نوای اسرار آمیزابل زنورکو نویسندهی به نام و برندهی جایزهی نوبل است. او سالها به تنهایی در جزیرهای در دریای نروژ زندگی میکند. خبرنگاری به نام اریک لارسن برای مصاحبه نزد او میآید. در ابتدا زنورکو به سمت لارنس شلیک میکند. گویا قراری که با خبرنگار داشته را فراموش کرده است.
برخورد آن دو از همان ابتدا با کشمکش شروع میشود. لارسن در مورد آخرین کتاب زنورکو به نام «عشق ناگفته» میپرسد. این کتاب بیست و یکمین و تنها اثر نویسنده در مورد عشق است. نامههای مرد و زنِ عاشقی است که به پیشنهاد مرد رابطهشان را قطع میکنند؛ و پانزده سال با نامه نگاری با یکدیگر در ارتباط هستند.
لارسن میگوید که کتاب از تجربه شخصی زنورکو است و آنکسی که کتاب به او تقدیم شده را میشناسد. در ابتدا زنورکو منکر میشود و میگوید منظور ناشرش است. لارسن با آوردن دلایل مختلف حرفهای او را دروغ میخواند.
داستان ماجرای سه نفر است. دو مرد و یک زن. زنی که وجود ندارد. ولی اتفاقات حول و حوش او میگردد. عشقی که هر کدام به نوعی ابراز کردهاند.
عشقی همراه با دروغ و فریبی که مردان خوردهاند.
داستان مرتب ما را غافلگیر میکند. گفت و گوی میان زنورکو و لارسن از ابتدا با خشونت آغاز میشود. بعد زنورکو با استهزای لارسن ادامه میدهد. لارسن سپس زنورکو را با بیان حقیقت از پا در میآورد. هر چند زنورکو خود را باز مییابد ولی خط بطلانی بر سالها زندگیاش کشیده میشود.
هر کدام عشق را به گونهای تفسیر میکنند و دو دیدگاه را در مقابل هم میگذارند.
عشق را میتوان سالها با مکاتبه زنده نگه داشت؟ در عشق بعد جسمانی لازم نیست؟ میتوان آن را حذف کرد؟ رسیدن به معشوق از منزلت عشق میکاهد؟ لذت و عشق متفاوتند؟ روزمرگیهاست که عشق را میکُشد؟
داستان تا لحظه آخر شما را متحیر نگه میدارد. با بهت لذت میبرید. روایتی روان با شخصیت پردازیهای عمیق که خواننده را به دنبال خود میکشاند. از فلسفهی عشق و حقیقت و ادبیات بدون گزافهگویی میگوید. ابعاد مختلف زندگی و روابط انسانی را ساده و شیوا، به میان میآورد. نویسنده شگفتزدهتان میکند.
یکی از اشکالات کتاب که نمیدانم مشکل از نویسنده بوده یا مترجم، در مورد نامهی آخر زنورکو است. در داستان دوبار ذکر شد که نامه را به لارسن داده است.
اگر کتابی میخواهید که هم سرگرمتان کند و دیدگاهتان در مورد عشق و زندگی را به چالش بکشد، حتما «نوای اسرارآمیز» را بخوانید. مطمئنا شما را مجذوب خود میکند.
«لارسن: از کجا بدونم راست میگید؟
زنورکو: از بیقوارگیش. دروغ ظرافت داره، هنرمندانه است. اون چیزی رو بیان میکنه که باید میبود، در حالیکه حقیقت محدود میشه به چیزی که هست.»
زنورکو از تواضع این تعریف را دارد: «فکر نمیکنم چیزی به اسم تواضع وجود داشته باشد. به یک آدم متواضع نگاه کنید. سرخ و سفید شدنهای صورتش و دستپاچگیش، همهی این اداها و اصولها دلیل عدم تواضعشه واسه اینه که به خودش وجههی بیشتری بده.»
از نفرت هم میگوید: «ریشهی نفرت، هیچوقت خود نفرت نیست، چیز دیگهای رو بیان میکنه… رنج، ناکامی، حسادت، اضطراب…»
نویسنده:
اریک امانوئل اشمیتمترجم:
شهلا حائری#کتاب@vazhechean