجمن روانکاوی پاریس》که نهادی باسابقه‌تر بود, درباره گزارش‌هایی نظیر برگزاری جلسات کوتاه‌تر از حد معمول مصاحبه کردند. حسب شواهد به دست آمده, کارگروه مزبور به حق نسبت به کار بالینی لکان اظهار تردید و نگرانی عمیق کرد.

متن: د. و. وینیکات, برِت کار

#وینیکات #ژاک_لاکان #برت_کار

@volupte
وینیکات در درک سال‌های نخست دوران کودکی به کلاین نیاز داشت, زیرا بسیاری از بیماران کودکش کمتر از چهار یا پنج سال داشتند. نظریه مرسوم فرویدی حول سه‌گانه مادر, پدر و نوزاد می‌گردد, در حالی که نظریه‌ی کلاینی بر رابطه نوزاد با سینه مادر متمرکز است. این تغییر اساسی به وینیکات کمک کرد تا شناخت گسترده‌تری از بدوی‌ترین ترس‌ها و دغدغه‌های آدمی حاصل کند.

...

هرچند روانکاوان همواره تجارب دوران کودکی را سنگ‌بنای تحولات بعدی شخصیت می‌دانستند, کلاین ریشه آشفتگی‌های روانی را در نخستین ماه‌های زندگی می‌دید. این کشف او که برآمده از مشاهده تجربی دقیق کودکان طی فرایند تحلیل بود, وینیکات را به صرافت انداخت تا خود به بررسی این نکته بپردازد که تموّجات احساسی مادر و ظرایف تماس جسمی او با کودک, چگونه به زندگی روانی نوزاد شکل می‌دهند و دنیای درونی او را متأثر می‌سازند.

...

کلاین از همان ابتدای کار, بررسی البته ارزشمند دنیای فانتزی ناهشیار _ یعنی دنیای درونی _ کودک را وجه همت خود قرار داد. وینیکات نیز قطع به بقین وجود دنیای درونی را درک می‌کرد, اما تصمیم گرفت تا به بررسی این نکته بپردازد که دنیای بیرونی و محیط خانواده به چه ترتیب باعث تسهیل یا وقفه و بازداری رشد ذهن کودک می‌شود و کلاینی‌های معاصرش, عطف توجه از دنیای درون به چیزی دیگر را خوش نداشتند و از جانب کسانی که مبادرت به چنین کاری می‌کردند, نگران بودند.

...

مسلم است که ملانی کلاین الهام‌بخش وینیکات بوده است, اما زیگموند فروید بود که ذهن او را تثبیت کرد و می‌توان آثار بعدی وینیکات را بسط و گسترش نظریه کلاسیک فروید تلقی کرد.

متن: د. و. وینیکات, برِت کار

#ملانی_کلاین #وینیکات #فروید #برت_کار

@volupte
شاید برای درمانگرانی که با مصطلحات روانکاوی آشنایی چندانی ندارند مفهوم سوپر ایگوی کمکی کاملاً بی‌معنا به نظر برسد, اما این مفهوم فارغ از ظرائف و پیچیدگی‌هایش, به جایگاه و فرصت ویژه روانکاو برای ظاهر شدن در مقام الگویی برای بیمار اشاره می‌کند. تصور کنید که بیماری در دوران کودکی به دست والدی متلون و پرخاشگر آزار دیده باشد و در نتیجه مستقیم درونی‌سازی رفتارها و حالات و هیجانات والد خویش, به سوپرایگو یا وجدان تنبیه‌گری دچار بیاید. اما روانکاو, بر عکس والد, هرگز به بیمار پرخاش نمی‌کند و بر سرش فریاد نمی‌زند و در نتیجه بیمار بخت آن را می‌یابد تا با سوپرایگوی روانکاو که اهل تنبیه و آزار نیست ارتباط برقرار کند. تماس با شخصیتی با آشفتگی و اعوجاج کمتر, بسیار مغتنم و بسیار رهایی‌بخش خواهد بود و استریچی دریافت که درونی‌سازی این سوپرایگوی کمکی, در عمل سبب تسهیل درمان خواهد شد. وینیکات بعدها نظر استریچی درباره حضور روانکاو به عنوان سوپرایگوی کمکی را بسط داد و پیش برد و بحث گسترده‌ای درباره تبدیل روانکاو به والدی کمکی را پیش کشید.

متن: د. و. وینیکات, برِت کار

#جیمز_استریچی #وینیکات #برت_کار

@volupte
روان‌درمانگر سوئیسی, الیس میلر جستار بسیار عالمانه‌ای درباره تجارب دوران کودکی روانکاوان نوشته و در آنجا به این نتیجه رسیده که بسیاری از این درمانگران بزرگ پس از صرف سال‌ها کارآموزی در دوران خردسالی و کار به عنوان روان‌درمانگری نوپا و گوش سپردن به دردها و رنج‌های والدین افسرده‌شان و تسکین آشفتگی‌های آنان وارد این حرفه شده‌اند. چه کسی غیر از فرزندان پدران و مادرانی ناشاد مایل است عمر حرفه‌ای خود را وقف پژوهش و بررسی زخم‌ها و لطمات عاطفی کند؟

وینیکات در کودکی آنقدر توان ذهنی داشت که برای جان به در بردن از دوره‌های افسردگی مادرش کفایت کند و آنقدر مراقبت و تغذیه روانی دریافت کرده بود که لذت و خلاقیت حقیقی را تجربه کند. اما محتمل است که تجربه رسیدگی به نیازهای مادری غمگین و تکیده فانتزی‌هایی مبنی بر نجات دادن در ذهن دانلد جوان پرورانده و او را ترغیب کرده باشد تا عمر خود را به مراقبت از دیگر افراد مغموم اختصاص دهد. او سال‌ها بعد نوشت که:《تحلیل شغل محبوب من و بهترین راهی است که می‌توانم با احساس گناه خود کنار بیایم, راهی است که حسب آن می‌توانم به شکلی کارساز و سازنده خویشتن را ابراز کنم》.

دانلد وینیکات در مقاله‌ای به نام《ترمیم از منظر دفاع نظام‌مند مادر در مقابل افسردگی》به این مطلب اشاره کرد که در اغلب مواقع کودکان خود را با حالات ذهنی مادر هم‌نوا می‌کنند:《نخستین کار آنان دقت و رسیدگی به حس و حال مادر است》. بی‌تردید وینیکات در این باب تجربه‌ای بسیار شخصی داشت و محتمل است که در سال‌های بعد به خاطر عدم توفیق در تشفی مادر یا جلوگیری از مرگ نابهنگام او در سال ١٩٢٥ به خاطر نارسایی قلبی و انسداد شرایین, به جد احساس گناه کرده باشد.

البته می‌بایست در درک و ارزیابی تأثیر تجارب سال‌های کودکی دانلد وینیکات بر زندگی و فعالیت‌های دوران بزرگسالی‌اش جانب احتیاط را فروگذار نکنیم. با این حال بسیار محتمل است که تجربه شخصی وینیکات از زنان مراقب و پرستار, به‌ خصوص آنانی که گرایش به افسردگی داشتند, علاقه او را به مادر مراقب و تلاش‌هایش جلب کرده و به همین ترتیب فهم مراودات مادرانه را برایش بسیار تسهیل نموده باشد.

متن: د. و. وینیکات, برِت کار

#وینیکات #آلیس_میلر #برت_کار

@volupte
مقاله《دفاع مانیک》وینیکات در عمل حاوی بذرهای یکی از مهم‌ترین دست‌آوردهای روانکاوانه‌ی او, یعنی مفهوم《به کارگیری موضوع》است ... وینیکات این بحث را پیش کشید که روانکاو متعهد می‌بایست خود را در معرض استفاده بیمار قرار دهد و چه بسا این تجربه مشتمل بر استفاده بی‌امان از روانکاو به مثابه محملی برای تخلیه خشمی مرگ‌بار و تعدیل‌نشده باشد... چنین تصوری, تصویر روانکاو را در مقام شخص خردمندی که تنها و تنها به تعبیر ذهن ناهشیار بیمار می‌پردازد مخدوش خواهد کرد. وینیکات در آن مقاله, بیش از هر چیز, بر ماهیت تعاملی و دو جانبه فرایند روانکاوی تأکید دارد که در آن, حالات روانی هر دو طرف نقش بسیاری ایفا می‌کند _ و این نگاهی بود که تصویر پزشک‌گونه روانکاو را که در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم فراگیر شده بود و روانکاو را شخصی خنثی می‌دید که جز تشفی جنون بیمار کاری نمی‌کند, عمیقاً به چالش می‌کشید. مفهوم《به کارگیری موضوع》وینیکات شایسته توجه بیش از این است. این تصور که سلبریتی《موضوعی》است که از سوی 《هوادار》به کار گرفته می‌شود, در بستر مورد نظر ما کاربست فراوان دارد. بنابراین هواداری که درباره سلبریتی‌ها تخیلات جنسی دارد یا انواع ناسزاها را نثار آنان می‌کند, آن شخص مشهور را به مثابه موضوعی برای ارضای بعضی نیازهای ناهشیار خود به کار می‌گیرد. سلبریتی‌ها نیز می‌توانند از هوادارانشان به مثابه موضوع استفاده کنند. برای مثال, وقتی یک سلبریتی در مقابل مخاطبانی گسترده به اجرای برنامه می‌پردازد تا دیده شود, شنیده شود و البته کسب درآمد کند, سلبریتی مزبور از هوادار یا هوادارانش به مثابه موضوع‌هایی استفاده می‌کند که نیازهای مختلفی را برآورده می‌سازند.

متن: جنون شهرت, برِت کار

#وینیکات #برت_کار #سلبریتی

@volupte
وینیکات در تعریف مردم‌سالاری می‌گوید که جامعه‌ای است کاملاً منطبق بر آحادِ سالمش (وارونه‌سازیِ ماهرانه‌ای از تعبیر معمول‌تری که سلامت فرد را با ملاک انطباق با جامعه می‌سنجد۔) منظور او از《سلامت》، هم در مورد فرد و هم در مورد جامعه،《بلوغ》است۔ از نظر معانیِ روزمره‌ی این کلمات، گفتن این‌که《سلامت》مترادف《بلوغ》است، معنای مردم‌سالاری را اصلاً روشن نمی‌کند۔ مفهوم《بلوغ》همان‌قدر کلی است که مفهوم《سلامت》. اما با توجه به نظریه‌ی روانکاوی، دلالتِ تعریف وینیکات این است که در جامعه‌ی مردم‌سالار، به نحوی از انحاء تمایلات افرادی منعکس یا ابراز می‌شود که توانسته‌اند تعارضاتِ اصلیِ رشدِ عاطفیِ خویش را به شکلی رضایت‌بخش حل کنند۔ از نظر وینیکات راه‌حل رضایت‌بخشِ تعارضات مذکور عبارت است از اذعان به وجود میل به ویرانگری و سپس مهار آن میل، توانایی تحمل واقعیت، و ادغام تکانه‌ها و اضطراب‌ها و الزام‌های مختلف در چهارچوب نفسی که دست‌کم تا حدی به انسجام رسیده است۔

متن: روانکاوی فرهنگ عامه، نظم و ترتیب نشاط، بری ریچاردز

#ریچاردز #وینیکات

@volupte